ناشران تودهای هماکنون مبلغ لیبرالیسم هستند/پهلوی تا سال 42 کاری با نشر نداشت/دلایل ورود مبارزین مذهبی به جریان ترجمه
17 اسفند 1394 ساعت 12:33
مرتضی آخوندی گفت: در دهة 40، عدهای از انقلابیها به سراغ ترجمه میروند و انگار تغییر روش جامعه است، چرا که پیش از آن لیبرالها و تودهایها کتاب ترجمه میکردند، اما پس از آن جامعه و روند آن منشی انقلابی پیدا میکند.
به گزارش سرویس مذهبي تفتان ما، مرتضی آخوندی 18 ساله بود که وارد نشر کتاب شد آن هم به یک دلیل ساده؛ «کمک به پدر». همین اتفاق وی را در این صنعت ماندگار کرد و حالا وی جزو پیشکسوتان این عرصه محسوب میشود و تا امروز بیش از 50 سال است که کار نشر را آغاز و سرپرسی و اداره دارالکتب الاسلامیه را به عهده دارد.
انتشارات دارالکتب الاسلامیه در سابقه خود کتاب عظیم و بزرگی را به تاریخ خود دیده است، اصول کافی و المیزان و بحارالانوار تنها بخشی از آثار مهمی مذهبی این ناشر است که در تاریخ نشر ایران ماندگار شده است. بسیاری از شخصیتهای دینی و سیاسی مشهور امروز، اولین آثار خود را در این نشر به مخاطب ارائه دادند.
بخش اول این گفتوگو به تاریخ نشر و چگونگی تاسیس نشر دارالکتب اسلامیه و نیز چاپ کتب بزرگی چون اصول کافی اختصاص داشت(بخش اول را اینجا بخوانید.)
اینک بخش دوم و پایانی این گفتوگو تقدیم میشود.
در آن زمان، ناشرانی که گرایشهای کمونیستی داشتند بهصورت گسترده وارد نشر میشدند. اینها چگونه بودند؟
دو زمان را برای ایندسته ناشرها میتوان در نظر گرفت. یکی بعد از رفتن پهلوی اول تا بیستوهشت مرداد سال 1332، که دوران جولان اینها بود و هم در عرصۀ مطبوعات و هم در عرصۀ انتشارات بهشدت فعّال بودند. همهجور مطلبی هم داشتند؛ هم سیاسی، هم در بقیۀ وجوه. ممکن بود چهار روز جلوی روزنامهشان را بگیرند، اما مجدد اینها به کارشان ادامه میدادند. در بعضی دورهها، اینها تعامل زیادی با برخی افراد و گروهها داشتند، مثلاً «قوامالسلطنه» با اینها تعامل بسیار گستردهای داشت. خیلی از ملیگراها هم همینطور بودند؛ با اینکه ضدتودهای بودند، با هم علیه حکومت مرکزی بدهبستان داشتند. دیگر آنکه بعد از بیستوهشتم مرداد و درجریان تیراندازی تودهایها در پانزدهم بهمن بود که حکومت اینها را بهشدت در تنگنا قرارداد و سرکردههای اینها مثل «روزبه» را گرفتند و کشتند. در آن دوران بیستوهشت مرداد بهشدت تودهایها و مذهبیها را مورد ترور شخصیتی و ترور فردی قرار دادند. البته مذهبیها بیشتر مورد ترور قرار میگرفتند، مثلاً ترور شخصیتی مرحوم علامه «فلسفی» و مرحوم «ابوالقاسم کاشانی» به حدی وقیحانه بود که حضرت امام(ره) در محکومیت این اقدامات فرمودند عاملان این ترورها مسلمان نیستند.
*ناشران تودهای هماکنون مبلغ لیبرالیسم هستند
قوت جریان تودهایها در نشر قبل از انقلاب و ادامة آنها بعد از انقلاب را شما چهطور ارزیابی میکنید؟
آنها به شدت قبل از انقلاب در حوزة نشر فعال بودند. بعد از انقلاب هم خروارخروار کتابهای فارسی زبانِ تودهای را از شوروی وارد کشور میکردند و میفروختند. چند ناشر تودهای در لالهزار بودند که معروف بودند و رمان چاپ میکردند. البته در گذشته، زیاد به ناشر اهمیت داده نمیشد، بلکه به کتاب و نویسنده اهمیت داده میشد. در حال حاضر هم میتوان گفت که این ها بعد از جریانات مارکسیستی و شوروی همان افکار را بهصورت لیبرالیستی مطرح میکنند، چون سوءاستفادهای که کمونیستها از وضعیت اجتماعی میکردند، این بود که میگفتند مردم چرا بیکارند و اینگونه حرفها، اما الآن این طرز تفکر عوض شده است و به شکل لیبرالیسم تغییر یافته و از این طریق به کار خود ادامه میدهند.
قبل از انقلاب فضای مبارزات سیاسی در نشر چگونه بود؟
از جمله کتابهایی که در آن زمان چاپ میشد و در راستای مبارزه با رژیم پهلوی بود، کتاب «سرگذشت فلسطین» نوشتۀ «اکرم زاعیتر» و ترجمۀ آقای «اکبر هاشمیرفسنجانی» بود، که خود آقای «رفسنجانی» این کتاب را چاپ میکردند و میدادند به کتابفروشیها. یکبار، یک کتابفروش تبریزی از سر ترس، یک کارتن از این کتابها را بهجای اینکه بفروشد، مرجوع کرد. ما هم بهجای پنهان کردنش، آنها را بردیم طبقۀ بالای مغازه. حدوداً نزدیک اذان مغرب بود که دو نفر از ساواکیهای بازار به مغازۀ ما آمدند و گشتند و کتابها را با چندتا از کتابهای «مهندس بازرگان» پیدا کردند. بیشتر این کتابهای مهندس بازرگان را «شرکت سهامی انتشار» چاپ کرده بود.
*ماجراهای تعطیلی «شرکت سهامی انتشار» و تاسیس «دفتر نشر فرهنگ اسلامی»
در یک برههای، دهة 50، ساواک از ادامة کار «شرکت سهامی انتشار» جلوگیری کرد و نتیجتاً این کتابها با تخفیف زیادی در تمام کشور منتشر گردید. بعد از تعطیلی «شرکت سهامی انتشار»، «دفتر نشر فرهنگ اسلامی» بهوجود آمد که شهیدان «بهشتی»، «مطهری»، «باهنر» و ... از بنیانگذاران آن بودند. آقای «شریفزاده» هم مدیر «شرکت سهامی انتشار» بود و بعد از آن که توقیف شد، به «دفتر نشر فرهنگ اسلامی» آمدند. در دفتر نشر فرهنگ اسلامی همهجور افکاری بود؛ مثلاً افرادی چون «حبیبالله پیمان» که افکاری التقاطی در کتابهایشان داشتند، در آن حضور داشتند. یکی از مشکلاتی که من داشتم، وجود افرادی مثل «حبیبالله پیمان» در دفتر نشر فرهنگ اسلامی بود. یک بار هم به آقای «شریف زاده» زنگ زدم و گفتم که این حرفها، حرفهای اسلامی و منطقی نیست، چرا که مطالبی را آقای پیمان در کتابش مطرح کرده بود و اجاره و ربا را یکی دانسته بود. عقیده و باورش این بود که اجاره باید در حد استهلاک منزل باشد. سال 56 در نجف خدمت امام(ره) رسیدم و استفتائی از چند تا از مسائلی که پیمان در کتابهایش مطرح کرده بود گرفتم .
