۰

کفاش: پای ما به تایلند باز است ولی به میانمار و یمن باز نیست

یکی از نویسندگان مجموعه «عطر عربی» گفت: در روهینگیا (میانمار) یک عده سلبریتی غربی می‌روند، ما باید آنجا باشیم، پای ما به تایلند و ترکیه و تاجیکستان و ارمنستان و ... باز است، ولی به جایی که باید باز باشد، باز نیست.
کفاش: پای ما به تایلند باز است ولی به میانمار و یمن باز نیست
به گزارش سرویس فرهنگي تفتان ما،«داعش از سوریه و عراق پاکسازی شد»، خبر آن قدر مهم بود که توجه همه را به خود معطوف کند؛ اما در بین هیاهوی رسانه‌ها نکته‌ای ناگفته ماند آن هم اینکه ما روایتی از این جنگ و پشت جبهه‌ها و زندگی مردم درگیر در جنگ نداشتیم. به همین بهانه سراغ مهدی کفاش (نویسنده داستان «پدر، پسر، تک‌تیرانداز») و علی‌اصغر عزتی‌پاک (نویسنده داستان «آزادی») که در مجموعه «عطر عربی» با محوریت مدافعان حرم از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شده‌اند، رفتیم تا ببینیم عواقب عدم حضور فرهنگی ایران در سوریه و عراق چیست.
*مدعی نیستم که توانسته‌ام حتماً فضای سوریه را منتقل کرده باشم
آقای کفاش برای داستان «پدر، تک‌تیرانداز، پسر» چقدر مشاهدات میدانی داشتید و چقدر بر اساس دیده‌ها و شنیده‌های غیرمستقیم قصه‌تان را نوشتید؟
کفاش: چهار سال پیش که وضعیت در عراق و سوریه جدی شد، دلم می‌خواست یک کار داستانی انجام دهم و از آنجا که تجربه‌گرا هستم، می‌خواستم که حتماً آن فضا را ببینم. از کانال‌های مختلف هم تلاش کردم، اما نشد. حتی تا همین شهریور ماه هم تلاش کردم، اما نتیجه نداد.
در مورد داستان «پدر، تک‌تیرانداز، پسر» وقتی دیدم نمی‌توانم با آنها تماس بگیرم، با جریانی که تحت عنوان «حرکت النجبا» در سوریه و عراق می‌جنگید، آشنا شدم. تشکیلات آنها را در عراق دیدم و با بچه‌های حشدالشعبی عراق ارتباط پیدا کردم. دوستانی که مشغول رفت و آمد به سوریه بودند، بدون هیچ‌گونه مماشات و بی‌پروا از اوضاع سوریه و اینکه چه بر سر آنجا آمده برایم گفتند، حتی از اوضاع حقوقی بچه‌هایی که می‌روند و می‌جنگند. همراه با یک سری اطلاعات میدانی از فضای سوریه و استان‌های درگیر آمار گرفتم و پس از آن تحقیقات مستمر تا اولاً لوکیشن مناسب داستانم را پیدا کنم و بعد از آن جزئیات آن مکان‌ها را کسب کنم. از آنجا که تا حدی هم با زبان عربی آشنا هستم، یک مقدار هم منابع و رسانه‌های عربی را زیر و رو کردم و در نهایت احساس می‌کردم به فضا نزدیک شده‌ام، ولی مدعی نیستم که توانسته باشم حتماً فضای سوریه را منتقل کرده باشم.
