به گزارش سرویس فرهنگي
تفتان ما، انقلاب اسلامی-عموما- و کشور ایران-خصوصا- در دوره کنونی به دو دلیل با شرایط بسیار حساس و خطیری مواجه است. اولا به دلیل شرایط جهانی شدن و درهم تنیدگی سیستمهای اجتماعی و حکومتی و ثانیا بخاطر تمدن سازی اسلامی. ایران اگر بتواند با ایدئولوژی انقلاب اسلامی تمدن نوین اسلامی-ایرانی را ایجاد کند و در مرحله بعد هم آن را در بستر جهانی شدن بسط و گسترش دهد هم توانسته نظم کنونی ماتریالیستی-اومانیستی-لیبرالیستی کنونی جهان را درهم بشکند و هم با مطرح کردن مدلی جدید که مدعی است منطبق با فطرت بشری است برای این انسان دور از معنویت و تشنه حقیقت، تعالی بخش باشد. از این روست که امام خامنهای ایران اسلامی و انقلاب اسلامی را در شرایط پیچ بزرگ تاریخی میداند. اما در گردنه و پیچ حساس و خطیر، عدهای آگاهانه یا غافلانه به تعبیر قرآن کریم همچون قطاع الطریق و راهزن راه و مسیر، مصداق«و صدوا عن سبیل الله میشوند». با این دغدغه و هدف، با حجتالاسلام عبدالحسین خسروپناه، از تئوریسینهای جبهه انقلاب اسلامی و رییس موسسه حکمت و فلسفه ایران گفتگو کردیم تا قدری به نقد و تبیین نظریات و افکار نامناسب در مسیر اهداف کلان انقلاب اسلامی بپردازیم.
فلسفه اسلامی علاوه بر غرب، باید با فلسفه شرق هم دیالوگ داشته باشد
تسنیم: با توجه به اینکه آقای سریع القلم می گویند:« جامعه جهانی و جهان امروز یک جهان درهم تنیده و یکپارچه است که همه به هم نیازمندند و با این حالت، استقلال به معنای پیشین و سنتی آن معنا ندارد و باید آن را باز تعریف کرد» نظر شما پیرامون این مطلب چیست و اساسا آن تصور و فهمی که از جهان موجب بروز این نتیجه می شود چه فهم و تصوری است؟
خسروپناه: معنایی که امروزه از استقلال فهمیده میشود با معنایی که در گذشته از آن فهم میشد متفاوت است زیرا اصولا مفاهیم علوم انسانی مرتبا در حال تغییر و تحول هستند و تبیینها و تفسیرهای مختلفی از مفاهیم علوم انسانی میشود من جمله مفهوم استقلال. این سخن هم که جهان، امروزه یک نوع ارتباط و درهم تنیدگی پیدا کرده و نوعی تعامل بین ملتها و دولتها شکل گرفته و همانطوری که فرد به تنهایی نمیتواند تمام نیازهایش را برطرف کند یک دولت هم نمیتواند تمام نیازهایش را خودش برطرف کند و اصولا دولتها باید باهم در تعامل باشند مثل اینکه ایران بعضی کالاها را از کره جنوبی میخرد و کره جنوبی هم بعضی کالاها را از ایران میخرد و... این حرف به این معنا حرف درستی است و قطعا نمیشود که ما یک تصویری از ایران مستقل داشته باشیم که بخواهد تمام نیازهایش را خودش برطرف کند وهیچ احتیاجی به کشور دیگری نداشته باشد. اصلا در گذشته هم چنین تصوری از استقلال نبوده که یک کشوری بخواهد به تنهایی تمام نیازهایش را برطرف کند مثلا وقتی پیامبر اسلام دولت اسلامی را در مدینه تشکیل داد در آن زمان تعامل با دولتهای دیگر هم داشت. نکته مهم اینجاست که این وابستگی و یا پیوند دولتها با هم به چه معناست؟ آیا باید یک حاکم استعمارگر و استکبار بر این پیوند دولتها تسلط و برتری داشته باشد تا ما بخواهیم استقلال به معنای امروزی را بپذیریم؟ یعنی گفته شود برای اینکه استقلال به معنای امروزی را بپذیرید حتما باید سلطه کشوری مثل آمریکا را هم بپذیرید، سلطه فکری غرب را باید به هر نحوی بپذیرید تا بتوانید این پیوند را حفظ کنید. ما این نوع فهم از پیوند دولتها با همدیگر و فهم از استقلال را قبول نداریم. اصلا مگر کل دنیای بشریت یعنی غرب؟ کشورهای شرقی مثل هندوستان و چین، کره جنوبی و ژاپن آیا کشور نیستند؟ درست است که این کشورها از دانش و تکنولوژی غرب بهره بردهاند اما از دانش بومی خودشان هم استفاده کردهاند. تولید دارو در هندوستان، امروزه مقابله میکند با تولید دارو در اروپا. چرا در ایران بعضیها انقدر اصرار دارند که داروهای اروپایی و آمریکایی در کشور مصرف شود؟ سیاستهای وزارت بهداشت مبنی بر تهیه داروهایی که در ایران تولید نمیشود از اروپا و آمریکا و کمتوجهی به داروهایی که در هند تولید میشود، این یک نوع غربزدگی است. ما قطعا پیوند دولتها و ملتها را قبول داریم و بدون شک این پیوند باید وجود داشته باشد و شکل بیابد، اما در کنار این پیوند، من دو نکته مهم را باید عرض کنم، نکته اول اینکه در این استقلال، ما زیربار سلطهی استعمار نمیرویم. نکته دوم هم اینکه وقتی از پیوند دولتها و ملتها صحبت میشود، دولت و ملت که فقط غرب نیست، شرق هم هست. ما در ارتباط و پیوند با کشورهای دیگر، باید به کشورهای شرقی هم توجه داشته باشیم. شرقیها هم از فلسفه برخوردارند. فلسفه هندوئیسم یک فلسفه قوی هست. همانطور که فلسفه اسلامی ما باید با فلسفههای غرب دیالوگ داشته باشد، باید با فلسفههای شرق مثل فلسفه هندوئیسم، فلسفه کانفسیوس، فلسفه بودیسم و... هم ارتباط داشته باشد و دیالوگ برقرار کند. استقلالی که امروزه شعار انقلاب اسلامی است و از ارکان آن محسوب میشود، مهمترین رکنش نفی سلطه است. مقصود ما از استقلال، پیوندی است که به سلطهپذیری نینجامد و این مقصود، کاملا سازگار است با مفهوم جدید از استقلال.
خاک بر سر مملکتی که من پادشاهش باشم/ آمریکا درحال تحریک عربستان برای احیای جریانات ضد انقلاب مرده است
تسنیم: با توجه به اینکه آقای سریع القلم می گویند:« عامل بدبینی و تردید ایرانیان نسبت به نظام بین الملل، عملکرد منفی کشورهای خارجی در ایران و حاکمیت اندیشه های کمونیستی در محافل فکری ایران است» نظر شما پیرامون این گفته چیست؟
