به گزارش سرویس وبلاگستان
تفتان ما، وبلاگ
رهسپار قدیمی نوشت: محمد گل اکبر از بچههای اطلاعات و شناسایی بود؛ رابطه نزدیکی بین من و او وجود داشت؛ بچههای اطلاعات و عملیات میدانستند که هر جا او هست، عملیات همان جاست؛ تصمیم بر این شد تا او از منطقه ام الرصاص و اروند بیرون شده و به جزایر مجنون فرستاده شود؛ لذا به او گفتم: باید به جزیره مجنون بروی!
گفت: عملیات اینجاست و من هم اینجا میمانم.
گفتم: دلیلی ندارد عملیات اینجا باشد، ما تقسیم کار کردهایم (شهید) علی کمیلیفر آنجاست، تو هم باید آنجا بروی و برای عملیات آماده بشوید.
گفت : گنجشک رنگ کردهای و میخواهی به جای قناری به من بفروشی؟
نپذیرفت. در آخر مجبور شدم به ترفندی او را روانه کنم! نامهای به آقای کاج، مسئول محور جزایر مجنون نوشتم و دادم دستش گفتم: این نامه را میبری و به دست آقای کاج میدهی و تا جواب نامه را نگرفتی برنمیگردی؛ هیچ کس هم حق ندارد نامه را باز کند و اگر اتفاقی افتاد و یا درگیر شدید نامه را بخور یا به شکلی از بین ببر!
نامه را برده و تحویل آقای کاج داده بود. بعدها پیگیر شدم، کاج گفته بود برو داخل سنگر تا نامه را بخوانم. او گفته بود میخواهم جواب نامه را بگیرم و ببرم! کاج میگوید: بگذار نامه را بخوانم بعد جواب میدهم.
بعد از رفتن محمد به سنگر و خواندن نامه، آقای کاج به سنگر رفته و به او میگوید: حالا نامه را برایت میخوانم؛ حاج احمد نوشته است: «آقای کاج، به محض رسیدن گل اکبر، ولو به قیمت زندانی کردنش او را در جزایر نگهدار و حق برگشتن به منطقه ام الرصاص را ندارد!»
بعد کاج میگوید آزاد نمیشوی مگر قول بدهی حرف ام الرصاص و اروند را نزنی!
در آخر نامه نوشته بودم شما مکلف به اطاعت از دستور هستید، حتماً مصلحتی در کار است. بعد از مدتی، نامهای برایم نوشت به این مضمون: «شما دستور داده بودید و من باید اطاعت میکردم».
و سر انجام محمد گل اکبر که در تقدیرش شهادت در جزایر مجنون برایش رقم خورده بود در تاریخ 13 بهمن 1364 به آرزوی دیرینهاش که همانا شهادت بود رسید. او پیش قراول شهیدان عملیات والفجر 8 بود؛ اما در جزیره مجنون.
از خاطرات سردار شهید حاج احمد سوداگر؛ به نقل از کتاب «جادههای سربی».
انتهای پیام/ فارس