۰

فرهیختگان ارجمند! با تاریخ ایران چه کردیم؟

فیلم های جنگی ما که به تازگی تمی از طنز و هجو به آن داده شد، نه تنها مفهومی را منتقل نکرد بلکه گوشه‌ای از مشقت مردم و رزمندگان را که با دست‌های خالی به جنگ می‌رفتند به نمایش نگذاشت و مخاطب کم سال را به این توهم انداخت که جبهه در حد یک اردوی تفریحی بوده که هیجان شلیک هم به آن اضافه شده.
فرهیختگان ارجمند! با تاریخ ایران چه کردیم؟
به گزارش سرویس شهدا  تفتان ما،می‌آید و غیب می‌شود... می آید و غیب می‌شود؛ این چراغ زرد راهنما را می‌گویم. هشدار می دهد. می‌خواهد در این حضور و غیابش نزدیکی خطر را به ما بگوید. لحظه ای توقف نمی‌کند، فرصت را هدر نمی‌دهد.
بعضی اتفاقات در دنیای اطراف ما مثل همین چراغ زرد رنگ هستند؛ می‌آیند و می‌روند، اما هشدار دهنده‌اند؛ مثلا همین «هفته جنگ»، هرسال می‌آید و می رود، اما انگار شده تفریح هر ساله‌مان. سراغ چند نفر مشخص رفتن و خاطره جمع کردن و چند عکس یادگاری در اینستا و فیس بوک و توئیت و... . هفته که به آخر می‌رسد دوباره حال و هوای کافه و قهوه و دست‌های لاک‌زده چفت شده به دست‌های مردانه‌ای صفحه‌هایمان را پر می‌کند.
هفته جنگ فرصت مناسبی است برای هم اندیشی و کلید زدن طرح هایی که به تولید آثار تجسمی (تندیس و یادبود در محل شهادت غیرنظامیان در جریان جنگ شهرها و...)، سینمایی، تئاترهای جذاب یا آثاری ادبی موثر که چهره واقعی دفاع ما را به دیگر کشورها نشان دهد و ترجمه آن به چند زبان؛ اثری که «جنگ و صلح» ایرانی نام گیرد. شکل گیری جریانی قدرتمند در جمع آوری فیلم های مستند و نگاتیو عکس های جنگ و انقلاب که در اثر نگهداری نادرست در آرشیو نهادهای نظامی، روزنامه های قدیمی و پرسابقه در تهران و شهرستان ها در حال نابودی هستند و ساماندهی و نگه داری آنها در مرکزی که امکان به نمایش درآمدن آنها در بهترین شرایط و با بهترین کیفیت وجود داشته باشد.
ما برای تاریخ جنگ در کشورمان چه کردیم؟ این همه خبرنگار، نویسنده، اساتید عکاسی و معماری، سینما و تئاتر، نشانه شناسی و مفسران پرآوازه جامعه شناسی و...، اما دریغ از یک حرکت اصولی که در جهت بازیابی ریشه‌های غنی تاریخ جنگ در ایران حرکتی انجام دهند. هنر این قابلیت را دارد که با آوردن یک نشانه یا سمبل حرفی را بزند و مفهومی را زبان ببخشد که با فصاحت، خود را به عریانی در چشم‌های بیننده بنشاند؛ کاری که هزاران کتاب و سخنرانی از انجام آن قاصرند. این را در ذهن داشته باشید در کنار این مفهوم که ما برای به دست آوردن خاک ملتی دیگر نجنگیدیم، بلکه مورد ستم اکثریت کشورهای جهان قرار گرفتیم؛ به جرم اینکه نمی خواستیم طبق میل آنها زندگی کنیم و بله قربان گویشان باشیم. به جرم این که نانمان را از آنها گدایی نکردیم، شیطان پرستی نکردیم، به گروه های فمینیستی مجال حضور ندادیم، افیون مرگبارشان را خودخواسته در نوشیدنی هایمان نریختیم، به تقدس خانواده و زن پشت پا نزدیم. اما آیا برای بیان چنین مفهوم بلندی سی سال و اندی که از پایان چنین جنگی می گذرد، فرصت کمی است؟ سی سال فرصت کمی برای تفکر و تعمق و خلق آثار درخور سینمایی، موسیقایی، سمبلیک و نمادین است؟
بیایید همانطور که در وب سایت ها و در اینستاگرام به دنبال مدهای رایج و جدید لباس میگردیم، گشتی هم میان دنیای هنر اروپا بزنیم و ببینیم استخوان بندی محصولات فرهنگی شان از چه مفاهیمی تغذیه می شود. غیر از آن دست فیلم هایی که به دشمنی با اسلام یا به رذائل اخلاقی می پردازند، دسته ای دیگر از آنها تاریخ کشورشان را به نحوی تحسین برانگیز به تصویر می کشند. البته در بسیاری از آنها حقایق به نحوی با دروغ آمیخته شده که حتی با دانستن بخش حقیقی آن، مخاطب دچار سردرگمی می شود. مثلا در فیلم هایی که در ارتباط با آلمان نازی تولید می شوند، سختی های مردم و سربازانشان را طی آن دوره به گونه ای به تصویر می کشند که مخاطب از هر ملیتی با آنها همدردی و همذات پنداری می کند؛ این در حالی است که فیلم های جنگی ما که به تازگی تمی از طنز و هجو به آن داده شد، نه تنها مفهومی را منتقل نکرده، بلکه گوشه ای از مشقت مردم و رزمندگان ایرانی را که با دست های خالی به جنگ با متجاوز می رفتند به نمایش نگذاشت، بلکه مخاطب کم سن و سال را به این توهم انداخت که جبهه ایران در حد یک اردوی تفریحی بوده که هیجان شلیک با اسلحه را هم به آن اضافه کرده اند. این در حالی است که تا سال اول جنگ مردم بدون لباس و تجهیزات نظامی، با لباس های شهری به تن و کفش کتانی به پا و کوکتل مولوتف و ام یک در دست می جنگیدند و از حداقل امکانات برای سد کردن راه دشمن برخوردار بودند. خرمشهر را در حالی از دست دادند که در انبارهای تسلیحاتی در خوزستان اسلحه بود، اما به دستور بنی صدر از دادن آن به مدافعین خودداری می شد. حتی تفنگ های ژ3 را جمع آوری و سلاح ام یک میان سربازان توزیع کردند. چه کسی این حقایق را به جوانانی که جنگ را ندیدند خواهد گفت؟
مردم ایران مقابل متجاوزی ایستادند که موشک های چند تنی و تانک های چیفتن روسی، هواپیماهای جنگی آمریکایی و بمب های شیمیایی فرانسوی و آلمانی را در خط تجاوزشان آرایش نظامی داده بودند و خاکریزها و سنگرهای تانک و تیربار و نفراتشان را طراحان نظامی آمریکایی و اسرائیلی طراحی و اجرا کرده بودند. دشمنی که تانک های ضد آر.پی.جی داشت، پوتین های سربازانشان در رمل فرو نمی رفت، دوربین مادون قرمز و ردیاب های قوی و امکانات تسلیحاتی باورنکردنی داشت، اما سربازان ایرانی برای به دست آوردن چند گلوله یا فراخواندن نیروهای کمکی باید روزها نامه‌نگاری می کردند و دست خالی جلوی ارتش آهنین و زبده عراق می‌جنگیدند و این جدای از ماجرای حضور ستون پنجم در جبهه ایران است که باعث قتل عام رزمندگانی می‌شد که زیر آتش دشمن دوام آورده بودند؛ چه کسی این حقایق را به نسل جوان کشور خواهد گفت؟!
بگذارید جدیدترین گرامیداشتی را که برای سربازان گمنام جنگ جهانی در انگلیس برگزار شد برایتان بگویم تا کمی رگ غیرت را در تن اساتید ادبیات و هنر(سینما، تئاتر، موسیقی، مجسمه سازی و...) و دست اندرکاران تاریخ جنگ بجنبانم. قضیه از این قرار است که سال گذشته در برج لندی طرحی به نام «خون، زمین و دریا را سرخگون کرد» اجرا شد و این برج را محبوب ترین میراث فرهنگی لندن در سال گذشته کرد. حال این طرح چیست؟ در این طرح به یاد هر سرباز انگلیسی که در جنگ کشته شده یک گل شقایق سرخ سرامیکی در برج لندن کاشته شد. از زمان نصب گل های شقایق سرخ در برج لندن تعداد بازدیدکنندگان این برج به سه برابر گذشته افزایش یافت. مجموعا تعداد بازدیدکنندگان از این اثر پس از نصب گل های سرخ نسبت به سال 2013 حدود سی و پنج درصد افزایش داشته است. کاخ باکینگهام که از مهم ترین جاذبه های گردشگری لندن است، سال گذشته در ردیف آخر از جدول دهگانه آثار دیدنی این شهر جای گرفت. برآورد شده که مجموعا 5میلیون نفر از این اثر و یادبود جنگ جهانی اول که یک اثر هنری شگفت انگیز نیز هست از سراسر جهان دیدن کرده اند.
گل شقایق شما را به یاد دشت های استان لرستان و افسانه سیاووش نمی اندازد؟ شقایق سمبل ایران است و تنها در خاک ایران می روید. بارها این گل در کشورهای دیگر کاشته شد، اما ثمری نداشت. چرا ما برای کشته های جنگ مان کاری نمی کنیم و از نمادهای فرهنگی و طبیعیمان بهره نمی بریم؟ اگر در لندن شقایق می رویید شک نکنید به جای شقایق های سرامیکی، گل شقایق میکاشتند و هر سال با کاشتن شقایق به یاد سربازانشان مراسمی باشکوه می گرفتند. تنها ما اهل سیاست، اهل قلم و اهل هنر ایرانی هستیم که به داشته هایمان افتخار نمی کنیم و سربازانمان را جنگ طلب می نامیم. از خود طردشان می کنیم و کمترین امتیازی به آنها نمی دهیم و تسهیلاتی در اختیارشان نمی گذاریم. به طوری که برای درمان عوارض جنگ که بر تن خسته شان نشسته باید مسافرکشی کنند، حرف های درشت من و تو را بشنوند، تقاضای طلاق همسرانشان و دوری از فرزندانشان را بخاطر عوارض بمباران شیمیایی بپذیرند یا برای ادامه درمان به کشورهایی پناهنده شوند که سلاح های شیمیایی در اختیار صدام گذاشتند.
تنها کاری که در این مدت برای خانواده های بازمانده های جنگ و شهدای جنگمان انجام دادیم طرح یکسان سازی یا ویران سازی(!) قبور شهدا بود. یکسان سازی چه اهمیتی دارد در حالی که شیوه و ظاهر زیبای قبور شهدا خود میراث فرهنگی جنگ ماست. قبوری که مادران شهدا با سلیقه خود گلکاری کرده اند و با عشق آب و جارو می کنند چرا باید به زمینی مسطح تبدیل شود و شبیه مزار کسانی باشد که به مرگ طبیعی از میان ما رفته اند؛ خلائی که آثار هنری و سمبلیک درباره جنگ را فرا گرفته چرا باید به مزار آنها نیز سرایت کند؟
مسئولینی که از حالا برای انتخابات ریاست جمهوری تبلیغ می کنند حالا کجا هستند؛ کسانی که به اسم زنده کردن یاد امام و جانبازان و شهدا برای خود رای جمع میکنند. هنرمندانی که دغدغه سوژه فیلم سازی دمارشان را درآورده و برای یافتن موضوع ساخت مستند، تئاتر و تله فیلم سردر انبوه رمان ها و فیلم نامه های خارجی دارند، چرا با مردم کوچه و بازار هم کلام نمی شوند؟ چرا به کتابخانه های غبارگرفته تاریخ جنگ سری نمی زنند. مطمئن باشید اگر از 10سال در آنجا مطالعه کنند و فیلم بسازند باز هم سوژه های نابش پایانی ندارد؛ سرگذشت ملتی که روی پای خود ایستاد و در جریان جنگ کشورش را ترک نکرد همیشه مخاطب دارد؛ چه ایرانی، چه خارجی. فقط باید دل به کار داد و به حقانیت ملت خود معتقد بود. به خوزستان نگاه کنید. ردپای مظلومیت ملت ایران و اتحاد 40 کشور دنیا علیه ما را کجای این استان می بینید؟ این ردپا محو شده است. ما تنها با استانی محروم روبه رو هستیم، نه استانی که جنگ ویرانش کرده. علت ویرانی آن جنگ است و البته بی اعتنایی مسئولین.
جنگ از تاریخ خوزستان و از شهرهایش پاک شده است. شعار «جئنا لنبقی»:«آمده ایم که بمانیم.» که عراقی ها روی دیوار خانه ای در نزدیکی پادگان دژ نوشته بودند و باقی دیوارنوشته های دشمن روی دیوارهای فروریخته خرمشهر چه شد؟
امروز نه از دیوارنوشته جئنا لنبقی اثری هست و نه از آن تپه هایی که عراقی ها پشت پادگان دژ در بیابان ساخته بودند، چیزی باقی مانده و نه از کانال ها، مقرهای اصلی عراقی ها و تپه هایی که آنها پشت پادگان دژ برای دیده بانی درست کرده بودند ردپایی هست؛ تپه هایی که در زمان اشغال خرمشهر صدام با هلی کوپتر آمد و روی یکی از این ها ایستاد و کل منطقه را نگاه کرد. آثاری که به عنوان سند تجاوز عراق به ایران بی نظیر بودند. ما نه تنها نماد بر مزار شهدای جنگ تحمیلی در این شهر نساختیم، بلکه آثار صریح تجاوز دشمن به خاکمان را هم نابود کردیم.
فرهیختگان ارجمند! با تاریخ معاصر ایران چه کردیم؟ اگر به تعلل هایمان دراین باره ادامه دهیم روزی می رسد که دیگران تاریخ ما را هرطور بخواهند بنویسند.
انتهای پیام/فارس
 
سه شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۳۵
کد مطلب: 435605
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *