۰

اگر جنگ اولویت اولِ کشور شود، پیروز می‌شویم

اگر از جامعه ما و از امکانات آن،درست استفاده شود، قطعا می‌تواند در حد توان خودش، حتی بیشتر نیازمندی جنگ را باز پس دهد اما جنگ برای کشور حاشیه‌ای است.
اگر جنگ اولویت اولِ کشور شود، پیروز می‌شویم
به گزارش سرویس باشهداتفتان مایکی از مشکلات جدی و سرنوشت‌ساز در مسیر جنگِ تحمیلی با رژیم بعثی عراق، پشتیبانی و لجستیک بود که در سال‌های پایانی، به اصلی ترین عامل ناکامی ها و تعیین سرنوشت نهایی جنگ تبدیل شد. آن‌چه خواهید خواند، سندی است جالب توجه که تا حدودی فضای حاکم بین رزمندگان و نهادهای متولی پشتیبانی جنگ را  26 ماه پیش از پذیرش قطعنامه 598 را نشان می دهد:
*مقدمه
پس از پیروزی در «عملیات والفجر 8» خونی تازه در رگ‌های جنگ تحمیلی به جریان افتاد. در این شرایط فرصتی فراهم آمد تا سپاه و فرماندهان نظامی انتظارات و احتیاجات اساسی را بازیابی و طرح کنند. از سوی دیگر بعد از این عملیات موفق، مسئولین کشوری مسافرتهایی به جبهه به عمل آوردند و بعضا تلاش جدی مصروف داشتند تا به پاس شکرگزاری از رشادت‌های بسیجیان، آن‌چه در توان و بضاعت سازمانی خود دارند، در این راه خرج نمایند.
این رفت و آمدها که عموما بعد از کسب موفقیت‌های بزرگ در جبهه‌ها مشاهده می‌شد در صورت تداوم، می توانست نقش مهمی را در پشتیبانی جنگ ایفاء کند ولی متأسفانه عدم تداوم آن مانع از حصول نتایج مطلوب می گردید که البته همین اندک سرمایه گذاری نیز بی فایده نبود.
 گفتگویی که پیش رو دارید به نکاتی می‌پردازد که فضای نمادینی را در ترسیم بخشی از مشکلات جنگ ارائه می‌کند و تا حدودی روشن می‌نماید که ریشه مشکلات و پاره‌ای
عقب ماندگی‌ها را در کجا باید جستجو کرد. بدون شک آن‌که در خط مقدم نبرد جان بر کف می‌نهاد و نیز آن‌که در عقبه سعی و تلاش وافر به خرج می‌داد تا مردم را در جهت حفظ و تقویت بنیه‌ی نیروی انسانی جنگ، راضی نگه دارد هر دو گام صادقانه‌ای در راه اجرا و تحقق فرامین امام و رهبر خویش برداشته و جز عمل به تکلیف به چیزی غیر از آن نمی‌اندیشیدند. لیکن فقدان یک سیستم و تشکیلات فراگیر که بتواند تمام عناصر را به نحو مطلوب گردِ هم بیاورد و با اعتقاد به شعارِ «جنگ تا رفع کل فتنه در جهان» در بستر این تشکیلات مدیریت نماید، سبب می‌شد که از توان بالقوه نظام در جهت پیش‌برد جنگ استفاده کافی نشود. به عبارت دیگر یکی از مهم‌ترین دستاوردهایی که عملیات‌های بزرگ پیروز، هر بار به ارمغان می‌آورد همانا توجه طیف‌های مخلص و انقلابی نسبت به نقش‌های هر یک در جنگ بود و این تماس و اصطکاک‌های عملی و فکری به میزان زیادی در زمینه‌های یک کار اساسی را فراهم می‌آورد و نگرانی‌های ناشی از عدم هماهنگی فیمابین را تا حد فراوانی مرتفع می کرد.

 
لازم به ذکر است که این فقط یک نمونه از مباحث مربوط به هماهنگی‌های فیمابین جبهه و پشت جبهه ارائه شده است :
*نام عملیات: ادامه والفجر 8
*نام یگان: قرارگاه خاتم الانبیاء - سپاه
*زمان: 90 دقیقه
*افراد شرکت کننده: برادر «علی شمخانی» قائم مقام فرماندهی کل سپاه و فرماندهی نیروی زمینی «سپاه»
*برادر «رحیم صفوی» جانشین فرماندهی نیروی زمینی «سپاه»
*برادر «صفائی فراهانی» معاون وزیر «صنایع سنگین»
*برادر «علیزاده» معاون وزارت «صنایع سنگین»
*حجت‌الاسلام «دری نجف‌آبادی» نماینده و رئیس کمیسیون بودجه مجلس
*حجت الاسلام «نادی نجف آبادی» نماینده و مخبر رئیس کمیسیون بودجه مجلس
نوار این گفتگو در مورخ 65/1/9 یعنی حدود 65 روز پس از فتح «فاو» با حضور برادران ذکر شده تهیه شده است.

*گلایه‌ای نه چندان دوستانه از مسئولین
برادر «علی شمخانی»: بسم الله الرحمن الرحیم. از حضور برادران در «قرارگاه خاتم» تشکر می‌‍کنم. واقعیت این است که ما باید ابراز تأسف بکنیم از این‌که امروز که سال هفتم جنگ است و سال ششم جنگ را سپری کرده‌ایم چنین کمیته‌ای در جمهوری اسلامی تشکیل شده است[«کمیته‌ی صنعت» متشکل از یک نماینده از وزارتخانه‌های صنایع سبک و سنگین، صنعت معدن و ... بود که موظف بود در جهت ساخت و خرید و بطور کلی تامین نیازمندی‌های نظامی - تسلیحاتی درخواست‌های مراجع مربوطه را بررسی نموده، تصمیم گیری کند.]. این کمیته شش سال از جنگ عقب است و نظام هم از نظر مقابله تسلیحاتی صد سال، طبیعتا مجموعه قطب های صنعتی کشور به هر نحوی که شده باید شش سال بدوند تا انشاءا... بتوانند (این عقب ماندگی) را جبران کنند. (مکث طولانی) البته واقعیت این است که این مسئله در حاشیه کار برادران قرار خواهد گرفت، منهای وزارت سپاه، که تلاش صنعتی خوبی در آن می‌بینیم، برای بسیاری از وزارتخانه‌های این کار، یک کار حاشیه‌ای است. در تحریکات و موج های (تبلیغاتی) خوب می‌توانند عکس العمل نشان بدهند ولی استمرار و برنامه‌ریزی برای حل این مشکلات وجود خارجی ندارد.
در واقع، امروز جنگ حکم رهنمودهای ولی فقیه را برای تصمیم گیران این مملکت دارد که بعضا در تصمیم‌گیری آن‌ها تنش ایجاد می‌کند. در نظام صنعتی ما نیز، جنگ برنامه نمی‌دهد بلکه بعضی از نیازمندی‌های مقطعی را با فشار و تلفن و زور و نظایر آن ممکن است حل کند یا حل کرده است. این برخورد ریشه‌ای با جنگ نیست. البته خیلی از کارهای جمهوری اسلامی به همین شکل است، مثلا در همین «انقلاب فرهنگی» ما آمدیم روحانی به دانشگاه‌ها گذاشتیم، اما آیا «انقلاب فرهنگی» در دانشگاه‌ها ایجاد کردیم؟ حالا این‌که چه محصولی شش سال دیگر دانشگاه‌ها می‌دهد، بماند. در نظام صنعتی کشور نیز هنوز یک اقدام اساسی در ارتباط با جنگ انجام نشده است. البته برادران تلاش کرده‌اند، اما این تلاش‌ها مبتنی بر نیازمندی جنگ و تجارت جهانی نبوده و نیست، (مکث طولانی).
*بررسی نقش لجستیک در جنگ جهانی دوم
اگر روی کشورهایی که سری در کارهای نظامی و صنعتی دارند مطالعه کنیم، اکثر آن‌ها «جنگ جهانی دوم» را نقطه  خیزشی برای رشد و شکوفائی صنعتی خود قرار دادند که (آن خیز ش) هم شامل دانشگاهها و هم مراکز صنعتی آنها شده است. خوشبختانه یا بدبختانه هم عناصر شکست خورده (متحدین و دول محور) و هم عناصر پیروز (متفقین از این نقاط (خیزش) استفاده کردند، و هر دو از آن مبانی بالاترین توان نظامی ممکن را برای این زمان بدست آوردهاند. اگر وضع اقتصادی و توان صنعتی آنها را قبل از جنگ بررسی کنیم (در می‌یابیم) چیزی بیشتر از ما نداشتند (علاوه بر این‌که) در جامعه ما خصلت‌هایی وجود دارد که هرگز آن خصلت‌ها در آن جوامع وجود نداشته و ندارد.
*ممیزه‌های جنگ و صفوف رزمندگان خودی
کسی این بی انصافی را نباید به جامعه ما تزریق کند که جامعه فقط خوب خون می‌دهد، خوب خط نگه می‌دارد، تن با هواپیما می‌جنگد، تن با تانک می‌جنگد. نه، اگر از جامعه ما و از امکانات آن، بدون هیچ همیت سازمانی، وزارتخانه‌ای، سپاهی‌گری و ارتشی‌گری درست استفاده شود، قطعا می‌تواند در حد توان خودش نیازمندی جنگ را باز پس دهد و حتی بیشتر از توانی که (در حال حاضر) دارد بازده بدهد. این‌ها واقعیت‌هایی است که باید برای آن تأسف خورد اما با حرکتی که شروع شده است، و نیز اگر قرار است فرمان مداوم حضرت امام در ارتباط با جنگ را اجرا کنیم، چاره‌ای جز این نداریم که خود را با این شرایط منطبق کنیم، اگر (چنین) نکنیم طبیعتا زمان را از دست داده‌ایم و (فردا) تمام کسانی که در این رابطه مسئولیت داشتند و می‌توانستند جلوی این خون‌ها را بگیرند، در قطرات خون (هایی که بدلیل عدم همکاری با همکاری ضعیف بر زمین ریخته میشود) قطعا شریک
هستند.


*بررسی مواضع و عملکرد عراق در سیاست جنگ
در ارتباط با جنگ لازم است خدمت برادران عرض کنم که دشمن و مجموعه کسانی که اهرم داخلی‌اش هستند یا از بیرون به او خط می‌دهند، انتظار داشتند که از مجموعه اقداماتی که بعد از «عملیات بیت المقدس» در اداره جنگ انجام داده بودند، در پایان سال 64 برداشت محصولی بکنند. دشمن بعد از «عملیات بیت المقدس» یک خط نظامی و جنگی مشخص را ترسیم کرد که قطعا منتظر بود چنین سالی (64) این محصول و این بذر به ثمر بنشیند و از آن برداشت کند. (مکث کوتاه) الحمدا.... با نامگذاری سال 64 به عنوان سال مقاومت و کار و تلاش، تمام کسانی که توانستند کاری کنند و بیشتر و مهمتر از همه این‌ها با لطف و عنایت خدا، نه تنها دشمن نتوانست برداشت محصول بکند بلکه وقتی امروز جمع‌بندی می‌کند به این نتیجه می‌رسد که آن‌چه را که ترسیم کرده بود، در تمام محورهایش شکست خورده
است.

بعد از «عملیات بیت‌المقدس» دشمن خطی رسم کرد مبنی بر «دفاع در زمین، هجوم در همه جا»، استکبار نیز در زمینه‌های پدافندی هم طرح، هم امکانات و هم فکر لازم را در اختیار عراق گذاشت ( تا عراق بتواند) مرز 1200 کیلومتری‌اش را بپوشاند. استکبار اعلام کرد که تو اگر در زمینت خوب دفاع کنی و در همه جا هم خوب هجوم کنی (و از سوی دیگر ما نیز) سه محور اساسی انقلاب (اسلامی) ایران (رهبری - مردم - مکتب) را، که بعد از کالبدشکافی بدست آوردیم، خوب تضعیف کنیم، قطعا ایران یا مجبور است صلح را بپذیرد یا این‌که چاره‌ای غیر از شکست نخواهد داشت.
دشمن این کار را شروع کرد. شما وقتی بررسی کنید و مثلا میادین جنگ را ببینید (مشاهده می کنید که دشمن) بعد از «عملیات بیت‌المقدس»، دژ، کانال آب، بمب ناپالم، فوگاز، سیم خاردار و میادین وسیع مین را به میزان خارج از توانایی خود به کار گرفته است. عراق، بعد از «عملیات بیت المقدس»، جنگی را شروع کرد که اسمش را صلح گذاشت و مرتب با حربه صلح طلبی و با برچسب جنگ طلبی ما را منفعل کرد.
در سیاست و دیپلماسی عراق مهاجم بود و ما مدافع. در هوا و دریا و در جنگ شهرها نیز عراق مهاجم بود. در تنها نقطه‌ای که عراق مدافع بود، زمین بود.
بطور نمونه «عملیات رمضان»، «بدر»، «خیبر»، «والفجر مقدماتی» و «یک» و «دو» و خود «والفجر»، در عراقی‌ها و تمام کسانی که استکبار این «خط» را برای‌شان ترسیم کرده بود، این احساس را بوجود آورد که این «خط» (مشی) موفق شده و ایران دیگر توان عبور و نفوذ اساسی (به داخل خاک عراق) را ندارد زیرا زمین محکم شده است.
