به گزارش سرویس مذهبي
تفتان ما، همایون همتی (استاد مدعو دانشگاه بیلفلد آلمان و رایزن فرهنگی پیشین کشورمان در آلمان): چندی پیش دو گفتوگو از بنده در
خبرگزاری فارس کار شد که نیاز به توضیحات بیشتر من در زمینه انتقاد از
حوزههای علمیه و
مراکز آموزشی دارد.
انتقادهای من از حوزههای علمیه مربوط به ناکارآمدی روشهای تبلیغی و برنامههای آموزشی بود که اصلاح آنها همواره مورد تأکید رهبر فرزانه انقلاب نیز بوده است. ولی بیانصافی است که کسی بخواهد اصل روحانیت و ضرورت حوزههای علمیه را زیر سؤال ببرد. حوزهها و روحانیت ارجمند ما اگر دهها کاستی و اشکال هم داشته باشند در سیاهترین ادوار تاریخی همواره صدای رسای اسلام، مدافع دین و حامی ضعیفان و استقلال کشور بودهاند.
با محدودیت امکانات همواره به دفاع از اسلام و تشیّع برخاستهاند و رنجها دیده و خون دلها خوردهاند و از این حیث، کارنامهای درخشان و غرور آفرین دارند. به همین سبب من در آن مصاحبه نیز از بعضی روشنفکران غربزده -که از سر غرض یا ناآگاهی گاهی به حوزهها حمله میکنند بدون اینکه کمترین شناختی نسبت به علوم اسلامی و ضرورت شناخت عالمان دین داشته باشند آنها را مورد هجوم هیجانی خود قرار میدهند- انتقاد کرده بودم و بارها نیز در سخنرانیها و نوشتههای خود گفته و نوشتهام که مقایسه روحانیت اسلامی با روحانیان مسیحی از بن خطاست و آنها که میخواهند ژست روشنفکران عصر روشنگری در برابر کلیسا را در مقابل حوزههای علمیه و روحانیت منظم ما تکرار کنند از بنیاد کارشان بر خطاست و راه عبثی میپویند.
مقایسه روحانیت اسلامی با روحانیان مسیحی از بُن خطاست و آنها که میخواهند ژست روشنفکران عصر روشنگری در برابر کلیسا را در مقابل حوزههای علمیه و روحانیت منظم ما تکرار کنند از بنیاد کارشان بر خطاست
امروز هم سنگر اصلی نگاهبانی از کلیّت فرهنگ و تفکّر اسلامی همین حوزهها هستند. بحث من در این بود که متناسب با مقتضیات زمان – به تعبیر شهید مطهری- و انتظارات انقلاب اسلامی و تحولات فرهنگی جهان نیاز به تحولات آموزشی، ساختاری و بنیادی در نحوه تعلیم و تعلم حوزهها به وجود آمده است و بایستههای پژوهشی و کار روی موضوعات جدید باید به نحوی در دستور کار حوزهها قرار گیرد. تربیت نیروی مبلّغ کارآمد، زبان دان و زمان شناس و آگاه به جریانهای فرهنگی داخل و خارج، رصد و پایش مستمر دیگر ادیان، فرقهها، مذاهب -اعم از اسلامی و غیر اسلامی- و اطلاع از تلاشهای رقبا در سراسر جهان از کارهای لازمی است که متأسفانه کمبودهایی در این زمینهها داریم که باید با برنامه ریزی و سیاست گذاری واقع بینانه و علمی مرتفع شوند و بر آنها فایق آییم.
الآن در بسیاری کشورها، در اروپا و امریکا مسجد و مرکز اسلامی نداریم، روحانیان فاضل، زبان دان، انقلابی، وطن دوست و مقیم در آنجا نداریم و این کمبودها را بنده در طول سفرهایم به کشورهای مختلف به عیان دیدهام و بارها خود مسلمانان مقیم این مشکلات را برایم بازگو کردهاند و خواستار رفع آن شدهاند. در عین حال به یمن رهنمودهای حکیمانه و راهگشای امام (ره) و رهبری (مدّ ظله) بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تحولات خوبی در حوزهها پدید آمده ولی هنوز هم تا رسیدن به سطح ایده آل فاصله زیادی داریم که گاه در بیانات رهبر معظم و بعضی مراجع محترم تقلید نیز این کمبودها به تصریح بازگو میشود.
من خود فرزند حوزه هستم و افتخار زندگیام این است که سالها روی علاقه شخصی تحصیلات حوزوی داشتهام و به آن میبالم. از نزدیک با ژرف اندیشی، سخت کوشی، ساده زیستی، سبک درس و بحث و نیز تلاشهای پر ریاضت حوزویان عزیز آشنایی دارم و همواره در کلاسها، سخنرانیها، مصاحبهها در داخل و خارج کشور ثناگو و ستایشگر زهد و پاکی، پشتکار و سختکوشی و محرومیتهای طلبهها و روحانیان وارسته بودهام و به نسل جوان معرّفی کردهام که از آنها الگو بگیرند. اسلام و تشیّع تا امروز با همین تلاشها حفظ شده و به دست ما رسیده است. نباید بی انصافی و ناسپاسی کرد و نباید چشم را بر روی واقعیتها بست و کمبودها را نادیده گرفت بلکه انتقاد خیر اندیشانه و سازنده همراه با پیشنهاد و توصیه دلسوزانه میتواند به حل مشکلات کمک کند.
فرزند حوزه هستم و افتخار زندگیام این است که سالها روی علاقه شخصی تحصیلات حوزوی داشتهام و به آن میبالم
آنچه میگویم برای اعتلا، افزایش کارآمدی و تأثیرگذاری حوزهها است نه خدای نکرده برای تخفیف و تحقیر که هیچ جایی در تفکر و روحیه من ندارد. به همین سبب در آن مصاحبه پیشنهاد دادم که مثلا در کنار مراجع محترم تقلید لازم است مشاورانی توانمند، شجاع، فاضل و بصیر حضور داشته باشند و برای مثال به دستگاه رهبری مسیحیت و پاپ و مشاوران بی شمار او اشاره کردم و همینجا بگویم که من مراجع تقلید را با پاپ قابل مقایسه نمیدانم چه از حیث زُهد و ساده زیستی و چه مقام علمی و چه مقام معنوی و اخلاق و وارستگی که در ایشان سراغ داریم. اما در مَثَل مناقشه نیست و ما باید از تجارب مثبت و مفید دیگران استفاده کنیم و این مطلب در روایات پیامبر و ائمه (ع) نیز مورد تأکید قرار گرفته است.
*آثار خوبی درباره سلفیگری در حوزه تولید شده است
در مورد سَلَفیگری و نیز آیین وهابیت انصاف باید داد که در سالهای اخیر کارهای خوبی در حوزهها صورت گرفته است و مدرّسان عالی مقام حوزهها در کنار سایر اشتغالات و درسها و فعالیتها آثار مفیدی تألیف کردهاند که به ویژه لازم می دانم برای نمونه از حضرت آیت الله سبحانی، آیت الله مکارم شیرازی، دکتر قزوینی، آیت الله نجم الدین طبسی، سیّد جعفر مرتضی عاملی نام ببرم که در زمینه معرّفی مذهب شیعه به نحو علمی و پاسخ به شبهات مخالفان کتاب های مفیدی نگاشتهاند و سعیشان مشکور است.
ولی سخن من این بود که در بعضی زمینهها و در مورد بعضی موضوعات هنوز هم خلاء وجود دارد و باید کار شود. به علاوه با توجّه به حجم بی سابقه حملات علیه مذهب شیعه و تبلیغات گسترده دشمنان نیاز به کارهای جدید و افزونتری هست. در مورد تفکر داعشی نیز مقصودم تنگ نظریها و برخوردهای تعصّب آمیزی است که گاه در میان بخشی از روحانیان – و نه همه آنها- میبینیم که بسیار پر دافعه و زیانبار است، برخلاف دیگر روحانیان بزرگوار و عالمان وارستهای که دیدن آنها و محضرشان سراسر درس و معنویت است و با نگاه و عمل درس اخلاق میدهند و ذخیره های ارزشمند علمی و معنوی ما هستند.
خود بارها شاهد اینگونه برخوردهای غیر اخلاقی، تحقیرآمیز، متکبّرانه و زشت بعضی روحانیان بودهام که به گونه ای با دانشگاهی ها و روشنفکرها رفتار میکنند که انگار اینها نجساند! یا مشتی عوام بی سواد خائن و جاسوس هستند! انتقاد من از این سطحی نگریها، خود برتر بینی ها، انحصارطلبی ها و برخوردهای زشت گروهی از روحانی ها- نه همه آنها- بود.
تفکر داعشی یعنی جامداندیشی، محدودنگری و تعصّبگرایی، یعنی خود را برحق دانستن و دیگران را خطاکار پنداشتن
تفکر داعشی را همین گونه جامداندیشی، محدودنگری و تعصّب گرایی، خود را برحق دانستن و دیگران را خطاکار پنداشتن میدانم. همان که حضرت امام (ره) در منشور روحانیت به صراحت مورد انتقاد قرار دادهاند و رهبر عظیم الشأن نیز همواره در مورد آن هشدار دادهاند. مقصودم تنگ نظریهایی است که مغایر با فرمایشهای رهبر والا و اندیشمندمان در مورد آزاد اندیشی و تولید علم است.
*انعکاس شایسته نامه رهبری در غرب
ایشان در دو نامه اخیر خود به جوانان غربی با لحنی سرشار از خیر اندیشی و عالمانه آنها را دعوت به مطالعه، تأمل و تفکر فرموده و نگفته که چون غربی هستند و در غرب زندگی میکنند، پس منحرف و باطل و نجساند! راه تولید علم از آزاداندیشی می گذرد. اگر متفکر جرأت بیان افکارش را نداشته باشد و در اظهار نظر آزاد نباشد چگونه به تولید علم میتوانیم برسیم. هشدار من در مورد گسترش اینگونه جریانها بود که فکر را به حلال و حرام تقسیم میکنند و متفکران را محدود میسازند و جرأت نوآوری و ابتکار را از آنها میستانند و فضای ناامنی برای رشد فرهنگ به وجود میآورند.
این پدیده که در فرمایشات امام تحت عنوان «تحجّر» از آن یاد شده و در پاسخ نامه یکی از روحانیان (آقای قدیری) اظهار تأسّف کردند که اینگونه برداشت موجب نفی تمدّن و دستاوردهای آن میشود! بنده نیز نگران رشد این پدیده هستم که با اسامی و عناوین مختلف به تخریب چهرههای عزیزی مثل آیت الله جوادی آملی (مدّ ظلّه) و علامه طباطبایی (ره) و دیگر اندیشمندان، فرزانگان و عالمان دینی و دانشگاهیان میپردازد و مجال تفکر به کسی نمیدهد! این جریان یک طیف است و با جزم اندیشی و دگماتیسم ستبر خود میپندارد، حقایق دین تنها در اختیار اوست و دیگران از آن بهرهای ندارند و منحرفینی هستند که باید طردشان کرد.
ما با این گونه برخوردها بسیاری از نیروهایمان را از دست خواهیم داد. متفکران بزرگی خانه نشین خواهند شد و از صحنه کنار خواهند رفت و این هرگز به سود فرهنگ کشورمان و به سود تفکر دینی نیست. اجازه دهیم افکار متنوّع مادام که سلامت فرهنگی جامعه را به خطر نیانداختهاند و استدلالی و روش مند مطرح میشوند اجازه نشر بیابند. نه اینکه یک تفکر خاص حاکم شود و دیگران جرات اظهار نظر نیابند.
میدانم و مطمئن هستم که این خواسته بزرگان ما به ویژه رهبر عزیزمان نیست که خود اندیشمندی توانمند و صاحب قلم، ادیبی هنرشناس و عالمی جامع و بزرگوار هستند. گواه این مطلب همین نامههای پدرانه و شفقت آمیز ایشان به جوانان غربی است که بدون ذرهای تحمیل و تحکّم مثل یک دوست همسال با آنان سخن گفتهاند. اندیشه در آزادی شکوفا میشود و تولید علم بدون احساس امنیت و آزادی بیان محقق نخواهد گشت البته خود متفکرّان و اهل قلم بیش و پیش از هر کس دیگری باید اندیشناک و مراقب بهداشت فکری جامعه باشند و فضا را با سیاسی کاری و اندیشههای ناصواب آلوده نسازند.
*همه را به یک چوب نرانیم!
در مورد روشنفکران نظر بنده این است که نمیتوان در مورد همه آنها یک حکم کلی کرد و همه را یکجا محکوم کرد . حساب روشنفکران اصیل، ریشه دار، مستقل و وطن دوست، متدیّن و مبارز با روشنفکران مقلّد، غرب زده، بی مسئولیت یا خائن جداست. روشنفکری یک جریان واحد نیست یک طیف است. من سالها است این جریانها را دنبال می کنم، آثارشان را می خوانم، حتی مصاحبه هایشان و با تحولات فکری شان کاملا˝ آشنا هستم. از نزاعهای اخیر در مورد تعریف روشنفکر و جریان روشنفکری دینی نیز کاملاً مطلع هستم و البته در اینجا قضاوتی نمیکنم.
اما باید منصفانه و دقیق سخن بگوییم بدور از حبّ و بغض. جامعه ما همیشه به روشنفکران مستقل، آزادی خواه، منتقد، بیدارگر و وطن دوست نیاز دارد. خدمات آنها را نباید فراموش کرد. بله روشنفکران وابسته، فراماسونر، ساواکی، سلطنت طلب، غرب زده و ضد دین هم داشته و داریم که حسابشان جداست. همه را به یک چوب نرانیم. در همین نامه اخیر رهبری به جوانان غربی، ایشان به وظیفه و رسالت روشنفکران، توجه داده اند پس چنین نیست که روشنفکری مساوی با جاسوسی و خیانت باشد. در اینجا هم سره و ناسره وجود دارد و باید میان آنها تفکیک کرد. تشریح این بحث البته مجال فراخی نیاز دارد که در اینجا نمیتوانم به آن بپردازم.
*از مدافعان سرسخت تحول علوم انسانی هستم
در مورد تحوّل در علوم انسانی نیز بنده از معتقدان و مدافعان سرسخت آن هستم چرا که حوزه کار من همین علوم انسانی است و سالها شاهد بودهام که به نام «علم» چه نظرات سخیف و غیر علمی و زیانباری در همین حوزه تدریس و ترویج میشده است. واقعاً نیاز به تحول جدّی و بنیادی در این حوزه هست که رهبر معظم (مدّ ظلّه) نیز همواره بر لزوم آن تصریح و تأکید داشتهاند. منتها چند نکته در اینجا وجود دارد. یکی اینکه برای تحقق این هدف نیاز به عدّه و عُدّه و امکانات هست که به نظرم در حال حاضر به اندازه کافی وجود ندارد و إنشاءالله باید نیروهای شایستهای تربیت کنیم و با تخصیص بودجه و امکانات به آن بپردازیم.
دیگر اینکه برای این هدف، لوازم و مقتضیاتی نیاز هست. مثلاً تسلط بر دانشهایی مثل فلسفه علم، تاریخ علم، معرفت شناسی، جامعه شناسی علم، جامعه شناسی فرهنگ در کنار تخصص در علوم اسلامی از شرایط ورود به این عرصه است، کار هر کسی نیست. آشنایی با زبانهای خارجی، تسلط بر رشتههای خاص حوزه علوم انسانی موجود، آگاهی و بلکه اِشراف بر جریانهای فرهنگی جهان، معلومات وسیع، دانستن تئوریهای عمده این حوزه و قدرت نقد و تحلیل و ارزیابی آنها از جمله شرایط ضروری است که متأسفانه مشاهده میکنیم گاهی افرادی با سواد پایین و بضاعتی اندک در این زمینهها اظهار نظر میکنند یا متولی بخشی از کار شدهاند که نگران کننده است.
کسی که به اسلام و انقلاب اسلامی دلبستگی داشته باشد و به استقلال کشور بیندیشد و مرعوب غربیها نباشد و از وضع موجود علوم انسانی باخبر باشد نمیتواند مخالف تحول در علوم انسانی باشد
ضعف اطلاع رسانی در مورد آنچه که انجام گرفته یا در حال انجام است نیز موجب پیدایش شایعاتی شده که اصل قضیه را لوث میکند. به علاوه هنوز بنده برنامه مصوّب قابل دفاع و رویکرد واحدی را در این زمینه ندیدهام. کتابهایی که چاپ شده یا مصاحبههایی که انجام شده و تقریباً همه را دیدهام حکایت از اختلاف نظر و تنوّع رویکردها بین دست اندرکاران و صاحب نظران میکند که لازم است با بحث و تبادل نظر و ارتباط گرفتن این نظرات به هم نزدیک شود و نظریه منسجم و قابل دفاعی حاصل گردد. کسی که به اسلام و انقلاب اسلامی دلبستگی داشته باشد و به استقلال کشور بیندیشد و مرعوب غربیها نباشد و از وضع موجود علوم انسانی باخبر باشد نمیتواند مخالف تحول در علوم انسانی باشد. همه سخن در مورد روشها، برنامهها، اشکالها، اطلاع رسانی، شرایط متولیان این کار و چگونگی اجرای موفق این پروژه است.
* تفکر «تفکیک» قابل دفاع نیست
در مورد «تفکیک» در این مجال نمیتوانم نظراتم را تشریح کنم و نیاز به فرصتی موسّع دارد. در مقالات و مصاحبههایم و نیز در کلاس های درس بارها در این مورد بحث کرده ام. من با تفکیک مخالف هستم چه در شکل کهن و کلاسیک که مرحوم میرزا مهدی اصفهانی و شیخ مجتبی قزوینی مطرح کردهاند چه در شکل تحول یافته و معاصر آن که آقای حکیمی و اتباع ایشان مطرح میفرمایند. این تز قابل دفاع نیست و اشکالهای متعددی از نظر منطقی، فلسفی و حتی شرعی به آن وارد است.
اما دو نکته را باید اعتراف کرد: یکی نارساییهای فلسفه موجود در کشور ما و وضع نابسامان آموزش آن در حوزهها و دانشگاهها که بدون تعارف نیاز به تحول اساسی دارد. دیگری غیرت دینی اهل تفکیک در دفاع از آموزههای وحیانی و پاسداری از تفکر دینی و قرآنی که قابل ستایش است با همه کاستیها و خطاهایی که در این راه دچار آن شدهاند.
ولی متأسفانه سردمداران و چهرههای اصلی و شاخص این جریان، آگاهی کافی از تاریخ فلسفه و تاریخ علم ندارند، با دانشهای جدید آشنا نیستند، فلسفه علم، معرفت شناسی، فلسفه دین، جامعه شناسی علم، جامعه شناسی دین، منطق جدید و ... را نمیدانند از فلسفه نیز فقط تا حدود کمی با فلسفه ابن سینا و ملاصدرا آشنایی دارند و اشکالهایشان عمدتاً به آنها است ولی فلسفههای کریتیکال، اگزیستانس، فنومنولوژیک، تحلیلی، زبانی، هرمنوتیکی، مدرن و پست مدرن را اصلاً نمیشناسند و حتی با اشکالهای کانت بر متافیزیک ارسطویی آشنایی ندارند.
سیر تحول فلسفه اولی را نمیدانند و با نئوتومیسم، تومیسم استعلایی و متافیزیک اسپینوزا، مالبرانش، لایب نیتس آشنا نیستند چه رسد به فلسفههای معاصر و اخیر مثل ویتگنشتاین، کواین، کارناپ، ایر و به خصوص فلسفههای مضاف. این را با مطالعه آثارشان، کتابها، مقالهها، سخنرانیها که در نشریات و سایتهایشان نیز انعکاس یافته میتوان فهمید.
متأسفانه رویکردشان نقلی، درون دینانه و محدود است و فلسفه را منحصر کردهاند به فلسفه اولی یا مابعد الطبیعه که درباره موجود بما هو موجود سخن میگوید. آن هم به چند کتاب مشخص و محدود مثل آثار ملاصدرا و علامه طباطبایی یا استاد حسن زاده بسنده کردهاند و از تحولات فلسفه در اروپا و امریکا و موقعیت کنونی فلسفه در جهان و دانشگاههای معتبر کاملاً بی خبرند.
به همین جهت نقدهایشان از ارزش علمی کافی برخوردار نیست. از نظر متدولوژی تحقیق نیز در آثارشان خطاهایی راه یافته که اینجا جای تشریح آن نیست. لذا بعضی متفکران بزرگ آنها را خیلی جدی نمیگیرند و به نقد افکارشان نمیپردازند ولی مناظرههایی با بعضی طلاب جوان در حوزه قم یا مشهد داشتهاند. در سایتها و نشریاتشان نیز گاهی به تخریب چهرههای فلسفی پرداختهاند و فراوان دیدهام که در نقد و انتقاد از این بزرگان مراعات ادب نشده است.
نقد فلسفه کاری ضروری، تخصصی، پیچیده و مفید است. مثل هر دانش دیگری میتوان به این دانش نقادانه و ارزیابانه نگریست اما باید شرایط و مقدمات کار فراهم باشد با معلومات اندک و ذهن تهی و بی خبری نمیتوان وارد این میدان شد پهلوانانی میخواهد که عمری ممارست علمی کرده باشند و دارای ذهنی توانا و معلوماتی گسترده و چند فرهنگی باشند. نه اینکه از روخوانی نیم صفحه فلسفه هگل یا کانت از متن اصلی عاجز باشند.
نقد فلسفه کاری ضروری، تخصصی، پیچیده و مفید است. مثل هر دانش دیگری میتوان به این دانش نقادانه و ارزیابانه نگریست اما باید شرایط و مقدمات کار فراهم باشد
در طرف مقابل این جریان نیز کسانی با تعصّب و حرارت و به نحو افراط به دفاع از ملاصدرا و فلسفه برخاستهاند که آن نیز غلط است. نه حرفهای ملاصدرا وحی مُنزل است و نه هیچ عالم و فیلسوف دیگری. تنها قرآن است که حامل و حاصل وحی است و تنها معصومان (ع) اند که بری از خلط و خطا هستند. فلسفه اسلامی جای انتقاد دارد و نیازمند تحول و تکامل است اما این کار هر ابجد خوان نورسیدهای نیست. این نظرات نیز نیاز به تشریح و استدلال دارد که جای آن کلا های درس است نه در رسانه ها.
در هر صورت بنده امیدوارم در اختلافهای فکری با مراعات ادب، سعه صدر و شکیبایی عالمانه برخورد شود و در مجموع همه این تلاشها و تضارب افکار به رشد فرهنگی جامعه ما بیانجامد.
انتهای پیام/