۰
وبلاگ "ܓ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿" نوشت:

عشقبازی کار بازی نیست، ای دل سر بباز

"من که یک مارکسیست - لنینیست هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم، و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم ...
عشقبازی کار بازی نیست، ای دل سر بباز
به گزارش سرویس وبلاگستان تفتان ماچند هفته قبل شبکه نسیم که میخواست به خیال خودش یاد انقلاب رو گرامی بداره، دفاعیات جناب خسرو گلسرخی در دادگاههای زمان شاه رو گذاشته بود. یه مارکسیست دو آتیشه که از بس دم از خلق و توده ها میزد، حال تهوع به آدم دست میداد ... بعد اون وسط این جناب مارکسیست یهویی میگفت: "من که یک مارکسیست - لنینیست هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم، و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم ... هنگامی‌که مارکس می‌گوید: در یک جامعه طبقاتی ثروت در سویی انباشته می‌شود و فقر و گرسنگی و فلاکت در سوئی دیگر؛  در حالیکه مولد ثروت، طبقه محروم است؛ و مولا علی می‌گوید: قصری برپا نمی‌شود مگر آنکه هزاران نفر فقیر گردند؛ نزدیکی‌های بسیاری وجود دارد ... چنین است که می‌توان در این تاریخ از مولا علی به عنوان نخستین سوسیالیست جهان نام برد و نیز از سلمان پارسی‌ها و اباذر غفاری‌ها ...
بدینگونه است که در یک جامعه مارکسیستی اسلام حقیقی بعنوان یک روبنا قابل توجیه است و ما نیز چنین اسلامی را - اسلام حسینی و اسلام علی را - تایید می‌کنیم."
 
من که از حرص داشتم میترکیدم، وقتی دیدم این آدم که اصولاً به خاطر مارکسیست بودنش دین و وجود خدا رو قبول نداره، برای تایید خودش از امامان مایه میذاره و از منش الهی اونها برای اثبات حقانیت تفکر الحادی خودش استفاده میکنه ... در صورتیکه اگر حضرت امیر دنبال عدالت بودن برای این بود که امر خداوند "عــادل" در جهان محقق بشه، نه صرفاً به خاطرنفس  تحقق عدالت ... اگر امام عشق اونطور شجاعانه در مقابل ظلم ایستادند علتش فقط احیای امر خداوند بود، همونطور که خودشون فرمودند: " ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر" ...
این دقیقا عمل به دستورالعمل مارکس هست که شهید مطهری سالها قبل اون رو به ما هشدار دادند و در صفجه 33 کتاب ارزشمند "علل گرایش به مادی‌گری" گفته اند: " طرح مارکس این است که برای مبارزه با مذهب در میان توده‌ی معتقد، باید از خود مذهب علیه مذهب استفاده کرد ... به این صورت که مفاهیم مذهبی از محتوای معنوی و اصلی خود تخلیه، و از محتوای مادی پر شود. تا توده‌ی ساده لوح، مذهب را به صورت مکتبی مادی دریابد. پس از این مرحله، دورافکندن پوسته‌ی ظاهری دین ساده است."
به این میگن " تفکر التقاطی" ... یعنی آدم یه تفکری از یه جای دیگه داشته باشه و بعد بخواد فقط اون قسمتهایی از اسلام که موید نظراتش هست رو بگیره، و دیگه کاری به بقیه ش نداشته باشه. همین "نومن ببعض و نکفر ببعض" که قران در وصف اینطور آدمها گفته ... و در طول تاریخ، ادیان الهی بزرگترین ضربه رو دقیقا از همین ناحیه خورده اند ...
 
الان در زندگی ماها هم همینطوره ... بعضی از ماها هنوز تکلیفمون با خودمون و نسبتمون با حقیقت بنیادینی به نام خـــدا مشخص نیست . میدونیم این دنیا آفریننده و مدبری داره. میدونیم تا اون نخواد حتی یک برگ از درخت نمی افته. اما به مراتب فقر و عجز و ناتوانیمون در مقابل این خدا باور نداریم و حتی پا رو از این هم فراتر گذاشتیم و خدا رو برای خودمون میخوایم!!! یعنی خدا تا وقتی که بهمون روزی و سلامتی بده و حال و روزمون خوش باشه، خداست وقتی دو تا از دعاهامون اجابت نشد کلاً منکر همه چیز میشیم.
و این " خود خواهی" و خود را محور کل عالم دیدن، به همه جنبه های زندگی، از جمله زندگی مشترکمون هم تسری پیدا کرده: خانه و خانواده و زندگی مشترک و بچه و ... همه و همه وقتی خوبن که برامون نفعی داشته باشن و در کنارشون بهمون خوش بگذره. تا کار به جایی برسه که لازم باشه کمی از خودمون مایه بذاریم، کلاً منکر همه چیز میشیم. دستورات الهی برای زندگی فقط تا جایی برامون محترمه که به منافع و سلایق شخصیمون لطمه نزنه، وگرنه با هزار توجیه اونها رو کنار میذاریم !
 میدونین چرا؟ چون تفکر ما در زندگی یه تفکر التقاطیه. بعضی از ما شاید مطالعات دینی زیادی کرده باشیم ، ولی مشکل اینجاست که متاسفانه روح دین رو نگرفتیم ... روح دین میگه :
من از آن روز که در بند توام، آزادم       شادمانم که به دست تو اسیر افتادم
روح دین میگه زندگی این دنیا فقط مقدمه و مزرعه ای برای رسیدن به زیباییهای اون دنیاست.
در دین مفهومی به نام ایثار مطرحه که یعنی بخشیدن چیزی که خودت بهش نیازمندی. همونطور که در قران هست: و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه ( آنان ایثار میکنند و دیگران را بر خودشان ترجیح میدهند ، اگرچه خود محتاج باشند. )
در دین مفهومی به نام عفو و گذشتن از حق مطرحه، همونطور که در قران هست: ان تعفوا اقرب للتقوى و لا تنسوا الفضل بینکم ان اللّه بما تعملون بصیر ( عفو و گذشت کردن شما به پرهیزکارى نزدیکتر است ، بزرگوارى را میان خودتان فراموش نکنید که خدا به آنچه مى کنید بینا است >> تفسیر )
و از همه بالاتر در دین مفهومی به نام توکل هست که میگه: تو هر کاری هم بکنی باید خدا درش اثر قرار بده. پس با خیال راحت به خدا اعتماد کن و همه چیز رو به او بسپار و مطمئن باش که من یتوکل علی الله، فهو حسبه ...
خدا از ما میخواد که مثل ماجرای اون کوهنورد که خدا ازش خواست طنابش رو ببره، طناب اعتمادمون به اسباب و علل رو ببریم. نمیگه استفاده نکن، میگه دل نبند! ... میخواد فقط و فقط چشممون به دست خودش باشه. میخواد به جای اینکه امیدمون به ابزار باشه، به اون کسی باشه که تمام این ابزار به اراده او کارآمد میشن.
 
اما دین و اعتقاد به خدا در زندگیهای ما فقط یک پوسته ست و اون چیزی که عملاً داره زندگیهامون رو اداره میکنه تفکر منفعت طلب مادیه ... ما مبنای زندگیمون رو بر کتابهای روانشناسی مادیگرا قرار داده ایم و هی دنبال این هستیم که یه جوری دستورات اسلامی که موید اونها هستند رو پیدا کنیم  و خودمون رو تسکین بدیم که : آهان! پس اسلام هم موید این ماجراست! ...
در تفکر دینی "زندگی مشترک جای بریز و بپاشه، نه پای بگیر بگیر" ... باید بگردی و ببینی کجا بیشتر میتونی پا روی نفست بذاری و " یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه" رو محقق کنی ... باید نگاهمون و ملاکمون و نیتمون و خلاصه همه چیزمون خدایی باشه و سعی کنیم دقیقا همونطور که خدا ازمون خواسته زندگی کنیم: ان الصلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین . و بذالک امرت و انا من المسلمین.
 
