به گزارش سرویس شهدا
تفتان ما،سالگرد اولین شهادت حاج حسین همدانی به دنبال مطلبی بودیم تا ما هم سهمی داشته باشیم در یاد کردن این مرد بزرگ که سالها بی ادعا زیست و سرانجام شد آنچه سالها آرزویش را داشت. و به راستی چه رحلتی بهتر از شهادت آن هم در دفاع از حرم مخدره جلیله حضرت حیدر(ع) زینب کبری(س).
آنچه خواهید خواند روایت حاج حسین از حاج احمد متوسلیان که در کتاب مهتا خین اینگونه به نگارش درآمده است:
هُنرِ احمد متوسّلیان همین بود که در همان اوّلین لحظههای دیدار با بچّهها، خیلی ظریف نوک قلّاب محبّتاش را به عمق دل آنها بند کرد و بچّههای ما، صیدِ صفا و صمیمیت بیانتهای این مرد شدند.
از همان دم ورودی سرداب، خیلی باحوصله با تک به تک بچّهها سلام و علیک کرد و خیلی قرص و محکم دستشان را فشار میداد، بغلشان میگرفت و سر و صورت آنها را میبوسید و پی در پی با یک لحن گرم و محبتآمیزی میگفت: خوش آمدی برادر جان... صفا آوردی برادرجان!
طوری به آنها خوشامدگویی میکرد که هر کس میدید، خیال میکرد با یک یک بچّههای ما لابد سالها رفاقت داشته.
به خاطر دارم بعد از آن سلام و علیک، تعدادی از بچّهها یواشکی آمدند پیش من و گفتند: برادر همدانی؛ دستهای ما را ببین! نگاه کردم، دیدم انگشتر عقیق این بچّهها، توی گوشت دستشان فرو رفته! بس که احمد موقع دست دادن با اینها، به دستهایشان فشار آورده بود. بچّهها شگفتزده میگفتند: هزار ماشاءالله چه دست پر زوری دارد این برادر احمد؛ با آن که دستمان را آش و لاش کرد، خیلی سلام و علیکش به دلمان نشسته.
آقای بهزاد؛ باور کنید احمد متوسّلیان از همین اوّلین دیدار، همهی بچّههای ما را مجذوب محبّت خودش کرد. طوری که بالشخصه معتقدم اگر همین برخورد گرم و پرشور اوّلیهی او با آن بچّهها نبود، چه بسا بعدها که در جریان تأسیس، سازماندهی و آموزش عناصر تیپ 27 روی دیگر سکّهی شخصیتش را به نمایش گذاشت و خیلی به بچّهها سخت گرفت، قطعاً عدهی زیادی از آنها، از شدّت عمل و خشونت ظاهری او میبُریدند و به همدان برمیگشتند.
منتها هُنرِ احمد متوسّلیان همین بود که در همان اوّلین لحظههای دیدار با بچّهها، خیلی ظریف نوک قلّاب محبّتاش را به عمق دل آنها بند کرد و بچّههای ما، صیدِ صفا و صمیمیت بیانتهای این مرد شدند.
انتهای پیام/