۰

چرا خدا در برخورد با گنه­کار عجله ندارد؟

استاد جاودان گفت:اگر آدم بلافاصله، زود، توبه کند، آنهایی که جبران کردنی است جبران می­کند.
چرا خدا در برخورد با گنه­کار عجله ندارد؟
به گزارش سرویس طنز و سرگرمی تفتان ما،، متن ذیل سخنان ارزشمند حجت الاسلام و المسلمین جاودان در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان1389 است که تقدیم خوانندگان محترم می شود: 
  اعوذ بِاللهِ مِنَ الشَّیطان الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبی القاسم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین.   سال­های گذشته برای یک ذکر خیر و در واقع یک دست به دامن شدن عرض کرده بودیم، این جلسه ما یک رشحه و ریسمان کوچکیست از جلساتی که ما در محضر مرحوم آیت الله حق شناس داشتیم. معمولا دوستان خیلی­هاشان همان دوستان هستند و هرچه هست تقریبا از آنجا ناشی شده است. بنابراین ما دست به دامن روح بلند ایشان هستیم برای اینکه دعا کنند و این جلسه ما به ثمر برسد، دعا کنند دعاهای ما مستجاب بشود، ناله­های ما قبول بشود، استغفارهامان پذیرفته بشود، و باز به دعای ایشان یک سال خوبی خدا برای ما مقدر فرماید.    خوب من چند تا مطلب می­خواهم عرض کنم.  مساله اول یک مطلبی است درمورد توبه. قرآن فرموده یک کسانی هستند توبه­شان قطعا قبول است. حالا ببینیم همچین کسی گیر میاید؟ در جمع ما چنین کسی گیر میاید؟    آیه هفده سوره نساء میفرماید: إِنَّمَا التَّوْبَة عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ توبه بر خدا، حالا این "لازم است" را من عرض می­کنم، توبه بر خدا لازم است، یعنی پذیرش توبه، رو آوردن به بنده­اش، رو آوردن به بنده­ بر خدا لازم است، در صورتی که بنده، لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ کسانی که از سر جهالت کار بدی کرده­اند. این معمولا برای سن­های کم پیش میاید. گاهی هم البته برای بزرگترها هست، معمولا برای اون­هاست گاهی برای بزرگترها هم ممکن است پیش بیاید. لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ کسی که ندانسته یک کار بدی کرده. این یک نکته.   نکته دوم: ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ که این دیگر برای عموم است: سپس به سرعت توبه کند، این را دیگر همه­ ما شاید شنیده باشیم، می­فرمایند گناهی که می­کنید تا هفت ساعت مهلت است، تا هفت ساعت ثبت نمی­شود. اگر در طول این هفت ساعت آدم پشیمان شد، برگشت، توبه کرد، می­بخشند. برایش نمی­نویسند، اگر هفت ساعت گذشت آنوقت ثبت می­شود، اگر ثبت شد سخت می­شود.   یک مقدار سخت می­شود. یک چیز دیگر، اصلا اگر آدم خدا را قبول دارد، ممکن است گناه کند، لغزش کند، ممکن است، می­شود، اما نمی­شود بماند، اگر آدم اصرار می­کند، یعنی گناه می­کند، بعد هم باز هم می­کند این یک مقداری در اصولش خدشه دارد. آدم مومن ممکن است گناه کند، لغزش برایش پیش میاید، مثلا عصبانی می­شود، یکدفعه یک چیزی می­گوید، از سرعصبانیت ده تا چیز می­گوید، بعد که عصبانیتش تخفیف پیدا کرد پشیمان می­شود.   اگه آدم پشیمان نمی­شود باید یک فکری برای خودش بکند. آدمی که پشیمان نمی­شود، گناه می­کند، راحت، شادمان، خوشحال، می­گذراند، بعد هم می­رود دنبال بعدیش این مشکل دارد. تو جمع ما چنین کسی نیست، انشاء الله.    پس اگر آدم بلافاصله، زود، توبه کند، آنهایی که جبران کردنی است جبران می­کند. من پشت سر شما یک حرفی می­زنم. اشتباه می­کنم، نباید همچین حرفی می­زدم، ببینید، غیبت یعنی چی؟ یعنی طرف این کار را دارد، این بدی را دارد، این گناه را کرده، این خطا را دارد، مثلا خدایی نکرده این دزدی را کرده، این کارهای دیگر را کرده، من مطلعم، برای کسانی که مطلع نیستند دارم می­گویم. نه اینکه نکرده، اگر کاری که نکرده را بگویی که خیلی سخت­تر است.   ببینید کار بد را کرده، من می­گویم، خوب این می­شود غیبت. خوب من بلافاصله، بعد پشیمان می­شوم، من چرا این حرف را زدم؟ چرا این حرف را من زدم؟ تلفن می­کنم آقا، من یک خطایی کردم، شما ببخشید. من یک حرفی پشت سر شما زدم. خوب آقا اگر یک کسی خطایش را گفت، شما اینطوری گفتی: شما چه گفته ای پشت سر من؟ ، آن بیچاره یا مجبور است بگوید یا همانطور بماند برایش. اگر بگوید شما می­گویی نمی­بخشم. اگر هم نگوید، باز هم نمی­بخشی. این هم از این طرف خوب نیست.   اما اگر به شما بگوید که آقا  یک چیزی پشت سر شما گفتم، غیبت شما را کردم. شما بگویی: بخشیدم، اگر راحت ببخشی، خدا هم راحت می­بخشد. اینش خیلی قطعی است. می­گویند چشم بپوشید، خدا از شما چشم می­پوشد.   اگر ببندی چشمت را ، خدا هم چشمش را می­بندد. در هر صورت، اگر آدم سریعا جبران کند، سریع جبران کند، حل می­شود. نمی­ماند. اگر بماند سخت می­شود. آقا آنهایی که کمی بارشان سنگین است، دیر به فکر افتادند یک کمی سخت می­شود. نه اینکه نشدنی باشد، سخت می­شود.   یک کمی سنشان گذشته باشد، سخت می­شود. یک کم بارزیاد باشد، جبران نکرده باشد، روی هم انبار کرده باشد سخت می­شود. البته بازهم شدنی است. تا چشم آدم بازاست... یک وقت­هایی چشم آدم را می­بندند دیگر، آن روزی که چشم را بستند آن وقت، نمی­دانم چه می­شود. تا چشم آدم باز است می­شود جبران کند. تا چشم آدم باز است می­شود جبران کند.    ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ ببینید فَأولَئِکَ یَتوبُ اللَّهُ عَلیهم خدا به اینها بازگشت می­کند، شما که برگشتید آن هم برمی­گردد، آنوقت برای آدم دلشکستگی میاید، آدم زودتر گریه­اش می­گیرد، آدمی که اینطوراست زودتر گریه­اش می­گیرد. اگر آدم زود برگردد، آنوقت خدا آدم را می­بخشد. این برای آن شدنی­ها. قطعا می­شود، کسی که زود برگردد قطعا می­بخشند. کسی که زود برگردد قطعا می­بخشند.    وَلیْسَت التَّوْبَة لِلذِینَ یَعْمَلونَ السَّیِئاتِ یک کسانی هستند، گناه می­کنند، گناه می­کنند، گناه می­کنند تا به لحظه مرگ می­رسند، پرده مرگ برداشته می­شود. داستان فرعون را که می­دانید، افتاده بود در آب، دیگر قطعا غرق بود. آن لحظه می­خواهد برگردد، نمی­شود. دیگر نمی­شود. وقتی پرده برداشته شد دیگر نمی­شود.   آقا تا یک سال مانده؟ بله می­شود ببخشد. مثلا فرض کن تا یازده ماه، ده ماه، بفرمایید تا یک ماه، بعد تا یک هفته، یک روز مانده، تا یک ساعت مانده، اگر برگردی، می­شود. آقا تا پرده را برنداشتند می­شود. من یقین کردم به مرگ، دیگر نمی­شود، یقین کردم به مرگ، دیگر نمی­شود، تا قبل از اینکه یقین به مرگ کنم، هنوز احتمال دارد، هنوز ممکن است درست بشود، هنوز ممکن است مریضیم خوب بشود، می­شود.    اینجا می­فرمایند که وَلیْسَت التَّوْبَة لِلذِینَ یَعْمَلونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ مرگ برایش حاضر می­شود، آن دیگر نمی­شود. قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ آن لحظه که مرگ مسلم می­شود، می­گوید من برگشتم، توبه کردم، این نمی­شود.    یک کسانی هم، به کفر از دنیا می­روند. حالا این هم یک نکته عرض کنم، خدای نکرده، خدای نکرده، اگر آدم  گناه کند، گناه کند، جبران نکند، گناه بار کند، جبران نکند، ممکن است، شک کند. اول آدم شک می­کند، اول آدم شک می­کند. آرام آرام، انکار می­کند. آرام آرام مسخره می­کند. اگر آدم اینطوری رفت، دیگر برگشت ندارد.    وَلا الَذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ کسانی که با کفر از دنیا می­روند، این گذشته­اش جبران کردنی نیست. أولَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا  ما برای اینها عذاب دردناک آماده کرده­ایم. خدا برایمان پیش نیاورد.   از برکت چنین شب­هایی این است که آدم یک دقیقه یا بیشتر به خودش فکر می­کند. ممکن است خدا بخواهد مرحمت کند یک تجدید نظر برایش بشود، این دیگر خیلی خوشبخت است. یک شبی میاید، دیگر برای همه کارهایش تجدید نظر می­کند، بعد از این روی حساب و کتاب عمل می­کند. این یک نکته.    قطعا توبه کسی که زود می­جنبد پذیرفته است. خوب، کسانی که هیچ نمی­جنبند، تا مرگ می­رسد، توبه­اش پذیرفته نیست. خوب بقیه چه؟ بقیه می­شود ماها، یا بعضی ازماها. وعده بخشش همه گناهان داریم دیگر. إنَّ اللهَ یَغفِرَ الذُّنوبَ جَمیعاً اما باز هم آدم یک فکر باید بکند. من همینطور راحت راه می­روم، گناهانم روی دوش من باراست. این می­شود همان نفر دوم که تا به مرگ می­رسد گناهکار است.   نه اگر یک روزی من سر چهل سالگی یک روزی...، چهل سالگی می­شود، سخت می­شود. میفرمایند اگر آدم به چهل سالگی رسید، هنوز همان­طور بود، شیطان پیشانی­اش را ماچ می­کند و می­گوید قربان صورتی بروم که صاحبش دیگر روی فلاح و صلاح را نمی­بیند.   یعنی آدم خطرناک می­شود. اما پنجاه سالگی می­شود؟ بله می­شود. من سر پنجاه سالگی، یک حادثه­ای پیش میاید، برای آدم یک توجه دست می­دهد، یک تنبّه، یک پشیمانی، این بخواهد جبران کند می­شود آقا می­شود. هفتاد سالگی باشد، میشود. اما باید جبران بکند. باید جبران بکند. من صد تا دل سوزاندم، خوب دل سوخته را باید جبران بکنی. هزار بار هم استغفار بکنی به درد نمی­خورد.   بدتر از هر دلی که آدم سوزانده باشد، دل پدر و مادرش است. یک آقایی دل زنش را سوزانده بود. من صد بار این را می­خواستم بگویم. دل سوزاندن بد است.   اگر من گناهی کردم که بین من و خدای من است. همینطوری می­بخشد، می­شود. من با صد تا گناهی که بین من و خدای من است، هزارتا گناه، صدهزارتا گناهی که بین من و خدای من است از این دنیا می­روم، این امکان بخشش دارد، به شرطی که با ایمان از دنیا رفته باشد، این گناهان ریشه را نکنده باشد. اگر ریشه را نکنده باشد، صدهزار... همینطور بروید بالا، باز ممکن است ببخشد، باز ممکن است ببخشد.   چنین آدمی اگر با ایمان از دنیا رفته باشد، ممکن است برایش شفاعت نصیب بشود ، اما اگر حق مردم است چه؟ حق مردم را یک کاری بکنیم. مثلا حق مالی، آقا این دنیا گاهی آدمیزاد برای یک قران، آدم می­کشد.   خدایی نکرده، گاهی در این دعواهایی که سر مال می­شود اتفاق می­افتد، حالا یک قران مثال زدم، چرا الان یک قران دیگه قیمت نداره یک ذره بروید بالاتر. آنطرف آدم برای یک قران نمی­گذرد. از یک قرانش آدم نمی­گذرد. وقتی آدم گرفتار می­شود، می­داند ممکن است یه رکعت نماز من او را نجات بدهد، می­گوید آقا پولم را بده، نمی­دهی، نماز قبول بده.   حقش را از من می­خواهد. من که ندارم بدهم، تازه پولم بدهم آنجا که به درد نمی­خورد، آن عالم که پول به درد نمی­خورد. بیا آقا نمازت را بده، از این نمازهای قبولت بده. اونوقت یک قران می­شود صد رکعت نماز قبول. چه کسی صد رکعت نماز قبول دارد؟ ما سابقا خدمت مرحوم آیت الله حق شناس نماز می­خواندیم، خوب جماعت است، نماز ایشان را می­گوییم قبول است، ناگزیر به برکت نماز ایشان نماز ما هم قبول می­شود دیگر. اگر یک نفر نمازش قبول شد بقیه هم نمازشان قبول است.    خوب. چه کار کنیم؟ حق مردم را نگذاریم بریم آنطرف. آن مرد بزرگ فرموده بود که، آن حق مهم است. مردم از یک قرانشان نمیگذرند، نمی­گذرند، بالخصوص آنطرف. از یک قرانش  نمیگذرد. عرض کردم حق بین من و خدای من باشد همان لحظه قبل از مرگ، آن لحظه، گفتم خدایا من غلط کردم، واقعا گفتم، حقیقتا یک غلط کردم گفتم، قبل از اینکه مرگ مسلم بشود، می­پذیرد، همه را می­گذرد. می­شود. نه حتما، اما می­شود. اما حق مردم نمی­شود. خوب از این هم بگذریم.   دو تا حدیث سخت هم برایتان بخوانم. انشاء الله چنین چیزی اینجا نیست. فرمود: و رُبَما صَلّ العَبد گاهی می­شود یک بنده­ای نمازمی­خواند، چه بسا، خیلی از اوقات بنده­ای نماز می­خواند، فَاضربوا بِها وَجهَه من این نماز را به صورت خودش می­کوبم. نمازش را قبول نمی­کنم. یه پرانتز برایتان باز کنم، حالا انشاء الله شب بیست و یکم اگر خدا خواست زنده بودیم خدمت شما رسیدیم یک مقدار درمورد نماز بحث می­کنیم. انشاء الله.    نماز برای کسی که حق نمازش را ادا کند، دعا می­کند. حق نمازش چیست؟  خیلی ساده است. خیلی ساده است. یک نماز صحیح بخواند. این هم مکرر به جمع دوستان و غیر دوستان عرض می­کنم. یک نماز  صحیح بخواند، نماز صحیح چقدر زحمت دارد؟ شما حمد و سوره را صحیح کن، مساله­ هایت را هم یاد بگیر. آدم چند تا مساله بلد باشد نمازش صحیح می­شود؟ چهل تا ، پنجاه تا مساله که می­شود مثلا ده صفحه یک رساله، آدم ده صفحه یک رساله را مساله بلد باشد نمازش صحیح می­شود. خیلی سخت نیست. ده صفحه، پانزده صفحه رساله را آدم بخواند نمازش می­شود درست. یک حمد و سوره هم پیش یک معلم قرآن یا مثلا کسی که تجوید بلد باشد، یاد بگیرد.   به خصوص برای نوجوان­ها به سرعت درست می­شود، اگر سنش گذشته باشد یک کم سخت می­شود اما برای نوجوان، جوان خیلی زود حمد و سوره­اش درست می­شود. انقدر هم که سخت نیست. خوب می­شود نماز صحیح.   یک وضو و غسل هم آدم یاد می­گیرد. آن هم می­شود پنج دقیقه. آدم دوتا پنج دقیقه مساله­های وضو و غسل را یاد می­گیرد، بعدش نمازش صحیح می­شود. دوتا پنچ دقیقه، آن هم ده پانزده صفحه، مثلا یک ده دقیقه، نیم ساعت هم پیش معلم حمد و سوره می­خواند، می­شود نماز صحیح. نماز صحیح هم همان اول وقت بخوانی، این می­شود نمازچی؟ نماز خوب، نماز درست. اگر کسی نماز درست بخواند، نماز صحیح بخواند، اول وقت بخواند، نماز دعایش می­کند.   دعای نماز قبول است. یک کسی که دعایش قبول است، روزی پنج بار شما را دارد دعا می­کند. خدای نکرده اگر آدم نمازش خراب باشد نماز نفرین می­کند. می­گوید من را ضایع کردی، خدا ضایعت کند. خدا پیش نیاورد. اگر آدم نمازش را بی بند و بار بخواند، نماز میخواند­ اما بی بند و بار می­خواند. ارزش برای نمازش قائل نیست، سبک می­شمارد. دیر می­خواند، بد می­خواند، آخر وقت می­خواند. دیشب با یک جوانی صحبت می­کردیم گفت خوب یک ساعت به آخر وقت می­خوانیم. چه عیبی دارد؟ من گفتم خوب نماز اول وقت رضای خداست. دعای مستجاب هم که عرض کردیم درش هست. آنوقت آخر وقتش، ممکن است خدای نکرده، خدای نکرده، نماز نفرین ­کند.   البته آدم باید خرابش هم بکند، هم نماز را خراب کند هم آخر وقت بخواند، بد بخواند، تند تند بخواند، یک تند تندی که خراب می­شود، ببینید یعنی اگر آیات را به هم می­چسبانی، بعضی از آقایان مراجع اجازه نمی­دهند. یک نفس بین دوتا آیه بکشید. چقدر فرقش است؟ نمازی که آنطوری تند تند تند بخوانی با اینی که یک کم بین دوتا آیه مکث کنی ، فرقش چند ثانیه می­شود؟ این می­شود نماز خوب، صحیح. اگر تند تند بخوانی ممکن است مرجعتان اجازه ندهد. خیلی از دوستان ما از آقای بهجت تقلید می­کردند ایشان می­گویند این فاصله را بدهید.   بین دوتا آیه فاصله بدهید. چه عرض می­کردیم؟ چه بسا بنده­ای نماز می­خواند من آن نماز را به صورتش می­کوبم. وَ اَحجُبُ اَنّی صوته  برای صدایش مانع می­گذارم که به گوش من نرسد، اینکه صدا به گوش خدا نرسد که نیست، خدا هر صدایی را می­شنود، می­داند. یعنی به صدایش گوش نمی­دهم. به حرفش اعتنا نمی­کنم. در این روایت خدای متعال با داوود (ع) صحبت می­کرده است، ای داوود می­دانی چرا برای صدای آن فرد مانع میگذارم؟ برای اینکه این فرد به چشم خیانت، به چشم خیانت به ناموس مردمان، زیاد نگاه می­کرده است. ذلک الَذی یُکِثرُ الالتفاتِ الی حُرم المُومِنین بِعین الفِسق به چشم خیانت، به ناموس مردم زیاد نگاه می­کرده است.   دوم: این فرد نقشه برای مردم داشته، برای مردم، برای مسلمان­ها نقشه داشته، نقشه ظلم می­کشیده. نماز هم بخواند، نمازش را می­زنیم تو سرش. حالا اینجا فرمودند تو صورتش. این حدیث خیلی بلند است، حالا این قسمت به همه  ما مربوط می­شود،­­ آن دوتا انشاء الله به ماها مربوط نیست. بعد فرمود: یا داود نُح عَلی خَطیئَتِکَ کَالمَرئَة الثَکلی عَلی وَلَدِها ای داود نوحه کن، ببینید، نوحه یعنی گریه با صدا، وقتی که آدم در خانه خدا می­رود با صدا بر گناهانش گریه کند، مثل مادری که بچه­اش را از دست داده، آنطور در خانه خدا برای گناهانت گریه کن.   یک دومی را هم عرض کنیم. سلیمان بن خالد می­گوید که من از حضرت صادق علیه السلام سوال کردم این آیه را: وَقَدِمنَا إِلَی مَا عَمِلوا مِنْ عَمَل فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا خدای متعال می­فرمایند ما به نزد اعمالی که این­ها کرده­اند می­آییم. قدرت ما بالاسر عمل این­هاست. ماموران ما بالاسر عمل این­ها هستند و این اعمال را گردی می­کنیم که به باد رفته است. چه جوری می­شود؟ آدم عمل کرده، عملش به درگاه خدا می­رود و عمل به باد فنا می­نشیند!   امام فرمود که أما والله اِن کانَت اَعمالهُم اَشَدُ بَیاضا منَ القَباطی اینها عمل زیاد دارند. مثلا سالی دوبار کربلا رفته، حج و عمره میرود، خمس میدهد ، کار خوب خیلی میکند، نماز جماعت میرود، این اعمال چطور می­شود به باد فنا برود؟ می­گویند این مال آدمیست که، اعمال خوب دارد، هزار طورعمل خوب دارد، اما وقتی گناه پیش میاید چهار دست و پا می­افتد، نمی­توانم توضیح بدهم. اصلا گناه را رد نمی­کند، از گناه نمی­گذرد. آخر یک گناهانی هست که آدم را می­سوزاند. آقا چطور می­شود من حج میروم، حالا حج که نمی­شود هر سال رفت، حالا تا وقتی که می­شده.   حالا بعضیها از یک راه­هایی می­روند، دوستان از آذربایجان و شوروی رفته بودند. میرود از کشورهای عربی خلیج میرود. از خارج از کشور یک راهی درست می­کند حج دومرتبه سه مرتبه چهار مرتبه میرود. حالا عمره که بیش­تر می­شود رفت. حالا مثلا کربلا که می­شود رفت. صدجور کارهای خوب، چطور می­شود من حج میروم اما این حج من هیچ جلوی هیچ کار بد من را نمی­گیرد، چطور می­شود؟ من نماز جماعت می­روم هر روز نماز جماعت، مثلا بعضی­ها صبح هم نماز جماعت می­روند نماز اول وقت می­خوانند نماز جماعت می­خوانند. چطور این نماز من جلوی بدی اعمال من را نمی­گیرد؟ عمل خوبی که جلوی عمل بد را نمی­گیرد معلوم می­شود آن عمل قوت و قدرت ندارد. نماز، نماز نیست.که جلوی عمل بد را نمی­گیرد. وگرنه عمل خوب، نماز خوب جلوی عمل بد را می­گیرد.   پس اینها یک ظاهر خوب داشتند. اما یک جایی کار خراب بوده. آقا نماز جلوی کارهای بد را می­گیرد. مثالی که براتون درمورد نماز خوب عرض کردم، نماز خوب را انقدر سخت نگرفتیم که. عرض کردم یک نماز صحیح اول وقت. باور کنید جلوی بدی را می­گیرد، جلوی گناهان را می­گیرد. خاصیت دارد نماز. من اگر یک ذره نماز را احترام کنم نماز خاصیت دارد. خاصیتش جلوی بدی را می­گیرد.   جلوی دهان من را می­بندد، هر حرفی از دهان من در نمیاید. هرگناهی از دست من برنمیاید. نماز خاصیت دارد. اگر می­بیند هیچ خاصیتی ندارد نگاه کند، بررسی کند، بررسی کند یه جاییش خرابی دارد. خرابی اصلی دارد. آنوقت این نمازها را روز قیامت میاورند، خیلی هم زرق و برق دارد.  باز که می­کنی آن را ، می­بینی خاکستر است. به باد فنا میرود. این هم این.    یک ذره از این دعای ابوحمزه را برایتان توضیح بدهم. یکی از اسماء الهی محسنه، در اول نماز قبل از اینکه نماز را شروع کنیم یک دعایی داریم. یک دعای مختصری دارد. می­فرماید که، آدم اینجوری بگوید: یا مُحسِنُ قَد أتاکَ المُسیئ  ای خدای نیکوکار ای خدای محسن، به نزد تو آمده است، می­خواهد نماز بخواند، می­خواهد بیاید حضور تو، کسی که بدکار است، گنهکار است.   خوب اینجا هم همین را میگوید: انتَ المُحسِنُ و نَحنُ المُسیئون خدایا تو محسنی، تو همه اش خوبی داری، اما ما بدکار و گنه کاریم، فَتَجاوَز یا رَبِّ عَن قَبیحِ ما عِندَنا خدایا تو گفتی ای کسانی که خوبید اگر یک کسی بد کرده بود به شما، همین الان هم صحبتش بود دیگر، اگر یک کسی بد کرد آمد گفت من غیبت کردم زود بگو من بخشیدم.   دیگر تحقیق نکن. خودت چنین دستوری دادی به ما یا محسن انتَ المُحسِنُ و نَحنُ المُسیئون فَتَجاوَز یا رَبِّ عَن قَبیحِ ما عِندَنا  خدایا از بدی­ها و قبایحی که ما داریم، بعضی­هایش یواشکی بوده، بعضی­هایش آشکار می­شود، عملی از من سر می­زند دیگران می­بینند می­فهمند، یک بدی­هایی هم در دلم دارم که کسی نمی­فهمد اما تو که می­دانی که. از بدی­هایی که نزد ما هست  بجَمیلِ ما عِندَک از بدی­هایی که نزد من است به خوبی­هایی که نزد توست بگذر.   بعد یک حرفی می­زنند خیلی حرف خوبی است. فرمایش حضرت زین العابدین است در دعای ابو­حمزه. می­فرمایند:  وَ أیُّ جَهل یا رَبِّ لا یَسعهُ جُودَک در قرآن و روایات ما بدی­ها را جهل نام داده­اند. خدایا کدام جهلیست که جود تو آن را نپوشاند؟ یعنی این جهل انقدر بزرگ است که از جود تو بیشتر است؟ ما چنین چیزی نداریم.   هرچقدر هم بدی من بزرگ باشد باز جود و کرم تو می­تواند آن را بپوشاند. اَو اَیُّ زَمان اَطوَلُ مِن اَناتِکَ  خدای متعال در برخورد با گنه­کار عجله ندارد، مثلا می­گویند که فرعون چهارصد سال ادعای خدایی کرده بود، خدای متعال حالا به اصطلاح ما، به زبان ما، به زبان عامیانه بشری، حوصله کرده، چهارصد سال حوصله کرده.   خدایا در مقابل حوصله و حلم تو، چه زمانی اندازه حوصله توست؟ هیچ زمانی. من صد سال گناه کردم، حوصله تو چقدر است؟ حوصله تو هزاران هزاران هزاران سال است. زمان بدی­های من که به اندازه حوصله تو نیست که.   در هر صورت حوصله تو بیشتر از این حرف­هاست. من اَنات را حوصله معنی کردم اینجا اَنات را مهلت معنی کرده. وَ ما قَدرُ اَعمالِنا فی جَنبِ نِعَمِک یک چیز دیگر، من تمام عمرم بندگی تو را کردم، تمام عمر بندگی کردم. خوب این بندگی را می­خواهیم بگذاریم در یک کفه ی ترازو، نعمت­های تو را بگذاریم در کفه ی دیگر ترازو.   یک عابدی در بنی اسرائیل بود، کنار غاری که در آن عبادت می­کرد یک درخت اناری بود گاهی از انار این خورده بود، پیش خودش خیالات کرده بود: خدایا با من به عدلت رفتار کن. خوب باشه، با عدل رفتار می­کنیم.   یک دانه انار را بگذاریم در یک کفه ترازو، همه عبادات این را بگذاریم در کفه دیگر ترازو. انار سنگین­تر بود. تو صد تا از این انار خوردی. مثلا امسال خوردی، بیست تا مثلا، سی تا، پنجاه تا. سال بعد خوردی، عبادت هم کردی، یک دانه انار در طول عمرت یک دانه از این انارهایی که در طول عمرت خوردی گذاشتند در یک ترازو، اعمالش را گذاشتند در یک ترازو. آقا ما اعمال خوب می­کنیم بدهکار هم می­شویم، نه طلبکار. می­گوید سلامتت را چه کسی به تو داده بود؟   عمر را چه کسی داده بود؟ فهمش را چه کسی داده بود؟ مگر هرکسی فهم کار خوب دارد؟ توفیقش را چه کسی داده بود؟ این ایمان که داشتی از خدا ترسیدی، به خدا عشق ورزیدی، نمی­دانم به خدا امید داشتی، به خاطر امیدت به خدا کار خوب کرده بودی، این را چه کسی داده بود به تو؟ همه اش مرحمت خدا بود. بدهکار هم می­شوی. اصلا قبل از اینکه بخواهی فکرعمل خوبت را بکنی بدهکارهم شده ای. تازه اگر بخواهیم مقابل یک انار بگذاریم.   انار چیست؟ وَ ما قَدرُ اَعمالِنا فی جَنبِ نِعَمِک مگر اندازه، قدر و ارزش عمل من در مقابل نعمت­های تو چقدراست؟ آدم چطور می­تواند اعمالش را در مقابل کرم تو زیاد بشمارد که همه اش به کرم تو بوده است. همه نعمت­های تو بوده، این اعمالی که من کردم همه مرحمت تو بوده. یا واسِعَ المَغفِرَة یا باسِطَ الیَدَین بِالرَّحمَة  ای کسی که مغفرت تو وسعت دارد، چقدر وسعت دارد؟ یک بنده خدایی بود گناه کرده بود، آمده بود خدمت رسول خدا، هی گفت آقا گناه من بزرگ است. یعنی از ... بله بزرگتر است. از آسمان­ها؟از آسمان­ها هم بزرگتر است.   از رحمت خدا هم بزرگتر است؟ دیگه این را جرئت نکرد بگوید. خوب بگو ببینم گناهت چه بوده؟ وقتی گفت، پیغمبر فرمودند زود بلند شو برو می­ترسم از آتشی که می­آید به سر تو نازل می­شود به سر من هم برسد، زود بلند شو برو. من نمی­توانم آن گناهی که او گفته توضیح  بدهم، رفت و بعد توبه کرد و بعد بخشیدندش و کاری نداریم. کدام گناه به اندازه رحمت توست؟ مغفرت، وسعتش خیلی بیشتر از این­هاست. همه گناهان عالم را هم جمع کنند، همه گناهان گنه­کاران عالم، باز در برابر رحمت تو هیچ است.   یا واسِعَ المَغفِرَة یا باسِطَ الیَدَینِ بِالرَّحمَة  دو دستت را باز کرده ای به رحمت، یعنی رحمتت عالم را پر کرده. می­گویند آن رحمتی که خدای متعال در این جهان بذل کرده یک صدم از اصل رحمت است. همه مادرها برای بچه ­شان خودشان را فدا می­کنند، همه این محبت­ها، همه همه این یک صدم از آن رحمت است.   روز قیامت آن نود و نه تا را می­گذارند روی هم آن را خدای متعال بذل می­کند. آنقدر بذل رحمت می­کند که شیطان هم امیدوار می­شود. بعد فرمود که  فَوَعِزَّتِکَ یا سَیِّدی  قسم به عزت تو ای خدای من ای آقای من، اگر مرا از در خانه­ات برانی، من نمی­روم. صد بار آمدم جواب نشنیدم، نفهمیدم باز هم میایم.   امشب تغییر حالتی احساس نکردم، پس فردا شب هم میایم، پس فردا شب هم نشد، پس فردا شبش میایم، آن هم نشد باز هم میایم. هزار بار دیگه هم میایم. بازهم میایم، بازهم میایم. دست بر نمیدارم . وَ لا کَفَفتُ عَن تَمَلقِکَ از تملق گفتن؛ میگویند همه جا تملق گفتن بد است. یکی به استاد عیب ندارد، یکی در خانه خدا.   خدا حفظ کند انشاء الله آیت الله حسن زاده را، ایشان فرمودند من رفته بودم در خانه آقا سید مهدی پسر آقا سید علی آقا قاضی. آقا سید مهدی پسر آقا سید علی آقا قاضی یک علومی بلد بود. گفته بودند من دیدم، یک آقایی دم در ایستاده، در زده بود، گفتند کیست؟ ایشان گفته منم، سه ربع ساعت در را برایش باز نکردند، بازهم ایستاده، در خانه استاد عیب ندارد.   هیچ جای دیگه نباید ایستاد. تملق گفت. باز هم ایشان وقتی در را باز کردند خیلی سخت برخورد کردند. آن علوم سخت بود. اگر کسی یاد می­گرفت ممکن بود شیطنت کند. باید یک کسی باشد اهل هوا و هوس نباشد.   علومیست که اگر آدم بخواهد، میتواند  شیطنت کند. پس باید یک کسی باشد شیطنت نداشته باشد. هوا و هوسش مرده باشد. یک بار هم مثلا ایشان رفته بودند علم اسطرلاب یاد بگیرند باز استاد آنجا هم همینطوری بوده، آنجا هم عیب ندارد. خلاصه من دست از تملق در خانه تو برنمی­دارم. خلاصه اینکه جود و کرم تو را می­دانم. خدا کند یک ذره هم ما بدانیم. خوب این عرضم تمام.   یک کمی از امیرالمومنین علیه السلام عرض کنیم . امیرالمومنین علیه السلام این سال آخر عمر مبارکشان را هر شب منزل یکی از بچه­هاشان افطار بودند. مثلا فرض کنید یک شب منزل برادرشان بودند.   اینطوری. که هر شب یک صله رحم دارند می­کنند. شب نوزدهم منزل حضرت ام کلثوم بودند. خوب نمازشان را خوانده بودند، در مسجد نماز خواندند آمدند آنجا باز ادامه نمازهاشان حالا مدتی طول کشیده تا وقتی که ایشان آمدند سر سفره، سفره انداختند، سفره چه بوده؟ نان جو، یک مقداری نمک، یک مقداری شیر.   فرمود که دخترم تو کی دیدی که من دو نوع خورشت، ببین یک خورشتش نمک است، یک خورشتش شیر است. اصلا برای ما که اینها خورشت نیست که. کی تو دیدی که من دو تا خورشت بخورم. قسَمت می­دهم که یکی را برداری. آمد نمک را بردارد. نه نه نه بابا، شیر را بردار.   سه لقمه بیشتر میل نکردند. سه لقمه، بعد رفتند مشغول نماز شدند، دعا می­خوانند، نماز می­خوانند، دعا می­خوانند، نماز می­خوانند، تضرع می­کنند، دعا می­کنند، گاهی هم می­روند زیر آسمان، داخل حیاط زیر آسمان، آسمان را نگاه می­کنند و می­فرمایند امشب همان شبی است که به من وعده کرده­اند.   بعد باز می­روند دعا می­خوانند، نماز می­خوانند، تا سحر شد. سحر ابن ملجم داخل مسجد بود، دو تا رفیق دیگر هم داشت. با اشعث هم قرار داشتند. اشعث رئیس قبیله کنِده بود. این آدم بدی بود. امیرالمومنین هم مدام می­خواستند این را بگذارندش کنار ، کسی دیگر از قبیله را به ریاست قبیله بگذارند، قبیله تن نمی­داد. عرض می­کنم آدم بدی بود. آن هم در جریان توطئه قتل امیرالمومنین دخیل بود.   حجربن عدی صدا و حرف­های اینها را شنید، بو برد، احساس کرد.  آمد از مسجد بیرون خودش را برساند به امیرالمومنین که آقا این­ها برای شما طرح دارند، از یک راهی رفته بود که امیرالمومنین از یک راه دیگر آمده بود به مسجد، آقا را ندید. وقتی که داشت برمی­گشت صدا شنید که قتِلَ امیرُالمومنین.   حضرت آمدند به داخل مسجد، همان اول کار اتفاق افتاد دیگر، آمدند داخل مسجد، مسجد که چراغ نداشت ناگزیر اگر بود مثلا  نور ماه بود که حالا در شب نوزدهم، آخر شب چقدر نور ماه وجود دارد؟ یک نقل­هایی هست که اول ورود بود، همان که حضرت پایشان را گذاشتند در مسجد اینها مثلا سه گوشه­ی در ورودی کمین کردند اولی شمشیر زد، شمشیر نخورد.   شاید مثلا شمشیرش خورد به طاق شکست. دومی زد شمشیر و گفت الله اکبر. امیرالمومنین به زمین افتاد. شمشیر تا پیشانی پیش آمده بود. ضربت، ضربتی نبود که کسی جان سالم به در ببرد. بعدها خودش گفته بود من هزار درهم دادم این شمشیر را زهر زدم. اگر من همه اهل عالم را هم با این شمشیر زده بودم همه مرده بودند.   امیرالمومنین نتوانستند نماز بخوانند. امام حسن (ع) را به جای خودشان گذاشتند، بعد قاعدتا ایشان را در مثلا چادری قالیچه­ای چیزی گذاشتند روی دست بردند به خانه. روضه خوان­ها می­گویند که وقتی رسیدند به در، کنار در خانه فرمودند مرا بگذارید زمین. من را به این صورت وارد خانه نکنید، بچه­ها، خانم ­ها نمی­توانند به این صورت تحمل کنند. به هر صورت بود با پای خودشون داخل خانه شدند.     منبع: جهان   انتهای پیام/فارس
يکشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۱۹
کد مطلب: 437391
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *