بدترین خبر دوران اسارت به روایت یکی آزادگان دفاع مقدس

27 مرداد 1396 ساعت 15:40

یکی از آزادگان دفاع مقدس گفت: ۹ سال در خاک عراق اسیر بودم و در آن زمان بدترین خبری که شنیدم رحلت امام خمینی (ره) بود که برایمان خیلی سخت بود.


به گزارش سرویس باشهداتفتان ما

امروز بیست و هفتمین سالگرد ورود نخستین گروه از آزادگان به ایران اسلامی است، روزی که برای ایرانیان سرشار از شوق و سپاسگذاری از خدای متعال است که یک بار دیگر مردان شجاع سرزمین را به ما بازگرداند، مردانی که با دفاع از خاک و سرزمین خود به اسارت دشمن درآمدند و در دوران اسارت نیز تمام سختی‌ها را با عشق به وطن و خانواده سپری کردند.
سید محمدرضا سادات یکی از آزادگانی است که از دوران نوجوانی به جبهه رفت و در سن 16 سالگی به اسارت دشمن درآمد. گفت‌وگو با این آزاده سرافراز  را در ادامه می‌خوانیم:
 چگونه اسیر شدید؟
سادات: یک ماه بود که در جبهه حق علیه باطل مبارزه می‌کردم و سرانجام در عملیات شرق بصره ما 32 کیلومتر جلوتر از مرز خود وارد خاک عراق شده بودیم. این عملیات با شکست مهلکی روبه‌رو شد و تمام بچه‌هایی که زنده مانده بودند اسیر شدند.
اولین روزی که اسیر شدید چگونه گذشت و چه احساسی داشتید؟
سادات: من مجروح بودم و به خاطر جراحات زیادم ابتدا به بیمارستان منتقل شدم. یک نوجوان 16 ساله هنگامی که در خاک دشمن اسیر می‌شود، خیلی برایش سخت می‌گذرد و این گونه 9 سال از عمرم در اسارت سپری شد.
درباره دوران اسارتتان بگویید.
سادات:عراقی‌ها که از ما دل خوشی نداشتند بچه‌ها را شکنجه می‌کردند تا حدی که تعدادی از بچه‌ها زیر شکنجه آن‌ها شهید شدند. رفتار خودمان نیز ناپخته بود زیرا فکر می‌کردیم رزمندگان می‌آیند و مارا آزاد می‌کنند و زیاد با عراقی‌ها درگیر می‌شدیم. اما بعد با حاج آقا ترابی آشنا شدیم.
آشنایی با حاج آقا ترابی چه تاثیری بر شما و روند اسارتتان داشت؟
سادات: ایشان روحانی اردوگاهمان بودند، بر روی بچه‌ها با رفتار و سخنانشان تاثیری شگرفی گذاشتند، حاج آقا ترابی با توجه به درگیری‌هایی که میان ما و عراقی‌ها بود، می‌گفتند: «بزرگترین رسالت شما اکنون این است که خود را سالم به خاک خود برسانید و فردای کشورتان را هر چه زیباتر بسازید»، قبل از آن که با رهنمودهای ایشان آشنا شویم مرزبندی می‌کردیم، فکر می‌کردیم کسانی که در نماز خود یا مسائل اینچنینی سهل انگاری می‌کنند از ما نیستند، اما ایشان با رفتار خود تمام این سدها را شکستند و اتحاد را در میان آزادگان اردوگاه به وجود آوردند.
کسانی که در اردوگاه شهید می‌شدند پیکرشان چه سرنوشتی پیدا می‌کرد؟
سادات: در آن زمان هر کس به هر دلیلی شهید می‌شد، با یک همراه ایرانی آن پیکر را دفن می‌کردند و مشخصات آن شهید را بر روی کاغذی نوشته و در درون شیشه‌ای می‌انداختند و بالای سر شهید خاک می‌کردند. بعد از آزادی اسرا نیز تمام پیکرها به ایران بازگردانده شد.
در زمان رحلت امام خمینی (ره) شما در اسارت بودید، در آن زمان چه فضایی بر اردوگاه حاکم شد و چه احساسی داشتید؟
سادات:در ابتدای امر که رادیو عراق خبر را اعلام کرد ما اصلا باور نمی‌کردیم، خیلی سخت بود، ما در اسارت بودیم، امام فرموده بودند: «من جام زهر را نوشیدم»، ایشان فوت کرده بودند، نمی‌دانستیم که حالا چه اتفاقی قرار است، بیفتد.
فرمانده ما در عوض شدن حال و هوای ما خیلی تاثیر گذار بود. آقای سالاری با فرمانده اردوگاه صحبت کردند و گفتند بگذارید که بچه‌ها به عزاداری بپردازند و برای جلوگیری از درگیری در اردوگاه زیاد سخت گیری نکنید. این موضوع چون بعد از پذیرش توافق‌نامه بود عراقی‌ها زیاد با بچه‌ها درگیر نشدند و ما نیز 3 روز به عزاداری مشغول بودیم، موضوعی که زخم قلبمان را التیام بخشید، انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی بود.
چگونه آزاد شدید؟
سادات: روزی رادیو عراق اعلام کرد که صدام می‌خواهد پیام مهمی بدهد. صدام اعلام کرد که ما تمام شرایط شما را پذیرفته‌ایم و به عنوان حسن نیت 1000 نفر از اسیران را آزاد می‌کنیم. بعد از آزادی گروه اول زمینه آزادی ما نیز فراهم شد و طی مدت کوتاهی ما نیز آزاد شدیم.
نحوه استقبال مردم از شما چگونه بود؟ احساس شما چه بود؟
سادات: شور و حال خاصی داشت، رفتار مردم بی‌نطیر و غیر قابل توصیف بود، اصلا نمی‌توان آن فضا را تعریف کرد، تا با چشمان خود نبینید و جای ما نباشید نمی‌توانید احساس ما را درک کنید، بسیار شاد و پر از انرژی که به خاک وطن خودمان بازگشته‌ایم، آن روزها را از یاد نمی‌بریم.
بعد از بازگشت به ایران زندگی خود را چگونه سپری کردید؟
سادات:از آن جایی که من تا قبل از اعزام از طرف بسیج به جبهه تا دوم دبیرستان درس خوانده بودم، به ادامه تحصیل پرداختم و در آزمون سراسری کنکور شرکت کردم و در رشته پزشکی پذیرفته شدم و سپس به دندان‌پزشکی تغییر رشته دادم .
آیا از دوستان خود در زمان اسارات خبر دارید؟
سادات: بله، تا همین الان هم که در سفرم با این بزرگواران همراه هستم.
منبع:تسنیم
انتهای پیام/


کد مطلب: 440883

آدرس مطلب: https://www.taftanema.ir/news/440883/بدترین-خبر-دوران-اسارت-روایت-یکی-آزادگان-دفاع-مقدس

تفتان ما
  https://www.taftanema.ir