کتابهای ممنوعه چه کتابهایی بودند؟
یکی از آثار مهمی که آن زمان چاپ شد، «مناظرۀ دکتر و پیر» نوشتة آقای «هاشمی نژاد» بود که اصلاً جنبۀ سیاسی نداشت، اما در معرفی اسلام برای روشنفکران بود و این کتاب کلاً ممنوع شد. این کتاب توسط «شهید هاشمینژاد» نوشته شده بود. امثال این کتابها میآمد و بعد از اینکه سر و صدا میکرد ممنوع میشدند. در دهۀ پنجاه، دولت به این نتیجه رسید که قبل از اینکه کتاب منتشر شود، جلویش را بگیرد. در نتیجه، ناشر باید زمانی که میخواست کتاب را از چاپخانه برای صحافی ببرد، دو نسخهاش را باید به کتابخانۀ ملی میبرد که در ظاهر بهعنوان ثبت در کتابخانۀ ملّی، اما در واقع، جهت بررسی آن کتاب توسط دولت بود. مزیت این کار برایشان این بود که دیگر کتابی که مخالف نظر آنها باشد، بیرون نمیآمد و مردم دیگر متوجه آن نمیشدند، لذا امکان جلوگیری از انتشار کتاب در بین مردم را پیدا کرده بودند. برای مثال، ما کتاب «نوید امن و امان» اثر آیتالله « صافی گلپایگانی» را که در مورد «امام زمان(عج)» بود، چاپ کردیم و بردیم و بهخاطر ایراداتی که گرفتند، مجبور شدیم، بسیاری از صفحات آن را عوض کنیم و دوباره چاپ کنیم و بعد ببریم مجوز بگیریم. بعضی از کتابها اینگونه بود که کل کتاب را رد میکردند و ممکن بود که فرد ناشر را هم دستگیر کنند. مثلاً «رسالۀامام(ره)» که از جمله کتابهای ممنوعه بود. یک بخشی از آن را انتشارات «علمیة اسلامیه» منتشر میکرد و یک بار هم بهخاطر چاپ آن گیر افتادند. جاهای دیگر هم این کتاب را چاپ میکردند، اما مشخص نمیشد کجا چاپ میکنند.
فردی بود به نام «حاج منصور آخوندیان» که کتاب «سرگذشت فلسطین» را صحافی کرده بود. چون فامیل ایشان آخوندی بود و من هم آخوندی بودم، به مغازۀ ما آمدند و کتابها را بردند و گفتند فردا باید بیایی و خودت را معرفی کنی. مرا بازجویی و تهدید کردند و بعد هم رهایم کردند. در اوج تظاهرات و نزدیکیهای انقلاب بود که دیگر ساواک جلوی کتابها را نمیگرفت و این یکی از سیاستهای ساواک بود. این آزادی در حوزۀ نشر به دلیل آن بود که میخواستند درگیریهای بین تودهایها و مسلمانها زیاد شود و بهجای مشغول شدن به حوادث انقلاب، به درگیریهای بین خودشان مشغول شوند. متأسفانه جریانهای مسلمان مثل «مجاهدینخلق» منحرف شدند، اما ساواک در برابر چریکهای واقعی و ضربهزنندۀ مسلمان، مثل «شهید اندرزگو» راهی جز کشتن اینها نداشت.
در دوران نزدیک انقلاب، هم ناشرها زیاد شده بودند و هم رونق گرفته بودند. از جمله، کتابهای «دکتر شریعتی» با تیراژ بالا به چاپ میرسید. نتیجتاً، دیگر نیازی به کتابهایی با موضوع نقد و رد کمونیسم که با تیراژهای بالا در جامعه وجود داشتند، نبود، چرا که کمونیستها خیلی زود، خود را به واسطۀ اقدامات مسلحانه و وحشیگرانه لو داده بودند. پس کتبی مثلاً با موضوع نفی بهائیت، بهواسطۀ از دست دادن مخاطبین و موضوعیت خود در جامعه، از چرخۀ نشر و فروش بیرون رانده شدند.
ناشرهای انقلابی و شاخص آن دوره «انتشارات صدر»، متعلق به «آقایصدر»، بود. همچنین «انتشارات مرتضوی» از انتشارات قدیمی و مذهبی بود که متعلق به پدر «آقای چیتچیان»، وزیر نیرو است. در کل، پاساژ «مجیدیه» قبل از انقلاب شکل گرفت که تبدیل به مرکز اینگونه فعالیتهای انقلابی شد.
* حکومت پهلوی تا سال 42 کاری با نشر نداشت
در مورد فعالیتهای نشری پدرتان که از فعالین نشر کتب تراث بودند، توضیحاتی بفرمایید. آیا موانع و سختیهایی در راه ناشر کتب تراث در دورة پهلوی که یکی از فعالیتش کشف حجاب بوده، وجود داشته است؟
روال کار در آن زمان اینگونه بود که کتاب چاپ میشد و بعد از آن اگر مغرضین میدیدند و با مطالب منتشر شده مخالف بودند، چاپ آن را متوقف میکردند. تا سال 42 که امام مبارزات خود را علنی نکرده بودند، دستگاه حکومت با نشرکتاب چندان کاری نداشت. آن زمان نظارت بر نشر وظیفه شهربانی بود و «محرمخانی» بود که در چاپخانهها حضور مییافت و به چاپ و نشر کتاب نظارت میکرد. او به این کار خیلی تسلط داشت. چون حروف به صورت نگاتیو (عکس حروف) در چاپخانهها بود، خواندن این حروف یک تبحّر و تسلطی میخواست، اما وقتی او این حروف را میدید به راحتی میتوانست آنها را بخواند و از این طریق بر چاپخانهها نظارت میکرد.
بعد از جریان تیر خوردن شاه کتابهای تودهایِ کمی با ممنوعیت چاپ روبرو شدند. همچنین دستگاه روی کتابهایی که احیاناً میخواستند، مرام کمونیستی را رواج دهند، حساسیت داشت. روی کتابهای دینی حساسیت زیادی وجود نداشت. گرچه با کتابهایی مثل کتب «نواب صفوی» مقداری مشکل داشتند، اما چاپ کتب دینی با مشکل چندانی روبرو نبود.
آن زمان، کتاب «صوت العدالة الانسانیة» اثر « جرج جرداق» تازه به چاپ رسیده بود و فقط یک جلد از آن بود که در آن از بحثهای اشتراکی استفاده میشد همین امر باعث شد که جلوی چاپهای عربیاش را گرفتند. این کتاب از طریق عراق وارد ایران شده بود. بعد آمدند و جلوی پخش این کتاب را گرفتند، چون فکر میکردند تبلیغ افکار کمونیستی اشتراکی میشود. البته آن زمان یک سری از روشنفکرها هم میگفتند که ابوذر مبلغ مرام اشتراکی است.
* در نشر با افکار الحادی و کمونیستی مبارزه میکردیم
کار ما بیشتر نشر «کتب تراثی» بود، اما باید بگویم؛ شاید اولین جایی که در مقابله با هجوم افکار الحادی اقدام کرد، انتشارات ما بود. مثلاً کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تألیف علامه طباطبایی که مرحوم «استاد مطهری» بر آن پاورقی نوشته بود، را برای اولین بار در سال1332 یا 1333، به چاپ رسانیدیم. مثلاً کتاب «فیلسوفنماها» اثر آیتالله « مکارم شیرازی» و یا کتاب «ارتباط انسان و جهان» اثر «علامه جعفری» را چاپ کردیم که در رد جریانهای روشنفکری و غیراسلامی بود که یا غربزده بودند یا شرقزده. علاوه بر کتب تراث، کتابهایی را هم که مربوط به اصول عقاید بود، خیلی منتشر میکردیم. مثلاً کتابهای متفاوتی در رد بهائیت و وهابیت و همچنین کتب اصول عقاید مثل «اصل الشیعه» و همچنین کتبی مثل «شبهای پیشاور» را منتشر کردیم.
در آن زمان شما بیشتر نسبت به جریان چپ احساس خطر میکردید یا جریان سرمایهداری؟
آن زمان، بحث سرمایهداری اصلاً مطرح نبود که احساس خطری نسبت به آن بوجود بیاید، زیرا کشور، کشور سرمایهداریای نبود. بحث مقابله با جریان چپ هم بهخاطر تفکر الحادی آنها بود. مباحث عقیدتی مثل اثبات تشیع و رد بهائیت به خودی خود مسئله بود، چون جریانی که دربار را در اختیار گرفته بود و داشت کم کم حوزههای دیگر را در اختیار میگرفت، همین بهائیت بود. در ٱن زمان مرحوم حجتالاسلام والمسلمین « فلسفی» جلساتی را در رد بهائیت برگزار کردند که منجر به سقوط «حضیرةالقدس»[1]، مرکز فعالیت بهائیت، شد. در آن زمان واقعاً بهائیت مسئله بود. شاید اگر نیروهایی در مقابل آن نمیایستادند، بهائیت همة مسائل را دربر میگرفت. مرحوم «آیتالله بروجردی» به خوبی این بحران را تشخیص داد و از آقای فلسفی خواست که مقابل این جریان بایستد. میتوان گفت قانون «انجمن های ایالتی و ولایتی» مقدمهای بود که این جریان بتواند به طور رسمی فعالیت کند.
بنابر وضع موجود، همه گروههای ضددینی از وضعیت موجود بهره میبردند و محدودیتی هم نبود. از سال 42 به بعد، محدودیتها زیاد شد.
فضای نشری «احمد کسروی» چه طور بود؟ کسروی نسبت به بهائیت موضع داشت؟
«کسروی» ازجمله نویسندگانی بود که مربوط به دهه 20 میشد و در زمینه بهائیت کتاب چاپ میکرد. موضعش نسبت به بهائیت نیز برای این بود که خود را مطرح کند. او با اساس دین اسلام مخالف بود و یک دین جدید به نام «پاک دینی» را آورد که مرحوم «سراج انصاری» کتاب «نبرد با بی دینی» را در رد افکار وی نوشت. جنس کار پدر من در تقابل با امثال کسرویها بود. کتابهای کسروی ممکن بود که در بعضی محافل روشنفکرمآب طرفدار داشته باشد، اما در بین بقیه مردم از توجه برخوردار نبود. فقط یک کتابفروشی در خیابان ری بود که کتابهای او را داشت. کسروی در سال 1324، توسط مرحوم «نواب صفوی» ترور شد.
از مرحوم نواب صفوی یاد کردید، از ایشان خاطرهای دارید؟
آن زمان من بچه بودم و 11 سال داشتم. به یاد دارم مرحوم «علامه امینی» بعد از کودتای 28 مرداد در عراق، 9 جلد از کتاب «الغدیر» را چاپ کرده بودند. چون چاپهای عراق خوب نبود و ما با ایشان رابطة فامیلی داشتیم، ایشان مجدد به تهران آمدند و به منزل ما وارد شدند. مرحوم آقای نواب هم با مرحوم برادران «واحدی» و «خلیل طهماسبی» و مرحوم «محمدکاظم ساروقی» که حافظ قرآن بود، جمعاً به دیدن آقای امینی در منزل ما آمدند که بعد از آن هم در سال 1333، مرحوم نواب را ترور کردند.
*دلایل ورود مبارزین مذهبی به جریان ترجمه
در دهة 40، جریانی شکل میگیرد و یک سری از انقلابیها مثل حضرت آقا و برادرشان و آقای هاشمی و... به سمت ترجمه میروند. لطفاً از این فضا، کتابها و افراد شاخص در این حوزه برایمان بگویید.
در دهة 40، یک عدهای از انقلابیها به سراغ ترجمه میروند و انگار تغییر روش جامعه است، چرا که پیش از آن لیبرالها و تودهایها کتاب ترجمه میکردند، اما پس از آن جامعه و روند آن منشی انقلابی پیدا میکند. بخشی از این جریان به دلیل وضعیت موجود در مصر و ایستادگی در مقابل اسرائیل بود. کتابهایی هم که از «اخوانالمسلمین» وارد ایران شده و مروّج مبارزه برای تشکیل حکومت بر اساس اسلام بودند، سبب شده بود تا افکار به آن سمت برود. برای مثال، ترجمه کتابهایی مثل «فی ظلال القرآن» اثر «سید قطب» و یا کتاب «شبهات الاسلام» نوشته «محمد قطب»، که ابتدا با نام «برهان القرآن» آقای «صدر البلاغین» مطرح شده بود، وارد بازار شد.
یکی از دلایل رواج اینگونه کتب و ترجمهها این بود که آن زمان مرحوم «نواب صفوی» و دیگر دوستانشان برای همایشی به مصر سفر کردند که مرحوم «کمرهای» به عنوان یک شخصیت علمی در رأس آنها و مرحوم نواب صفوی به عنوان شخصیت سیاسی در آن همایش حضور یافتند. طبیعتاً به خاطر مبارزه با اسرائیل این بحث فلسطین و مصر و ... مطرح شد که البته مبارزه سیاسی مصر و اهل سنت مانند تفکر و روش و مبارزه برپایة فقه آل محمد(ص) نمیتواند باشد و جایی به انحراف کشیده خواهد شد. مشکلی که اخوانالمسلمین هم دچارش شد.
در آن زمان واکنشهایی که به کتاب آقای هاشمی شد، چه بود؟ چون آن زمان ایران جزء بلوک غرب محسوب میشد و اسرائیل هم از همپیمانان غرب بود.
کتاب «سرگذشت فلسطین» ایشان آن زمان کتاب مؤثری بود و تیراژهای خوبی هم داشت و یکی دوبار من را بهخاطر آن کتاب گرفتند و در کل تأثیر خوبی در سطح جامعه داشت و پرمصرف بود.
پیش از انقلاب کتابهای ادبی در چه وضعیتی بودند؟ اقبال عمومی مردم به آنها چه طور بود؟
در زمان پیش از انقلاب ادبیات خیلی در دست بچههای مذهبی در سطح بالا نبود. آنهایی که این کار را در دست داشتند بعضاً وجهة دینی هم داشتند، اما به معنی خاص «مذهبی» در دست بچه مذهبیها نبود. کتب ادبی در بین مردم از اقبال برخوردار بودند، اما نه به اندازه کتب سیاسی. کتبی هم بود که هم جنبة ادبی داشت و هم جنبة سیاسی، مانند کتابهای «جلال آل احمد».
مخاطبین کتب انتشارات «دارالکتب» از کدام اقشار بودند؟
مخاطبین و خوانندگان کتب ما بیشتر کسانی بودند که تیپ مذهبی داشتند ، درس خوانده و تحصیلکرده بودند. البته تیراژها زیاد بالا نبود. کتابهای خوب دو یا سه هزار تا چاپ میشد و بعضاً تجدید چاپ هم میشدند، ولی اول انقلاب تا حدود زیادی تیراژ کتاب از رشد قابل توجهی برخوردار شد؛ مخصوصاً کتب سیاسی و کتبی که پیش از انقلاب ممنوعیت چاپ داشتند. بازة زمانی رشد تیراژ کتاب سه، چهارسال اول انقلاب خیلی قابل توجه بود اما بعد از آن به دلایلی من جمله جنگ و کمبود کاغذ و دلایل دیگر افت پیدا کرد.
در آن سالها منبرهای آقای «فلسفی» به صورت مکتوب درآمد و منتشر شد؛ اعم از کتاب اخلاق و آیتالکرسی و ... که کتاب های خیلی خوب و پرمصرفی در زمینة اخلاقی و تربیتی و اجتماعی و... بود. از جمله کتابهایی که خیلی مؤثر بود، کتابهای «شهید مطهری» بود. کتاب «علل گرایش به مادی گرایی» در مقابله با افکار التقاطیای که وارد حوزة دینی شده بودند، خیلی خوب بود و جزء کتابهای پر مصرف بود. همچنین از جمله کتابهای پر مخاطب و پرمصرف کتابهای «دکتر شریعتی» و پدرش، «علامه جعفری» بود.
اولین بار حضرت امام(ره) را کجا دیدید؟
اولین بار ایشان را در جشن عروسی آقای «مروارید» که انتشارات «دارالفکر» را داشت، دیدم.
از امام خامنهای خاطره ای دارید؟
یک بار پدرم به عروسیای رفته بودند و امام خامنهای از ایشان میپرسند که شما چند سال دارید؟ پدرم در پاسخ به ایشان میگویند که در این حد بگویم که در مراسم عروسی پدر شما نیز حضور داشتهام و رهبری میخندند.
ابوی من وقتی در مشهد طلبه بودند، نزد مرحوم «سید هاشم نجف آبادی»، جدّ مادری امام(ره)، درس اخلاق میخواندند. اخیراً سندی پیدا کردیم که منزلی را که مربوط به همسر پدربزرگم بود و ارثیه او بوده است، به پدر آقای خامنهای فروخته بودند.
خود شما رهبری را کجا دیدهاید؟
من رهبری را زیاد دیدهام، از مشتریهای ما بودند. ایندفعه هم من را که دیدند، گفتند: «شما آقا مرتضی هستید؟» گفتم: «بله». چندسال پیش هم که پسرم را در غرفه نمایشگاه کتاب دیده بودند، به او گفته بودند که پدرت همسن تو بود که شروع به کار کرد.
رهبری کتابشان را به کتابفروشی « آسیا» داده بودند تا آن را چاپ کنند. یک روز من به آنجا رفته بودم و «حضرت آقا» آنجا بودند. این ماجرا تقریباً مربوط به دهة چهل است. آنوقتها «انتشارات فراهانی» کنار «انتشارات آسیا» بود. آقای فراهانی ایشان را به من معرفی کردند و گفتند آقای خامنهای هستند و من با ایشان سلام و علیک کردم.
در روابط خانوادگی هم پدرم با پدر آقای خامنهای رفت و آمد زیادی داشتند. به مشهد هم که میرفتیم حسینیه ای بود که در آن نماز میخواندند. پدرم به ایشان علاقة وافری داشتند.
تصور شما از امام خامنهای آن زمان چه نوع شخصیتی بود؟
تصویر ذهنی من از ایشان شخصیتی مبارز و انقلابی بود.
ارتباطتان با «شهید بهشتی» چگونه بود؟
شهیدان «شهیدبهشتی» ، «باهنر» و «برقعهای» با هم در وزارت فرهنگ و «دفتر نشر فرهنگ اسلامی» همکاری میکردند. شهید بهشتی قبل از انقلاب میخواست یک سری کتاب تفسیر با همکاری وزارت فرهنگ برای مدارس چاپ کند که صورت آنها را برای ما فرستاده بود تا تهیه کنیم و در مدارس توزیع کنند. در واقع شهید بهشتی با وزارت فرهنگ شاه همکاری میکرد تا کتابهایی به مدارس برود که سطح دینی و علمی خوبی دارد. حتی رسالة امام را به عنوان درس فقه به مدارس میبردند و به بچهها آموزش میدادند و این حرکتهای فرهنگی بدون سرو صدای خاصی انجام میشد که تأثیرات خیلی زیادی هم داشت.
شخصیتهای شاخصی که به کتابفروشی شما رفت و آمد داشتند، چه کسانی بودند؟
هم شخصیتهای کشوری و هم مراجع بودند. بیشتر با مراجع و کسانی که درکار تحقیق بودند سرو کار داشتیم، مثل مرحوم «ربانی شیرازی»، «سیدکاظم موسوی».
گفتوگو از: حسین شاهمرادی
انتهای پیام/ فارس
کد مطلب: 428661