نور برجام، صورت های سوخته کارگران را هم سفید نکرد/ 18 سال کارگری یک بانوی تویسرکانی
11 ارديبهشت 1395 ساعت 8:26
قرار بود آفتاب برجام بر همه بتابد، چه شد؟! صورت سوخته کارگران از نور آفتاب هر روز سیاه تر می شود، صورتی که نور برجام هم آن را سفید نکرد!
به گزارش سرویس اقتصادي تفتان ما، به نقل از رودآور، یازدهم اردیبهشت ماه مصادف با اول ماه مه میلادی، روز جهانی کار و کارگر است که هر ساله برای این قشر زحمت کش جامعه در بسیاری از کشورهای جهان جشن گرفته می شود.
جشنی می گیرند! برای قشری که با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می کنند و دستانشان از کار زیاد، بیل زدن، شخم زدن، آجر پرتاب کردن، سیمان کاری، کاشیکاری، کچ کاری و ... تاول زده است، برخی هایشان کمرشان خمیده است، اما گونی های پر از سیمان را از پله های نیمه کاره ساختمان بی هیچ حفاظی بالا می برند، گاهی در گرمای تابستان، گاهی در هوای خشک و یا مرطوب. کارگرند، کار می کنند تا لقمه نانی برای زن و فزندان خود ببرند که چشم به راهشان هستند.
دستان ترک خورده شان، صورت هایی که از نور آفتاب سوخته شده و قرار بود با نور برجام! سفید شود! اما چه حیف، دولت ها می آیند و می روند و شعاری سر می دهند، اما هنوز گاه گاهی این کارگران هستند که عرقشان، شاید ماه ها خشک شود، اما دستمزدی دریافت نمی کنند.
برخی کارگران از بیمه هایشان گله مند هستند، بماند که بعضی از کارفرمایان کارگران خود را هم بیمه نمی کنند.
احمد؛ کارگر ساختمان، متأهل و دارای چهار فرزند است، ماه ها از خانه و کاشانه خود دور بوده و چند روزی به تویسرکان بازگشته تا از سه روز مرخصی خود استفاده کند، او از عدم امنیت شغلی خود و عدم پرداخت به موقع دستمزدش می گوید، از اینکه مجبور است روزها دور از زن و فرزندان خود در غربت زندگی کند.
این کارگر ساختمانی می گوید: انصاف نیست که ما ماه ها منتظر دستمزد خود باشیم، دستمزدی که نمی توان خرج و مخارج سخت این روزهای زندگی را با آن سپری کرد.
فاطمه دختری 30 ساله است که پدرش سال ها کارگری می کند، او به خبرنگار رودآور گفت: پدرم کارگر است، ابتدایی که بودم معلم کلاس چهارمان از دانش آموزان خواست تا آرزوهای خود را به صورت انشاء بنویسند و من بر روی کاغذ نوشتم؛ ای کاش پدرم هر شب به خانه می آمد، مجبور نبود برای پول درآوردن و تأمین خرج و مخارج زندگی من و دیگران اعضاء خانواده، هفته ها از خانه دور باشد.
او ادامه می دهد: بزرگتر که شدم سعی می کردم، عیدها لااقل هم شده وسیله ای اضافه نخرم و یا مهرماه که می شد، آغاز سال تحصیلی، زمانی که دیگر دوستانم با کفش ها و کیف های نو به مدرسه می آمدند زیاد به وسایل آنان نگاه نکنم تا مبدا دلم بخواهد و از پدر تقاضا کنم که کیف برایم بخرد و او از من خجالت زده شود.
فاطمه ادامه می دهد: دبیرستانی که شدم، کفش بردارم را که دیگر به آن احتیاجی نداشت، رنگ کردم، کفش برادرم قهوه ای رنگ و پسرانه بود، به همین دلیل با واکس آنقدر بر روی کفش پارچه ای کشیدم تا سیاه رنگ شود و سعی می کردم هر روز آن را واکس بزنم تا رنگ قهوه زیاد خود را نشان ندهد.
او می افزاید: زمانی که از کنار ساختمانی که پدرم در آن مشغول کارکردن بود، عبور می کردم و او را خسته زیر نور آفتاب می دیدم که با فرقانی پر از آجر، پله های نیمه کاره ساختمان را طی می کند، تا روزها آن لحظات را فراموش نمی کردم، عرق ریخته شده پدر، دستان تاول زده اش، پایی که روزی بر اثر ریختن قیر داغ بر روی آن سوخته بود و او لنگ، لنگان برای تأمین معشیت ما همچنان کار می کرد.
فاطمه می گوید: قرار بود آفتاب برجام بر همه بتابد، چه شد؟! صورت سوخته پدرم از نور آفتاب هر روز سیاه تر می شود، صورتی که نور برجام هم آن را سفید نکرد!
قدرت، کارگری دیگر و نقاش ساختمان است، او نیز در گفت و گو با خبرنگار رودآور، می گوید: گرچه پس از ساله ها بیمه شدم، اما در آن روزها که بیمه نبودم، از پله به زمین پرتاب شدم، پایم شکست و تا یک ماه خانه نشین بودم، آن یک ماه خانه نشینی برای از سخت ترین روزها بود، نگاه کودکان معصوم را که به سفره بی نان خیره می شدند.
وی می افزاید: گرچه قشر ما در زمستان با نبود کار و چگونگی کسب درآمد هم روزگار خوشی نداریم، اما اگر آن بدنم سالم باشد، می توان گاه گاهی هم با دست فروشی لقمه نانی حلال برای فرزندانم به خانه ببرم.
این کارگر تویسرکانی می گوید: پسرم هم در کنار من هم درس می خواند و هم کارگری می کند، و هم اکنون نیز در مقطع فوق لیسانس مشغول تحصیل است و بازم هم روزهایی همراه با من به کارگری می پردازد.
به گزارش رودآور، گرچه برخی از کارگران از اینکه کارفرمایان آنان هنوز به موقع دست مزدشان را نمی دهند، بسیار گله دارند، اما هستند کارفرمایانی که به فکر بیمه و پرداخت به موقع دستمزد کارگران خود هستند و در این میان یکی از کارخانه های تویسرکان که توسط مرحوم چراغی در سال 55 افتتاح شد، از همان روزهای نخست، با کارگران خود به خوبی و مهربانی رفتار می کرد و کارفرمای جدید نیز رفتار و منش مدیریت قبلی را ادامه می دهد او نیز به موقع دستمزد کارگران خود را پرداخت می کند.
خانم لعیا عبدالمالکی، یکی از کارگران این کارخانه است، درست 18 سال پیش شوهرش را از دست می دهد، دو فرزند پسر دارد، گرچه خانواده و بستگانش به او اصرار می کنند تا در تأمین مخارج زندگی کمک کارش باشند، اما او دوست ندارد، چرا که معتقد است باید بعد از فوت شوهرش بر روی پاهای خود بایستد.
در آن روزهای سخت که به دنبال کار به هر دری می زند به یک باره، به واسطه یکی از آشنایان به این کارخانه می آید، صاحب کار خانه با کار کردنش موافقت می کند و او امروز پس از 18 سال گرچه از هشت صبح تا ساعت 16 بعدازظهر کار می کند اما از اینکه بیمه است و دستمزدش را به موقع پرداخت می کنند، رضایت دارد.
لعیا خانم هم اکنون صاحب یک نوه نیز است و 18 سال کارگری را برای درآوردن لقمه نانی حلال تحمل کرده و از کارفرمای خود راضی.
به گزارش خبرنگار رودآور، کم نیستند لعیاها و کارگرانی در اطراف زندگی ما، که برخی از آن ها به قول خودشان از کارفرما شانس می آوردند و بیمه یشان کرده و دستمزدشان را پرداخت می کنند و برخی دیگر کارفرمایانی دارند که گویا قرار نیست روز به روز و یا هفته به هفته و یا شاید ماه به ماه حق و حقوق کارگران خود را پرداخت کنند.
و البته می طلب که کارفرمایان با بانوان کارگر بیشتر مدارا کنند.
رهبر معظم انقلاب در باره سه مشکل اساسی کارگران در هفته گذشته مطالبی فرمودند و بر حل آنان از سوی مسئولان تأکید فروان داشتند:«میخواهیم از کار تجلیل بشود، از کارگر تجلیل بشود، مسئولان توجه داده بشوند به مسائل مربوط به کارگران، رفع مشکلات محیطهای کارگری و جامعه کارگری، مشکلاتی وجود دارد؛ مسئله تعویقها، اخراجها، مسئله معیشت و امثال اینها؛ چیزهایی است که در سطح کشور و در میان جامعه کارگری وجود دارد و مشکلات کارگران است. مسئولین همتشان را بیش از پیش به این مسائل متوجه کنند.»
امید آنکه مسئولان کشور در راستای حل مشکلات کارگران به منویات رهبری گوش جان دهند و اقدام و عملی در خور توجه داشته باشند.
انتهای پیام/
کد مطلب: 431614