به گزارش سرویس وبلاگستان
تفتان ماالهی رخصت...
"چادرم سخنها دارد"
هیچ نخواهم جز گوشی برای شنیدن و زبانی برای گفتن
آری ...
خواهرم مخاطب گفته های دل غمگینم تو هستی سخن از عمق وجودم برآید
سیاهی من با تو ...
یک دل سیر غزل و مثنوی سرآید
خطابه و سخنور نیستم جز اینکه ارثیه بانویی پهلو شکسته ام خواهـــــرم!!!
حرفها را عامیانه میگویم تا گزافه زیاد نشود
بی پرده بگویم...حواست هست چه میکنی؟؟؟؟
بی حاشیه بگویم...حواست هست چه میگویی؟؟؟؟
به خواهرانت که در گرمای سوزان مرداد با صلابت چادر مادرتان زهرا(س)را بر سر کرده و از شدت گرما عرق بر پیشانی اش نشسته لقب اُمل و افسرده میدهی!!!
به دوستانت که برای نشاندن گل لبخند بر روی لبان مهدی فاطمه(عج)با افتخار چادر سر میکنن میگویی افراطی و...
عزیزدلم بحث وعظ و پند و نصیحت نیست حرف من حرمت این پارچه سیاه است که گذر تاریخ را حس کرد...
از: کوچه های مدینه....صورت سرخ....پهلوی شکسته.... خیمه های سوخته....بازار شام...بند اسرارت و حقارت..... جنگ....ناموس و وطن....سرها و خونهای برجا مانده.....
آری!!!
همه اینها را حس کرد چادرم من با افتخار چادر بر سر دارم من با عزت در این برهه زمانی میگذرم با چادرم
افتخارم چـــــادرم
دلنوشته سرکار خانم هاشمی، دانش آموز سال سوم متوسطه اراک
انتهای پیام/محجبه