آیا اصلاً مهم هست که نویسنده یا فیلمساز در آن فضا حضور داشته باشد؟ می‌شود برای فیلم دکور زد و برای داستان هم کافی است یک سری تصاویر مستند دیده شود. حضور در محل اتفاق چقدر ضرورت دارد؟
عزتی‌پاک: صحنه داستان و درک آن صرفاً به درک خیابان و ساختمان و شهر نیاز ندارد. چون امروزه می‌توانیم با ابزارهایی که در اختیارمان است، به‌راحتی بر آنها مسلط شویم. مهم‌تر از همه اینها فرهنگ است؛ درک و دریافت فرهنگ جایی که وقایع داستانی دارد در آن رخ می‌دهد خیلی مهم‌تر است. اولاً باید مردم محل واقعه را ببینیم و حس و حال آنها را بگیریم و بعد ببینیم که ما داریم در آنجا خدمت می‌کنیم یا خیانت؟ بعد ببینیم آنها چه نگاهی به ما دارند و ما چه نگاهی به آنها داریم؟ پس مهم‌تر و بیشتر از همه بستر فرهنگی آن منطقه است که باید دریافت شود. وگرنه ما به عنوان نویسنده داستانی خواهیم نوشت که اگر فردا یک عرب در دمشق یا بغداد یا بیروت آن را بخواند، خواهد گفت که این نویسنده اصلاً در زندگیش حتی یک آدم عرب را هم ندیده است و این داستان احتمالاً در تهران اتفاق افتاده است. بنابراین درک نرم‌افزار مهم‌تر از درک سخت‌افزار است.
*برای میراث مکتوب نیاز به تجربه مولف داریم
کفاش: برای مدیوم‌هایی مثل مثلاً سینما، فیلمسازهای مستند و عکاس‌ها شاید امکان بازسازی وجود داشته باشد و بخواهند یک لحظه و یک آن را ثبت و گسترده کنند، ولی ما با واحدهای انسانی سر و کار داریم. واحدهای انسانی‌ای که عاطفه، اخلاق و احساس دارند و در جنگ رنج می‌کشند. ما فقط بخش فیزیکی رنج را می‌توانیم نشان بدهیم. وحشتی را که مردم درگیر جنگ تجربه و تحمل می‌کنند، چگونه می‌خواهید در تصویر نشان بدهید؟ چقدر می‌‌توانید به آن نزدیک شوید؟ منی که دارم این وحشت را روایت می‌کنم تا خودم تجربه این وحشت را نگذرانده باشم، چگونه می‌توانم آن را روایت کنم؟
ما درباره جنگ هشت ساله خودمان فیلم و عکس کم نداشته‌ایم، اما در نهایت چیزی که به معنای واقعی کلمه باقی‌مانده، چیزی است که میراث مکتوب جنگ خوانده می‌شود و این واقعیت جنگ است. یعنی آن چیزی که باقی می‌ماند میراث مکتوب است و ما در فضایی مثل فضای سوریه و عراق برای دستیابی به این میراث مکتوب، نیاز به تجربه مؤلف و نویسنده داشتیم. تجربه‌ای که به باور و درک و احساس اولیه نویسنده از واقعه و درک حجم آن منجر شود که اینها مطمئناً با رسانه‌های جمعی‌ای که دارند اطلاعات یکسانی را برای همه فراهم می‌کنند، قابل دسترسی و دستیابی نیستند.
در فضای سوریه و عراق به‌رغم مکان‌های زیارتی بسیاری که دارد و ایرانی‌ها پیش از این هفت سال پرآشوب، زیاد به آنجا رفت‌وآمد داشتند، ولی ما شناخت خیلی دقیقی از این فضا نداریم. اگر از ما بپرسند سوریه و عراق اصلاً کی به وجود آمدند، به عنوان نویسنده چقدر اطلاع داریم؟
*فضای جنگ سوریه با جنگ ایران متفاوت است
شناخت حداقلی.
کفاش: کشور عراق چه زمانی ساخته شده؟ کشور سوریه چطور؟ در صد سال اخیر این دو کشور بارها از هم فروپاشیدن را تجربه کرده‌اند. به خاطر همین است که به‌محض اینکه ماجرای حرکت‌های تکفیری شروع می‌شود، انگار مردم آماده‌اند و سه و نیم میلیون نفر به ترکیه می‌گریزند. جمعیت سوریه حدود 18 میلیون نفر است و و بخشی از آن هم مهاجر دارد. این فضا با فضای جنگ ما متفاوت است. این فضای مردمی است که همیشه آماده تحولات عجیب و غریب هستند که ساکشان را بردارند و از این کشور بروند.
عزّتی‌پاک: گاهی حتی تجربه آب و هوای یک منطقه تکلیف داستان ما را روشن می‌کند. مثلاً در «بیگانه» آلبر کامو، شخصیت داستان بر این باور است که در اثر دمای بالای هوا ماشه را چکاند! او معتقد است که در آنجا هوا آن قدر داغ شد که او ناخواسته شلیک کرده است. نویسنده با شناختی که از آب و هوای محل وقوع داستانش پیدا کرده، سرنوشت شخصیت داستانش را رقم می‌زند. ببینید چقدر مسئله مهم و تاثیرگذار است.
*نویسنده ایرانی اگر هوای شامات را استنشاق نکرده باشد نمی‌تواند فضا را در بیاورد
همچنین یک داستان بلند از «غسّان کنفانی» نویسنده و مبارز فلسطینی هست که انتشارات نیلوفر در آورده به نام «مردانی در آفتاب». در این داستان فلسطینی‌ها از راه اردن به عراق آمده‌اند تا بروند کویت و در آنجا کار کنند. اینجا هم همه‌ داستان را آفتاب داغ رقم می‌زند. یعنی اگر کنفانی به عنوان نویسنده، صحرای کویت را نمی‌شناخت و بر ظرفیت‌ها و تهدید‌های آنجا تسلط نداشت، اصلاً این داستان در ذهنش اتفاق نمی‌افتاد. کنفانی چون مدتی در کویت بوده، توانسته این داستانِ به‌زعم من بسیار خوب را بنویسد که سویه‌های سیاسی و اجتماعی عمیق و پررنگی دارد.
حالا برمی‌گردم به خودمان. نویسنده‌ ایرانی اگر هوای شامات و عراق را استنشاق نکرده باشد، نمی‌تواند آن فضا را در بیاورد و باورپذیرش کند. البته که اینها اولیات هستند،‌ اما هیچ ‌کسی نمی‌تواند بگوید مهم نیستند؛ چون نویسنده موجود بسیار دقیق و گاه خاصی است که منابع الهامش عموما غیرمعمول‌اند. در داستان کنفانی، فلسطینی‌هایی که دارند فرار می‌کنند، توسط یک هموطن سوار تانکر می‌شوند. اینها در مواقعی هم باید برای دو تا هفت دقیقه‌ به داخل محفظه تانکر بروند. در هفت دقیقه اول حساب راننده درست از کار در می‌آید و اولین بازرسی مرزی را رد می‌کنند؛ اما در دومی به او گیر می‌دهند؛ در حالی که مسافران داخل محفظه‌ای هستند که عملا یک کوره‌ آتش است در هوای داغ صحرا. سرنوشت این راننده و آن مسافران را شناخت نویسنده از آب و هوای یک جغرافیای خاص رقم می‌زند. بله؛ این یعنی اهمیت تجربه‌ عینی از امور برای نوشتن. حالا شما بگویید آیا می‌شود به گزارشات رسانه‌ها برای نوشتن از یک جغرافیا بسنده کرد؟ نمی‌شود.
کفاش: من در این داستان متوجه همین جغرافیا شدم. متوجه شدم جغرافیایی که ما فکر می‌کنیم جنگ دارد در کوه و بیابان و... می‌گذرد، اصلاً این طور نیست. فضای سوریه اتفاقاً فضای سرسبزی است.
عزتی‌پاک: به خاطر همین فقدان تجربه‌ عینی از صحنه داستان بود که یکی مثل من عطای نوشتن در فضای سوریه و عراق را به لقایش بخشید و همین‌ جا در آپارتمانش نشست و داستان آپارتمانی‌اش را نوشت، چون نمی‌خواست در هچلی بیفتد که فردا نتواند جواب خواننده‌ای را که آگاه به آن محیط است، بدهد.
*رویارویی قدرت‌ها در فصل معاصر حیات بشر رویارویی روایت‌ها است
خب اکنون کار داعش روی نقشه‌ تمام شده و دیگر داعشی وجود ندارد. امروز ما چگونه می‌توانیم برای بیست، پنجاه و صد سال آینده‌مان حرفی داشته باشیم؟ با این شرایط تحلیل شما چیست؟ ما چه چیزی را از دست داده‌ایم؟ براساس همین مواد موجود، چرا نویسندگان کاری نکردند؟
کفاش: من رویارویی قدرت‌ها در فصل معاصر از حیات بشر را رویارویی روایت‌ها می‌دانم.
جنگ روایت‌ها. 
کفاش: این که می‌گویم رویارویی روایت‌ها به خاطر این است که خیلی وقت‌ها مشخصات یک جنگ فیزیکی را ندارد. رویارویی روایت‌ها به این معناست که روایتی که روسیه از سوریه جا می‌اندازد و در کتاب‌ها می‌ماند، با روایت منی که تحت عنوان مدافع حرم و با مفاهیم ارزشی دیگری وارد میدان می‌شوم، مطمئناً متفاوت خواهد بود.
ما امروز به عنوان آنتی‌بادی و واکسن وارد یک بدن می‌شویم، ولی از یک جایی به بعد، آن بدن و آن سرزمین، ما را پس می‌زند و آن زمانی است که بیرون می‌آییم. در آن زمان چه داریم؟ آیا برای آن بدن و آن ساختار چیزی را باقی گذاشته‌ایم که واکسینه شده باشد؟ آن چیزی که برای ما و برای آنها باقی می‌ماند، همین میراث مکتوب است. این چیزی است که می‌تواند نشان بدهد که من برای چه چیزی در سرزمین تو هستم. این را نمی‌تواند بپذیرد که منِ جمهوری اسلامی در آنجا چه کار دارم می‌کنم.
*با ادبیات روی دیگر جنگ را نشان بدهیم
و راه‌حلش؟
کفاش: همین ادبیات است که با آن، روی دیگر این جنگ را نشان بدهی.
عزتی‌پاک: ماجرا این است که زبان و ادبیات برای درک و مفاهمه‌ انسان‌ها با یکدیگر است. من الان اینجا نشسته‌ام، ولی آدمی را در لهستان درک می‌کنم که کمونیسم رفته و خانه و کاشانه‌اش را فتح کرده است. کتابی به دست من می‌رسد و من در ‌آنجا دیگر با حکومت طرف نیستم، بلکه با زنی طرف هستم که می‌گوید آمدند و آشپزخانه‌ مرا تقسیم کردند. وارد آپارتمان من شدند و گفتند تو دیگر حق نداری از بخشی از آن که تا دیروز مالکش بودی، استفاده کنی. اینجا فقط مال تو نیست. در اینجا من به عمق مصیبت پی می‌برم. این دیگر رسانه‌های پر سر و صدا نیستند که مرا به درک مصایب این زن نزدیک می‌کنند. اینجا روایتی ساده و جزءنگر است که زنی با زبانی ساده و در دسترس با من در میان می‌گذارد و در صریح‌ترین شکل و از متن زندگی حرف می‌زند. در اینجا من این زن و مصایبش را به عمیق‌ترین شکل درک می‌کنم. در اینجا حرف از تانک و قدرت نظامی و سیاسی نیست؛ بلکه فقط حرف از آشپزخانه و اتاق و هال و حمام است و عینیت آنچه که بر این مردم رفته. بسیار غریب!
وضعیت ما هم همین است. تا وقتی که من با ادبیات، اعماق حرکتم را نشان ندهم و به مردم کشور هدف نگویم که اگر من در مرز خودم می‌ایستادم، راحت‌تر و مستحکم‌تر بودم، اما به خاطر تو جانم را کف دست گرفتم و به کشور تو آمدم، او از کجا قصد و نیت مرا بفهمد؟ نویسنده وارد خانه می‌شود و در یک آن آنجا را روایت می‌کند که فقط شخصیت داستان هست و خودش. با چنین تصویری است که ما می‌توانیم به خواننده تفهیم کنیم که خودت، فرزندت، هویتت و همه چیزت در معرض تهدید یا نجات است؛ در جزئی‌ترین و خاص‌ترین شکل‌ و نزدیک‌ترین احوال به احوال آن شخص. این را ادبیات و روایت می‌سازد.
یعنی رسانه‌ها نمی‌توانستند این روایت را بسازند؟ نمی‌شد از گزارشگرها خواست تا در لایه‌های پایین جامعه حرکت کنند و از رویه به عمق بروند؟
کفاش: گزارشگرهایی که در سوریه وعراق حضور داشتند، گزارشگرهای رسمی ما بودند، نه گزارشگرهای آزاد.
که باید قرائت خاصی داشته باشند.
کفاش: بله وظیفه دارند که در زمانی کوتاه تهییج و توجیه ایجاد کنند. وظیفه رسانه‌های خبری تولید محتوای خاصی است.
*تماشای از نزدیک رویدادها اتفاق نیفتاد
عزتی‌پاک: گله‌ای که ما داشتیم این بود که شما حتی اجازه روایت‌های معمول را هم نمی‌دهید. اصلاً لازم نیست کسی به آنجا برود و شاهکار بنویسد. همین که برود و بگوید من امروز با مثلا آقای آبنوس راه افتادیم و رفتیم یک بدبختی را که از ترس بمبباران زیر یک درخت بید کُپ کرده بود، برداشتیم و آوردیم، یک رفتار عینی و نزدیک به واقعه است. این داستان ماندنی است و افراد را با آنچه که دارد اتفاق می‌افتد و به طبیعت آدم‌ها نزدیک است، مواجه می‌کند. اما خب نشد که این تماشای از نزدیک اتفاق بیفتد.
به نظر ما این بد بود. البته حتما ملاحظاتی در بین بوده که دست و پای آقایان را بسته بوده و ما هم به‌نحوی درکش می‌کنیم؛ ولی در این میان جای پیوست‌های فرهنگی عمیق و موثر برای این حرکت‌ها کجاست؟ به‌زعم ما این دیگر باید توسط مشاورین فرهنگی، که نه به نام، بلکه به مرام فرهنگی باشند، انجام پذیرد. احساس من این است که ما الآن حضور قدرتمند سیاسی و نظامی در منطقه داریم؛ اما به لحاظ فرهنگی هیچ اتفاقی نیفتاده است؛ در حالی که این فرهنگ است که در طولانی‌مدت تعیین‌کننده است و آینده را رقم می‌زند. ادبیات می‌تواند این کار را بکند. نویسنده در خلوت با یک ‌یک مخاطبین گفت و گو می‌کند. در این زمینه کار نشده است.
*با ادبیات می‌توانیم تفهیم کنیم رفتیم از آدم‌ها حمایت کنیم
مجموعه «عطر عربی» با این قصد گردآوری شد. در آنجا باید این صدا را بشنوند، باید بدانند که ایرانی‌ها با چه ایده‌ای به سراغ آنها رفته‌اند. ما با ادبیات است که می‌توانیم به آنها تفهیم کنیم که ما شما را از خودمان می‌دانیم. همه منظور من این است که بگویم ما نرفتیم تا کشورگشایی کنیم، بلکه رفتیم که از آدم‌هائی حمایت کنیم تا به خاطر کشورگشایی کشورهای دیگر تلف نشوند.
*مانع نشوید
کفاش: این تجربه را روسیه از ورودش به کشورهای دیگر دارد و اینکه در جاهائی که کار فرهنگی نکرده، هیچ خاطره‌ای از او باقی نمانده است. برای اینکه این اشتباه تکرار نشود، به نظرم دارد در سوریه درست عمل می‌کند و از اردیبهشت پارسال، روسی زبان دوم سوریه شده است. روسیه این دفعه نمی‌خواهد اشتباه کند و به سوریه معلم فرستاده است.
به نظرم اگر نویسنده ما با حفظ استقلال به این صورت وارد می‌شد که هم برای همان روز و موقت یادداشت‌هایش را می‌داد و هم برای آینده تجربه می‌کرد، امروز دستمان پُر بود. آیا ما کم دسترسی به اردوگاه‌ها داشتیم؟ همین کار را ترکیه کرد و به سه و نیم میلیون مهاجر دارد زبان ترکی آموزش می‌دهد و برایشان محصولات فرهنگی تولید می‌کند. ببینید اگر چنین درصد عظیمی را به یک کشور 18 میلیونی برگرداند چه اتفاقی می‌افتد؟ ما کاملاً در این عرصه بازنده‌ایم. ما نسبت به ترکیه کُند عمل کردیم.حتی وقتی می‌خواستی بروی ببینی چه خبر است مانع شدند. اگر راه را باز نمی‌کنید، دست کم مانع نشوید.
*رونمایی از ایران جدید در مجموعه «عطر عربی»
عزتی‌پاک: من جایی درباره‌ «عطر عربی» حرف زدم و گفتم که با این مجموعه داستان، ایران جدیدی که در افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه، لبنان، یمن و مناطق جنوب خلیج‌فارس بسیار مؤثر است، در ادبیات داستانی کشور رونمایی شده است. اتفاقاتی که الان افتاده، بی‌نظیر است. هیچ ایرانی‌ای را پیدا نمی‌کنید که کشورش را دوست داشته باشد و به این اقتدار افتخار نکند، اما نشانه‌هایش کو؟ آیا فقط با شنیدن اخبار از آقای حیاتی این حس به من منتقل می‌شود؟‌ خیر. من باید این را با گوشت و خونم حس کنم که این جز در فرهنگ و هنر، سینما، تئاتر، موسیقی و مهم‌تر از همه ادبیات، خودش را نشان نمی‌دهد.
*احساس پیروزی مردم سوریه را باید ادبیات روایت کند
ما کشور بزرگی شده‌ایم و باید این بزرگی را هم به دیگران نشان بدهیم و هم به خودمان متذکر شویم. این مجموعه داستان که حداقل در تاریخ معاصر ایران بی‌نظیر است، نشان می‌دهد که ایرانی‌ها همه جا هستند و همه با ایرانی‌ها تعامل می‌کنند. این مجموعه می‌خواهد بگوید ایران مؤثر است؛ اما باید ده‌ها کتاب‌ و رمان با این مضمون نوشته شود. شما باید نویسنده و مؤلفت را در خیابان‌های شهرهای این مناطق رها کنی و بگویی یک ماه برو و برای خودت بچرخ. باید آن احساس پیروزی‌ای که به مردم این کشورها دست داده، روایت شود و این کار را ادبیات باید انجام بدهد.
کفاش: الان دو سالی هست که خانم اسمأ اسد، همسر بشار اسد دارد به خانواده‌های شهدا سر می‌زند و به اوضاع فرهنگی آنها رسیدگی می‌کند. من خیلی دلم می‌خواست آنجا باشیم و لااقل همین را ببینیم. این که دیگر جنگ نیست. این که دیگر کار فرهنگی است. این خانم در استان‌های درگیر حضور پیدا می‌کرد. من می‌گویم برای یک زن آن قدر امنیت هست که برود. آن وقت برای ما این میزان سختگیری؟
احساس نمی‌کنید که اصلاً شاید آن مسئول نظامی، سیاسی و فرهنگی هیچ بینش و ایده فرهنگی‌ای ندارد، ولی او را مسئول این کار کرده‌اند و به همین دلیل به شمای نویسنده اعتماد ندارد.
عزتی‌پاک: ما البته احترام زیادی برایشان قائل هستیم، ولی خب هر کسی را بهر کاری ساخته‌اند. حرکت به این عظمت باید ضمیمه و پیوست فرهنگی و هنری داشته باشد، وگرنه، نه مردم خودمان با توضیحات رسانه‌ای قانع خواهند شد، نه مردم کشورهای دوست و کمک‌دیده، هدف و نیت ما را خواهند فهمید. من دارم از یک چیز عمیق و ماندگار و تأثیرگذار در طول زمان حرف می‌زنم؛ از ادبیات.
*در یمن با یک فاجعه انسانی روبه‌رو هستیم
کفاش: حرف من این است که اگر برای من تسهیلات ایجاد نمی‌کنید، لااقل مانع نتراشید. همه ما با گفتمان انقلاب موافقیم و مملکتمان را هم دوست داریم و اتفاقاً می‌خواستیم به استراتژی فرهنگیمان عمق ببخشیم؛ ولی ناگهان با فضایی مواجه می‌شویم که می‌بینیم تلاشمان را کرده‌ایم و نشده و مانده‌ایم و زمان از دست ما رفته است و حالا نهایتاً چه چیزی را باید روایت کنیم؟ مخروبه‌های حلب را! من فکر می‌کنم در وضعیت موجود بیشتر از این نمی‌شود کاری کرد. تنها فرصت‌هایی که هنوز از دست نداده‌ایم، فرصت‌هایی مثل یمن هستند. الان ما در یمن با یک فاجعه انسانی روبه‌رو هستیم، ولی اخباری که داریم نهایتاً خبرهای نظامی هستند.
*پای ما به تایلند باز است ولی در روهینگیا و یمن باز نیست
تازه همان‌ها هم روایت‌های رسانه‌های غربی است.
کفاش: ما در حقیقت داریم از قرائن و اخباری که آنها منتشر می‌کنند می‌فهمیم که در آنجا چه خبر است. الان در روهینگیا یک عده سلبریتی غربی می‌روند، ما  باید آنجا باشیم، اما اینها بلند شده و رفته‌اند و دارند وسط آنها می‌چرخند و کار آموزشی می‌کنند. پای ما به تایلند و ترکیه و تاجیکستان و ارمنستان و ... باز است، ولی به جایی که باید باز باشد، باز نیست.
احساس نمی‌کنید آن مقام مسئول به هنرمند ما بی‌اعتماد است؟
کفاش: اتفاقاً به طیف‌هایی مثل شعرا نزدیکند. به نظرم ما نویسنده‌ها یک کمی غریبه‌ایم.
لابد بر این باورند که باید در ادبیات داستانی نویسنده‌ای در سطح حاتمی‌کیا داشته باشیم تا او را بفرستیم!
عزتی‌پاک: چنین نویسنده‌ای را نگذاشته‌اند شکل بگیرد. داستان کلاً در جمهوری اسلامی غریب است و هیچ اعتمادی به آن نیست. داستان قالبی است که همیشه تهدید محسوب می‌شود؛ چون خواندنش وقت می‌خواهد و حوصله ‌و خیلی‌ها این وقت و حوصله را ندارند و کتاب نمی‌خوانند، بنابراین اصلاً درک نمی‌کنند که ادبیات داستانی چه عالمی است؛ در حالی که دنیا روی شاخ داستان و روایت می‌گردد.
ما می‌خواستیم با مجموعه «عطر عربی» خوانندگان خود را در یک تجربه عمیق سهیم کنیم و بگوییم آنهایی که رفتند و جنگیدند، با این حس و حال رفتند. امیدواریم که این حرکت ادامه پیدا کند و به رمان و امثالهم ختم بشود. البته کمک می‌خواهد.
دوباره روی این نکته تأکید می‌کنم که ادبیات ایران برای اولین بار سر خودش را بلند کرده و دور و بر خود را دیده است. ما به هر حال سرمان را از فضای ایران و آپارتمان‌ها بلند کرده و فراتر رفته و گفته‌ایم که ما در دنیا داریم نقش بازی می‌کنیم و با عراقی، سوری، لبنانی، افغانستانی و... بده بستان داریم. این اتفاق قبلاً نیفتاده بود. اتفاقاً  این کتاب حاصل رفتار جمهوری اسلامی در منطقه است. اینها نکات بسیار مهمی هستند. امیدواریم این کتاب دیده بشود. به نظر من تا به حال به این کتاب بها نداده‌اند.
