۰

تئاتر اجتماعی ساختن، با ابتذال و نمایش شوخی جنسی فرق دارد

بازیگر و کارگردان تئاتر عنوان کرد: ما باید هم تئاترهایی تولید کنیم که دست روی مسائل اجتماعی بگذارد و هم جذاب باشد که البته این جذاب بودن به معنای رکاکت، ابتذال، فحشا، بی‌حجابی و شوخی‌های جنسی نیست.
تئاتر اجتماعی ساختن، با ابتذال و نمایش شوخی جنسی فرق دارد
به گزارش سرویس گزارش تفتان ما،پیام دهکردی از آن دست هنرمندانی است که هنگام صحبت کردن سعی دارد از کلماتی استفاده کند که جامع و مستند باشد؛ همان رویه‌ای که برای گزینش کارهایش لحاظ می‌کند. او روزهای شلوغی را پشت سر می‌گذارد و از اواخر آذرماه در نمایش «تب سرد روی پیشانی داغ» نوشته علی حاتمی‌نژاد و به کارگردانی حسن عابدی، ایفای نقش می‌کند؛ نمایشی که به قول خودش به یکی از اصلی‌ترین آسیب‌های اجتماعی می‌پردازد. گفت‌وگوی ما را با این بازیگر و کارگردان تئاتر بخوانید که در بخش‌هایی از آن با نگاهی به وضعیت هنر نمایش در کشور، به فضایی فراتر از نمایش «تب سرد روی پیشانی داغ» هم کشیده شد.

  ابتدا در مورد نمایش اخیر شما «تب سرد روی پیشانی داغ» صحبت کنیم؛ نمایشی که در زمره آثار تئاتر نوین اجتماعی ایران  قرار دارد و ارتباط خوبی با مخاطبان برقرار کرده است.
این نمایش کاملا با یک نگاه آسیب‌شناسانه اجتماعی سعی می‌کند به یکی از مهم‌ترین و شاید اصلی‌ترین آسیب‌های اجتماعی امروزمان بپردازد که اکنون درگیرش هستیم. اکنون متاسفانه این آمار به شکل عجیب و فزاینده‌ای دچار یک متاستاز شده که به اعتقاد من باید فکری اساسی برایش شود و برنامه‌ریزی درستی صورت گیرد. شرایطی که به وجود آمده محصول غفلت‌هایی است که در گذشته داشته‌ایم و دارد خودش را به رخ ما می‌کشد و اگر رفع نشود شرایط از این هم بدتر می‌شود.
مساله تهاجم فرهنگی در جامعه ما جدی است. متاسفانه و درنهایت خجالت باید بگویم ما کوشش نکرده‌ایم که از غرب و کشورهای پیشرفته محاسن‌شان را یاد بگیریم و معایب‌شان را نه. به‌عنوان مثال بعید نیست در فضای اجتماعی با فردی مواجه شوید که در تمام عمرش به همین کشور فکسنی امارات هم نرفته است، بعدش حرف که می‌زند گویی 40 سال است در خارج زندگی کرده و حالا زمانی که شما را می‌بیند، لحنش خارجی است و مدام واژه‌های انگلیسی به کار می‌برد و هی مِن مِن می‌کند که نمی‌تواند فارسی صحبت کند. در نقطه مقابل افرادی هستند که ممکن است بیش از 40 سال در خارج از کشور زندگی کرده باشد ولی اصالت‌شان را حفظ کنند؛ در مسائل فرهنگی هم همین اتفاق رخ داده است.
در این نمایش تهاجم فرهنگی و آسیب‌های اجتماعی آن برای خانواده مدنظر قرار گرفته است.

  برخلاف آنچه در آثار هنری ما مرسوم شده است در این نمایش، قرار نیست مخاطب اتفاقی ناامید‌کننده را ببیند و در واقع پایانی خوب را برای مخاطب تصویر می‌کند.
اساسا بخشی از فلسفه وجودی هنر، ارائه چشم‌انداز است. وقتی شما به مخاطب خود چشم‌انداز می‌دهید به او امید داده‌اید که مسیر را روشن ببیند؛ یعنی شما به او می‌گویید دو سال دیگر در این نقطه خشکسالی می‌شود یا به او می‌گویید باید برای آینده مجهز شود؛ مثل کاری که باید برای زلزله انجام دهیم.
متاسفانه چهار ریشتر زلزله می‌آید، یک نفر سکته می‌کند، 80 نفر زخمی می‌شوند که هیچ یک هم به خاطر آسیب‌های زلزله نیست؛ بلکه به دلیل مواجهه با زلزله و عدم‌آگاهی است. کار هنرمند ارائه چشم‌انداز و آگاهی‌بخشی است. گاهی اوقات این چشم‌انداز محقق نمی‌شود مگر اینکه سیاهی محض را به صورت مخاطب بزنید؛ یعنی آن تلخی واقعی را، آن عصاره درد را به او نشان بدهید و بگویید این درد است و چشم‌انداز این است. در نتیجه مخاطب از شدت این اتفاق به یک راهکار برسد؛ اما الزاما قرار نیست راهکار را همان‌جا بگوییم.
این جنس از کار، خودش امیدی را ایجاد می‌کند و با سیاه‌نمایی فرق می‌کند یا بر طبل یأس کوبیدن نیست که فقط بگوید همینی که هست؛ هرچند شاید بخشی از آثار نمایشی ما این‌گونه باشد و به سمت معنا‌باختگی و پوچی حرکت کند، اما این مساله نمی‌تواند همه تئاتر باشد، چراکه تئاتر باید چشم‌انداز داشته باشد. البته این نکته را هم نباید فراموش کنیم که امید واهی دادن هم همان مقدار خائنانه است که سیاه‌نمایی کردن. نمایش «تب سرد روی پیشانی داغ» اگرچه پایان‌بندی‌اش به نظر خنثی می‌آید اما گویی آدم‌ها دوباره می‌خواهند تلاش کنند و با هم اختلافات و ویرانی‌ها را برطرف کنند. در ظاهر شاید بنیانی برای بازگشت زن و شوهر وجود ندارد، اما کلیت کار می‌گوید می‌توان آغازی دوباره داشت.

تئاتر ایران تبدیل به تولیدی تئاتر ایران شده است
  خلأ بزرگی در اجتماع ما وجود دارد مبنی‌بر اینکه از گفت‌وگو فرار می‌کنیم؛ در این بین اثر هنری تا حدودی می‌تواند این خلأ را پر کند و مخاطب را دچار یک همذات‌پنداری ملموس کند. متاسفانه تعداد آثار اجتماعی ما بسیار کم هستند و حتی افرادی که پیش از این در جریان تئاتر نوین اجتماعی ایران بوده‌اند، اکنون به سمت تولید آثاری به اصطلاح پست مدرن رفته‌اند. نظر شما در این مورد چیست و چرا این فرآیند در تئاتر ما فراگیر شده است؟
البته به نظر من آن نوع کار کردن بسیار ساده‌تر از تولید اثری اجتماعی است. ممکن هم هست کسی بگوید توهین است، اما من به کسانی که در این مدل تئاتر‌ها خیلی خوب هستند کار ندارم. به‌طور کلی آثاری در تئاتر مرسوم شده که فضایی را جلوی مخاطب نمایان می‌کند که نه خود فرد می‌فهمد چیست و نه مخاطب؛ شاید هم به خاطر این است که این مدل کارها به دلیل نداشتن ما‌به‌ازای واقعی در زندگی، از منظری راحت‌تر هستند. اینکه شما بخواهید یک درام اجتماعی بنویسید که تماشاگر بگوید مثلا این شخصیت مانند برادر من است، واقعا باید شبیه برادر او باشد و این سخت است. اکنون در شرایطی هستیم که تئاتر ایران تبدیل به تولیدی تئاتر ایران شده است و نه نهاد تئاتر؛ نهاد تئاتر یعنی اینکه مانند تولیدی نباشد که از یک طرف پارچه برود زیر چرخ از آن طرف لباس بیاید بیرون.
«نهاد» یعنی رفتن زیر چتری به نام هنر که در آن خلق، کشف و شهود هویت پیدا می‌کند. فکر می‌کنم تئاتر ما باید گونه‌های مختلف را برای سلایق متفاوت داشته باشد، اما نه اینکه یک‌گونه، تصویرگر تمام تئاتر ایران باشد. امروز تئاتر ایران نیاز دارد که بیش از گذشته خودش را به مخاطب نزدیک کند و راه نزدیکی به مخاطب، درام قصه‌گوی از منظر اجتماعی است، یعنی یک رئالیسم اجتماعی نیاز امروز جامعه است.
در این بین افرادی هم دغدغه دیدن کارهای ابزورد، کلاسیک و... را دارند، اما مسیری که تئاتر ما باید به سمتش برود تا اینکه جامعه را دوباره احیا کند، رئالیسم اجتماعی است؛ وگرنه همین رسانه‌هایی که فراگیر شده‌اند مانند دنیای مجازی بیداد می‌کنند و برای مردم تئاتر، سینما، کتاب، کنسرت و... هستند و این یعنی آغاز انحطاط یک جامعه است.
  سه سال پیش که با هم صحبت می‌کردیم و هنوز شبکه‌های اجتماعی آنقدر قدرت نگرفته بودند، یکی از دغدغه‌های جدی شما فاصله میان مردم و تئاتر بود. نظر شما در زمان کنونی نسبت به دور شدن مردم از نه‌تنها تئاتر بلکه هنر چیست؟
با شتابی که الان فضای مجازی گرفته و به صورت فزاینده عمل می‌کند اگر دیر بجنبیم دیگر جز یک پوسته برای تئاتر چیزی باقی نخواهد ماند. اکنون درست است که شبی 100 نمایش اجرا می‌شود و خدا را شکر کمیت اینقدر بالا رفته است، اما آیا آثار ماندگاری که مدت‌ها در ذهن مردم باقی بماند هم داریم؟ آیا ما توانسته‌ایم خوراکی مناسب و جذاب در مقابل این همه هجمه سنگین خلق کنیم؟ من هیچ مشکلی با دنیای مجازی ندارم و محلی از اعراب به معنای فلسفی ندارد، اما بحثم این است که فضای مجازی آسیب‌هایی دارد که این آسیب‌ها در ایران کثرتش بیشتر از فوایدش است. این آسیب‌ها باعث می‌شود که هنرمندان‌مان هم در این دام بیفتند. هنرمند برای خلق اثری ناب باید اندیشه و رویکردی ناب داشته باشد. چگونه می‌شود سبک زندگی فرد هنرمند مانند مردم عام باشد و صبح تا شب هم در تلگرام و اینستاگرام باشد و بعد هم بتواند نمایشنامه منحصربه‌فرد تولید کند؛ هنرمند نمی‌تواند مانند مردم عام باشد؛ هنرمند باید مطالعه و پژوهش کند و سبک زندگی یگانه‌ای داشته باشد.

جذاب بودن به معنای رکاکت، ابتذال، فحشا، بی‌حجابی و شوخی‌های جنسی نیست
ما باید هم تئاترهایی تولید کنیم که دست روی مسائل اجتماعی بگذارد و هم جذاب باشد که البته این جذاب بودن به معنای رکاکت، ابتذال، فحشا، بی‌حجابی و شوخی‌های جنسی نیست. شما می‌توانید پدیده‌ای را بدون رفتن به سمت این مسائل بسیار جذاب ایجاد کنید. می‌توانید کمدی‌ای بدون رکاکت ایجاد کنید؛ در این بین هم تلویزیون و هم دیگر نهادهای مرتبط باید شروع کنند به بیان آسیب‌هایی که وجود دارند. متاسفانه در سیاره ایران اول پدیده‌ها می‌آیند، بعد آسیب‌هایش، سپس به این فکر می‌کنیم که چگونه فرهنگش را ایجاد کنیم. بنابراین خروجی می‌شود همین آَشفته‌بازاری که اکنون می‌بینید. متاسفانه بالای 90 درصد آدم‌هایی که می‌بینم صبح تا شب در تلگرام هستند. این مساله آیا ما را از زندگی اصلی دور نمی‌کند؟ از این افرادی هم که صبح تا شب در تلگرام مقاله می‌خوانند آزمون بگیرید ببینید چیزی یادشان مانده است؟ اما وقتی شما تئاتری می‌بینید که دارای چشم‌اندازی مناسب است، حتما تا سال‌های سال در ذهن شما می‌ماند.

تئاتر ایران وارد دوران ‌گذار شده است؛ دوران ‌گذار تلخ تاریخی
  مدتی است که شما به لاهیجان رفته‌اید و از تهران دور شده‌اید. در استان‌ها وضعیت تئاتررا چگونه می‌بینید. آیا در استان‌ها هم وضعیت مانند تهران است؟
تئاتر ایران وارد دوران‌ گذار شده است؛ دوران ‌گذار تلخ تاریخی. باید صبور باشیم و کار کنیم. خودزنی، دیگر‌زنی و همکار زنی جواب نمی‌دهد. باید مانند تنی‌واحد، به همه تئاتری‌هایی که زحمت می‌کشند کمک کنیم تا بتوانیم از این‌ گذار عبور کنیم. تا زمانی که این دوران سپری نشود وضعیت تغییری نمی‌کند. افولی که اکنون گریبانگیر تئاتر ما شده و به‌شدت به چشم می‌آید محصول عملکرد ما است. امروز اگر از تماشاخانه‌های خصوصی به‌عنوان بحران یاد می‌شود، چرا یادمان می‌رود که روزی خود ما تئاتری‌ها آرزویمان بود که این اتفاق رخ دهد و وقتی اولین تماشاخانه‌های خصوصی افتتاح شد، به به‌ها بود که به آسمان روانه می‌شد.  این بحران به دلیل نبود نظارت و عدم زیرساخت صحیح است. تماشاخانه‌های خصوصی بد نیستند، اما اینکه تئاتر یک کشور به این سمت برود که بزرگ‌ترین و صاحب‌سبک‌ترین کارگردانان و بازیگران در دامی بیفتند که هرکسی را صرفا برای استفاده ابزاری بخواهند، دیگر چیزی از تئاتر باقی نمی‌ماند. من خوب خاطرم هست که در همین کشور آدم‌ها می‌آمدند که تئاتر فلان کارگردان را ببینند، اما الان منِ پیام دهکردی هم اگر بخواهم کار کنم باید بروم یکی را بیاورم که برایم بفروشد. این مقدمه را گفتم تا به اینجا برسیم که هر آنچه در تهران به‌عنوان مرجعیت در کل کشور رخ می‌دهد در استان‌ها نیز اتفاق می‌افتد چراکه الگوی بسیاری از استان‌ها اتفاقاتی است که در تهران رخ می‌دهد.

قطار فرهنگ سال‌هاست که از ریل خارج شده
دوست ندارم این حرف را بزنم؛ اما قطار فرهنگ سال‌هاست که از ریل خارج شده و ربطی هم به دولت دوازدهم، یازدهم، دهم، نهم، هشتم، هفتم و... ندارد. مقوله فرهنگ در ایران جز به لسان، هرگز به شکل قاعده‌مند و امری جدی و به مثابه الزام آب و نان و همچنین اهمیت مسائل امنیتی نبوده است. ما باید بدانیم کشور ما دو جنگ جدی دارد؛ یک جنگ، جنگ نظامی است که خدا را شکر آنقدر قدرتمند هستیم که هیچ‌کس جرات نمی‌کند اقدامی علیه ما بکند، اما در جنگ دوم، یعنی فرهنگ و هنر درست در نقطه مقابل قدرت نظامی و امنیتی هستیم؛ متاسفانه هیچ قدرتی نداریم و این واقعیت است. مسئولان ما باید از خواب غفلت بیدار شوند و متوجه شوند که اگر می‌خواهیم به جای برسیم که بگوییم ما بهترین هستیم و فرهنگ‌مان خوب است، باید کارگروه‌های مناسب شکل بگیرد و اندکی سختگیری کنیم. باید به هنرمند سختگیری کنیم، وگرنه این آفت و آسیب و فسادهای اقتصادی به شکلی دیگر در فرهنگ‌مان رسوخ می‌کند.

تئاتر ایران اتاق فکر می‌خواهد
  در مورد سختگیری‌ای که به آن اشاره کردید بسیار درست گفتید. متاسفانه ما در خصوص سختگیری نظارتی و مالی عمل می‌کنیم و اصلا ارزشیابی برایمان اهمیتی ندارد.
دقیقا، متاسفانه نظارتی که ما داریم در حد این است که این کلمه را بگو یا نگو. تئاتر ایران اتاق فکر منسجمی ندارد که بنشینند و فکر کند این مسیر چه چیزهایی نیاز دارد. این مسیر باید دراماتورژی شود. به همین دلیل است که می‌گویم درام اجتماعی به درد ما می‌خورد. باید تعدادی صاحب‌نظر و آدم‌های استخوان خرد‌کرده تئاتر دور هم جمع شوند تا چشم‌اندازی حداقل 10 ساله برای آن بنویسند.

ما نیاز به سازمان تئاتر داریم
بنده چند سال پیش هم گفتم که تئاتر ما باید تبدیل به سازمان تئاتر شود. ما نیاز به سازمان تئاتر داریم؛ اما نه اینکه فقط بزرگش کنیم، بلکه واقعا باید کاربرد و کارایی داشته باشد. سیستم فعلی هیچ انضباط و انسجامی ندارد و همین‌طور دیمی است و باری به هر جهت جلو می‌رویم؛ مشکلی پیش آمد درستش می‌کنیم، نیامد می‌رویم جلو. باید قبول کنیم که فرهنگ مانند اقتصاد نیست. من اگر در اقتصاد پول کم بیاورم زنگ می‌زنم از شما قرض می‌گیرم، اما اگر در فرهنگ کسری بیاورم نمی‌توانم بروم قرض کنم؛ نیست، وجود ندارد؛ 30 سال طول می‌کشد.

تئاتر ایران باید به توده‌های مردم نزدیک شود
  به‌عنوان سوال آخر  اگر مطلبی نیاز است بفرمایید.
نکته خاص دیگری نیست اما فکر می‌کنم که ما در این دوران بزنگاه نخست باید دوران ‌گذار تلخ تئاتر ایران را درک کنیم و دوم اینکه تئاتر ایران باید به توده‌های مردم نزدیک شود. به نظر من بخش اندیشگی تئاتر نباید مورد غفلت قرار بگیرد. باید همه‌جانبه همه ما از تئاتر حمایت کنیم تا دوران‌گذار سپری شود. کلام آخر هشدار جدی به تمام مسئولان فرهنگی هنری در تمامی نهادها است؛ ما نیاز داریم صورت‌مان را با آب خنک بشوریم تا چشمانمان از خواب غفلت بیدار شود.
 
مطلب فوق مربوط به سایر رسانه‌ها می‌باشد و خبرگزاری فارس صرفا آن را بازنشر کرده است.
بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی
انتهای پیام/
پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۰۳
کد مطلب: 451544
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *