دانش آموز شهید «مهرداد عزیزاللهی»؛
دانش آموزشهیدی که امام بر بازویش بوسه زد
13 آبان 1395 ساعت 10:09
شبی از شب های دفاع مقدس، چهره معصومانه مهرداد بر روی صفحه تلویزیون ظاهر میشود. صحبت هایش اما به نوجوان نمیماند. چون مردان الهی سخن میگوید. مردان خدا را «مردان خدایی» میشناسند. امام خمینی (ره) هم آن شب مصاحبه او را از سیما، تماشا میکند و دستور میدهد تا این نوجوان را به محضر او ببرند. این مصاحبه کوتاه نه تنها در زمان دفاع مقدس، بلکه در همه زمان ها درسی برای همگان و نشان دهنده راهی به سوی خداست.
به گزارش سرویس تا شهدا تفتان ما«به جبهه اومدم شاید کمکی در راه خدا بکنم و گناهانم پاک بشه»
«تو این مدت البته ما هیچ کاری نکردیم. هر کاری که می شد خدا می کرد. ما فقط وسیله بودیم. همین حالا که ما داشتیم با موتور از خط می آمدیم یک خمپاره تقریباً 5 متری ما خورد. قشنگ 5 متری موجش ما را تکان داد و یک ترکش هم نخوردیم ما فقط وسیله بودیم در این جبهه ها. هیچ کاره ایم. فقط خداست که ما را یاری می کند»...
دانش آموز شهید «مهرداد عزیزاللهی» در مهرماه سال ۱۳۳۱ در شهر اصفهان به دنیا آمد.
دوران کودکی خود را در کنار برادر خویش مسعود که او نیز به فیض شهادت نایل شده، سپری کرد. مهرداد به همراه خانواده اش در سال ۱۳۳۱ به کرج مهاجرت کرد.
تحصیلات راهنمایی را به پایان نرسانده بود که با جثه ای کوچک ولی روحی بلند و شجاعتی وصف ناپذیر به جبهه اعزام شد و همزمان با حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل، در سنگر علم و دانش و تا قبل از شهادت درس خود را تا سال سوم هنرستان در رشته برق الکترونیک ادامه داد.خانواده «عزیز اللهی» 6 پسر داشته که 4 نفر از آنها در جبهه ها حاضر بوده اند و مهرداد و مسعود به شهادت رسیده اند و محمد هم اکنون جانباز شیمیایی می باشد. پسر دیگر نیز جزو آزادگان سرافراز بوده است. مادر نوجوان شهید می گوید:در راهپیمایی های دوران انقلاب به طور مرتب شرکت می کرد. وقتی مجسمه شاه را از میدان انقلاب اصفهان پایین کشیدند تا چهارراه تختی سر شاه را غلتانده بود.
مهرداد در اوایل انقلاب 10 -12 سال سن داشت. یک روز که برای اولین انتخاب رئیس جمهوری می خواستیم به پای صندوق رأی برویم، به ما گفت: «به چه کسی رای می دهید؟» ، گفتیم : بنی صدر! ، گفت : « اشتباه می کنید! روزی خواهد آمد که بنی صدر آرایش کرده و با چادر از مرز بیرون می رود.»
خدا شاهد است انگار همین دیروز بود این جمله را گفت. همیشه با بنی صدر مخالف بود و با آن سن کم ،بصیرت زیادی داشت.
یک روز آمدند و گفتند : «مهرداد می خواهد به جبهه برود»
من گفتم «سنش کم است کاری از او بر نمی آید»، بعد فهمیدم او آموزش رزم شبانه هم دیده است! گفتم حالا که آموزش دیده مسئله ای نیست ...و به جبهه رفت.مهرداد روحیه شادی داشت و بچه نترس و شجاعی بود. او همچنین کاراته باز خوبی هم بود. یک بار یک مین گوجه ای خنثی شده را از جبهه به خانه آورده بود! برخلاف آنچه برخی می پندارند، مهرداد 6 سال در جبهه ها حضور داشته است و غیر از مین روبی، در کار غواصی هم ماهر بوده است.
آن فیلم مصاحبه معروف مهرداد، اوایل جنگ است که مهرداد تازه به جبهه رفته بود. امام خمینی هم آن فیلم را دیده بود و خواسته بودند تا مهرداد را ببرند پیش ایشان. امام مهرداد را می بینند و بازوی او را بوسه می زنند و او هم دست امام را می بوسد. مهرداد به امام می گوید چیزی را برای تبرک بدهید. امام هم یک قندان قند را دعا می خوانند و به او می دهند.مهرداد در بهترین هنرستان اصفهان در رشته برق تحصیل می کرد و در کنار حضور در جبهه از درس و بحث خود غافل نبوده است.در سال 1364 در عملیات کربلای 4 در جزیره ام الرصاص در حال غواصی شهید می شود و تا ۳ سال از پیکر او خبری به دست نمی آید. بعد از این مدت پیکری را که لباس غواصی به تن داشته و یک دست و پایش قطع بوده بدون هیچ پلاک و مشخصاتی برای خانواده آوردند. اما او مهرداد نبود من قبول نکردم و می گفتم: مهرداد مفقودالاثر است.
مهرداد زیاد سوال میکرد
محمود عزیزاللهی، پدر مهرداد میگوید: مهرداد زیاد سوال میکرد و همه چیز را پیگیری میکرد. هر سوالی هم که میکرد در حد توان و فهم خودمان جواب میدادیم و حقیقت را به او میگفتیم.
مثلا میپرسید: خدا چیست؟ کجاست؟ و... ما هم جواب میدادیم خدا جسم نیست و نور خدا در تمام ذرات وجود دارد و مهرداد این مسئله را به خوبی درک میکرد. برای اولین بار که میخواست جبهه برود، به او میگفتیم آنجا باید مراقب باشی و هر خدمتی میتوانی انجام دهی.بارها موقع اعزام به جبهه خودم او را میرساندم! بار آخری که میرفت؛ به او گفتم: «دیگر نمیخواهد بروی. مسعود شهید شده است، محمد هم در جبهه است تو بمان.»
او به من گفت: «پدر اگر میدانستی عراقیها چه بلایی به سر هم وطنهای ما میآورند، این را نمیگفتی. من باید حتما بروم...»
مصاحبه با کوچک ترین ژنرال دنیا
شبی از شب های دفاع مقدس، چهره معصومانه مهرداد بر روی صفحه تلویزیون ظاهر میشود. صحبت هایش اما به نوجوان نمیماند. چون مردان الهی سخن میگوید. مردان خدا را «مردان خدایی» میشناسند. امام خمینی (ره) هم آن شب مصاحبه او را از سیما، تماشا میکند و دستور میدهد تا این نوجوان را به محضر او ببرند. این مصاحبه کوتاه نه تنها در زمان دفاع مقدس، بلکه در همه زمان ها درسی برای همگان و نشان دهنده راهی به سوی خداست.
متن کامل مصاحبه
بسم ا... الرحمن الرحیم
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
با سلام بر امام زمان (عجل ا... فرجه الشریف) و نایب بر حقش قلب تپنده مستضعفان جهان امام خمینی (ره) و شهدای راه حق و حقیقت و مجروحین و معلولین.
مهرداد عزیزاللهی هستم. اعزامی از اصفهان که 14 سالمه. انگیزهای که باعث شد به جبهه بیام... واقعا اون برادرایی که قبلا جبهه بودند و میآمدند برای ما تعریف میکردند جبهه چه خاصیتهای خوبی داره... که مثلا هر کسی بره ساخته می شه از هر لحاظ و دیگه اون ناخالصیها و اون گناهاش در اونجا... در جبهه معصیت نمیشد... من به جبهه اومدم شاید کمکی در راه خدا بکنم و گناهانم پاک بشه.
چند وقت است در جبهه هستی؟
الآن حدود 8-9 ماهه که در جبهه هستم. 3 ماه آن را در کردستان بودم.
در کردستان چه کار میکردید؟
در کردستان جنبه تبلیغاتی بوده که ما کار میکردیم.
در این مدت که در گردان تخریب هستید چه کارهایی انجام داده اید؟
تو این مدت البته ما هیچ کاری نکردیم. هر کاری که میشد خدا میکرد. ما فقط وسیله بودیم.همین حالا که ما داشتیم با موتور از خط میآمدیم. یک خمپاره تقریبا 5 متری ما خورد. قشنگ 5 متری موجش ما را تکان داد و یک ترکش هم نخوردیم ما فقط وسیله بودیم در این جبهه ها. هیچ کاره ایم. فقط خداست که ما را یاری میکند.
در محورهای مختلف عراق که مین میگذارند مین خنثی کردید آیا برای محورهای خودمان مین کاشتید؟
بله خنثی کردیم.
یک مقدار در عملیات بیت المقدس بود که برای برادرامون در فتح خرمشهر وهله اول و دوم و سوم معبر باز کردیم. عملیات رمضان بود که معبر باز کردیم در تیپ نجف اشرف که واقعا معجزات زیادی برای ما شد همین عملیات که معبر باز نکردم در گردان بودم.
وقتی میآمدی جبهه پدر و مادرت راضی بودند، از آنها اجازه گرفتی؟
پدر و مادر من اتفاقا زمینه آمدن به جبهه را خودشان درست کردند.
واقعا از آنها تشکر میکنم که اجازه دادند بیام جبهه. به بقیه پدر و مادرها هم میگم این قدر احساساتی نباشند. وابسته نباشند که فرزندشون بیاد جبهه... بگذارند فرزندشون بیاید، خودشان بیایند ساخته بشن در این جبهه ها. به نظر من هر کس حداقل باید یک هفته بیاد و جبههها را حتی به صورت تماشا نگاه کند.
کد مطلب: 435267
آدرس مطلب: https://www.taftanema.ir/news/435267/دانش-آموزشهیدی-امام-بازویش-بوسه-زد