چطور شد که این داستان را نوشتید؟
کفاش: سفارشی برای این کار در بین نبود. من دغدغه داشتم و دو سال‌و‌نیم درگیرش بودم و «شهرستان ادب» فقط فرصت نشرش را برایم فراهم کرد. هیچ کسی نیامد بگوید برای این رویداد چیزی بنویس. فکر می‌کنم بقیه نویسنده‌ها‌ هم همین حال را داشتند.
چهل سال است داریم می‌گوییم انقلاب ما ضد استکباری و ضد استعماری است و اینها شعارها و آرمان‌های انقلاب هستند،‌ ولی هیچ وقت روایتی از کشورهایی که جلوی آمریکا ایستادند و روحیه ضداستکباری و ضد استعماری داشتند، نداشتیم. ما هیچ روایتی از کره شمالی نداریم. تازه امسال یک گروه مستند‌ساز از پرس‌تی‌وی برای این کار فرستادند.
کفاش: کره شمالی پیشکش‌مان! چرا راه دور می‌روید؟ ما از سفارت آمریکا که دو تا چهار راه بالاتر است واقعاً غیر از فیلمی که خارجی‌ها ساخته‌اند، چه داریم؟ ما از ماجرای یک سال اسارت گروگان‌ها در اینجا چه داریم؟
عزتی‌پاک: بیست سال از قضیه بوسنی گذشته و ما از بوسنی چه داریم؟ هیچ. الان هر ساله دارد راه‌پیمائی‌هائی انجام می‌شود و ما هیچی نداریم که برویم بگوئیم؛ در حالی که ما در آنجا هم سهیم بودیم؛ اما جنگ که تمام شد رها کردیم و آمدیم. یعنی کاملاً یک  حرکت انسانی بوده و به ایرانی‌ها هم در آنجا خیلی سخت گذشته. آقای حاتمی‌کیا «خاکستر سبز» را ساخت که تنها نشانه‌ حضور ما در آنجاست؛ ولی ای کاش در کنار آن به چهار تا نویسنده هم می‌گفتند تو هم بیا برو روایت خودت را بنویس و بردار بیاور. اینها در آینده خیلی به درد می‌خورند؛ چون هم یک تجربه‌ تازه را عمومی و هم از دیدگاهی غیر از دیدگاه نظامیان و سیاسیون ماجرا را تحلیل کرده‌اند. شاید بیشتر از همه به درد همان سیاسیون بخورد.
*ای‌کاش امروز ده‌ها کار نظیر «لحظه‌های انقلاب» داشتیم
نمی‌دانم شما کتاب «لحظه‌های انقلاب» مرحوم محمود گلابدره‌ای را خوانده‌اید یا نه. متنی است که در فضای پر تب و تاب و به هم ریخته آن دوره به شکل گزارش نوشته شده و حتی نثر آن هم متاثر از آن فضاست. به نظر من این کتاب مهم‌ترین کتاب درباره‌ انقلاب اسلامی است و در صد سال آینده یکی از کارهای منحصر به فرد این قرن خواهد بود. نویسنده‌ لحظه‌های انقلاب در میان معرکه ایستاده و راحت و بدون سانسور وقایع را روایت کرده است. شاید این کتاب در آن موقع یک کار پیش پا افتاده محسوب میشد؛ اما الان که می‌خوانید، کار فوق‌العاده‌ای است، چون نویسنده همه چیز را در لحظه ثبت کرده است. البته که باید به هوش این آدم آفرین گفت. ما در آن مقطع نویسنده کم نداشتیم و اکثراً هم از اوضاع ناراضی و با حرکت مردم همراه بودند، اما به عقل هیچ‌کدامشان نرسید چنین اثری را تولید کنند. ای کاش ما امروز ده‌ها کار نظیر «لحظه‌های انقلاب» داشتیم.
کفاش: تولید ادبیات، هم بیشتر زمان می‌برد و هم بیشتر می‌ماند. همان قدر که تولیدش زمان بیشتری می‌برد، مانائی بیشتری هم دارد.
به نقل از ماهنامه «نزدیک»
انتهای پیام/
چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۴۹
کد مطلب: 451512
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *