در حضور این شاگرد نمیتوانستم تدریس کنم/زندگی سعید هنر اوست
11 مهر 1395 ساعت 10:03
سعید که قبلا فرماندهام بود، حالا دانشجوی من شده بود. به او گفتم:«تو که اینجا نشستهای من نمیتوانم درس بدهم؛ یعنی رویم نمیشود درس بدهم.» گفت:«نه بابا! بیخیال! کارت را بکن!»
به گزارش سرویس شهدا تفتان ما،کمی دیر کرده است. پشت میز مینشینم و به کتابهای کتابخانه نگاهی میاندازم. چند دقیقه بعد با خوشرویی و نشاط سر میرسد و از سوالهای بسیار بچهها میگوید که تا اندازهای معطلش کرده بود. فرهاد سلیمانی استاد دانشگاه هنر و عضو هیات موسس و هیات مدیره انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس است. علاوهبر آن، داور چند دوره جشنواره و مسابقه عکاسی در کشور هم بوده است. استاد سلیمانی از عکاسانی است که در دوران جنگ با شهید سعید جانبزرگی آشنا شد و پس از آن زندگی و تلاشهای مستمر او را برای رسیدن به عکاسی ایدهآل، شاهد بود. با او درباره شهید جانبزرگی، تلاشها و نگاه او به هنر گفتگو کردیم که در ادامه میخوانید.
* اولین بار کجا شهید جانبزرگی را دیدید؟ چطور با او آشنا شدید؟
*سلیمانی: اوائل سال 67 بود. اولینبار شهید جانبزرگی را در لشکر 27 دیدم؛ در دوکوهه. البته همراه «شهید بهروز فلاحتپور» که دوست داشت همه مهدی صدایش کنند. هر دو هم شهید شدند. آنها در واحد تبلیغات لشکر بودند. دیگر اواخر جنگ بود. من و آقای میرهاشمی به عنوان عکاس و فیلمبردار به دوکوهه رفتیم. در واحد تبلیغات در قسمت سمعی،بصری بود که آنها را دیدم و با هم آشنا شدیم. رفته بودم عکاسی کنم، به زور یک دوربین فیلم برداری به من دادند. گفتم فیلم برداری بلد نیستم! گفتند باید باید بگیری! در همان فضای پادگان به ما آموزش میدادند. شهید جانبزرگی از قبل آنجا بود. کار طراحی و گرافیک میکرد و البته عکاسی. او را نمیشناختم. اصلا نمیدانستم آنجا چه خبر است. تا حال و هوای آنجا دستم بیاید، چندباری برای عکاسی با هم به خط مقدم رفتیم و اینطوری کمی بیشتر با او آشنا شدم. سعید مسئول محور بود. بسیار آدم خوشچهره، خوشبرخورد و شیرینی بود. سعید علیرغم این که چهرهاش نشان نمیداد، شاد بود و شیطنتهای خاص خودش را داشت.
* آن زمان چند سالتان بود؟
*سلیمانی: دانشجوی سال سوم عکاسی بودم؛ حدوداً 23 سالم بود.
*شهید جانبزرگی چطور؟
*سلیمانی: ایشان هم سن و سال من بود.
*چطور این آشنایی ادامه پیدا کرد و به دوران دانشگاه کشیده شد؟
*سلیمانی: تقریبا اواخر تابستان رفتیم سر کلاسهای دانشگاه. منطقه را رها کردیم. دیگر جنگ تمام شده بود و خبر خاصی نبود تا بمانیم. پس از جنگ همکاریمان را با لشکر ادامه دادیم. در تهران بچه هایی بودند که در نماز جمعه همدیگر را می دیدند. در قرارهای این چنینی، سعید جانبزرگی را میدیدم، ولی ارتباط نزدیکی نداشتیم که بخواهیم با هم قرار بگذاریم. سال 71-70 بود. دیگر واحدهایم تمام شده بود و فقط پایان نامهام مانده بود که به من پیشنهاد دادند عکاسی درس بدهم.
تدریسم را در دانشگاه شروع کردم. با اولین گروههایی که از بچههای گرافیک و نقاشی و... به دانشگاه آمدند، تقریبا آبدیده شدم. اولین گروه بچههای عکاسی که وارد دانشگاه شدند، دیدم سعید جانبزرگی بین آنها نشسته. سعید که قبلا فرماندهام بود، حالا دانشجوی من شده بود. به او گفتم:«تو که اینجا نشستهای من نمیتوانم درس بدهم؛ یعنی رویم نمیشود درس بدهم.» گفت:«نه بابا! بیخیال! کارت را بکن!» در دانشگاه به هم نزدیکتر شدیم. سعید در دوران دانشجوییاش ازدواج کرد. از قبل با روزنامه جمهوری اسلامی همکاری داشت؛ مطلب مینوشت، طراحی گرافیک میکرد. در صفحه جبهه و جنگ روزنامه هم فعال بود. گاهی هم در مسابقات کاریکاتور شرکت میکرد و جایزه هم میبرد. به حوزه هنر علاقمند بود. گرچه 3-2 سالی که از پایان جنگ گذشت، از ادامه تحصیل امتناع میکرد و خیلی دوست نداشت به دانشگاه برود، ولی احساس نیاز بر او غلبه کرد و وارد دانشگاه شد. بهروز فلاحتپور هم همزمان با او به دانشگاه آمد؛ فلاحتپور رشته سینما میخواند و سعید عکاسی. دوباره همدیگر را میدیدیم؛ قراری و کاری و صحبتی.
*میدانید که فعالیتهای او چند وجهی بود؛ فعالیت در روزنامه، عکاسی و گرافیک، ولی او عکاسی را در دانشگاه ادامه میدهد. میخواهم بدانم چرا دنبال رشتههای دیگر نرفت؛ چرا کاریکاتوریست یا گرافیست و روزنامهنگار نشد؟
*سلیمانی: چون علاقه اولش عکاسی بود؛ نه این که ابتدا به گرافیک رو آورده باشد و بعدها جذب عکاسی شود. در این حوزه خودش را نشان داده بود. درخشش سعید در عکاسی جنگ بود.
* حال از آثارش در دانشگاه بگویید. مثلا تبادل، عکاسی خبری و عکاسی اجتماعی و هنری. اصلا عکاسی او چه تفاوتی با آثار عکاسان همدورهاش داشت؟
*سلیمانی: وقتی دوران دانشجویی را میگذرانی، ریاضتهایی داری که شاید دوست نداشته باشی؛ باید از در و دیوار عکس بگیری، فرم کار کنی و ... . من میدیدم سعید این کارها را با علاقه انجام میدهد! کارهای دیگری هم انجام میداد که شاید دیگران کمتر به آن میپرداختند؛ مثلا از امواج آب، قو و فضاهای این چنینی، فرم و... عکاسی میکرد، میآورد به ما نشان میداد و در موردش گپ میزدیم؛ مثلاً میگفت:«فرم این چطوره؟» میدیدم ذهنش درگیر فرم است. ویژگی سعید این بود که ذهنش با اساس هنرهای تجسمی رنگ، فرم و ریتم درگیر بود و اینها در عکاسیاش جلوه میکرد! شاید درستترین کار برای کسی که میخواهد عکاس یا فیلمساز شود، همین است؛ یعنی اول فرم را خوب بشناسد. او از تجربیات اینچنینی استفاده میکرد. شاید چون آن دوران را ندیدهاید فکر کنید سعید دائم از جنگ و تشییع شهدا و چنین فضاهایی عکس میگرفت! نه! کارهای او فضای باز و رهایی داشت که بازیهای ذهنی خوبی با فرم و ریتم و رنگ و... داشتند.
* حال بیاییم سراغ عکسهای جنگ. از اصولیترین و تکنیکیترین عکسهای او بگویید؟ کدام عکس او این ویژگی را به طرزی برجسته و انکارناپذیر دارد؟
*سلیمانی: شاید بعضیها عکسهای تاریخی ماندگاری داشته باشند، شاید از یک نفر یک تک عکس ماندگار در عرصه عکاسی وجود داشته باشد. شاید بشود درباره همه اینطوری صحبت و آثارشان را ارزیابی کرد؛ اما سعید مجموعه عکسهایی داشت؛ یعنی بیشتر داستان و مجموعه یا گزارش تصویری کار میکرد. می توان گفت از ماندگارترین کارهایش، عکسهای حلبچه اوست. همینطور مجموعه عکسهایی که به عنوان پروژه نهایی دانشگاه در دوره کارشناسی و کارشناسی ارشدش گرفته بود، جزو کارهای خوب او محسوب میشود.
در واقع سعید به یک ماجرا به صورت تک عکس نگاه نمیکرد؛ مجموعه عکس کار میکرد. در محل سوژههایش چادر میزد و زندگی میکرد و از دل آن یک مجموعه عکس بیرون میکشید. البته چون با سازمان حج و زیارت همکاری داشت و عکاس آنها بود، برای زیارت و عکاسی به مکه رفت. یک ویژگی سعید که هیچ وقت یادم نمیرود این است که وقتی میخواست برای عکاسی به مکه برود، شاید آثار 10 نفر از عکاسانی که حج را عکاسی کرده بودند، دید؛ هم سوال کرد و هم راهنمایی گرفت. من آن زمان در روزنامه کیهان کار میکردم. یک روز با من قرار گذاشت و آمد دفتر روزنامه و تمام کنتاکتهای کسانی را که چند سالی از مکه عکاسی کرده بودند، نگاه کرد، زوایای عکاسیاش را انتخاب ذهنی کرد، بعد رفت و شروع کرد به عکاسی. یکی از ماندگارترین کارهایش عکسهای حج اوست. سعید یک عکس پانوراما از قبرستان بقیع گرفت که پشتش هم حرم حضرت رسول است و پرواز پرندهها...؛ جزو عکسهای واقعاً زیبای آن دوران شد. آن موقع گرفتن عکس پانوراما به این سادگی نبود. باید تک تک عکس میگرفتی. بهطوری که بعد از چاپ بر هم منطبق شود و کنار هم قرار گیرد.
* نگاهش به هنری که در جامعهاش کاربرد داشت، چگونه بود؟ از ابزار هنر چگونه برای بیان مسائل روزمره و اجتماعی استفاده میکرد؟ اصلاً نگاهش به هنر چگونه بود؟ از هنر چه میخواست؟
*سلیمانی: سوالهای سختی میپرسید!(با خنده) از سالهای دهه 70 چیزی حدود 24 سال میگذرد! میخواهم بگویم 24 سال یک عمر است! به یادآوردن جزئیات برایم کمی سخت است. با هم حشرونشر داشتیم، با هم به سفرهای دانشجویی میرفتیم. به نظر من آثاری که سعید به جا گذاشت خط فکریاش را مشخص میکرد؛ چون تک عکس کار نمیکرد. شاید کسانی، تک عکسهایی گرفته باشند که هیچ ربطی به هم ندارند یا اصلا تجربیاتی داشته باشند که آنها را به عنوان کار شاخصشان ارائه دهند؛ اما سعید تجربیاتش را پنهان میکرد و کارهایی اساسی را که منطبق با ذهنیتاش بود، ارائه میکرد. این آثار ماندگار شدند. برای همین شما به سادگی میتوانید بفهمید سعید چه فکر میکرد. نگاهش به هنر چه بود و... .
* برای پایان نامهاش پیش چه کسانی رفت؟ چقدر وقت صرف نوشتن آن کرد؟ پایان نامهشان را دیدهام پر از عکس و اطلاعات ناب است. فکر نمیکنم آن زمان آنچنان منابع یا اطلاعاتی در زمینه عکاسی در جنگ وجود داشت. درست است؟
*سلیمانی: در دورانی که او دوره کارشناسی ارشدش را میگذراند، من درگیر کارهای خبری بودم و از فضای کارهای او دور شده بودم؛ ولی میدانم سراغ بسیاری از عکاسان جنگ رفته بود. با آنها گفتگو کرد و آمارهایی در این زمینه تهیه و دستهبندی کرد. از کسانی که با آنها حشر و نشر داشت و به آنها نزدیک بود، یکی آقای سیفاله صمدیان بود و گاهاً کاوه گلستان.
* حال نظر خودتان را راجع به هنر و آثار او بگویید. چه مفهومی را از آثار او برداشت کردهاید؟
*سلیمانی: خیلیها تلاش کردند که هنر را با کاربردها و ناکارآمدیاش تعریف کنند؛ اما نگاهم به هنر، همانطور که سعید جانبزرگی با آن زندگی میکرد و با آن درگیر بود، کل زندگی انسان است؛ یعنی شیوه زندگی هر فرد هنر اوست. آثاری که او از خود بهجا گذاشت تنها عکس نیست. ممکن است آثار بسیاری از عکاسان از عکسهای سعید بهتر باشد؛ اما نگرش او به این فضا، نگرانیاش برای انسان ها، حسن خلق و رفتار درستش هنر اوست. شما نمیبینی کسی از او رنجیده باشد. این هنر است! وگرنه هنرمندان مشهوری هستند که خیلیها میخواهند سر به تنشان نباشد. زندگی سعید هنر اوست.
انتهای پیام/فارس
کد مطلب: 434937
آدرس مطلب: https://www.taftanema.ir/news/434937/حضور-این-شاگرد-نمی-توانستم-تدریس-کنم-زندگی-سعید-هنر-اوست