به گزارش سرویس شهدا
تفتان ما،سعید صادقی از عکاسان به نام جنگ تحمیلی است که از نزدیک با شهید سعید جانبزرگی آشنا بوده است. وی در مورد این شهید عزیز میگوید:
*قبل از این که شهید شود، شهید شده بود
سعید یک فرشته بود؛ فرشتهای که به سرعت از کنار ما گذشت. قبل از این که شهید شود، شهید شده بود؛ کاراکتر و نگاهش، همه چیزش متفاوت بود. اولین بار او را در بدترین موقعیت جنگی دیدم. شکست خورده بودیم. با خستگی شدید و دهانی کف کرده، مسیری طولانی را از منطقه به طرف کانال ماهی فرار کردم. خیلی دویدم. از شدت ترس شاید نزدیک به بیست کیلومتر راه را دویدم. هوا بسیار گرم بود. مرداد ماه بود؛ عملیات رمضان. وضع وحشتناکی بود؛ هلیکوپترها با گلولههای k75 نفر را میزدند. در مسیر، تعداد زیادی از بچهها شهید شدند. همه تکهتکه میشدند!
شانزده سالش بود. وقتی چهره او را دیدم، احساس آرامش کردم. احساس کردم خداوند کنار او ایستاده است و دارد به من آرامش میدهد. در آن گرمای شدیدی که به هرچه دست میزدی گداخته بود، به من نوشیدنی خنکی داد! آن روز سعید خنکترین نوشیدنی را در زندگیام به من داد. تصویر او را در آن روز، هنوز در ذهن دارم. همیشه او را با این خاطره و با این تصویر به یاد میآورم.
*نگاه ما در عکاسی با سعید فرق داشت
سعید انسانی نجیب، شریف و متدین بود. بعدها که به هم نزدیکتر شدیم، فهمیدم خیلی دوست دارد با زبان عکاسی روابط اجتماعیاش را گسترده کند. آنقدر مستعد بود که این زبان را خیلی سریع یاد گرفت. او آنقدر علاقهمند بود که در من ذوقی عجیب برای یاد دادن، ایجاد کرد و این اتفاق افتاد؛ عکاسی را به خوبی یاد گرفت، ولی احساس میکردم خیلی چیزها هست که میتوانم از او یاد بگیرم؛ چون من از جنس عکاسی به او آموزش میدادم، ولی او نگاه بالاتری به این فن و زندگی داشت. آنقدر که من از او یاد گرفتم، به او آموزش ندادم؛ خودش همه چیز داشت. وقتی عکسهایش را دیدم، فهمیدم خیلی از ما جلوتر است؛ چون نگاهش، نگاه نو و انسانی تری بود. نگاهش عبادتگونه بود؛ اما نگاه ما، نگاه یک عکاس به واقعه بود. این خیلی تفاوت دارد.
*کاش مسئولان ما سعید جانبزرگیها را درک میکردند
سعید جانبزرگی نمونه یک رزمنده به تمام معنا مخلص بود. این اخلاص در ذره ذره نفسهایش وجود داشت. من همه چیز را در عکاسی می دیدم، او به همه چیز بالاتر از عکاسی نگاه میکرد. خیلی بالاتر از ما بود؛ چون تنها عکاس نبود. ذرهای از نفسش به هر جا میرسید، شکوفا میشد؛ حتی اگر کویر بود، گلزار میشد؛ یعنی هر کس کنار سعید قرار میگرفت و با او هم نفس میشد، این همنفسی روی شخصیتش اثر میگذاشت؛ پاک و نجیب بودن، وجدان داشتن و دغدغه مندی از ویژگیهای بارز او بود. دغدغهمند بود؛ ولی نه به معنی عجول و حریص بودن، بلکه شخصیتش به انسان آرامش میداد. آرامشی که برای خدا باشد. کاش مسئولان ما سعید جانبزرگیها را درک میکردند تا جامعه ما به این جنگل حیوانی تبدیل نمیشد. اگر مسئولین ما ذرهای از نفس شهید جانبزرگیها را داشتند، جامعهای نجیبانه و شریف داشتیم و در نهایت همبستگی ملی قویتر میشد.
*دیدن او برای هر کسی لذت بخش بود
هر کس در بدترین شرایط جانبزرگی را نگاه میکرد، افتخار بزرگی نصیبش میشد؛ چون از طریق معنویتی که در وجودش بود، به خدا متصل و برکاتش برای این سرزمین بیشتر میشد. یعنی سعید جانبزرگی تنها جنبه ایدئولوژیکی قضیه را نداشت. نفسش این آب و خاک را سیرآب و ما را به خدا متصل میکرد. هیچوقت غرور در وجودش نبود. لبخندش فرشتهگونه بود. در بیمارستان تا لحظهای که از دنیا رفت، بالای سرش بودم. پیش از آن نیز در طول دوران دانشگاه با هم بودیم. همان حسی که در میدان جنگ داشت، پس از جنگ، در شهر هم داشت؛ یعنی هیچگاه غفلت از یاد خدا را در او حس نمیکردی؛ آن خدایی که برای بندهاش برکات میآورد و زندگی را زیبا میکند! دیدن او برای هر کسی لذتبخش بود. همیشه با خودم فکر میکنم چقدر او برای خانوادهاش زیبایی داشت!
*مسیح مهاجری رفتار خوبی با ایشان نداشت
آرم صفحه جبهه و جنگ روزنامه جمهوری اسلامی را سعید جانبزرگی طراحی کرد. متاسفانه آقای مسیح مهاجری رفتار خوبی با ایشان نداشت. اما سعید انسان افتادهای بود. همیشه سرش پایین بود و چشم در چشم کسی نمیدوخت. در روزنامه رفتار خوبی با ایشان نکردند. به طوری که از او خواهش کردم دیگر پایش را آنجا نگذارد. صفحه جبهه و جنگ روزنامه جمهوری اسلامی مدیون جانبزرگی است. ارتباطی که او در زمان جنگ و پس از آن، با جبههها پیدا کرده بود، کم نظیر بود. کارکنان صفحه جبهه و جنگ، مثل آقای سعید علامیان، آقای علی عظمائیان و شهید سعید جانبزرگی با تمام اخلاصی که داشتند، این صفحه را به پُر خواننده ترین صفحه جبهه و جنگ در طول دوران جنگ و سالهای پس از آن تبدیل کردند. ما در حاشیه بودیم.
*هیچ وقت نمیتوانستید سعید جانبزرگی را بدون خدا ببینید
جانبزرگی در طول زندگیاش اثرگذار بود؛ چه بر انسانها، چه بر فضاهایی که شکل میداد. بدون اینکه شعار بدهد رفتارش، نگاهش، غرورش، گویش و حرکاتش انسان را دگرگون میکرد؛ انسان را به خدا متصل میکرد؛ خیلی ساده! هیچ وقت نمیتوانستید سعید جانبزرگی را بدون خدا ببینید. دنبال قدرت و ثروت هم نبود. تمام کسانی که او را دیدهاند، احساس کردهاند که با یک فرشته در تماس بودهاند.
*بسیار برایم عجیب بود!
وقتی که او شهید شد، انبوه جمعیتی که برای تشییع جنازه به پادگان لشگر 27 محمد رسول الله(ص) آمده بودند، بسیار برایم عجیب بود! در آن جمعیت همه نوع آدمی میشد دید. با هر نوع تفکر و پوششی! دانشجویانی که به مراسم او آمده بودند، شاید برای مراسم رئیس دانشگاهشان نمیرفتند؛ سعید جانبزرگی برایشان بسیار مهم بود. چون انسان شریفی بود. همه اینها بهخاطر شخصیت پاک و نجیب او بود. سعید جانبزرگی هنوز هم در افکار همه آنها باقی مانده است. با این حال او هنوز ناشناخته مانده.
*همسنگرانش در شناساندن سعید موظفند
در مورد ایشان تابهحال کسی تمرکز کافی نداشته است؛ حتی همسنگرانش که در شناساندن ایشان موظفند. نه به خاطر این که او شهید جانبزرگی است، بلکه به خاطر خصلت زیبایی که داشت. خصلت زیبای یک انسان متدین از طریق نفسش در جامعه احساس میشود. درست به همین دلیل است که او برای جامعهاش اثرگذار بود. در یک کلام باید او را به خاطر خصلت زیبای انسانیاش به همه شناساند.
انتهای پیام/