اما این وسط یه چیز دیگه هم هست : سطوح ایمان ادمها متفاوته، و خدا از هر کس مطابق حد خودش توقع داره ... اما هیچکس هم حق نداره پایین بودن سطحش رو بهانه قرار بده و زیر مسئولیتهاش شونه خالی کنه.
درسته که نمیشه توقع داشت که مثلاً کسی که تازه توی این مسیر اومده یهویی بره و به مقام انقطاع برسه ... مسلمه که منی که حتی طاقت بیماری فرزندم رو هم ندارم، نمیتونم به اندازه بانوی مجتهده امین که از 8 فرزندشون ، 7 تاشون در زمان حیات بانو از دنیا رفتند، صبور باشم. مسلمه که با شنیدن  اینکه ایشون دو روز بعد از مرگ فرزندشون برای استادشون – که به احترام اندوه عزادار بودن ایشون درس رو تعطیل کرده بوده - پیغام میفرستن که : چرا نمیاین ؟!  من منتظرم.  امر دین خدا نباید برای همچین چیزی معطل بمونه! ، چشمهام عین جغد گرد میشه ...
درسته که فرسنگها با چنین مقامی و اینکه بتونم از چنان افق رفیعی دنیا رو ببینم، فاصله دارم ، اما در عین حال حق ندارم ناامید باشم و مهم اینه که به هر سختی که شده خودم رو در مسیر حفظ کنم و حرکتم رو به جلو باشه ... اینطوری میتونم مرحله مرحله حجابها رو کنار بزنم و پیش برم ،  و از خدا بخوام روزی من رو هم به مقامی برسونه که فانی بودن دنیا رو با تمام وجودم درک کنم.
 
اما حالا که حرف به اینجا رسید، دلم نمیاد مطلب مهمی که بارها و به انحاء مختلف گفته ام رو تکرار نکنم: اینکه زندگی ما فقط متعلق به خودمون نیست. زندگی ما روی زندگی خانواده و اطرافیانمون تاثیر مستقیم داره. و اونها خودشون روی دیگران اثر میذارن و همینطور این دایره وسیع و وسیعتر میشه ... و همین زندگیها و همین اخلاصها و از خود گذشتیگیهای کوچیک ماها نسبت به هم فضای جامعه جهانی رو تغییر میده و روزگار رهایی رو نزدیک میکنه.
برای اینکه ما اون نسل طلایی باشیم که دولت کریمه امام مهربانیها در اون تحقق پیدا میکنه، باید یه فرقی با گذشتگانمون داشته باشیم، یا نه؟ ... و گرنه چرا باید این امر در زمانه ی ما تحقق پیدا کنه؟ چی باعث میشه که ما از گذشتگانمون سعادتمندتر باشیم؟
اگر ماها هم ارزش رو بجای تقوی، در ملاکهای خودساخته بشری ببینیم، چه فرقی با نسلهای گذشته داریم. اونها هم جوش همین چیزها رو میزدند و نگران بودند مبادا گوشه ای از مواهب این دنیائیشون کم بشه.
اینکه من نمیخوام مثل زنهای دیگه زندگی کنم، اینکه نمیخوام به همین حد معمول زندگی یک زن که در روزگار ما " عرف" به حساب میاد محدود باشم، و اینکه نمیخوام فرزند دست و پا بسته ی زمانه ی خودم باشم، برای اینه که میخوام با یه تغییر هرچند کوچیک عملاً به خدا نشون بدم که از زمانه ی خودم و مناسباتی که درش جریان داره راضی نیستم.  دوست دارم برای خودم و در حد خودم زمانه ای نو ایجاد کنم. زمانه ای که توش امام زمانم اینقدر غریب نباشن ... لااقل در خونه خودم و در خانواده خودم و در حد توان خودم امرشون رو محقق کنم.
اگر همه به اون معنا که بین افراد متداوله فرزند زمانه خودشون باشن، که خب زمانه همینطور باقی میمونه و هیچ تحولی توش اتفاق نمی افته ... چون اینطوری همه دقیقا مطابق اقتضای زمانه رفتار خواهند کرد و اینطوری دیگه هیچ تفکر جدیدی متولد نخواهد شد. هیچ تغییری در حال و روز دنیا اتفاق نخواهد افتاد ... شاید برای همین هست که میگن تمام انسانهای بزرگ در زمانه ی خود غریب بوده اند.
 
دوست منتقدمون در کامنتهای پست قبل سرانجام ماها رو اینطور تصویر کرده بود:
"حالا داشتم فکر می کردم یکی مثلا اینجا سلم محضه؟ خب؟ میاد میگه خب راست می گه دلایلش منطقیه سر کار نمی رم ... مهریه و حق و حقوق هم در شان من نیست بخوام ... راستی چرا نمی ذارم شوهرم همسر دیگه ای بگیره برای ازدیاد نسل و تنگ نظری می کنم و زندگیم رو با یکی دیگه تقسیم نمی کنم؟ ... از طرفی من باید حتما حداقل چهار تا فرزند داشته باشم که وظیفه ام رو خوب انجام داده باشم. و همه کارای خونه رو خودم انجام بدم که انرژی مثبت تو خونه باشه...
این مطلب رو به حالت طنز بخونین. یه بار دیگه مرور کنیم:  زنی که هیچی از مال دنیا نداره چهار تا فرزند داره سر کار نمی ره تحصیلاتشو ول کرده زندگیش رو با زن دیگه ای شریکه از صبح تا شب کار خونه می کنه و...
فقط تصور کنین این زن چه ملغمه جالبی از آب درمیاد و البته می دونم اینا همه نظرات خانم رضوان نیست می خواستم به شوخی بگم اگه یه زن همه توصیه های این وب رو به کار ببنده چه طنز تلخی میشه. حتی زنهای قاجار و حرمسراهای عصر ناصرالدین شاه هم ازون دنیا به حالش دل می سوزونن و می گن بابا این دیگه کیه "
 
با سپاس از دوست خوبمون که با انتقادش زمینه این بحث رو ایجاد کرد باید بگم:
حالا  بیایم برعکسش کنیم : آیا زنی که ثروتمنده و هیچی بچه نداره و سر کار میره و تحصیلاتش رو تا اخرین مرحله ادامه داده و زندگیش رو هم با هیچکس شریک نیست،  لزوماً خوشبخته؟ ... میتونیم سری به مطب روانشناسها بزنیم و ببینیم که اتفاقا بیشتر مشتریهاشون زنانی از همین دست هستند. زنانی که به ظاهر آدمهای موفقی هستند، اما تنها حسی که در درونشون نیست، خوشبختیه ... ( البته این رو هم قبول دارم که چون هزینه خدمات مشاوره ای بالاست، معمولاً اقشار مرفه تر جامعه سراغ مشاور میرن. اما خب میبینیم که همینها هم تعدادشون کم نیست!)
چرا راه دور بریم؟ خود من نمونه حی و حاضر! ... در در دوران جاهلیتم مشکل مالی خاصی نداشتم و در حد معمول خانمهای جامعه زندگی میکردم + یک عدد بچه داشتم + سر کار میرفتم + مدرک تحصیلی هم در حد معمول (لیسانس) داشتم + زندگیم رو هم با کس دیگه ای شریک نبودم ... اما آیا خوشبخت بودم؟
ملاک خوشبختی یا بدبختی اینها نیست. تمام اونچه که من تلاش میکنم در وجود خودم محقق کنم، فقط و فقط این هست : تسلیم محض بودن در برابر امر خدا ...
و این تسلیم بودن در زندگی هر کس یه نمودی داره و برای همین هرکدوم از ماها از راه مخصوص به خودمون به سمت خداوند پیش میریم.
ملاک خوشبختی و بدبختی رو خدا به وضوح برای ما بیان کرده : ان اکرمکم عند الله اتقیکم ... تنها ملاک برتری انسانها تقواست ... زنی برترین زن هست که در تک تک افعالش رضایت خدا رو در نظر بگیره، نه سلیقه ی شخصی و انتظارات اجتماع رو ... و چنین زنی برتره، حتی اگه برای نورم اجتماع ناصرالدین شاهی بنظر بیاد ...
 اصلاً چرا زن ناصرالدین شاهی شده مظهر بدبختی؟ درحالیکه این اسیر بودن در قفس طلایی قصرها مشکل همه زنهایی بوده که همسر شاه بوده اند ... حتی در قصرهای اروپا هم زنها احساس خوشبختی نمیکردند.
سالها پیش به خاطر علاقه ای که به رمان دزیره داشتم، رفتم  سرنوشت یکی یکی شخصیتهاش رو توی ویکیپدیا دنبال کردم. مثلاً همون ژوزفینا که هم به توصیف نویسنده بسیار خوشگل بود و هم از نسل پادشاهان اصیل بود و دیگه شکی نبود که یک ملکه تمام عیارمیشه، در شرح حالش گفتن که بسیار افسرده بود و از تعدد معشوقه های همسرش (اسکار) رنج میبرده و حتی یه دفتر خاطرات ازش بجا مونده که شرح تنهاییهاش و غم و غصه هاش رو توش نوشته ...  
برین شرح حال ملکه های دنیا رو بخونین. آیا اونها شاد بودن؟ آیا راضی بودن؟ آیا برتری وجودی خاصی داشتن؟ ... برین زندگی زنهایی که الان در غرب مطرح هستند رو بخونید : همینمیشل اوباما که یه زمانی ازش بعنوان اسطوره ای از زنی که با تلاش خودش از سطوح پایین شروع کرده و به بانوی اول کاخ سفید تبدیل شده، یاد میشد. الان چه مشکلاتی با همسرش داره، طوری که میگن فقط تا پایان این دوره ریاست جمهوری میتونه به زندگی باهاش ادامه بده ... یا همین خانم والری که پارتنر جناب اولاند رئیس جمهور فرانسه هست و زمانی اولاند شریک اول زندگیش رو بخاطر اون ترک کرده، حالا خودش به همون شرایط مبتلا شده و باید به نفع یکی دیگه میدون رو خالی کنه و از شدت ناراحتی کارش به بیمارستان کشیده!
 واقعاً الان در غرب که مدعیه حقوق زن توش به مقدار زیادی تحقق پیدا کرده، آیا غالب زنها شاد و راضی هستند؟ ... مشتری اینهمه قرص ضد افسردگی که کارخانه های دارو سازی با شوق و ذوق تولید میکنند و سودش رو میبرند، کیه؟ کسی غیر از همین خانمایی که به لطف فمینیسم اکثر لوازم ظاهری موفقیت رو دارند؟ +
بله، زن دوران ناصر الدین شاه هم بدبخت بود، مثل بقیه زنها در ادوار مختلف تاریخ ... اما به نظر من عیب زن ناصرالدین شاهی این چیزهایی که دوستمون گفت نیست. بلکه این هست که اونها این کارها رو با یک حس بدبختی و اجبار انجام میدادن و انگیزه ی درونی و والایی برای انجامشون نداشتن ... هیچوقت در طول تاریخ زنها مخاطب تلاشهاشون رو خداوند، و هدفشون رو کسب رضایت خدا نمیدونستن ... بلکه همیشه دنبال این بودن که از مرد دلبری کنند تا به اهداف دنیایی خودشون برسن ... هیچوقت هدفشون از زندگی این نبوده که در حد خودشون تلاش کنند دنیا جای بهتری برای زندگی باشه، اونقدر که زیباترین وعده خدا به بشر در اون تحقق پیدا کنه.
 
کامنتهای دوست عزیز منتقدمون واقعاً من رو به فکر برد  و اسباب خیر شد تا یک بار دیگه فکر کنم و ببنیم اصلاً اهل این ادعا هستم؟ ... بله در این مسیر قدم زدن کار ساده ای نیست . اینجا باید آدم از خودش بگذره، و 6 چشمی مراقب باشه که مبادا هدفی غیر الهی نیتش رو خدشه دار کنه. حتی حواسش جمع باشه که همون حق و حقوقی که خود خدا برای زنها مقرر کرده، براش حجاب نشن ... مگه نه اینکه: حسنات الابرار سیئات المقربین ... اگر ما ادعای این رو داریم که میخوایم به تقرب برسیم، باید قبلش ظرفیت این مقام رو هم در خودمون ایجاد کرده باشیم.
حافظ میگه: " عشقبازی کار بازی نیست، ای دل سر بباز ...
امام حسین هم در شب عاشورا فرمودند هر کس طاقتش رو نداره بره ، چون جهاد  معامله  تمام زندگی یک انسان با خداست و اصلاً شوخی بردار نیست ... در جهاد ما هم هرکسی که دنبال اینه که ببینه از نمد همسرداری چه کلاهی گیرش میاد ، صحبتهای ما در اینجا به دردش نمیخوره. توصیه میکنم حتماً از همین امروز دیگه وقتش رو اینجا تلف نکنه. ما اینجا فقط دنبال همسرداری به معنی اینکه همسر رو توی مشتمون بگیریم و عبد و عبید ما باشه و بدون اجازه مون آب هم نخوره و این حرفها نیستیم . دنبال جهادیم! ... دنبال تحقق امر خدا در روی زمینیم ...
و حتما میدونین که جهاد با جنگ فرق میکنه ... همون فرقی که سربازان مثلاً جنگ جهانی دوم با بسیجیهای دوران دفاع مقدس فرق داشتن ... ظاهراً همه اسلحه دستشون بود و با دشمن میجنگیدند . اما یکی فقط شلیک میکرد و یکی نیتش این بود که داره به نیابت از خدا شلیک میکنه : و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی ...
برای همین هم جبهه در دوران دفاع مقدس کارخانه آدم سازی بود ... همونطور که فضای زندگی  مشترک برای ما فرصتی برای آدم شدنه ...
اگر باور داریم که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا، باید برای همراهی با امام عشق و قدم نهادن در مسیری که رضای خداوند در اون محقق میشه، آماده گذشتن از هرچیزی باشیم ... همونطور که 1400 سال قبل امام عشق یاران راستنش را با این ملاک گلچین کرد:
من کان باذلاً فینا مهجته، و موطناً على لقاء الله نفسه، فلیرحل معنا، فإننی راحلٌ مصبحاً إن شاء الله.
هر کس آماده است که در راهِ ما از خون خود بگذرد و خود را برای لقای پروردگارِ خود آماده کرده است، با ما بیرون آید که من به خواست خدا بامدادان روانه می شوم.
 
برای اینکه اون امر بزرگ در زمان ما تحقق پیدا کنه، باید زمانه مون رو تغییر بدیم. هر کس در حد وسعش باید نگاهش رو به دنیا الهی کنه و در حد توان خودش طرحی نو برای دنیا دراندازه ... اونوقته که قطره قطره های زندگیهای ما به می پیونده و اون طوفان عظیم تحقق پیدا میکنه ... یاران مهدی از آسمان نازل نمیشن. هر کسی در حد وسع خودش میتونه نقشی در این ماجرا داشته باشه. و من شک ندارم که بیشتر از اینکه ما منتظر آمدن امام مهربانیها باشیم، وجود نازنین او منتظر ماست که برای او هم که شده زیبا و خدایی زندگی کنیم.
 
------------------------------------------
پی نوشتها :
** این لینک " یاران مهدی"  رو لطفاً حتماً حتماً دانلود کنید و گوش بدید ... من که واقعا ازش استفاده کردم و لذت بردم.
 
** دوست نازنینمون مه طلا جان زحمت کشیده و فضایی برای بحثهای پیرامون مسائل بنیادین مربوط به زنان درست کرده، که بنظرم فضای خیلی خوبی هست که توش به همدیگه کمک کنیم تا درک بهتری از موهبت زن بودنمون داشته باشیم ... اسمش هم بسیار زیباست تو فقط لیلی باش
چهارشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۲۲
کد مطلب: 435486
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *