به گزارش سرویس اجتماعي
تفتان ما، به نقل از
نیلکوه در مقاله حاضر نیز این محقق به معرفی یک شاعر سراپا شور و احساس از خطه نخبه خیز فارسیان پرداخته که تاکنون در مورد شعر و شاعری او سخنی به میان نیامده و نخستین بار است که با رضایت شاعر محترم، برخی اشعار او در معرض دید علاقهمندان به ادبیات شهرستان گالیکش قرار میگیرد.
این مقاله در راستای حمایت از شاعران بومی شهرستان گالیکش صورت میگیرد. لازم میدانم از بخشدار فرهنگ دوست بخش مرکزی گالیکش آقای ابوالتختی که زمینه معرفی این شاعر را فراهم کردند تقدیر و تشکر کنم.
احمد خسروی فرزند محمد (محد قجر) شاعر فقید فارسیان و گالیکش، همچون مرحوم پدرش دارای ذائقه و قریحه شاعری بینظیری است. کلامش همچون چشمهای زلال، روح و جان انسان را آرامش میدهد و بلاغت در برخی اشعار او موج میزند، شعر او سرشار از تعابیر بکر و تازه و کمنظیر است. آنگونه که خود میگوید تحصیلاتش را تا اول راهنمایی به پایان برده و سال دوم راهنمایی را نیمهتمام رها کرده و در سن 15 – 14 سالگی و از سال 1364 به جبهه رفته است و تا پایان جنگ مکرر در مناطق عملیاتی حضورداشته و هنوز آسیبهای جنگ در جسم و روح او باقیمانده است.
او جانباز دفاع مقدس است و تمام دوران حضور در جبهه، بهعنوان یک رزمنده بسیجی برای دفاع از وطن جنگیده است. نخستین شعرش را در قالب سنتی غزل با عنوان لهیب عشق در منطقه جنگی جنوب خط مقدم چنگوله مورخه 1/5/1364 ساعت 5/2 سحرگاه سروده است؛ یعنی نزدیک به 28 سال قبل. علاقه شدید به مطالعه، او را به دامن پرمهر شاعران معاصر میکشاند و سالها همنشین اشعار نیما یوشیج، شاملو، سهراب سپهری و فروغ فرخزاد میشود.
همین اتفاق خجسته، باعث میشود که اکثر اشعار او در قالب «شعر نو» سروده شود. بهجز چند شعر که در آغاز راه شاعری در قالب کلاسیک سروده است.
مابقی اشعارش در قالب «شعر نو» است. او آنگونه که خود میگوید، شیفته نیما یوشیج و اشعار اوست البته به حافظ و خیام نیز علاقهمنداست. با توجه به سطح سواد او که در حد اول راهنمایی است و تقریباً هیچ اطلاعی از علم عروض و قافیه و بلاغت ندارد، برخی اشعار او در حد اعجاز است.
گاهی انسان باور نمیکند که یک شاعر با این سطح سواد، اینگونه تعابیر بلند شاعرانه را تنها با اتکا به قریحهی ذاتی و ذوق شاعری بینظیر خود، سروده باشد. همین مسئله نشان میدهد که در هنر شاعری تنها تسلط بر علم عروض و قافیه و بلاغت کافی نیست، گر چه لازم است، بلکه اصلیترین مؤلفه در هنر شاعری، قریحه و ذوق ذاتی و استعداد خدادادی است که ازقضا در احمد خسروی، این استعداد موج میزند. بهویژه آنکه این استعداد بینظیر سابقه ارثی هم دارد. تخلص شعری او «بینشان» است. تخلصی زیبا و شاعرانه. اشعار بینشان دارای درونمایهها و مضامین گوناگونی است که در ذیل به برخی از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
1- اصلیترین و قوییترین درونمایه شعر «بینشان» - احمد خسروی – عشق است. هم عشق الهی و هم عشق زمینی. کلام او آنچنان رنگ صداقت و راستی دارد که حتی وقتی از عشق خود میسراید، شعرش سرشار از احساسات پاک و صمیمی است و ادب عاشقانه در آن موج میزند. سخن عاشقانه او ساده و بیتکلف و سرشار از سوزوگداز است. بدین خاطر زود بر دل مینشیند و در ذهن و خاطر خواننده ماندگار میشود.
«نگاه» معشوق و «چشمان او» عامل مهمی در جوشش «اشعار عاشقانه» اوست و گاه تنها امیدبخش زندگی پر نشیب و فراز او میگردد:
آن زمان که من بودم و شب / آن زمان که شب بود و من / آن زمان که کاروان خسته قلبم / جز پیمودن ره غم / راهی در پیش رو نداشت / و برای رسیدن به شادی / نهال امیدی در دل نمیکاشت / آن هنگام بود که نوری / از طلوع گاه انوار عشق، چشمان تو / بر قلبم تابیدن گرفت / و این نور و چشمان تو بود / که تکیهگاه امید من شد / برای رسیدن به فردا . (جزیره مجنون مورخه 23/5/1365 ساعت 15/1 سحرگاه)
در غزل شورانگیز «نسیم تقرب»، او «نگاه» محبوب را همواره «آبستن عشق» میبیند که نسیم سرد غروب بهواسطه آن، تقرب، عشق، خنکای نوازش و نوید ریزش باران را تحفه دارد:
نسیم سرد غروب / در مغرب نگاهت / تقرب را / عشق را / خنکای نوازش و نوید ریزش باران مهر را / تحفه دارد / و نگاهت / هماره آبستن عشق است / نازنین /
در شعری دیگر شناخت محبوب خود را، بهواسطه «نگاه» او میداند و آرزو میکند که «منظرگاه چشمان» او باشد:
من تو را / از «نگاهت» شناختم / خورشید را در گرمی بوسههایت یافتم / به ترنم ظریف باران / سحرگاهان، هنگام نماز / آرزو کردم / منظرگاه چشمان تو باشم / بهوقت جاننثاری / با طیب خاطر / هدف تیر زهرآگین مژگان تو باشم /
«بینشان» در شعری کوتاه، آنچنان کلامش را «تعالی» میبخشد که بلاغت در آن موج میزند. در این سه مصرع کوتاه و البته دلپذیر، خود اعتراف میکند که «منظومه» های عاشقانه او، بهواسطه «نگاه» محبوب اوست:
تو میدانی / منظومه بلند عشق را / در مقدم نگاهت سرودم / جانا /
و در تعبیری زیبا، در «نگاه» محبوب، جاودانگی و ابدیت را میجوید:
در آبی زلال نگاهت / ابدیت را میجویم
درجایی دیگر از محبوب خود میخواهد که دروازه چشمانش را بگشاید تا پروانه وجودش را در «آتش نگاه» او رها سازد:
من خود میدانم / چگونه خویش را پروانه صفت / در آتش نگاهت / رهاسازم / تو فقط دروازه چشمانت را / به رویم بگشا /
«نگاه» محبوب برای شاعر آنقدر ارزشمند است که «نقد جان» را به «تمنای» آن میفروشد:
نقد جان را به تمنای نگاهش / فروختیم / پروانه صفت گِرد شمع وجودش / سوختیم
و گاهی بیقرار آن «نگاه» میشود:
نازنین، نگاهت را / بیقرارم من / بیقرار قامت سرو نگارم من / دیدنت، بوئیدنت، بوسیدنت / نیاز من / سخن از طرّه گیسوی تو / آیات نماز من /
« بینشان» در شعر «چکاوک قلب من»، «شوق پرواز» در وجودش را نتیجه «نگاه مهرپرور» او میداند:
خورشید من! / پرستوی عاشق و بیقرار قلب مرا/ گاهی اگر شوق پروازی هست / از بسیط گسترده آرامش و / آبی نیلگون نگاه مهرپرور توست ...
اما تنها «چشمان محبوب» و «نگاه» او نیست که باعث جوشش اشعار عاشقانه احمد خسروی میشود بلکه صداقت خود او در عشق ورزیدن، پاکی سرشت، احساسات لطیف و سوز درونش،عاملی دیگر در ظهور چنین «عاشقانههای» شورانگیزی است.
در غزل «صلیب عشق» بهخوبینشان میدهد که حتی اگر محبوب او، رسم عاشقی را بهجا نیاورد شعله عشق در وجودش همچنان شعلهور خواهد بود و او ذاتاً دارای سوز عاشقانه است. چه محبوب آن را پذیرا باشد و چه نسبت به آن، بیمهری کند:
برای گشودن لبهایت به مهر / برای شنیدن خندههایت به مهر / هر جرقهای را / آتش کردم / هر شعلهای را / افروختم / هر کورهای را / گداختم/ و تو گرم نشدی / افسوس، افسوس تو / اندکی حتی نرم هم نشدی / هرگز دست نگیرم / ز تمنّا / تا که آن قامت رعنا / مصلوبم شود/
«احمد» در شعر «طعم عشق» به زیبایی تمام، به محبوب خود میگوید: اگر تو نباشی، من خود بهپای خویش، به قفس خواهم رفت و هرگز در پی آزادی و پرواز نخواهم بود:
طعم گس گیلاس را / چشیدهای آیا / شکوفههای گیلاس را چطور؟ / دیدهای آیا؟ / به احوالپرسی بید پیر ته باغ / رفتهای آیا؟ / گاه شهوت دیدارت / مرا به اوج هوس میبرد / قناری غمین قلب من / چون تو نباشی / خود بهپای خویش / رهسپار قفس میشود / اما گنجه بزرگ و جادار ذهن من / گنجینه یاد و خاطرات تو را / گرامی چون نفس / در سینه دارد /
حتی درجایی به محبوب خود »نهیب» میزند که در فصل دورنگیها «عاشق بودن» و «شقایق بودنم» را باور کن:
در تنگنای قفس سرد سرنوشت / آغوش گرم و دستهای نوازش گرت را / جستجو کردم / در فصل دورنگیهای آدم / باور کن / عاشق بودنم را / بر سر دوراهی ایمان و عدم / و در عمیق عطش قلبهای عاری از عشق / باور کن / شقایق بودنم را /
«بینشان» در شعری دیگر، بیش از هرزمانی، صداقت و ایثار عاشقانه خود را به نمایش میگذارد:
کاش من میرفتم اما / تو به مقصد میرسیدی / ایکاش / من بال گشوده، میپریدم / اما تو به اوج میرسیدی / اما محبوب دلم / ای زیبا صنم / دگرم هیچ فرصت آرام نیست / بهر سلام تو / سالها کنج میخانه / سلامت گوی می خوارن مستم /
رنگ «تمنّا» نیز به اشعار عاشقانه او، صفایی دیگر میدهد آنگونه که در شعر «محراب عشق» میسراید:
ای زمزمه عشق / وی خنیاگر بزم امید / اینیک دو گام آخرینم را / همراه شو و یاریم کن / تا اولین نماز عشق را / در محراب مقدس آغوش تو / بجای آورم
و یا در جای دیگر:
یک امشب / با ماتم و تنهاییام / سر کن / پس آنگه / در طلوع صبحگاهان / جراحتهای قلبم را / تو باور کن / یک سبد خاطره / از یکلحظه از یکشب من / کافیست تا ببینی / میان شادی و اشک و ماتم و من / فاصله، آهیست /
از ویژگیهای برجسته اشعار عاشقانه «بینشان»، نگاههای تازه او به «قصه عشق» است و به قول حافظ:
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب از هر زبان که میشنوم نا مکرر است
نگاه احمد به عشق لیلی و مجنون «نا مکرر» و سرشار از تازگی است. او در شعری کوتاه، بهخوبی اثبات میکند که هنوز در مورد عشق لیلی و مجنون میتوان سخنهای تازه و «نا مکرر» گفت و ازجمله «تازه گویان» این وادی، خود اوست:
عشق لیلی گر نبود / مجنون غریب و / عشق را بیگانگی بلعیده بود
و یا درجایی دیگر میگوید:
در بحر عشق / آن کشتی تواند (رفت) که / به عرشه مجنونش سوار است و / فاتحی چون لیلی / بر آن لبخند عشق میزند /
علاوه بر رنگ زمینی عشق، گاهی اشعار عاشقانه او رنگ وصال عارفانه میگیرد:
در امتداد جاده باریک شب / افتانوخیزان / با دست زخمی و پای لرزان / با طیب خاطر / وز سر جان / در تمنای وصل تو جانا / پذیرا گشتهام / آوارگی و سوزش خار مغیلان /
و یا در شعری دیگر:
بکش یارا، بکش ما را / نجاتم ده / عطش می سوزدم ساقی / جرعهای آب حیاتم ده / بهشتت را بگیر از من خدایا / پس آنگه مژده وصل نگارم ده
2- از دیگر مضامین شعری «احمد خسروی»، «تنهایی و دردهای درونی» خود اوست:
من و تنهایی از گاه نخست / شعر رفاقت را سرودیم / عقد اخوت را / در محضر غم / به گواهی اندوه و ماتم / انگشت را آغشته در خونابه دل / هم مهر و هم امضا نمودیم/
و یا در این شعر که دردهای درونی شاعر و بیقراریهای او، چه سوزناک بر روی کاغذ میآید:
این روزها / حوصلهام سر میرود زود / بیقرارم و اختیار از کفم / در میرود زود / در میان آتش لحظهها / میسوزم و هیچندارم دود / نا صبور و بیشکیب اما / در انتظار لحظه خوش عروج خواهم ماند
و یا آنجا که در تعبیری بینظیر، از شنیدن «سمفونی شکستن استخوانهای تنش» سخن میگوید:
در شامگاه تاریک هر غروب غمانگیز عمرم / سمفونی شکستن استخوانهای فرتوت تنم را / بهوضوح میشنوم/ بیهیچ اشتیاقی / بیهیچ حق انتخابی /
3- مضمون دیگری که در اشعار «بینشان» با سوزوگداز کمنظیری موج میزند، سرودههای مربوط به دوران دفاع مقدس و مصائبی است که بعد از جنگ، جسم و جان او با آن دستوپنجه نرم میکنند:
گاهی که به وسعت لحظههای خونبار ایام جنگ / دلم تنگ میشود / میان جسم مجروح و روح شرحه شرحهام / بهشدت درگیری و جنگ میشود /
و در شعری دیگر که مورخه 25/5/1365 در جزیره مجنون شط علی ساعت 30/11 شب سروده، حال و هوای یک رزمنده فداکار را در میدان نبرد، چه عاشقانه زمزمه میکند:
در آن دوردستها / در آن تاریکیها / آنسوی افق / و در ورای ناامیدها / فجر خونین عشق / هنگامه طلوع نور را/ در ظلمت شب / زمزمه میکند / ای قلبهای عاشق / ای دلباختگان به عشق / وی پویندگان ره عشق / بهسوی نور / در گریز از تاریکی / در این دنیای دون / در این مرز جنون / بیداریتان مبارک /
4- شعر « بینشان» - احمد خسروی – از مضامین اجتماعی نیز بهره دارد و او گاهی با نگاهی تیزبینانه و دقیق، تفاوت نسل گذشته و حال را بهخوبی بیان میکند:
خروسخوان است / شعاعی از نور خورشید صبحگاهی / بر زیبایی سفره صبحانه افزوده است / پدر و مادر مشغول صرف صبحانه هستند / پسر جوان خانواده / تازه از شبگردی برگشته / شامش را همانجا سر سفره صبحانه!!! / میخورد / و میرود بخوابد!!! /
5- علاوه بر مضامین یادشده، «احمد» در شعرش به «شکار لحظهها» نیز میپردازد و با آوردن شعری کوتاه، مفهوم عمیقی را به خواننده منتقل میکند:
- با نور که باشی / سایه گریزان است /
- هرازگاه / از سر استیصال اشکهایم را / فریاد میکنم
- قلب / پایتخت حکمرانی عشق است / نه دیکتاتوری نفرت
- این روزها محبت و مهربانی / غش دارد و آلوده به آفات
- من اما / همچنان میبارم
شجره نامه احمد خسروی
احمد خسروی در جبهه های حق علیه باطل
انتهای پیام/