*عدم تناسب حضور مردم با امکانات در جنگ
در «عملیات والفجر مقدماتی»، «بدر» و «خیبر» همین کسانی عمل کردند که امروز نیز در «فاو» عاشقانه و نه عاقلانه، جنگیدند و این خطرات را پذیرفتند. لطف خدا هم که الحمدا.... جاری بود. (مسئله این بود که آن‌چه لازمه یا مکمل آن تلاش‌ها بود، کسی آن‌را تهیه نکرد. من صراحت به شما می‌گویم، که در یک محاسبه عادی اگر را ما در عملیات «خیبر» داشتیم هرگز عقب نشینی نمی کردیم و همینطور در عملیات «بدر» اگر این سلاح داشتیم قطعا عقب نشینی نمی کردیم. حال آن‌که (پس از گذشت دو سال هنوز) هیچ جهش فکری و انقلابی در برادرهایی که سازنده این‌ها هستند و نیز در صنایع ما صورت نگرفته است که در عرض این دو سال این سلاح تولید شده باشد.
*پیامد سیاست «دفاع در زمین، هجوم در همه جا»
دشمن بعد از ترسیم این خط (دفاع در زمین و هجوم در همه جا) اقداماتی را  شروع کرد و ما هم تلاش‌هایی را داشتیم، ولی آن‌ها (جبهه متحد دشمنان انقلاب) برداشت امیدوار کننده‌ای از این تلاش‌ها داشتند. همپای این اقدامات در جبهه‌ها، یک سری کارهای دیگر هم کردند و امیدواری‌های دیگری نیز در ارتباط با نفت و عدم حضور مردم و بسیج داشتند. دشمن کلیه اقدامات تبلیغاتی خود را با توسل به اشاعه فساد، تهدید و ارعاب مردم در جریان بمباران شهرها، همه را روی این محور، متمرکز کرد. (تا بدین وسیله) پایه (و توان) اساسی جنگ را که مردم باشند تضعیف کند یا از بین ببرد. امیدوار هم بودند که چون امام هشتاد و چند ساله است و عمری نخواهد کرد، در نبود ایشان می‌توانند خیلی بهتر این استراتژی را پیش ببرند که الحمدا.... در همه این‌ها یکی پس از دیگری تیرشان به خطا رفت و این شکست در سال 64 به وضوح روشن است.
آن‌ها وقتی جمع‌بندی کردند به این نتیجه رسیدند که امام که الحمدا... زنده است، ضمن این‌که محکم می‌گوید: «بکلی حزب بعث نظامش الحادی است»، شعار «جنگ، جنگ تا رفع فتنه» نیز می‌دهد. اضافه بر این انتخابات «مجلس خبرگان» هر گونه روزنه امیدی که احتمالا دشمنان ما داشتند را به یأس تبدیل کرد. همچنین حضور مردم در «کاروان کربلا»، با توجه به این‌که مرتب داد می‌زدند ایران (بدلیل عدم توان بسیج وسیع مردم) دیگر قادر به انجام عملیات وسیع نیست (تحلیل آن‌ها را) به هم زد. مسائل نفتی هم به همین شکل. در ارتباط با زمین نیز «عملیات والفجر 8» الحمدا.... توانست مشکل دفاع در زمین را حل کند. ولی این همه کار نیست، یعنی درست است که استراتژی عراق شکست خورده و از امروز باید یک استراتژی دیگر را ترسیم کند، اما، ما که این «خط» را شکست دادیم، اگر آن را استمرار ندهیم و از این فرصت بدست آمده استفاده نکنیم خود ما مثل کسانی می‌شویم که باید در زمین هم دفاع کنیم. یعنی ضمن این‌که در همه میادین دیگر مدافع بودیم، اگر سریع تجنبیم در زمین هم مدافع می شویم و این بدترین شکل جنگ است. ما پنجاه روز است به زمینی که گرفته‌ایم چسبیده‌ایم تا آن را از دست ندهیم، اما در عرض این پنجاه روز اگر امکانات مهندسی را از قبل پیش بینی می‌کردیم و پای کار می‌آوردیم، می‌توانستیم یک کار پدافندی درست و حسابی بکنیم و با حداقل توان بایستیم و مجددا توان‌مان را در جای دیگری به کار بگیریم که هم عامل تثبیت این خط (فاو) است و هم عامل انهدام بیشتر دشمنی است که هیچ روحیه رزمی ندارد و توان اساسی‌اش ضربه دیده است.
*ضرورت تلاش برای کسب ابتکار عمل
در این شب‌ها این عراق است که برای ما تعیین تکلیف می‌کند. برادران! می دانید که در جنگ هر کس تعیین تکلیف کند، پیروز است. زمانی بود که عراق دور خودش سیم خاردار می‌کشید اما در حال حاضر این ما هستیم که دور خودمان سیم خاردار می کشیم. ما باید شب بخوابیم ببینیم خب آیا پاتک شد یا نشد، صبح چه می‌شود؟ یعنی منتظر این هستیم که ببینیم دشمن با ما چکار می‌کند و این تحمیل همان خط (مشی دشمن است که در زمین دفاع و در بقیه جاها هجوم) و این بدترین وضعیت نبرد است که البته به راحتی قابل شکست است. یعنی ما با این زمینه‌ای که حضرت امام داده‌اند، ما باید بسیج بشویم (درست است که پنجاه روز، پنجاه و پنج روز از دست داده‌ایم ولی بسیج بشویم که یک خط را به نحوی بدون نیرو یا با حداقل نیرو نگه داریم و (جای دیگر) برویم و جبهه جدیدی باز کنیم. حال طبیعی است برای باز کردن چنین راهی (باید خودمان از قبل برای خودمان تعیین تکلیف کنیم. این‌که ما) هر سال یک بار عملیات اساسی انجام می‌دادیم ناشی از فقدان توان نبود، بلکه ناشی از فقدان یک استراتژی مدون در اداره جنگ بود.
حتی شاید استراتژی مدون در اداره جنگ بوده است اما توان اعمال این استراتژی وجود نداشت. حالا خود دشمن (به ما دیکته و) تحمیل کرده است و طبیعت امر هم همین است که چنانچه ما خود از قبل برای خودمان تعیین تکلیف نکنیم، دشمنان ما تعیین تکلیف می‌کنند و ما در یک عکس العمل وادار به عملی می‌شویم که اگر این عمل درست اداره نشود به نفع دشمن است. برای ببار آوردن توافق ... یک شبه که نمی شود این کار را کرد. البته ما حرکت‌هایی در این جهت داشته‌ایم ولی متأسفانه به دلیل عدم پشتیبانی و سیاسی کردن جریانات نتوانسته‌ایم موفق شویم. هم حضور مردم را می خواهیم و هم امکانات و طرح عملیاتی؛ تطبیق این عمل انشا.... با لطف خدا موجب پیروزی اسلام و انقلاب است. ما طرح داریم، همین الان هم آماده است؛ این‌که باید کار کنیم، نه برای یک جا بلکه برای چند جا طرح داریم. عراق هم که به راحتی ضربه پذیر است. مردم را هم که حضرت امام انشاا... بسیج کرده است.
*بحثی در مورد نیازهای جبهه و جنگ و نقش مراکز صنعتی در تأمین آن
... ما پنجاه روز است که در یک کار عادی مهندسی متوقف مانده‌ایم و توان تکان خوردن را نداریم، حالا هم امیدوار به این نیستیم مگر این‌که یک تلاش اساسی، در جهت تأمین امکاناتی که می تواند جبهه‌های جدیدی را برای عراق بسازد، صورت بگیرد. ما هرگز همین حالا دنبال امکاناتی که نتوانیم به کار بگیریم، نیستیم و در نظر نداریم امکانات جدیدی بسازیم که متناسب با توان مان نباشد. (و یا اینکه مثلا دنبال ساخت تانک باشیم) واقعیت این است که نمی‌توانیم از تانک خوب استفاده کنیم، این هم امری طبیعی است چون ما نمی خواهیم به قیمت از دست دادن زمان به دنبال ساخت وسایل پیچیده‌ای برویم. (بر فرض که) تانک تی - 62 (62-t) را هم بکار بگیریم، عراق تی - 72 (72-t) دارد که نقطه‌ای می‌زند. اگر از این تانک غنیمت بگیریم باز اصلا نمی‌توانیم آنرا به کار بگیریم چون تانک که فقط مسئله رانندگی‌اش نیست. اگر ما بخواهیم توان خودمان را فقط متوجه کار کیفی بکنیم، زمان را از دست می‌دهیم. در انقلاب نیز فقط در برخورد کمی با دشمن کیفی و زمان ندادن به دشمن است که می توان پیروزی به ما ارمغان آورد. اگر عراق مجموع گاز شیمیایی که به کار گرفت در وضعیتی غیر از انقلاب اسلامی ایران) به کار می‌گرفت، با توان نظامی که در این منطقه داشت، می‌توانست همه را نابود کند. در روز سوم جنگ، عراق در محاصره، 1000 بمب شیمیایی زد با دویست و پنجاه پرواز، هر بمب شیمیایی 60 لیتر ماده شیمیایی دارد حداقل 9000 گلوله زده است. هر گلوله توپ 3 لیتر بمب شیمیایی دارد، 18000 و 90000 هزار میشود 78000 لیتر. 50 لیتر برای آلوده کردن هر کیلومتر مربع کافی است بنابراین طبق این معادله، عراق تا اندازه بیش از یک بار منطقه عملیاتی ما را به طور کامل آلوده به مواد شیمیایی کرده است. در یک محاسبه نظامیِ ارتشی، این فضای جنگ فاقد کارآیی هم در دفاع و هم در ادامه رزم است. دشمن سلاحی را به کار گرفت که با کمیت ها برخورد کند. اما الحمدا... معادله ای که برای مقابله (با نبرد ما در «فاو») به کار گرفت، معادله تخصصی نبود، معادله‌ای بود تا بتواند ضعف خود را بپوشاند و عراق حاصل کار خود را دید که ما (در مقابله با جنگ شیمیایی) ایستادگی کردیم. این را بدون شک می‌گویم عراق با این توان شیمیایی که به کار گرفت، اگر در موقعیت قبل از «انقلاب اسلامی» در جنگ با هر یک از کشورهای منطقه به کار می‌گرفت، قطعا ارتشی برای رزم در منطقه باقی نمی‌ماند و عراق این محاسبه را کرده بود.
ما باید فکری کنیم که دستگاه صنعتی مولدمان نیازمندی‌های فوری جنگ را پاسخ بدهد و برای آینده جنگ برنامه ریزی کند. «آینده» اساسِ جنگ است زیرا الان که خط روشن است یعنی اگر قرار است ما دستورات رهبری را اجرا کنیم، رهبری آینده را به طور مرتب برای ما مشخص کرده است. امام، منهای یک مقطع که فرمود: «جنگ، جنگ تا پیروزی»، مدت‌هاست که می‌فرمایند: «جنگ، جنگ تا رفع فتنه» این سیاست هم به هر حال کار اساسی می‌خواهد که یک قسمتش مربوط به (وظایف) مجموعه برادران است. ما دیشب با بچه‌ها که صحبت می‌کردیم (آن‌ها می‌گفتند دشمن در خط) از نارنجک تفنگی ما به دله آمده است. ما همین حالا سلاح پیاده قوی‌تری را پیشنهاد می‌کنیم که می تواند کارآیی بیشتری نسبت به نارنجک تفنگی داشته باشد. مدت‌هاست که طرح آن نیز خدمت برادران ارائه شده اما در آن‌جا متوقف مانده است. جدا اگر ما آن سلاح 2736 را داشتیم، عراق (مثلا در یک نقطه که) دویست متر جلو آمده بود، قطعا قادر به انجام آن نمی‌شد؛ چون این سلاح، یک سلاح بسیجی است و راحت به کار گرفته می‌شود، به هیچ تکنیکی هم نیاز ندارد و با حداقل مدت زمان آموزشی، بالاترین کارآیی را خواهد داشت. حجم آتش بالا و ترکش فراوانی هم دارد. ما باید (در این زمینه ها) در تولیدات‌مان فکر عاجلی بکنیم، ضمن این‌که غافل هم نباید باشیم.
باید در جنگ شهرها توانی پیدا کنیم که عراق جرأت موشک زدن به شهرها را پیدا نکند. در جنگ شیمیایی نیز باید توانی را پیدا کنیم که عراق جرأت به کارگیری بمب شیمیایی را نداشته باشد و ما می توانیم این کارها را انجام دهیم.
این مائیم که مشخص می‌کنیم جنگ تا کجا پیش برود. درست است که مبنای جنگ این تصمیم حضرت امام است که «یک نفر تا آخرین خانه»، اگر ما نخواهیم با این کسی که این شعار را داده است همکاری کنیم، فردای تاریخ خواهند گفت، کسی دنبالش نیامد، توان صنعتی مملکت نیامد، نیروهای مردمی نیامدند، سپاه نجنگید و خب تنها شد و مجبور شد که (مکث کوتاه)،
بنابراین این مطلب در مورد تمام توانی بود که برادرهای دست‌اندر‌کار مسائل صنعتی می‌توانند در اختیار (جنگ) قرار بدهند و تجربه نشان داده که اگر بخواهند همکاری کنند و پشتیبانی شان را (روی جنگ متمرکز کنند) و جنگ را به عنوان مسئله اساسی قرار بدهند، هرگز دانشگاه دنبال ساختن «اسیدسیتریک» برای «پپسی‌کولا» نمی رود و وزارت صنایع سنگین توان صنعتی خود را برای آفتابه سازی در این کشور به کار نمی‌گیرد.
*آمادگی مردم برای سرمایه گذاری صنعتی در جنگ
اگر ما مردم را این‌گونه توجیه کنیم که امروز کارخانه تراکتورسازی تبریز به این دلیل تراکتور تولید نمی‌کند که می‌خواهد به جای آن تانک بسازد، هرگز (مردم) به دنبال تراکتور نخواهند رفت. کما این‌که دیدیم ساختن آن پل‌ها (نام پل فراموش شده است)، چیزهایی که استفاده هم نکردیم و شبیه گاری بود (...) به هر حال، آن خیلی در رأس مملکت سروصدا کرد ولی هیچ فشاری به مردم نیامد که حالا منجر به اعتصاب، تحصن یا اعتراض شود. اگر به مردم بگوییم که این کار را صرف جنگ داریم می‌کنیم، قطعا می‌پذیرند و بدتر از این را هم می‌پذیرند. اصلا باید به مردم بگوئیم که در «جنگ جهانی دوم» در فلان شهر صابون و پودر نجاری (خاک اره) را قاطی می‌کردند و به عنوان نان می‌خوردند، این شهر در محاصره بوده و اینقدر مقاومت (کرده است. باید) این‌ها را به مردم بگوئیم (اما اگر بخواهیم مردم را بر اساس منش رفاه طلبانه‌ای پرورش دهیم و تربیت کنیم و عمو نوروز و نمی‌دانم این تیپ افراد الگوی شخصیتی مردم ما بشوند، خوب طبیعتا ممکن است ضرباتی هم بخوریم.
*تأثیر عملیات والفجر 8 در شکست توهمات خودی
اگر (این مسائل را با جنگ) هماهنگ کنیم، به راحتی قادر به پاسخ‌گویی مسائل جنگ با عراق هستیم، چون عراق بشدت ضربه پذیر است کما این‌که در این عملیات دیدیم چگونه آن اسطوره‌ی که در ذهن ما داشت شکل می‌گرفت و «لشکر گارد» برای ارتش عراق اسطوره شده بود، شکست خورد.
دیروز یکی از اسرا می گفت: «در روز سوم عملیات سی، چهل آیفا و تانک دیدم که مملو از نیرو به سمت خط می‌رفتند. آن‌ها هلهله می‌کردند، تنبک می‌زدند، شعار می‌دادند (یزله می‌کردند) که می‌رویم، می‌شکنیم، سرهای ایرانی‌ها را له میکنیم؛ بعد از 8 ساعت از مجموع آن‌ها سی و پنج نفر برگشتند. همه آن‌ها یُقُر (هیکل‌مند) بودند و لباس کماندویی پوشیده بودند و با بهترین تجهیزات (تانک تی - 72) مجهز بودند. (آن اسیر اضافه می کند که با مشاهده این صحنه) من هم ناامید شدم و با خود گفتم: «دیگر ارتش عراق شکست خورد و آمدم تسلیم شدم.» پس این اسطوره‌ها را می‌شود به راحتی شکست داد.
مردم ما جدا بالاترین توانی که می‌توانستند در خدمت این نظام قرار بدهد خون بود، که قرار دادند، خیلی خوب هم قرار دادند، لکن قبل از این‌که این نسل پیر شود، انشا... باید امکانات رزم و زمینه فرهنگی آن‌را نیز برایشان فراهم کرد. باید با استفاده از جنگ در زمینه تفکرات جامعه در ابعاد مختلف آن و همچنین نوع بکارگیری امکانات در تمام زمینه‌ها تعدیل لازم صورت گیرد. انشاءا... بتوانیم «والفجر 9»، 10 و 11 موفقی داشته باشیم چرا که اگر چند بار ضربه درست و حسابی به عراق وارد شود (شکست نهایی را خواهد خورد).
*تأکید بر نفی شعار «جنگ، جنگ تا یک پیروزی»
البته ما باید یک برنامه ریزی بیست ساله داشته باشیم، چون اگر قرار است آدم بگوید «جنگ، جنگ تا یک پیروزی» به همان اندازه هم توشه بر می‌دارد و می‌ترسد از این‌که حالا یک کارخانه را بخواباند. اما اگر اخیراٌ قرار است «جنگ، جنگ تا رفع فتنه» باشد، باید برای همه امکانات‌مان انشاءا... یک جوری برنامه‌ریزی بکنیم که توشه دراز مدتی را فراهم کرده باشیم. در حال حاضر نیز با توجه به این موفقیت و پیروزی که از عنایات و الطاف الهی بوده است، باید کمال استفاده را بکنیم انشاءا... این هماهنگی‌ها بیشتر و به کار دهی و کارخواهی تبدیل بشود. ما باید بدون رو در‌بایستی، با قاطعیت انشاء‌ا... به پیش برویم و اسلام را در منطقه عزت ببخشیم. حالا این مختصر را خدمت برادران گفتیم، دیگر عرضی نداریم مگر (توضیحاتی در مورد) جنگ باشد که می‌توان نقشه را آورد تا برادران خدمت‌تان توضیح بدهند.
صلوات جمع: اللهم صل على محمد و آل محمد
*مباحثی پیرامون شناخت دردها و درمان آن‌ها در جنگ
برادر «صفایی فراهانی»: بسم ا.. الرحمن الرحیم. من «صفایی فراهانی» هستم از «وزارت صنایع سنگین»، برای برادرانی که مرا نمی‌شناسند (خود را معرفی کردم...)
برادر «علی شمخانی»:اگر من مثالی زدم برادران آن را حمل بر وزارتخانه خود نگیرند.
برادر صفایی فراهانی: نه! بنده اصلا نمی‌خواهم جواب شما را بدهم. قبل از این‌که شما بخواهید فرمایش کنید، من اجازه صحبت گرفته بودم که به بعد از صحبت شما موکول شد. به دلیل این‌که من خودم از بدو تأسیس «وزارت صنایع سنگین»، که در جنگ به وجود آمد، در این وزارتخانه بودم، می‌شود گفت همواره این دردهایی که آقای «شمخانی» گفتند کمابیش در آن‌جا مطرح بوده و ما می‌دانستیم. منتهی هیچ وقت نمی‌دانستیم این درد را در صنعت چگونه درمان کنیم. دلیلش هم این است که ما در جنگ حضور نداریم. حضور ما در جنگ از طریق شماست و خواسته‌های شماست که ما پیاده می‌کنیم. این فرمایشاتی که بیان نمودید و سایر برادران در مقاطع دیگر (بدان اشاره کرده‌اند را ما خود به آن اعتقاد داریم و کراراٌ گفته‌ایم. خود ما هم همین حرف‌هایی را که شما می‌زنید را می گوییم که آقا مردم هیچ فشاری روی ما ندارند که مثلا فرض کنید به ما تراکتور بدهید یا واگن یا نمی دانم فلان وسیله را، بسته به نیاز این طرف است (جبهه و مسئولین جنگ).
*راههای مشارکت مسئولین و مراکز صنعتی کشور در جنگ و موانع آن
یک موقع هست که ما در کنار شما در جنگیم، همان احساس شما را داریم و نیاز شما را دقیقاٌ می‌دانیم، لمس می‌کنیم و می‌شنویم. مغز منفصل شما می‌شویم از نظر پشتیبانی که بتوانیم کار بکنیم و در کنار جنگ باشیم ولی در حال حاضر وزارتخانه‌های صنعتی و یا حداقل وزارت صنایع سنگین که از آن اطلاع دارم، چون بصورت مستمر در کنار شما نیستند، فقط از کانال شما و احتمالا ارتش گاهی اوقات سفارش خاصی می‌آید، آن سفارش را انجام می‌دهند. در رابطه با تشکیل این کمیته روز قبلش با برادر‌مان «علیزاده» کراراٌ تماس داشتیم و اعلام آمادگی کرده بودیم که آقا ما آماده‌ایم هر خط تولیدی را با توجه به نیاز جنگ عوض کنیم. هر کار جدیدی در جهت نیاز جنگ شروع کنیم ولیکن از این طرف که مغز خود جنگ بود، به ما هیچ‌گونه خط (مشی) مشخص داده نشد و من فکر می‌کنم در کنار دردهایی که شما و برادران دیگری که درگیر مستقیم جنگ هستید می‌فرمائید، باید اجازه بدهید که این وزارتخانه‌ها به عنوان ستادهای پشتیبانی در کنار شما به عنوان مغز منفصل شما باشند که بتوانند از نظر پشتیبانی خودشان فکر کنند و کارخانه‌هایشان را برای نیازهای شما به هر صورتی که هست بسیج کنند یا در غیر این صورت شما باید خواسته‌تان را بگوئید. کراراٌ این را گفته‌ایم و الان هم می‌گوییم که آقا تمام سازنده‌های دنیا همان‌طور که حاضرند به شما، قاچاقی اسلحه بفروشند، همانطور نیز حاضرند تکنولوژی آن را بدهند و به مراتب هم آمده‌اند و پیشنهاد داده‌اند. همین الان این جزوه‌ای که جلوی من هست پیشنهاد (فروش) توپ‌های 170 است. یعنی حاضرند به راحتی بیایند این راه را در کشور ما پیاده کنند، منتهی از این طرف هیچ خواسته مشخصی نیست؛ که آقا مثلاٌ برو فلان خط تولید را در کارخانه‌ات عوض کن و این را فعلا به جایش انجام بده، بعد اگر زمان صلح شد، خودت یک فکری بکن که برای زمان صلح هم یک کار دیگر تولیدی در مملکت بشود و این شدنی است. همان‌طور که شما گفتید کشورهای محور و متفقین این کار را کرده‌اند. اگر ما بخواهیم یک چنین کاری بکنیم، نمی‌گوئیم نمی‌شود، می گوئیم به راحتی شدنی است. تمام کارخانجات سازنده خودرو و کارخانه‌های دیگر را می‌توان بسیج کرد حول ساخت خودروهای جنگ، اعم از تانک، نفربر کوچک و بزرگ. بطور مثال برای شما عرض می‌کنم کارخانه‌های سکه زنی در اروپای زمان «جنگ جهانی دوم»، همه‌شان شدند کارخانه‌های تولید کننده پوکه فشنگ و هنوز هم قالب‌هایشان را حفظ کرده‌اند. یعنی من همین تابستان امسال یکی از همین کارخانه‌ها را بازدید کردم، دیدم هنوز داشت فشنگ تولید می‌کرد. گفتم برای کجا می‌زنید؟ گفت یک کشور خاص سفارش به ما داده است. لذا یکی از پِرِس‌هایمان را برای این کار گذاشته‌ایم.
*ضرورت دقت بیشتر در احتیاجات جبهه و جنگ
پس این مثال نشان می‌دهد که این کار به راحتی شدنی است، منتهی یا باید بیائیم در کنار شما عمل کنیم که دقیقا بدانیم نیاز شما چیست؟ که ما کرارا ٌگفته‌ایم، الان هم در این‌جا خدمت شما می‌گوئیم که از سه سال پیش سازنده‌های هواپیما، نفربر، تانک و سلاح‌های سنگین و سبک در اروپا پیشنهاداتی دادند که همین‌طور راکد مانده است.
ما هفته گذشته همراه آقای «نبوی» (وزیر صنایع سنگین در آن طرف رودخانه «اروند» (فاو) پیش آقا «رحیم» بودیم. گفتند آقا ما لنگ یک سری ماشین آلات هستیم که اگر امروز برسد بهتر از این است که مثلا فردا برسد. ما سریعا آن را تدارک کردیم ولی حالا می‌بینیم مثل این‌که اصلا تغییرات از آن طرف رودخانه به این طرف رودخانه یکدفعه جور دیگری می‌شود. پس این نشان می‌دهد که ما در جنگ نیاز به یک سیستمی داریم که بتواند این امکانات را بسیج بکند. اگر قرار است این‌طور باشد و چهار دفعه این‌گونه عمل شود که مثلاٌ ایشان به من بگوید که آقا برو برای من فرض کن بیل و لودر آماده کن، من می‌روم سریعا آماده می‌کنم، بعد از مدتی نیز بگویند که آقا حالا باشد بعد ببینم چه می‌شود. در این‌جا من به صراحت می‌گویم نوار هم ضبط می کند...
برادر «شمخانی» صحبت وی را قطع کرده می‌گوید: «چه کسی گفته که حالا باشد بعد؟»
برادر «صفایی فراهانی»: آن را بعد اگر خواستید به خودتان می گویم.
برادر »شمخانی»: آخر بدبختی (جنگ همین است). کار جنگ، کار حاشیه‌ای است، آخر باید آن (کسی که گفته انجام ندهید) را هم برویم توجیه کنیم که این‌طوری نیست. دیشب ما تا ساعت دو، سه آن طرف در منطقه (فاو) جلسه داشتیم باز هم مشکل مان همین بود. اصلا من علت این‌که از آن‌جا به «قرارگاه خاتم» آمدم، به این دلیل بود.
برادر «صفایی فراهانی»: آقای «شمخانی» من از همان هفته‌ای که آقا «رحیم» نیازها را گفتند، تهران که رسیدیم (بلافاصله به کارخانه‌ها دستور دادم) هیچ یک اصلا حق فروش لودر، بیل و کامیون را ندارید. مال هر کسی است بگذارید باشد چون‌که فردا می خواهیم این‌ها را بفرستیم جبهه؛ خب نشد. من وقتی نگاهی می‌کنم می‌بینم اگر یک مسئله به این سادگی یک دفعه این طرفی (منتفی یا معکوس) می‌شود، بنابراین فردا اگر خط تولید فلان کارخانه را تغییر دهیم ممکن است همین بلا سرش بیاید. به هر حال ما هم به چنین وسایلی نیاز داریم چون مال من که نیست.
*عدم آمادگی سیستم خودی در جذب و جلب کمکها و معاملات بین المللی
بدون رو دربایستی به شما بگویم، شما یک مهندس هستی، آمده‌ای در «سپاه»، من هم یک مهندس هستم که در صنعت کار می کنم. جفت‌مان هم برای این مملکت دلمان می‌سوزد. این‌جور نیست که مثلا بگوییم آقا ما آن طرف (پشت جبهه) نشسته‌ایم مثلا «دلی دلی» می خوانیم و مثلا فقط شما در جنگ هستید.
برادر «شمخانی»: خب بله، همین‌طور است.
برادر «صفایی فراهانی»: آقا «رحیم» با بنده هم دانشکده بوده است. منتهی بنده چهار، پنج سال زودتر از ایشان فارغ التحصیل شدم. حالا ایشان آمده است در لباس (در سپاه و جنگ مشغول خدمت است)، ما آن طرف در محل دیگری هستیم. در واقع همه ما مشغول انجام یک وظیفه هستیم. منتهی ما می‌بینیم چون سازمان‌دهی مشخصی وجود ندارد، نمی توانیم این امکانات را در خدمت جنگ بگذاریم. ما می گوئیم آقایان! تهیه این امکانات به راحتی میسر است، زیرا همین دو سال و نیم پیش بود که در اروپا (شرکت یا فرد بخصوصی) به من پیشنهاد داد و گفت ما حاضریم همه این ابزارها و همه رینگ و پیستون‌های تانک «لئوپارد» را به کارخانه شما بیاوریم و در آن‌جا پیاده کنیم. ما آمدیم و در این‌جا مطرح کردیم ولی گویا اصلا هیچکس (از مسئولین جنگ به چنین مجموعه‌ای) نیاز نداشت. من قبول دارم که شما (برادر «علی شمخانی») می گویید آقا ما نباید این جنگ را تا رفع فتنه ادامه بدهیم، باید یواش یواش دنبال کیفیت هم باشیم، دیگر نمی شود به کیفیت توجه نکرد اما ما اگر سه سال پیش (تجربه ساختن) تانک را شروع کرده بودیم امروز حداقل یک ابوقراضه ساخته شده بود که لااقل (امروز) گلوله مستقیم روی اکثر بچه‌ها (ی رزمنده) اثر نداشت. ما می‌بینیم که از این (نوع اقدامات) احراز می‌شود، یعنی شما یک دفعه از آن طرف پشت بام میافتید و یک دفعه هم از این طرف پشت بام. ببخشید، شما که می‌گویم منظور شخص شما (برادر «شمخانی») نیست، کل مجموعه را می‌گویم. از یک طرف برادری می‌گوید که: «آقا اگر نفربری برای من بسازید که مثل یک جیپ، اتاق فلزی نیز داشته باشد تا فقط بچه‌های مرا با کالیبر پنجاه نزنند، مسئله من فعلا حل است. از سوی دیگر همان موقع برادری مطرح می‌کند که خیر آقا! ما نفربری می خواهیم که معادل ام – پی آمریکائی باشد، در غیر این‌صورت به دردمان نمی خورد.
*پاسخی در مورد تناقضات موجود در اعلام نیازهای جنگی
برادر «شمخانی»: خوب این علت دارد. آن نیاز مربوط به سه سال پیش بود. امسال، سال 65 است، یعنی سه سال از آن می‌گذرد. برادری که آن حرف را زد به این دلیل بود که آن زمان ام - 113 در دپوهای ارتش خاک می‌خورد، (همان برادر) پانصد تایش را گرفت و موتور اتومبیل ولوو روی آن‌ها گذاشت و به کارشان گرفت. دیگر این عادت شد و وقتی یاد گرفت که آن‌را چگونه به کار بگیرد دیگر نیازی به آن جیپ ها نداشت.
منظور من از کار کمی، عدم بکارگیری کارها و ابزارهای کیفی نیست! منظورم این است که مثلا اگر قرار است تانک به کار بگیریم، صد دستگاه تانک هیچ اتفاقی و دگرگونی در جبهه‌های ما ایجاد نمی کند. ما باید یک مرتبه دو هزار تانک را وارد عمل کنیم. و یا اگر قرار است هواپیما بسازیم باید به نحوی باشد که ما یک مرتبه بتوانیم مثلا پنج هزار فروند هواپیما بالای سر بغداد به پرواز دربیاوریم، حتی اگر این هواپیماها خیلی جزیی باشد. چون با سیستم موشکی عراق به هر حال صد تا، هزار تا از این‌ها (در وهله اول سقوط می‌کند اما) چهار هزار تای باقی مانده خواهند توانست) اهداف خود را بزنند. یعنی اگر قرار است در (جبهه‌ها) وسیله کیفی به کار بگیریم، باید در سطح گسترده باشد که بتواند عراق را مغشوش بکند.
طبیعتا اگر شما می‌‎خواستید سه سال پیش متناسب با زمان، نیازمندی‌مان را به ما می‌دادید، برای‌مان همین جیپ کافی بود ولی امروز، به ام - 113 عادت کرده‌ایم، سازمان گرفته‌ایم، خوب هم به کار می‌گیریم، دیگر آن (جیپ زرهی) به دردمان نمی‌خورد. باید این نفربر آمریکایی باشد چون می‌توانیم بسازیم.
برادر «صفایی فراهانی»:حالا شما ام - 113 را می‌خواهید یا خیر؟
برادر «شمخانی» :ما که، کتباٌ به شما اعلام کرده‌ایم. بله! می خواهیم.
 برادر «صفایی»: شما ام - 113 را بخواهید، ما با هر (مقدوراتی باشد تهیه می کنیم)
برادر «شمخانی»: این درخواست در نامه‌ای که به آقای «علیزاده» (داده‌ایم، قید شده است)
برادر «علیزاده»: قرار داد آن را با آقای مظلوم‌نیا بسته‌ایم.
برادر «صفایی»: هنوز نبسته اید؟
برادر «علیزاده»: بله، بسته‌ایم. پیش‌نویس آن در دست ماست. (و نه سند قرارداد چون هنوز قرارداد بسته نشده است.)
برادر «شمخانی»: بنابراین طبیعی است که خیلی از نیازمندی‌هایی که امروز اعلام می‌کنیم وقتی از جبهه «فاو» به جبهه دیگری رفتیم (و جابجا شدیم، نوع نیازهای ما فرق می‌کند و دیگر) نیازمندی جبهه «فاو» برای ما اساسی نیست. (البته این نیازها) امکانات محدودی است. ما امکانات گسترده (از شما نخواسته‌ایم.).
برادر« علیزاده»: چون حرف آقای «شمخانی» خیلی جالب است، بد نیست این نکته را اضافه کنم که ببینیم دید بچه‌ها (فرماندهان و مسئولین جنگ در سپاه) از آن زمان تاکنون چگونه تغییر کرده است. مثلا آقای« چمران» می‌ گفتند که ما یک گلوله می‌خواهیم که چیزی بیندازیم (داخل آن و به سمت دشمن پرتاب شود همین کافی است که این «تقی» کند (صدایی حاصل از انفجار تولید نماید که در واقع تولید خمپاره انداز 120 (با این دید) کارش شروع شد بطوری که وقتی آخر سال قبل، اولین تولید صد تایی اش به جبهه رسید دیدیم کار به جایی رسیده است که بچه‌ها این را فقط با «تمپلو» (خمپاره انداز) اسرائیلی مقایسه می‌کنند. نه سوئدی را قبول دارند و نه اتریشی را، کره‌ای که اصلا رد است؛ فقط با خمپاره انداز اسرائیلی که بهترین و بهترین 120 دنیاست مقایسه می‌کنند و حاضر نیستند یک قدم عقب بروند.
*آقای شمخانی! (برادران از ما نفربری) خواسته‌اند، مثلا ام - 113 آمریکایی (که اگر اول نباشد جزو) چهار، پنج نفربر (عالی) دنیاست. یعنی ردخور ندارد. می‌گویند نه اما فقط این را می خواهیم. الآن (رزمندگان ما از بین) چهار، پنج نوع نفربر چه غنیمتی، چه نفربرهای ارتش، از هر کدام (بهترین قطعات آن را برای ساخت نفر بر جدید می‌خواهند). مثلا مسئول زرهی سپاه آقای «جعفری» (مشخصات یک نفربر را که از ما خواسته چنین است): بدنه نفربر پی - ام - ا، شنی نفر بر بی تی - آر - 60 خشایار)، توربین آبی بی - تی - آر - 50، درب عقب نفربر چینی، نفربر غنیمتی که امسال گرفته اند و درب عقب آن در واقع درب مونتاژ شده تی - 513 آمریکایی است. موتور و گیربکس ام - 113 آمریکایی، بر جک آر - پی - جی 11 که پی - تی - آر - 60 روی آن نصب شده باشد، داخل نفربر هم مشابه نفربر غنیمتی چینی و ارتفاعش هم مطابق پی – ام – پی - 1 باشد.
برادر «شمخانی»:«یعنی هم شرقی باشد و هم غربی» (خنده حضار).

محسن مهرعلیزاده
*شرایط جوابگویی به انواع انتظارات فرماندهان
برادر «علیزاده»: الان (رزمندگان ما) واقعا می‌خواهند که از بهترین سلاح (ها برخوردار باشند. البته) این را هم اضافه بکنم که خیلی از پروژه‌هایی که عقب مانده برای ما (گران تمام شد) و خیلی به ما فشار آمد و توی سر ما هم خورد (بر فرض مثال) ما بنا به دستور فرماندهی پروژه گاری یا بولدوزرها را خیلی جدی شروع کردیم. پس از مدتی از همه جا، حتی در هیئت دولت آن‌قدر به «حاج محسن رفیقدوست» فشار آوردند که ایشان ما را توبیخ کردند. گفتیم آخر امر فرماندهی بوده است که این کار را کردیم (و از این بابت) خوشحال هستیم و به همین دلیل نیز ادامه خواهیم داد. بالاخره از ده تا کار خوبی که انجام می‌شود، به خصوص در کارهای مربوط به جنگ که فشرده باید باشد، ممکن است خب یک کار، دو کار با اشکال مواجه شود، اما چرا فقط آن اشکالات عنوان می‌شود؟ (این سبب می‌شود که) روحیه طراح، سازنده، مأمور خرید و پی‌گیری، در صنایع سنگین یا سبک، صنایع وزارت سپاه و در همه جا کشته شود. یعنی این جوسازی‌ها و این تحریکات (در روحیه ما) تأثیر منفی می‌گذارد، مسئولین هم نمی ایستند تا دفاع کنند. به هر حال این بچه‌ها، بچه‌های جنگ هستند. اگر کردند خوب کردند. بالاخره (در بین) هست تا کار خوب آن‌ها که به هر صورت انجام شده و تحویل داده‌اند (گیرم که) محاسبه دو کار اشکال داشته، (و ممکن است که) اصلا پروژه حذف شده باشد. من به عنوان جمع‌بندی این را می‌خواهم بگویم که این کارها را می‌شود کرد. منتهی امروز، برادران رزمنده ما ایده‌آل (فکر می کنند) در حاضر ما می خواهیم هواپیمایی را بسازیم، به حساب کپی کنیم، (برای این کار) رفتیم و گشتیم و با بچه‌های خودمان، با مدیران هوایی و... هماهنگ کردیم. برادران رزمنده می‌گویند این سوئدی یا سوییسی است، خوب نیست، یک نوع فرانسوی (خوب است) که این کار را انجام می‌دهد، در دنیا بهترین نوع است. راست هم می‌گویند. خودم قبول دارم (اما این برادارن) اصلاٌ حاضر نمی‌شوند مثلا از 100 درجه، 96 یا 96 (را بپذیرند). می‌گویند فقط ما همان 100 را می‌خواهیم و کپی همین بهترین نوع (را باید) برایمان بسازید.
این‌که برادران بهترین نوع را می‌خواهند خودش درد و مشکل ما است. ضمنا ما  نمی گوییم نمی‌شود، منتهی باید از بالا و از سوی مسئولین درجه اول کشور حمایت شود تا این جو و این محیط را آن‌ها فراهم کنند. مثل (بسیج) نیروها (که مسئولین در هر فرصتی تبلیغ می‌کنند) و به همه جا می‌گویند، (همچنین باید) به بچه‌ها (برادران مسئول در صنایع) اجازه برخورد با مسائل، جرأت و جسارت منطقی داد نه این‌که (این روحیه را) از آن‌ها سلب کنند. چون الان در مورد خیلی از بچه‌های انقلابی و فعال آن‌قدر حرف هست، و جوسازی می‌شود که آن‌ها آرام، آرام در حال کناره‌گیری هستند (به جای این برادران انقلابی) افراد دیگری می‌آیند که به حساب منطقی‌تر و همچنین ترگل ورگل ترند (افرادی که تا به آن‌ها دستور انجام کاری بدهی) می‌گویند: «7 سال دیگر، ما نمی‌توانیم، نمی‌شود» می گوئیم آقا! فلان کار (را بکن) می‌گویند: «نه»، چون ما شیریم، شیران علم (!)؛ خلاصه ما باید تسلیم آن‌ها بشویم. یعنی اگر این بچه‌های حزب اللهی بروند کنار، کسانی می‌آیند در رأس کارها که ممکن است مملکت را به تسلیم بکشانند.
اینکه الان می گویند مثلا در مجلس (مقوله) جنگ وجود ندارد (مسئله جنگ اصلی نیست)، بدین خاطر است که هر نماینده‌ای برای احداث و ساختن یک جاده دفاع می‌کند ولی با این‌که می‌بیند خیلی مردم به جنگ می‌روند، با کمال تعجب دیده می‌شود که آن‌ها هیچ‌گونه برخورد دسته جمعی با مسئله (جنگ ندارند) یعنی برخوردی که مثلا بیایند جلو (و پا به میدان بگذارند) بنشینند، فکر کنند، کمیسیون، کمیسیون بشوند و جنگ بشود اولی. الان همین مسئله تشکیل سه نیرو در سپاه مطرح است. (می بینیم که) بیشترین فشار روی خود «سپاه» است زیرا جا می‌خواهد، مکان می خواهد، زمین می‌خواهد، محوطه می‌خواهد، بودجه خاصی می‌خواهد و حتی مسائل حقوقی دارد. به نظر من باید (مسئولین) بیایند برخورد کنند و تشویق کنند این بچه‌های خسته را، که انشاءا... اینان هرچه بیشتر جذب کار شوند به قول آقای «صفایی» اگر کارخانه‌ها یا مسئولین‌شان کاری نکنند، بالاخره وزراء که حداقل قرص هستند، می‌آیند در کارخانه و به زور هم شده کار انجام می گیرد.
پایان نوار
انتهای پیام/
يکشنبه ۶ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۵۸
کد مطلب: 452016
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *