شادی عجیب هانری کربن برای چاپ اصول کافی/ کتابی که در زندان تصحیح شد/چرا روحانیون به سمت نشر کتاب رفتند

13 اسفند 1394 ساعت 12:16

مرتضی آخوندی گفت: زمانی که «هانری‌کُربن» در انستیتوی ایران‌فرانسه بود، پدرم «کافی» را برای ایشان برده بودند و او از شدت شادی شروع کرده بود به رقصیدن و شادی کردن به‌خاطر چاپ شدن «کافی». این کتاب خیلی مورد توجه قرار گرفت.


به گزارش سرویس مذهبي تفتان ما، مرتضی آخوندی 18 ساله بود که وارد نشر کتاب شد آن هم به یک دلیل ساده؛ «کمک به پدر». همین اتفاق وی را در این صنعت ماندگار کرد و حالا وی جزو پیشکسوتان این عرصه محسوب می‌شود و تا امروز بیش از 50 سال است که کار نشر را آغاز و سرپرسی و اداره دارالکتب الاسلامیه را به عهده دارد.
انتشارات دارالکتب الاسلامیه در سابقه خود کتاب عظیم و بزرگی را به تاریخ خود دیده است، اصول کافی و المیزان و بحارالانوار تنها بخشی از آثار مهمی مذهبی این ناشر است که در تاریخ نشر ایران ماندگار شده است. بسیاری از شخصیت‌های دینی و سیاسی مشهور امروز، اولین آثار خود را در این نشر به مخاطب ارائه دادند.
 ***
*در دوره قاجار اکثر کتاب چاپ شده مذهبی بود
در رابطه با آغاز نشر در ایران، سخنان متفاوتی گفته می‌شود و صاحب‌نظران مختلف، آغاز نشر ایران را به طرق گوناگونی بیان می‌کنند. به نظر شما آغاز نشر در کشور ما به چه دوره‌ای باز می‌گردد و اولین ناشران چه کسانی بوده‌اند؟
من فکر می‌کنم تاریخ نشر ایران  به زمان «فتحعلی‌شاه قاجار» می‌رسد. در آن زمان، اولین چاپخانه در تبریز تأسیس شد و ظاهراً اولین کتابی هم که چاپ شده، «انجیل» بوده است. البته من از این قضیه مطمئن نیستم. اولین کتابی که در ایران چاپ شده، به‌صورت «چاپ حروفی» بوده است و این قبل از چاپ سنگی است. جزء اولین کتاب‌هایی هم که چاپ شد، کتاب «سؤال و جواب حاجی اشرفی» بود که حاوی سؤال‌ها و جواب‌های دینی است. این قدیمی‌‌ترین کتابی است که من سراغ دارم و به‌صورت حروفی چاپ شده است. بعد از آن در همان تبریز «چاپ سنگی» به‌وجود آمد.
در دورۀ چاپ سنگی که در زمان «ناصرالدین شاه» است، کتاب‌های زیادی چاپ شد که اکثریت آن‌ها کتب دینی بودند. جالب است که اولین روزنامه‌ها از جمله «وقایع الاتفاقیه» نیز به‌صورت چاپ سنگی چاپ می‌شدند. «امین‌الضرب» اولین کسی بود که برق را وارد ایران کرد. او کارخانۀ برقی را در خیابان امیرکبیر که هنوز هم بعضی‌ها به‌آن خیابان «چراغ برق» می‌گویند، تأسیس کرد و متعاقباً یک چاپخانه به آنجا آورد و کتاب‌های بسیار مهمی من‌جمله «بحارالانوار» را در همان چاپخانه منتشر کرد.
اکثر کتاب‌هایی که در آن زمان چاپ می‌شد، کتاب‌های حدیث و آثار شیعی بودند. کتاب‌های بزرگ و سنگین شیعه مانند «کتب‌اربعه» نیز در همان زمان چاپ شد. برخی کتاب‌های ادبی و دیوان اشعار و همچنین برخی کتب تاریخی مانند «ناسخ‌التواریخ» نیز در آن دوره چاپ می‌شد. این‌ها همه مربوط به دوران «ناصرالدین شاه» است. البته کتب ادبی در آن زمان، مانند دیوان حافظ و سعدی و ...، بستری برای اشاعۀ مکارم اخلاق بود. نتیجتاً می‌توان گفت همۀ این‌ها صبغۀ دینی داشتند. البته همان زمان هم از بعضی فرصت‌ها برای نشر آثار دگراندیشان استفاده شد که تماماً از خارج می‌آمد؛ آثاری مثل کتاب‌های «سرجان ملکم» که فردی غیرمسلمان بود و این کارها را تماماً در ایران چاپ کرد یا کتاب‌های «آخوندوف» که از روسیه می‌آمد و در واقع تمسخر مذهب بود. در کل، این‌ها جریان‌های روشنفکری‌ای بودند که همه از خارج نشأت می‌گرفتند. در داخل کشور چنین چیزهایی وجود نداشت. در نشر هم اگر چنین جریان‌هایی وارد شد، از طریق همین روشنفکرها آمده است. بعضی از جریان‌ها هم که بعدها در داخل رنگ و بوی این‌چنینی داشتند از همین جریان‌های خارجی رنگ گرفته بودند. اما جریان اسلامی و دینی از همان اول، در نشر مملکت شروع شده بود؛ در همان زمانِ «ناصرالدین شاه»، چاپ قرآن در کشور انجام می‌‌شد که این‌گونه چاپ‌ها با جنبۀ هنری نیز همراه بود.
این چاپ‌های سنگی تا زمان «رضاخان» در ایران ادامه داشت. در اوایل زمان «رضاخان» و اواخر «قاجاریه»، چاپ حروفی که در زمان «فتحعلی شاه» استفاده می‌شد، مجدداً مورد استفاده قرار می‌گیرد. «چاپ افست» در ایران از دهۀ سی آغاز شد. با روی‌‌کارآمدن افست تحولی در نشر به‌وجود آمد و دیگر احتیاجی به تصحیح چندباره نبود، زیرا یک‌بار که صفحه‌چینی کرده بودند، کافی بود و نیازی نبود که دوباره حروف را به هم بریزند.
در همان دوران«رضاخان»، علاوه بر چاپ سنگی، چاپ «کلیشه» هم به‌وجود آمده بود. در واقع، کلیشه بین دوران حروف‌چینی و سنگی به‌وجود آمد. به این صورت که، برخلاف گذشته که حروف را برای چاپ روی سنگ برجسته می‌کردند، در این روش، برای چاپ، این حروف را روی صفحۀ فلزی سربی و مواد فلزی برجسته می‌کردند و سپس به‌کار می‌بردند.
از قضا اوج زمان خطاطی هم همان زمان بود. در آن زمان، خطاطانی در ایران ظهور کردند که «طاهرخوشنویس» یکی از بزرگ‌ترین آن‌ها بود و خود او کتاب‌های بسیاری نوشت. کارهای او در نوع خود تاریخی است و البته همۀ این‌ها با چاپ کلیشه بود. «قرآن»‌ و یا مثلاً «مفاتیح‌الجنان» را نَسخ می‌نوشت و کتاب‌هایی مثل «منتهی الامال» را نستعلیق می‌نوشت. هرچقدر بررسی کنید، خواهید دید که تمام کتاب‌های «طاهرخوشنویس» دروس حوزوی، حدیث و یا دعاست. این نشان می‌دهد که نشر در ایران پیوندش با مذهب بوده است و خیلی کم پیش می‌آمده است که کتابی با موضوع غیرمذهبی چاپ شده باشد. البته پیش از آن، شخصی به نام «عبدالرحیم» هم هست که خطاط خوبی بوده و کتاب‌های درسی مهم را او می‌نوشت. البته نسخه‌های آثار او نیز چاپ سنگی بوده است، اما بعدها از روی خط او چاپ کلیشه‌ای انجام می‌شد. خط او از جمله چاپ‌های معروف بود و آن‌هایی که برای مثال، دنبال کتاب درسی بودند، به‌دنبال چاپ «عبدالرحیم» می‌گشتند.
راجع به کتاب‌های اسلامی باید بگویم زمانی که مرحوم پدرم چاپ آن‌ها را شروع کردند، اکثراً کتاب‌ها یا خطی بودند، یا به‌صورت چاپ سنگی و کلیشه بودند. این‌ها می‌خواستند حداکثر استفاده را از کاغذ بکنند، در نتیجه، نوشته‌ها بسیار ریز و اکثراً صفحات آن جای نفس‌کشیدن نداشت، چون با حروف ریز و پشت سر هم نوشته می‌شد. متن‌ها علامت‌گذاری نداشتند و معمولاً به «آیه» که می‌رسیدند، اندازۀ حروف آن را بزرگ‌تر می‌کردند، اما از بالای صفحه تا انتهای صفحه همه یکنواخت و پشت سر هم نگارش می‌شد.    
*کدام کتاب باعث شهرت استاد غفاری شد؟                      
در آن دوره، تعداد معدودی تحقیق در ادبیات انجام شده بود. میزان تحقیق‌ها خیلی کم بود. مثلاً تحقیق و بررسی روی بوستان سعدی را «فروغی» انجام داده بود؛ یا مثلاً چاپ یک‌سری کتاب‌های مذهبی مثل «النقض» را مرحوم «محدث اُرموی» با پاورقی، تعلیقات و اضافاتش در دهۀ سی به انجام رساند. در حوزۀ متون میراث مذهبی شیعه، می‌توان گفت که اولین آن «کتب ‌اربعه» بود و اولین کتاب از بین «کتب ‌اربعه»، کتاب «اصول کافی» بود که توسط مرحوم پدر من و تعلیقات استاد «علی‌اکبر غفاری» انجام شد. این کتاب اولین کار «استاد غفاری» بود که عجیب کار عالی و خوبی از آب درآمد و همین باعث شهرت ایشان شد.
*چرا روحانیون به سمت نشر کتاب رفتند؟
در آن زمان شاهد حضور علماء و روحانیون در کسوت ناشر هستیم. در این باره توضیحاتی می‌فرمایید؟
معمولاً در زمان قدیم کسانی که به حوزۀ کتاب و نشر وارد می‌شدند، باید افرادی عالم و مذهبی ‌می‌بودند. اگر در حوزۀ تاریخ بود، باید دانشمند می‌بودند، اگر در حدیث و علم بود، باید عالم و روحانی می‌بودند و اگر هم در مسائل علمی بود باید عالم و دانشمند و باسواد می‌بودند. کاتب باید فرد باسوادی ‌بود که بتواند بنویسد. خصوصاً برای نوشتن متون عربی، به خیلی از کلمات بر می‌خورْد که اگر بی‌سواد می‌بود، نمی‌توانست بنویسد و به همین دلیل، حتماً کاتبین باید افراد با سوادی می‌بودند.
*نظارت دقیق علامه امینی بر روند چاپ کتاب الغدیر
در اصالت کار نشر و حوزۀ کار کتابت در آن زمان افرادی می‌آمدند که مقداری درس‌خوانده باشند، زیرا که این نوشته‌ها بعد از نوشته شدن زیر دست کارگر می‌رفت و دیگر جایی برای اصلاح نداشت و به همین سبب از همان ابتدا، باید درست نوشته می‌شد. در دوران جدید هم نویسنده در حین چاپ بر نوشته‌هایش نظر دارد و به ویرایش آن می‌پردازد، برای نمونه مرحوم «علامه‌ امینی» نُه جلد از کتاب «الغدیر» خود را در نجف چاپ کرده بودند. آنجا کیفیت چاپ و کاغذ بسیار بد بود. در نتیجه ایشان به ایران آمدند و با مرحوم پدرم این کتاب را به عربی چاپ کردند. چاپ جلد ده و یازده آن را حدود سال سی‌ودو یا سی‌وسۀ شمسی که تا سال سی‌وچهار، پنج طول کشید، انجام دادند. این کار کاملاً به اشراف خود مرحوم «علامه امینی» بود و خود ایشان نظارت و علامت‌گذاری کرده و حروف‌چینی آن را صفحه به صفحه بررسی می‌کردند. مرحوم علامه یک فرم را که حروف‌چینی می‌شد، بعد آن را تصحیح می‌کردند. در زمانی که داشتند آن را تصحیح می‌کردند، فرم بعدی حروف‌چینی می‌شد. فرم اولی تا مورد تصحیح قرار می‌گرفت، می‌رفت زیر چاپ. تا آن برود زیر چاپ، دوباره حروف‌ها را به هم می‌ریختند و شروع به حروف‌چینی بعدی می‌کردند. اگر در این حین، بعضی حروف کم می‌آمد، جای آن را خالی می‌گذاشتند، لذا هم نویسنده می‌دانست چه چیزی باید جای آن بگذارد و هم کسی که می‌خواست چاپ کند. این‌ها را علامت می‌زدند و بعداً آن را پر می‌کردند.
*اولین کسی که پاورقی بر کتب مذهبی را باب کرد
پدر من، مرحوم «شیخ محمد آخوندی»، اولین کسی بود که بررسی کتاب و تعلیقات و پاورقی زدن بر کتب مذهبی را به‌عنوان تحولی در نشر باب کرد و از آن به بعد، برای نگارش کتاب‌هایی که می‌خواستند چاپ کنند، به این سبک تأسّی می‌شد. البته بعضی از کتاب‌ها تعلیقی نداشت و برای حاشیه‌نویسی آن از کسی مثل مرحوم «علامه طباطبایی» استفاده می‌شد. در همان زمان، مرحوم «علامه طباطبایی» کتاب «تفسیر المیزان» را می‌نوشتند که برای چاپ، آن را به پدر من دادند. این کتاب دیگر تعلیقی نداشت، چون خود مؤلّف هم‌زمان به چاپ آن هم نظارت می‌کرد، لذا تحوّلی شد تا کتاب‌هایی که قدیمی و یکنواخت شده بودند، با حروف‌چینی‌هایی که آن زمان مورد استفاده بود، تجدید چاپ شوند. البته حروف‌چینی نسبت به قبل خیلی متفاوت شده بود. ذکر این‌ نکته هم ضروری است که این‌گونه نبود که روشنفکران باعث گسترش نشر شده باشند، بلکه آن‌ها از موقعیت موجود استفادة خود را کردند.
*محدودیت کتاب مذهبی در دوره رضاخان
جریان روشنفکری از چه زمانی به‌صورت جدّی وارد نشر شد و به آن پرداخت؟
در زمان «رضاخان» کتاب‌هایی که با سلطنت وی و از نظر روشنفکری مشکلی نداشت آزاد بودند، اما کتاب‌هایی که مذهبی بودند، محدودیت‌هایی برای چاپ داشتند؛ به این صورت که باید ابتدای آن جملاتی می‌نوشتند، در باب این‌که کتاب در عهد وی نوشته شده و به او تقدیم می‌گردد. این کار به شکلی تشریفاتی انجام می‌شد که وی به چاپ کتاب ایرادی نگیرد و در واقع نوعی ظاهر‌سازی برای اینکه کارشان را بتوانند انجام دهند، وجود داشت.
از جریان‌هایی که مرحوم پدرم از ورودشان به حوزۀ نشر بیان می‌کردند، این بود که مرحوم «شیخ عباس قمی» در نجف مشغول چاپ «سفینة البحار» در سال 1317 بودند. در آن زمان پدر من مشغول تحصیل در نجف بود. جدّ ما هم در مشهد به‌عنوان یک تاجر و روحانی ساکن بود. مرحوم «شیخ‌ عباس‌قمی» دنبال چاره‌ای بود که هم قرض‌هایشان را پس بدهند و هم کتاب را چاپ کنند. از پدرم درخواست کردند تا مبلغی بدهند که ایشان بتوانند کتاب را به چاپ و فروش برسانند و از فروش کتاب آن مبلغ را جبران کنند و این‌گونه شد که پدر من وارد کار نشر شدند. اولین کار چاپ «سفینة البحار» بود که توسط «شیخ‌ عباس قمی» شروع و توسط پدر من تکمیل شد.
*ماجرای شادی عجیب هانری کربن بابت چاپ اصول کافی/ اصول کافی چه طور به چاپ رسید
آن زمان مجبور بودند که کتاب‌ها را بیاورند به ایران و بفروشند. ایشان تعریف می‌کردند که آمده بودند به کرمانشاه. در آن‌جا در منزل بعضی دانشمندان صندوق‌خانه‌هایی بود که کتاب‌ها را در آن می‌گذاشتند و جلوی آن را تیغه می‌کشیدند. منظور این است که ایران در آن زمان دارای چنین جو خفقان‌زده‌ای بود و از کتاب‌های مذهبی می‌ترسیدند. این‌گونه شد که اکثر کتاب‌ها در این جو خفقان‌زده و به‌واسطۀ مخفی نگاه داشتن کتب، دچار موریانه‌خوردگی و آسیب می‌شدند و بخشی از آن‌ها از بین می‌رفتند. در حالی که در دوران قاجار چنین خفقانی برای چاپ کتب مذهبی نبود و حتی کتب مذهبی بسیار مورد احترام بود.
هنگامی‌که پدرم کتاب «اصول‌کافی» را چاپ کردند، به‌شدت مورد استقبال علماء و دانشمندان قرار گرفت. سال 1333 و 1334، جلد اول و دوم درآمده بود و تدوین بقیۀ جلدها تا سال 1338 طول کشید. ابتدا، جلد اول و دوم «اصول‌کافی» چاپ شد و بعد جلد‌ هشتم که «روضۀ کافی» بود، بعد جلد سه تا هفت که «فروع کافی» بود. کتاب «بحارالانوار» هم در همان اوقات، یعنی تقریباً سال 1335، چاپش شروع شد. مرحوم «استاد غفاری» هم کارمند مغازۀ کتاب‌فروشی پدرم بود و هم شب‌ها به منزل می‌رفت و به کار تصحیح و تعلیق کارهای زیر چاپ می‌پرداخت. مثلاً مرحوم آیت‌الله «سید احمد خوانساری» که از بزرگ‌ترین مراجع بودند و در قم درس خوانده بودند و به دستور آیت‌اللّه « بروجردی» به تهران آمده بودند، گاهی که از مغازۀ ما رد می‌شدند، به داخل می‌آمدند و از مرحوم «استاد غفاری» تشکر می‌کردند و یا برای مثال مرحوم آیت‌اللّه « بهبهانی» از منزلشان «سرپولک» آمده بودند به مغازۀ ما در بازار سلطانی، فقط به این دلیل که «استاد غفاری» را ببینند و از ایشان تشکر کنند. حتی زمانی که «پروفسور هانری‌کُربن» در انستیتوی ایران‌فرانسه بود، پدرم «کافی» را برای ایشان برده بودند و او از شدت شادی شروع کرده بود به رقصیدن و شادی کردن به‌خاطر چاپ شدن «کافی». این کتاب خیلی مورد توجه قرار گرفت.         
همین کار تعلیقاتی را که بزرگان و دانشمندان دربارۀ کتاب‌ انجام می‌دادند، ما در‌ مورد «بحارالانوار» انجام دادیم. اوایل آن را مرحوم «علامه طباطبایی» و بعد آیات عظام «ربانی شیرازی»، «مصباح یزدی»، «عابدی زنجانی» به عهده گرفتند و مرحوم استاد «محمدباقر بهبودی» در راه این تعلیقات به ما کمک کردند. کار دیگری که داشتیم، کتابی بود، به‌عنوان «شرح شواهد مجمع‌البیان» که در شش جلد باید انجام می‌شد. امّا دو جلد آن بیشتر بیرون نیامد و کاری بود به تلاش «شهید سید کاظم موسوی»، معاون وزیر آموزش پرورش در زمان وزارت «شهید باهنر» که در روز هفت تیر در حزب جمهوری شهید شد؛ کار ادبی بسیار سنگینی بود. شهید سید کاظم موسوی که کتاب «تعلیم عربی» را هم نوشته بود، یکی از دانشمندانی بود که تسلط بالایی به زبان عربی داشت.
*تصحیح کتاب از درون زندان                                             
«آیت‌الله‌ ربانی شیرازی»، در سال‌های 1342 و 1343، به «بحارالانوار» مشغول بودند. من آن زمان خیلی جوان بودم. در آن دوران، فرم‌هایی را که شانزده صفحه‌ای بود، نمونه‌برداری می‌کردند؛ یعنی اول به‌صورت ستونی می‌نوشتند و از رویش نمونه‌برداری می‌کردند و بعد روی همان تصحیح می‌کردند و پاورقی را هم روی همان می‌نوشتند. بعد که تمام می‌‍‌شد، من پاورقی‌ها را برمی‌داشتم و می‌بردم به زندان «قزل‌قلعه» که «آیت‌الله‌ ربانی شیرازی» در جریان مبارزات علیه رژیم پهلوی، در آنجا زندانی بودند. آقای «ساقی» رئیس آنجا بود. من پاورقی‌ها را تحویل ایشان می‌دادم. آقای «ساقی» آن‌ها را بررسی می‌کردند که سیاسی نباشد و پس از بررسی، به مرحوم «آیت‌الله ربانی» می‌دادند تا آن‌ها را تصحیح کنند و دوباره هفتۀ بعد تحویل می‌گرفتیم و یک سری جدید به ایشان می‌دادیم.
خود شما چه سالی و به چه نحوی‌ وارد کار در حوزۀ نشر شدید؟
بنده متولد سال بیست‌ویک هستم و رسماً پس از اخذ دیپلم درسال سی‌ونه برای کمک به پدرم وارد کار نشر شدم، چون بار سنگینی روی دوش ایشان بود. برای مثال کتاب «المیزان» را که شش هفت سال قبل چاپ کرده بودیم، از سال 1333 تا 1339 از دوهزار تیراژی که از آن چاپ کرده بودیم، هنوز جلد اولش باقی مانده بود و کامل به‌فروش نرسیده بود. چاپ کتاب‌های بزرگی مثل «بحارلانوار» را که صدوده جلد بود و کار سنگین و نفس‌گیری بود، به سبک جدید شروع کردیم. البته این کتاب با کمک کتابفروشی «اسلامیه» تکمیل شد. ناشرهای مذهبی آن زمان زیاد نبودند. معروف‌ترینشان کتابفروشی «اسلامیه» بود. «اسلامیه» اکثراً کتاب‌های قدیمی را چاپ می‌کرد.
در آن زمان کدام ناشران فعال بودند؟
غیر از انتشارات «اسلامیه»، «علمیه اسلامیه» متعلق به مرحوم «کتابچی»، کتابفروشی «علمی» متعلق به «حاج محمد‌علی علمی» و کتابفروشی «جاویدان» متعلق به «حاج محمدحسن علمی»، بودند که کار چاپ کتاب را انجام می‌دادند. اما آن‌ها همان کتاب‌های قدیمی را به چاپ می‌رساندند، مثل کتاب‌های مرحوم «علامه مجلسی» یا کتاب‌های ادبی مثل دیوان‌ها، گلستان و... کم‌تر پیش می‌آمد که کتب ادبی جدیدی چاپ کنند. کتابفروشی «‌مرکزی» هم بود که تعداد معدودی کتاب بیشتر چاپ نکرده بود که او هم پسر «مرحوم آشیخ عبدالله صبوحی» بود که خود ایشان هم از سخنوران نامی ایران بودند و برای نمونه، کتاب «تتمة المنتها»ی شیخ عباس قمی را چاپ کرد. البته این‌ها کتاب‌های چندان مهمی چاپ نکردند. یکی دیگر از ناشران فعال کتابفروشی «خیام» بود که بیشتر در کارهای جدید فعالیت داشت. البته صبغۀ مذهبی در بین این ناشران کم بود. در قُم هم مرحوم «تهرانی» صاحب انتشارات «مطبوعات دینی» بودند که البته چند سال قبل فوت شدند. دیگری کتابفروشی «دارالعلم»، متعلق به مرحوم «آقای‌آذری»، بود. «دارالفکر» در قم و کتابفرشی «مصطفوی» متعلق به «میرزاحسن مصطفوی» هم بود که بعدها به «مرکز نشر کتاب» تغییر نام داد. «حاج میرزا‌ حسن مصطفوی» هم نویسنده و هم علامه بود. الآن مصطفوی‌ها نیستند و فقط یکی از پسرانشان هست که چند کتاب را در قم و بیروت چاپ کرد. برادر دیگری داشتند به نام «علی ‌مصطفوی»که کتابفروشی‌ای به نام «بوذرجمهری» داشت. البته ایشان سال‌هاست که دست از چاپ کتاب کشیده‌اند. کتابفروشی مذهبی زیاد بود، ولی ناشر مذهبی همین تعدادی بودند که عرض کردم. البته کتابفروشان عمدتاً در آن زمان ناشر هم بودند. «شرکت ‌طبع کتاب» در تهران بود که کتاب‌هایی مثل آثار مرحوم «عمادزاده» را چاپ می‌کرد. البته بیشتر کتاب‌های مذهبی و قرآن چاپ می‌کرد. همچنین کتابفروشی «ابن سینا» و «کلابه‌خاور» مربوط به برادران رمضانی و انتشارات «امیرکبیر» مربوط به آقای جعفری از انتشارات معروف و مشهور بودند. انتشارات «ابن‌سینا» و انتشارات «سنائی علمی» بیشتر در کار کتاب‌های ادبی بودند و تعداد معدودی کتب مذهبی هم داشتند. انتشارات «زوار» نیز بود که آن هم کتاب‌های ادبی چاپ می‌کرد.
کتاب «حکومت اسلامی» امام هم اولین بار قبل از انقلاب چاپ شد؟
بله، در نجف چاپ شد و هرچه هم بود از نسخۀ نجف بود و از روی آن اُفست چاپ می‌شد. البته «رسالۀ امام خمینی(ره)» هم زیرزمینی چاپ می‌شد که «علمیه اسلامیه» هم آن را چاپ کرد.
کتاب قبل از انقلاب تیراژ بالا نداشت امام خواهان داشت
شمارگان کتاب‌ها چقدر بود؟
تیراژ کتاب‌ها قبل از انقلاب از هزار تا دوهزار نسخه بود، اما تدریجاً به انقلاب که نزدیک شدیم،  تیراژها خیلی بالا آمد و به نسبت آن، تعداد عناوین و کتاب‌سازی زیاد شد. ، اگرچه در آن زمان تیراژ کتاب خیلی بالا نبود، اما خواهان خیلی خوب داشت. بعضی کتب مصرف بالایی هم داشت. مثلاً انتشار کتاب «تفسیر نمونه» که از سال 1352 شروع شد، تیراژ اولش در سال‌های 1352، 1353، سه‌هزار نسخه بود و در سال‌های انقلاب به پنج‌هزار نسخه در هر سال رسید. 5 یا 6 جلد از آن در آن سال‌ها منتشر شد که با استقبال خوبی هم روبرو شد.
در آن زمان قیمت‌ها براساس تیراژها محاسبه می‌شد. آن وقت‌ها اگر تیراژ کتابی دوهزار نسخه بود، قیمت زینک‌های آن دوتا هزارتا و اگر پنج‌هزار نسخه بود، 5 تا هزارتا حساب می‌شد. نتیجتاً ناشر هزار یا دوهزار نسخه و به اندازة مصرف چاپ می‌کرد. 
اول انقلاب، تیراژ کتاب‌ها خیلی بالا رفت و به ده‌هزار و بیست‌هزار نسخه هم رسید. دلیل آن هم این بود که مردم فهمیدند باید اطلاعات داشته باشند و اصطلاحاً «درپوشِ دیگِ فشار» برداشته شده بود و مردم می‌توانستند راحت کتاب‌های گوناگون را مطالعه کنند.
اوایل دهۀ شصت یعنی از 1357 تا حدود 1364 دورۀ اوج و بهار انتشارات و کتاب بود، اما در سال‌های 1363 و 1364 به دلایل زیادی، من‌جمله جنگ، این خیزش فروکش کرد.
گفت‌وگو از حسین شاهمردای
ادامه دارد..
انتهای پیام/


کد مطلب: 428334

آدرس مطلب: https://www.taftanema.ir/news/428334/شادی-عجیب-هانری-کربن-چاپ-اصول-کافی-کتابی-زندان-تصحیح-چرا-روحانیون-سمت-نشر-کتاب-رفتند

تفتان ما
  https://www.taftanema.ir