خسروپناه: ما خدا را شاکریم که آقای سریعالقلم به نقش منفی کشورهای غربی نسبت به ایران توجه دارد البته نقش کمونیستها و جریانات چپ در رویکرد غربستیزی قطعا مؤثر بوده است. شخصیتهایی مثل دکتر ارانی، حزب توده و حزبهای مختلف سیاسی چپ که در فضای سیاسی دورهای از ایران حضور داشتند قطعا غربستیزی و غربگریزی را در حیطههایی ایجاد کردند. اما یکی از مهمترین عواملی که توده مردم ما نسبت به غرب و بخصوص آمریکا، یک نگاه و گرایش منفی دارند، حضور آمریکا و غربیها در ایران و استعمارگری است که نسبت به ایران داشتند. آمریکاییها و انگلیسیها در ایران خیلی خیانت کردند. ما نباید قصه نهضت ملی شدن نفت را فراموش کنیم. نفوذ آمریکاییها در ایران به حدی رسید که حتی مادرشاه میگوید که یک روزی پسرم آمد، دیدم خیلی ناراحت و آشفته است از او پرسیدم که چرا نگرانی؟ گفت خاک بر سر مملکتی که من پادشاهش باشم درحالیکه هواپیماهای ما از پایگاه های هوایی میروند به کمک آمریکا در جنگ ویتنام و بعد از اینکه هواپیماها میپرند من متوجه میشوم که این هواپیماها پرواز کردند. یک سفیر و کارمندی در نیروی هوایی به هواپیماها دستور میداد که بروند خدمت آمریکاییها در جنگ ویتنام. این وضعیت ما بوده است. نکتهای که آقای سریعالقلم باید به آن توجه کند این است که آمریکا هنوز این روحیه استعمارگری را دارد. آمریکا و انگلیس هنوز تغییر نکردهاند و حاضر نیستند که یک تعامل سازندهی مبتنی بر منافع مشترک داشته باشند. برای مثال دوستان ما در برجام واقعا تلاش کردند و صادقانه هم وارد گفتگوها شدند برای اینکه هم ما کوتاه بیاییم بر سر هستهای و هم این تحریمهای هستهای حل شود نه تحریمهای بانکی و...، خب آیا آمریکاییها این تحریمهای هستهای را برداشتند؟ نه تنها برنداشتند بلکه حتی به شدت مخالفت میکنند برای اینکه یک ارتباط اقتصادی سالم و بانکی بین ایران و کشورهای دیگر برقرار شود. چون آمریکاییها دربسیاری از این شرکتهای اقتصادی و بانکی مشارکت دارند، به آنها اجازه معامله با ایران را نمیدهند. این یعنی اینکه هیچ کدام از تحریمهای هستهای عملا برطرف نشده و نمیشود بلکه روی کاغذ برطرف شده است. این روحیه استکبارگری است. این برخورد آمریکا و روحیه استکباری آمریکا اختصاص به ایران هم ندارد بلکه در عراق هم وقتی وارد شدند آن را تبدیل به ویرانه کردند. آمار تعداد کشتههای عراقی در زمان صدام کجا و آمار تعداد کشتههای عراقی در زمان حضور آمریکا در عراق کجا؟ در افغانستان هم همینطور عمل کردند. آنها دنبال آبادانی و سازندگی و توسعه کشورها نیستند. آمریکاییها به دنبال این هستند که کشورهای اسلامی به جان هم بیفتند. الان آمریکا را ببینید که درحال تحریک عربستان برای احیا و نبش قبر جریانات ضد انقلاب مرده است مثل مجاهدین خلق و کردهای ضد انقلاب سابق که خود مردم کردستان هم آنها را قبول ندارند. آمریکا ذرهای تغییر نکرده بلکه شیطنتش و نیرنگش پیچیدهتر و مدرنتر هم شده است.
اگر به امریکا اعتماد کنیم به افغانستان و عراق تبدیل خواهیم شد
دوستان ما که گرایشات روشنفکری دارند باید متوجه این مسئله بشوند. حالا یکبار با این توجه و دقت، میگویند که چارهای نیست و آمریکا بزرگ است و زور دارد و ما باید زیربار این زور برویم، خب اشکالی ندارد این را صادقانه و شفاف بیایند و بگویند اما نگویند که آمریکا استعمارگر نیست و به دنبال سطلهگری نیست چون این گفته خلاف واقع است. یکبار کسی میگوید که تعاملات، کاملا عقلانی و صادقانه است و همه چیز گل و بلبلی است و چرا ایران در این فضای گل و بلبلی شرکت نمیکند؟ خب ما میگوییم که اگر فضا اینگونه بود که اشکال نداشت، اما کجا فضا اینگونه است؟ ایران با بسیاری از کشورها در راستای اهداف منافع مشترک درحال همکاری و ارتباط است و معتقد به تحریم ارتباط با کشورها نیست حتی قطع ارتباط ایران با آمریکا، از ناحیه آمریکا صورت گرفت. از قضا، گفتمان انقلاب اسلامی معتقد به روابط بینالمللی است اما روابط بینالمللی که اولا به استقلال ما ضربه نزند و ثانیا کشور ما را زیر بار سلطه و استعمار نبرد و این آمریکای فعلی استعمارگر است، البته منظور من از آمریکای فعلی، دولت و دولتمردان آنان است نه دانشمندان و مردمانش زیرا ما هماکنون با استادان دانشگاههای آمریکا در ارتباطیم. نکته، عدم ارتباط علمی نیست بلکه عدم ارتباط سیاسی است. اساس نگاه منفی مردم ایران به آمریکا صرفا به دلیل سابقه آمریکا نیست بلکه به دلیل لاحقه او هم هست. لاحق آمریکا را ما در جریان جنگ تحمیلی، حمله موشکی به هواپیمای ایرباس مسافربری، ایجاد و تقویت داعش، کمک به جریانات ضد انقلابی مثل منافقین و... میبینیم. آمریکا در این مسائل حتی یک مقدار رکود هم نیافته که بگوییم توقف یافت بلکه همواره درحال ضربه زدن و سلطهگری است. ما چطور میتوانیم به چنین کشوری اعتماد کنیم؟ اگر ما به چنین کشوری اعتماد کنیم به کشوری مثل افغانستان و عراق تبدیل خواهیم شد. آیا بعد از تبدیل ایران به یک کشور ویرانه باید چشم این روشنفکران باز شود؟ انسان باید الان بصیرت داشته باشد و آینده را ببیند.
نگاه اسلام به روابط بین الملل نگاه مثبتی است
تسنیم: با توجه به اینکه آقای سریع القلم می گویند:« اگر بخواهیم کشور ما حرکت کند باید ثروت تولید کند و کشور بدون امکانات و تولید ثروت نمی تواند در عرصه منطقه ای و بین المللی فعالیت کرده و موفق شود. اگر قرار باشد ثروت تولید کنیم نیاز به ارتباطات گسترده بین المللی داریم و این تولید ثروت در ارتباط با کشورهای صنعتی رقم می خورد» نظر شما پیرامون این مطلب چیست؟ آیا این روند توسعه و پیشرفت همان روند پیشرفت مدنظر اسلام ناب است؟
خسروپناه: بدون شک، اسلام نگاه مثبتی به روابط بینالمللی دارد و اسلام به هیچ وجه منکر روابط بینالمللی نیست و این تصویر غلطی است که روشنفکران نسبت به اسلام ارائه میدهند که اسلام معتقد به انزوا و ارتباط نداشتن با کشورها در عرصههای مختلف است. اسلام کاملا معتقد به ارتباط با کشورهای دیگر هست اما با حفظ شرایط و منافع و زیربار سلطه نرفتن. این نکته هم که کشور، حتما باید ثروت داشته باشد تا توسعهمند شود و پیشرفت کند هم حرف درستی است و کشور فقیر نمیتواند پیشرفت کند.
چرا برای توسعه مندی به ظرفیت داخلی توجه نمیشود؟
اما دو نکته در اینجا وجود دارد که به نظر من آقای سریعالقلم به آن توجه نمیکند، نکته اول اینکه، وقتی او به تعامل با کشورهای صنعتی اشاره میکند چرا در ذهنش صرفا کشورهای غربی و اروپایی مدنظر است؟ چرا به شرق توجه نمیشود یا توجه کمتری میشود؟ چرا همواره اروپا و آمریکا مدنظر است؟ آیا کشورهای شرقی صنعتی نیستند؟ آیا این کشورها موفقیتهایی در صنعت نداشتند؟ آیا واقعا رشد صنعتی اروپا و آمریکا آنقدر موفقیتآمیز هست که ما بتوانیم از آنها الگو بگیریم؟ نکته دوم این است که چرا آنقدر که بر ظرفیت تعامل بینالمللی تاکید میکنند به ظرفیت داخلی توجه نمیکنند و از آن غافلاند؟ ظرفیتهای داخلی برای رشد و پیشرفت ظرفیتهای گستردهای است. کشور ما یک کشور جوان و تحصیلکرده و با فرهنگ است، کشوری است با عقبه تمدنی، کشوری است با پیشرفتهای نسبی خوب که در این سالها در حیطه فناوری و علم پیدا کرده. چرا این آقایان این ظرفیتها را نمیبینند؟ چرا رسیدن به توسعه را فقط در تعامل با غرب میبینند؟ این تعامل فقط یک ضلع توسعه است. یک ضلع توسعه قطعا ارتباطات بینالمللی است اما اگر ارتباطات بینالمللی ما قوی شود آنهم تنها با غرب و از میراث و ظرفیتهای داخلی خودمان غفلت کردیم، تبدیل به لیبی خواهیم شد یا نهایتا تبدیل به عربستانی خواهیم شد که آیندهاش برای اهل فن کاملا آشکار است.
اضلاع چهارگانه توسعه
ما برای رسیدن به توسعه باید چند ضلع توسعه را ببینیم، اولین ضلع توسعه، ظرفیت تمدنی ملت ایران است که بسیار ظرفیت بالایی است. دوم، ظرفیت فعلی ایران از حیث علمی، فناوری، جوان بودن نسل و.. ، سوم، تعامل با کشورهای شرقی که توانستند با بومیسازی موفقیتهایی را کسب کنند، کشورهایی مثل ژاپن، چین، هندوستان، کره جنوبی و... و چهارمین ضلع توسعه، تعامل با غرب و استفاده از موفقیتهای آن است اما در صورتی که زیربار سلطه نرویم و گرفتار استعمار نشویم و منافع مشترک را ببینیم. مجموعه این اضلاع، یک بسته مرتبط و منسجمی است که درکنار هم میتواند توسعه و پیشرفت را برای کشور ما به ارمغان بیاورد و متاسفانه بعضی از جریانات روشنفکری، فقط یکی از این اضلاع چهارگانه که ارتباط با غرب است را مدنظر دارند. نتیجه این تکبعدی دیدن همان وضعیتی است که در مشروطه برای ما به ارمغان آورد که یک قلدری مثل رضاشاه را برسر کار آورد و یک دولت استبدادی بسیار مستبدتر از محمدعلی شاه قاجار را ایجاد کرد. این روی کار آمدن رضاشاه معلول همان تک بعدی دیدن توسعه بود.
جامعه ایران به دلیل اشعری نبودن، به فرد اهمیت داده و میدهد
تسنیم: با توجه به اینکه آقای سریعالقلم یکی از موانع اصلی توسعه را عدم فردگرایی میدانند، نظر شما پیرامون این ادعا چیست و جایگاه فردگرایی در منظومه انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی چیست؟
خسروپناه: یک بحث مهمی در فلسفه اجتماع وجود دارد که آیا اصالت با فرد است یا اصالت با جامعه است یا اصالت با تاریخ است که من این مسئله را به صورت مفصل درکتاب روششناسی علوم اجتماعی توضیح دادهام. من معتقدم که هم فرد اصالت دارد هم جامعه اصالت دارد و هم تاریخ اصالت دارد و یک تعامل هرمنوتیکی بین این سه وجود دارد یعنی وقتی که یک رفتاری از یک فردی صورت میگیرد قطعا فردیت او و فطرت شخصی و فردیش و ارادهاش بررفتار او اثر دارد و هم نهادها و ساختارهای اجتماعی و هم بستر تاریخی که این فرد در آن بستر تاریخی زیست میکند در رفتارش تاثیرگذار است و فرد و جامعه و تاریخ با همدیگر تعامل میکنند و این تعامل منجر به بروز فعلی میشود البته در بعضی مقاطع اراده فرد وزن بیشتری را نسبت به دو مورد دیگر دارد و در بعضی مقاطع هم وزن یکی از دو مورد دیگر غلبه خواهد داشت اما هر سه در رفتارها و تغییرات فردی و اجتماعی نقش دارند. البته من معتقدم که چون جامعه ما اشعری نیست، به اراده فرد و فرد توجه میشود و جامعه ما برای فرد اهمیت خاصی قائل است. من این را قبول ندارم که نفی فردگرایی باعث عدم پیشرفت ما شده، خیر، در جامعه ما فرد هم مورد تاکید است و درعین حال باید تعاملات فرد و جامعه و تاریخ دیده شود. این هم در همهجا اینگونه است و اختصاص به جامعه ایران ندارد. البته برای ایجاد تحول اجتماعی نیاز به حضور نخبگان فکری-فرهنگی است که شاید در بعضی مقاطع کاربست فردیت و اراده شان بر جامعه و تاریخ،غلبه داشته باشد. برای منشا آثار و تحولات اجتماعی شدن نیاز به حضور این نخبگان هست. اینکه بعضی از نخبگان ما تمام هم و غمشان این است که باید تابع غرب و آمریکا باشیم، خودش یکی از رویکردهای فردگرایی است که مانع توسعه و پیشرفت میشود. درحالیکه اگر نخبگان و روشنفکران ما بتوانند بر فرد مستقلی که عقلانی عمل کند و توسعه کشورش مدنظر باشد تاکید بورزند آنگاه به پیشرفت خواهیم رسید و در اینجاست که نقش فردگرایی در نخبگان واجد اهمیت خواهد بود.
چرا تعداد روانپزشکان و مراجعینشان در غرب زیاد است؟!
تسنیم: با توجه به اینکه آقای سریع القلم مدام در جای جای آثار و نوشته های خود، با معیارها و مترهای توسعه غربی مثل امید به زندگی، میزان درآمد سالانه ملی و... کشور ما را می سنجند، بر این اساس این سنجه های ارزش گزاری و ارزش سنجی، سنجه های صحیح و مطلوبی است؟ اساسا سنجه ها و موازین سنجش پیشرفت انقلاب اسلامی چیست؟
خسروپناه: ما باید حتما شاخصه های مادی و معنوی را درکنار هم درنظر بگیریم. شاخصهای مادی و معنوی هر دو در اسلام جامعنگر ملاحظه میشود و اسلام ما یک نوع اسلام جامعنگر است که هم ابعاد فردی دارد و هم ابعاد معنوی دارد، هم ابعاد دنیوی دارد و هم ابعاد اخروی دارد، هم ابعاد فردی دارد و هم ابعاد جمعی دارد. بنابراین یکی از شاخصهای پیشرفت، امید به زندگی هست اما یکی دیگر از شاخصهای پیشرفت، انفاق و صدقه هم هست. هر شخصی که درحال بررسی امید به زندگی در آمریکاست اولا باید ببینیم که این شاخص را در کدام جامعه آماری مدنظر قرار داده است؟ شاید رفتهاند و این شاخص را در یک جامعه مرفه که دغدغه ندارند دیدهاند اما به سراغ جامعه میلیونی کارتنخواب و فقیرنرفتهاند. آیا میتوان امید به زندگی را در میان سیاهپوستان آمریکا دید که به قول اوباما، آمریکا برترین کشور در رفتار نژادپرستانه است؟ این آقایان یکسری آمار و ارقام ساختگی را برای برتر دیدن جوامع غربی، ملاک قرار ندهند البته من با سیاهنمایی جامعه غرب هم مخالفم. من میگویم که جامعه غرب را واقعبینانه ببنیم. مطلب من این است که تعداد روانپزشکان و رواشناسان بالینی در اروپا و آمریکا را نسبت به جمعیتشان محاسبه کنند و با کشورهای آسیای و آفریقایی مقایسه کنند. از این تعداد میتوان فهمید که چقدر مردم آن جوامع به روانپزشکان و روانشناسان مراجعه دارند. خب چه کسانی به روانشناسان و روانپزشکان بالینی مراجعه می کنند مگر غیر از این است که افرادی به آنها مراجعه میکنند که مشکلات روحی و روانی دارند؟ آیا تعداد روانشناسان و روانپزشکان و تعداد مراجعین آنها در آسیا و افریقا بیشتر است یا در اروپا و آمریکا؟
جامعه پیشرفته باید پیشرفتش همه جانبه باشد
یک جامعه پیشرفته آن جامعهای است که پیشرفتش هم جامعنگر باشد و همه ابعاد را ببیند آیا شما جامعه آمریکا را در حالی که میلیونها نفر نان شبشان را ندارند که بخورند، جامعه پیشرفتهای میدانید؟ آیا نظام سرمایهداری که در آمریکا حاکم است و دم از انسانمحوری میزند، این سیاهپوستان آمریکایی را اصلا انسان میدانند؟ از قضاهمین تفکرات غلط است که وارد کشورهایی مانند هندوستان شده و این کشور با تعداد بسیاری سرمایهدار هنوز میلیونها نفر نان شب ندارند که بخورند و در بلوارها میخوابند.
ما باید تلاش کنیم پیشرفت را همه جانبه ببینیم و امید به زندگی را در همه اقشار ببینیم نه فقط برای یک قشر خاص. اینکه نتیجه بگیریم امید به زندگی در غرب بیشتر است خب کدام جامعه آماری در غرب؟ کجای غرب؟ چه کسی این تحقیق را صورت داده؟ در کدام جامعه آماری صورت دادهاند؟ اگر راست میگویید تعداد روانپزشکان و روانشناسان جامعه غرب را بیان کنید و تعداد مراجعه کنندگان به آنها را بگویید.
من مایل به گفتگو پیرامون پیشرفت با سریع القلم هستم
تسنیم: جریان فکری که سریعالقلم و امثال سریعالقلمها در آن تنفس میکنند چه ابعادی دارد و مختصاتش چیست؟
خسروپناه: جریان روشنفکری جریانی است که من به صورت مفصل در کتاب جریانشناسی فکری ایران معاصر آن را توضیح دادهام البته من با اینکه از منتقدین جریان روشنفکری سکولار و روشنفکری دینی معاصر هستم اما بشدت معتقد به نواندیشی دینی هستم و با تفکر جریان سنتی هم مخالفم و معتقد به این هم هستم که باید بین تمامی جریانات فکری کشور دیالوگ صورت بگیرد تا کشور بتواند رشد کند. باید جریانات غربگرا و غرب ستیز و غربگریز و غرب گزین با هم گفتوگو کنند تا جامعه رشد پیدا کند. اگر جامعه تکصدا باشد و فقط به یک جریان اجازه سخن گفتن دهد موفق نخواهد بود. بنده بسیار مایل هستم که در یک جلسه حضور با آقای سریعالقلم گفتوگوی دوستانهای کنیم شاید ایشان علاقهای به رسانهای شدن گفتوگوی حضوری نداشته باشد که اشکالی ندارد اما بنشینیم و گفتوگو کنیم برای رشد و پیشرفت جامعه ایرانی.
با این وجود بنده معتقدم که جریان روشنفکری اشکالات بسیاری دارد. اینکه توسعه نیافتگی را در آموزههای دینی دیدن و توسعه یافتگی را در غربگرایی دیدن بشدت محل اشکال است و ما آن را هم تجربه کردیم و نتیجهای نگرفتهایم کما اینکه بنده مدل سنتی را هم برای پیشرفت کشور مدل خوبی نمیدانم و معتقدم که باید به یک مدل نواندیشی دینی بپردازیم که هم بتواند در داخل و هم در خارج یک رشد و بالندگی و تعامل سازندگی را ایجاد کند.
انتهای پیام/تسنیم