به گزارش سرویس شهدا
تفتان ما،شاید هیچ وقت بازماندهها یا به قولی یادبودهایی که سرباز عراقی در شهرهای آزاد شده از خود به جا گذاشته، نظرمان را جلب نکند، اما آنچه او روی دیوار خانه ما می نویسد آنقدر مهم هست که ما را درباره هدف یا انگیزه نوشتن آن به فکر وا دارد. «یادگاریهای همسایه»؛ دیوارنوشتههای سربازان عراقی در خرمشهر، کتاب پر رمز و رازی بود که ما را به انتشارات «تیس» کشاند. «جاسم غضبانپور» مدیر انتشارات تیس و صاحب اثر «یادگاریهای همسایه»، عکاسی است که دیوار نوشتههای سربازان عراقی را در دوران جنگ یک به یک ثبت کرد و پس از سالها از نوشته شدنشان روی دیوارهای خرمشهر، از ما میخواهد نگاه دقیقتری به آن بیندازیم. بنابراین نشستیم تا دقایقی با ایشان راجع به مجموعه عکسهای «یادگاریهای همسایه»؛ دیوارنوشته های سربازان عراقی در خرمشهر گفتگو کنیم. آنچه پیش روی شماست قسمت دوم و پایانی این مصاحبه است.
* ویژگی خاص این کتاب چیست؟
*غضبانپور: برخلاف آنچه در کتاب روایت می شود، تصویر روی جلد آن نامهای عاشقانه است که سمیر برای سمیره نوشته. سمیر سرباز عراقی است و سمیره دوست دختر یا نامزد اوست که برایش این نامه عاشقانه را نوشته است؛ وصف حال یا تجسم سمیره است بر دیواری در خرمشهر؛ جزو معدود نامههای عاشقانه جنگی است که روی دیوار نوشته شده است.
*در کتاب مثل این نامه که روی دیوار نوشته شده باشد هست؟
*غضبانپور: بله.
*چرا آن را برای روی جلد انتخاب کردید؟
*غضبانپور: چون برای تکتک المان هایی که در این کتاب وجود دارد، ساعتها، روزها و سالها فکر شده است.
* نام بامسمای کتاب را چطور انتخاب کردید؟
*غضبانپور: برای انتخاب نام مجموعه، خیلی فکر کردم و با خیلیها صحبت کردم. میخواستم نامی بر آن بگذارم که دوگانه و دو پهلو باشد تا داستان و روایت ما را از جنگ طور دیگری روایت کند. میگویی یادگاری همسایه، اما میبینی که او به خانهات تجاوز و آن را اشغال کرده و از بین برده و تازه روی دیوارش شعار نوشته و امضاء کرده است که کار درستی نیست! این دقیقا بازی با کلمات است. دیگر آنکه آنچه در جنگ اتفاق میافتد تنها کشتار نیست؛ ممکن است در جنگ عاشقی کردن هم باشد؛ نه فقط برای سرباز عراقی، بلکه برای سرباز ایرانی هم بود. سربازان عراقی هم زن داشتند، نامزد و دوست دختر داشتند، عاشق میشدند، کشته میشدند؛ یعنی در کنار مرگ و رزمندگی، زندگی هم میکردند؛ مجسمه در جنگ وجود ندارد. عراقی و ایرانی از پوست و گوشت و استخوان هستند.
* یعنی از دل یک جامعه و از دل یک زندگی بیرون آمدهاند.
*غضبانپور: دقیقا. یعنی هم میتوانند زندگی کنند و هم دلیل زندگی دیگری باشند، اما میتوانند رزمنده یا جنگجو هم باشند و در زمان خودش یکدیگر را هم بکشند. این دوگانگی و وجوه مختلف انسان برای من به عنوان عکاس مستند اجتماعی، حائز اهمیت است؛ یعنی انسان میتواند در ساعتهای مختلف رفتارهای مختلفی را از خود بروز دهد و حرکات و سکنات مختلفی داشته باشد و احساسهای مختلفی را تجربه کند؛ مثلا الان میتواند انسانی عاشق باشد و دقیقهای بعد جنایتکاری سنگدل.
این جلد اول کتاب ما یعنی دیوارنوشتههای عراقی بود. حالا در جلد دوم دیوارنوشتههای بچههای رزمنده است.
*آیا در میان دیوارنوشتههای رزمندگان ایرانی مانند آنچه از هویزه برایتان گفتم وجود داشت؟ اولین عکس و آخرین آن متعلق به چه سالی است؟
*غضبانپور: در مجموعه دیوار نوشتههای عراقی آخرین عکس متعلق به سوم خرداد سال 61 و پس از آزادسازی خرمشهر است. دیوارنوشتههای فاو را در مجموعه نیاوردهایم و داستان عراقیها را ادامه ندادیم. منتها دیوارنوشتههای خودمان را تا آخر جنگ ادامه دادیم. کتاب حدودا 160 صفحه است. تقریبا در این مجموعه 200 عکس آورده شده است که در بعضی از عکسها چندین شعار وجود دارد. سعی شده به لحاظ layout و طراحی، مدرن و امروزی باشد و هم سعی شده است داستان خوبی را روایت کند و هم سعی شده از نظر تکنیک در سطح خوبی باشد. سال 61 عکاسی پانوراما یا عکاسی موزائیک انجام دادن هنوز متداول نبود، ولی من کل شهر را با این نوع عکاسی، عکاسی کردم؛ مثلا عکس گلزار شهدا یا نخلستان خرمشهر هر کدام سه یا چهار فریم فیلم 135 است که به هم چسبیده. برای اینکه میخواستم عمق فاجعه اتفاق افتاده در خرمشهر را نشان دهم. با یک فریم فیلم 135 یا با یک لنر نرمال نمیشد عمق فاجعه را ثبت کرد. نیاز داشتم به اینکه نشان دهم این فضا، ویرانی و میزان صدمات شهر از جنگ تا چه حد وسعت دارد تا در عکس ها دیده شود. به همین دلیل به عکاسی چند فریمی(پانوراما) رو آوردم. عکسهایی که وقتی در کنار هم قرار میگیرند ادامه هر تصویر را در فریم بعد می بینید. یعنی هر فریم، فریم بعد از خود را را کامل میکند و ادامه دیگری است. البته دانستن معانی دیوارنوشتهها در عکاسی از آنها به من بسیار کمک کرد، به طوری که انگیزهام برای عکاسی کردن از آنها بیشتر و بیشتر شد.
*جلد دوم این مجموعه دارای ماکتی این چنینی هست؟ از چه دیوارنوشتههایی عکاسی کردید؟ آیا درمیانشان یادگار نوشته هم وجود دارد یا بیان پیروزی در جنگ خبر آزادی شهرها و آرزوهایشان.
*غضبانپور: در رابطه با دیوار نوشتههای بچههای خودمان سعی کردم هرچه را نوشتهاند عکاسی کنم. بخشی از آنچه ثبت کردم دیوارنوشتههایی است که رزمندهها در کوپه های قطار خرمشهر به تهران میرفتند یا تهران، خرمشهر مینوشتند؛ از دیوارنوشته کوپههای قطار عکاسی کردم تا دیوارنوشتههای سنگرها در خط. از سنگرها تا مقرهای مختلف تا تابلوهایی که در جادهها مینوشتند و زیرش را امضاء میکردند همینطور خوننامههایی که نوشتهاند؛ قبل از عملیات پیمان بسته و با خون خود روی پارچه امضاء میکردند و هم قسم میشدند که در این عملیات پیروز شوند. تصاویر آن مجموعه کاملا متنوع است و شامل پارچه نوشته، دیوارنوشته، تابلونوشته، دیوارنوشتههای جادهای و دیوار کوپه میشود.
* جلد دوم مجموعه شامل چند قطعه عکس میشود؟
*غضبانپور: هر دو نزدیک به هم است در قطع و اندازه و تعداد عکس ها؛ یعنی خواستم ظاهری یکدست و همانند داشته باشند.
* کار چیدمان و چاپش را از چه سالی شروع کردید؟
*غضبانپور: از سال 85 این کار را شروع کردم.
*من اینطور متوجه شدم که چون قبل از انقلاب عکاسی میکردید و به صورت حرفهای وارد عکاسی از جنگ شدید، شاید مثل دیگرانی که با وقوع جنگ عکاس شدند، تنها به عکاسی از صحنههای جنگ اکتفا نکردید و با دیدی اجتماعی به عکاسی پرداختید و از دیگر جوانب و تبعات جنگ هم عکاسی کردید. بیائید دیوارنوشتههای عراقیها و ایرانیان را با هم مقایسه کنیم تا بدانیم میان این فضاها، آرمانها، حتی ادبیات، سطح دانش و گرایشهایشان چه تفاوتهایی وجود دارد؟
*غضبانپور: در صددرصد دیوارنوشتههای عراقی یک مفهوم را درک میکنید؛ با اینکه خیلی از سربازان عراقی شیعه هستند، اما چنان شست و شوی مغزی شدهاند که انگار به جنگ کفار میروند. در نتیجه از طریق این دیوارنوشتهها میشود نوع تفکر سربازان عراقی و بچههای خودمان را ارزیابی کرد؛ برای مثال با چه اهدافی به جنگ آمدهاند و... . منابع موجود است؛ تنها نیازمند مطالعه و ارزیابی است.
*در مجموعه مقالات «حرف ما» نوشته مرتضی سرهنگی، ایشان از بهروز مرادی و قضیه حفاظت او از دیوارنوشته معروف عراقیها؛ یعنی «جئنا لنبقی» میگوید. آیا آثار جنگی دیگری بود که او چنین کاری در ارتباط با آنها انجام داده باشد؟
*غضبانپور: من و بهروز مرادی در خرمشهر با هم بودیم؛ با هم زندگی کردیم. بهروز در ابتدا به صورت حرفه ای عکاسی نمیکرد؛ خطاط – نقاش بود. از سال 62 به بعد به صورت جدی با یک دوربین لوبیتل شروع به عکاسی کرد. کل آرشیو عکسهای بهروز را من ساماندهی کردم. بهروز چیزی فراتر از آنچه در ذهن من بود دنبال می کرد؛ یعنی دنبال جمعآوری موزه دفاع مقدس بود، نه فقط ثبت دیوارنوشتههای جنگ.
سه، چهار دیوارنوشته مهم وجود داشت که بهروز دنبال ثبت و نگهداریش بود. یکی از کارهایی که بهروز انجام داد این بود که تابلوهایی شبیه تابلوهای گلزار شهدا مینوشت. بخش مهندسی سپاه این تابلوها را با آهن برایش درست میکرد. برای این تابلوها یک پایه گذاشت و رویش نوشت:«این اثر میراث جنگ است و کسی حق ندارد آن را تخریب کند.» نه تنها برای جئنا لنبقی، بلکه برای تمام آثاری که در خرمشهر وجود داشت این کار را کرد. باهم به محل میرفتیم و تابلو را کنار آثار جنگ نصب میکرد. گاهی دور آنها حصار میکشید، ولی متاسفانه امروز که داریم با هم صحبت میکنیم، از آنچه بهروز برای حفظشان تلاش کرد، اثری باقی نمانده است. نه دیوارنوشته «جئنا لنبقی» و نه آن تپههایی که عراقیها پشت پادگان دژ در بیابان ساخته بودند؛ هیچکدام باقی نماندهاند.
بهروز مرادی یک ضبط صوت بزرگ قدیمی داشت. روی دوشش میانداخت و شبها با میکروفن راه میافتادیم توی خرمشهر. یکی دو ماه بیشتر از عملیات بیتالمقدس نگذشته بود و هنوز مردم شهر برنگشته بودند. شبها در خرمشهر پرسه میزدیم و صدای زوزه باد، صدای بهم خوردن درها و پنجرهها در باد و صدای انفجار خمپارهها را ضبط میکرد. میگفت بعدها کسانی که میخواهند فیلم جنگی بسازند، از این صداها به عنوان افکت صدای شهر جنگی استفاده میکنند. میگفتم صدها نوع افکت صدا وجود دارد، میتوانند از آنها استفاده کنند. میگفت نه این صداها، صدای خرمشهر است. این صدای شلیک توپ و خمپارهها، صدای بهم خوردن درها و پنجرههای شکسته، همه و همه، صدای خرمشهر است، پس کسی نمیتواند آنها را بازسازی کند.
من تنها دنبال عکاسی بودم؛ به صورت متمرکز عکاسی میکردم، اما بهروز به طور همزمان خطاطی میکرد، تابلو مینوشت، خطاط خوبی بود و نقاشی می کشید. چندتایی از تابلوهایش هنوز در خرمشهر وجود دارد. کنار تمام اینها دغدغه جمعآوری اشیاء و آثار را برای موزه جنگ داشت. دغدغهاش بسیار فراتر و وسیعتر از دغدغههای من بود.
برای کانالها، مقرهای اصلی عراقیها و برای تپههایی که عراقیها پشت پادگان دژ درست کرده بودند، از همان تابلوهایی که برایتان گفتم نصب کرد. عراقی ها از آن تپهها برای دیدهبانی استفاده میکردند. این را هم بگویم صدام با هلیکوپتر به خرمشهر آمد و روی یکی از این تپهها ایستاد و کل منطقه را نگاه کرد. برای بخشی از ساختمان گمرک و راه آهن تابلویی نوشته بود تا حفظ و حراست شود. در کتابخانه عمومی شهر، پشت مدرسه «دریابد رسایی» که جنازه بچهها روی زمین مانده بود هم همین کار را کرد. عکسهایش موجود است؛ بهروز دارد جنازهها را بیرون میآورد تا به خانواده هایشان برساند. بهروز بعد از عملیات بیتالمقدس به یکی، دو محلی رفت که در آخرین دقایق پیش از سقوط شهر، بچههای رزمنده در آنجا مانده بودند و شهید شده بودند و جنازههایشان را بیرون آورد و روی تابلویی که بعدها در آنجا نصب کرد نام همه کسانی را که آنجا شهید شده بودند نوشت؛ درست مثل کشورهای خارجی که در خیابان یادبودهایی را برای کشتهشدگان جنگشان ساختهاند و پای آن گل میگذارند. بهروز فکر میکرد روزی خرمشهر مثل بعضی شهرهای کشورهای خارجی که جنگ را تجربه کردهاند، پر از یادبودهای شهدای جنگ شود.
* نکتهی آخر اینکه چرا این کتاب چاپ و وارد بازار و کتابخانهها نشد؟
*غضبانپور: تنها مشکلی که داریم نبود اسپانسر مالی برای این کار است. اگر یک حامی مالی برای این کار پیدا شود و هزینهی چاپ کتاب را بپردازد، کتاب را روانه بازار میکنیم. تا همین حالا حداقل 40 میلیون تومان برای اجرای ماکت کتاب هزینه شده است. حدود 10 میلیون تومان هزینه طراحی کتاب شده است، بنابراین چاپش نیاز به حمایت مالی دارد؛ نه تنها چاپ این اثر بلکه انتشار دهها جلد کتابی که در رابطه با جنگ جمعآوری کردهام.
* آثار دیگری هم در دست دارید که برای چاپشان اسپانسر نداشته باشید؟
*غضبانپور: این دوجلد و یک جلد کتاب اسرا و آزادگان، نزدیک به 6 جلد کتاب که تنها برای خرمشهر کار کرده ام که خرمشهر را از سال 1355 تا امروز را به نمایش می گذارد. خرمشهر را در این مدت مرتب عکاسی میکنم. شاید بیشتر بتوان از منظر اجتماعی به آن پرداخت که تحولات چهار یا پنج دهه بر یک شهر را مورد ارزیابی قرار میدهد.
جدای از مجموعههای مربوط به جنگ، در زمینه ایرانشناسی مجموعههای بسیار زیادی آماده چاپ است که در حال حاضر برای هیچکدام از این مجموعهها اسپانسر نداریم.
انتهای پیام/