تشریح عملیات «خیبر» به روایت شهید همت

15 اسفند 1395 ساعت 10:56

اگر شما به یک ارتش منظم و کلاسیک بگویید ما قصد داریم نیروهای پیاده‌مان را سوار بر قایق حرکت بدهیم و در عمق خاک دشمن پیاده کنیم؛ آن هم بدون برخورداری از جاده‌های عقبه و امکان مهمات رسانی و چه و چه و چه آنها به ریش آدم می‌خندند!


به گزارش سرویس باشهداتفتان ما

کتاب «به روایت همت» درس گفتارهای شهید محمّد ابراهیم همّت فرمانده لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) است که در 3 جلد به قلم حسین بهزاد نگاشته شده است.
این کتاب در برگیرنده چهل و پنج درس از گفتارهای برگزیده از مجموعه مصاحبه‌ها و سخنرانی‌ها، بیانات توجیهی و ... سردار شهید حاج محمدابراهیم همت در حد فاصل بهار 1359تا زمستان 1362 است. آنچه در ادامه می‌آید درس گفتار چهل و چهارم بخش یکم است که مربوط می‌شود به عملیات خیبر. در این بخش چگونگی آغاز این عملیات به شرح زیر آمده است:
                                            ****
این جلسه با تلاوت آیات یکم تا سی و سوم سوره نباء آغاز می‌شود سپس فرمانده لشکر 27 رشته کلام را به دست گرفته،‌می‌گوید:
همت: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم به لطف عنایت الهی، عملیات خیبر، که یک عملیات طولانی بود، آغاز شد و تا امروز، نزدیک به چهار شبانه‌روز است که از این عملیات می‌گذرد، یعنی از عصر روز سوم اسفند 1362 تا امروز، که روز هفتم اسفند است الحمدلله پیشرفت‌های خوبی هم داشته‌ایم و در جنب آنها، مشکلات و گروه‌هایی هم بر سر راه ما به چشم می‌خوردند. که چون بنا داریم با غلبه بر آنها پیش برویم، لذا یکی از این گره‌ها، مربوط می‌شود به محور عملیاتی محول شده به لشکر 27 در طلائیه، که امروز می‌خواهیم مقداری درباره این گره صحبت کنیم و مطالبی را که در رابطه با آن به نظرمان می‌رسید، بیان کنیم، همچنین نحوه کار لشکر در آینده نزدیک را، برای برادران، روشن کنیم... 
همت خطاب به تعدادی از حضار جلسه می‌گوید:
... اگر بتوانید این نقشه را روی دیوار بزنید، خوب می‌شود؛ چون نقشه‌ای گویا است، ببینید آن را روی دیوار بزنید؟!
یکی از حضار: حاج‌آقا؛ گر نقشه را روی زمین بگذاریم بهتر است. 
همت خطاب به سید محمد رضا دستواره مسئول یکی از دو محور عملیاتی لشکر 27 می‌گوید: 
همت: رضا، بیا اینجا...
تنی چند از حضار، با کمک دستواره و همت، نقشه منطقه عملیات را روی کف سنگر پهن می‌کنند، سپس همت خطاب به باقر شیبانی، پیک فرماندهی لشکر 27 می‌گوید:
همت: ... آقای شیبانی!
شیبانی: بله؟!
همت:‌ الان کسی دم در سنگر هست تا نگذارد افراد متفرقه به اینجا بیایند؟!
شیبانی: بله
همت: فقط یکی از بچه‌ها جلوی در مراقب بماند، کافی است...
سپس همت خطاب به دستواره ادامه می‌دهد:
... تشریح عملکرد لشکر طی سه شبانه‌روز گذشته را، تو بگو رضا!
دستواره: من بگویم؟!
همت: آره 
دستواره: بسم‌الله الرحمن الرحیم و به نستعین با درود به ارواح طیبه همه شهدا و با سلام به همه برادران گرامی عرض شود به حضور شما... حاج‌آقا وقایع هر سه شب گذشته را بگویم یا فقط وقایع دیشب را ؟ 
همت: به طور مختصر، هر سه شب را بگویید.
دستواره: بسیار خوب، کلا عملیات در محوری که به لشکر 27 واگذار شده بود، طی سه مرحله انجام گرفت...
دستواره با استفاده از یک سنبه تفنگ کلاشینکف، نقاطی را روی نقشه به حضار نشان داده و می‌گوید ...
مرحله یکم، در شب اول، با تکی شروع شد که برادرها از روی این دژ، که تیپ 18 الغدیر در پشت آن مستقر بود و همه ما نسبت به آن توجیه هستیم همچنین از محور جاده مواصلاتی طلائیه نشوه و از محور سمت چپ این جاده آغاز کردند تک اولیه به منظور شکستن خط، توسط گردن مقداد بن‌ اسود، به فرماندهی برادر احمد نوزاد انجام گرفت. گردان مقداد انی تک را با نیرویی به استعداد سه گروهان آغاز کرد، یک تک ایذایی هم با این منظور که بسنجیم میزان موفقیت در آن تا چه حد خواهد بود، توسط گردان عمار یاسر، به فرماندهی برادرمان اسماعیل لشکری به اجرا درآمد. قرار شد گردان هم از در این قسمت از خط دژ، که قبلا توسط تیپ 18 الغدیر شکسته شده بود وارد عمل شده و از خط الغدیر عبور کند، حالا زیاد به جزئیات این تک ایذایی کاری نداریم، منتها در این مرحله، گردان مقداد توانست با کار زیبای خودش و عنایتی که خداوند به نیروهای آن کرد، از سمت چپ جاده طلائیه نشوه پیشروی کند و در این نقطه یک راه کاری را پیدا کند و از این گوشه سر در بیاورد، چه این که یکی از گروهان‌های گردان مقداد، که برادر مهدی قندیل «معاونت گردان»همراه نیروهای آن بود، توانست تا حوالی این قسمت‌ها جلو بیاید، اینها حتی توانستند از خاکریز هم عبور کنند و خودشان را تا اینجا برسانند، منتها با رسیدن به اینجا، دیگر این گردان توان خودش را برای ادامه تک تا حدودی از دست داده بود لذا برای ادامه کار، گردان کمیل بن‌زیاد، به فرماندهی برادر سعید خدایی، به دنبال گردان مقداد رها شد و مستقیم روی دژ رفت و با آمدن روی این نقطه، گردان کمیل عازم شد برای ادامه کار گردان مقداد این برادرها، از این گوشه دژ گذشتند و به طرف بالا رها شدند تا این خاکریز دوجداره به سمت بالا از نیروهای دشمن پاکسازی کنند، بعد از آن و در شرایطی که زمان و زمین برای حمله آماده بود، گردان حمزه سیدالشهدا (ع) به فرماندهی برادرمان حسن زمانی، از نقطه رهایی حرکت خودش را شروع کرد و ضمن رسانیدن خودش به گردان‌های مقداد و کمیل، از محدوده آنها هم گذشت و به پیشروی خودش ادامه داد. ضمن آنکه بخشی از توان گردان حمزه رها شد برای زدن به پاسگاه طلائیه قدیم و این جاده، و بخشی دیگر از توان این گردان هم به حرکت خودش ادامه داد، برای وارد عمل شدن در این نقاط، متأسفانه زمان کم آوردیم و به دلیل مسایل و مشکلاتی که پیش آمدند ناچار شدیم به جای آن که این گردان به مانورشان ادامه بدهند و بیایند اینجا و از پل عبور کنند و در این محل، سرپلی بگیرند، از آنها بخواهیم در پشت همین دژ متوقف بشوند و خط حدشان را در همانجا تعیین کردیم به این معنا که قرار شد آنجا توسط واحد مهندسی لشکر، خاکریزی احداث و این خاکریز تا شب به خاکریز موجود در منطقه وصل بشود، یعنی به گردان‌ها ابلاغ کردیم باید در حد فاصل پشت جاده آسفالت طلائیه، نشوه و در امتداد آن پشت این جاده خاکی منتهی به دژ، موضع پدافندی بگیرند. 
باز بنا به دلایل مختلفی که اگر لازم شد در ادامه آنها را مورد بررسی قرار خواهیم داد. نتوانستیم در پشت همین جاده هم، مستقر بشویم، لذا مطلب سومی که برای گردان‌ها در نظر گرفتیم تا لااقل همان خط موجود را برای خودشان حفظ کنند، از این قرار بود که گفتیم از این قسمت شکستگی دژ، به سمت بالا را تا اینجا و تا عقب را به عنوان خط خودشان حفظ کنند.
طوری که این قسمت را که راه کار خوبی است و امکان داشت بعدها عدم حفاظت از آن برای ما مسئله‌ساز بشود توی دست خودمان داشته باشیم، متأسفانه باز به علت اعمال فشار زیاد از جانب دشمن و همچنین مسائل دیگری که وجود داشت اینجا را هم نتوانستیم حفظ کنیم به همین علت هم بود که سرانجام، گردان‌های ما از آنجا به عقب کشیده شدند.
 آنچه تا به اینجا گفتم، مربوط به تکی بود که در شب اول انجام گرفت و به ترتیبی که گفتم؛ این تک ما، ناموفق بود، البته در شروع  و اجرای این تک، موفقیت داشتیم اما در ادامه تک موفق نبودیم و همین عدم موفقیت‌مان در استمرار تک منجر به اجرای عقب‌نشینی گردان‌های ما شد. 
مرحله‌ دوم: یا بهتر است بگویم دومین تک گردان‌ها لشکر ما دو شب بعد از تک ناموفق اولی به اجرا درآمد این تک دومی توسط گردان مسلم بن عقیل (ع) به فرماندهی برادر محمود امینی آغاز شد که طی آن، نیروهای این گردان، به سمت دژ رها شدند و ضمن یک مانور مستقیم تا این قسمت‌ها توانستند جلو بیایند. درست می‌گویم حاج‌آقا؟!
همت: درباره جناح‌ها هم توضیح بدهید.
دستواره: آه،‌ بله! عرض شود که آن شب حرکتی هم از این جناح‌ها، انجام گرفت که طی آن،‌ برادرهایی که از جناح سمت راست عمل می‌کردند، توانستند خودشان را تا نزدیکی‌های این پل هم برسانند. به همین دلیل از طرف مقامات بالا در فرماندهی قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ع) به لشکر ما دستور داده شد که حتی اگر هوا روشن و روز هم شده شما باید عملیات خودتان را آغاز کنید از آنجا که که در بین گردان‌های لشکر، میزان آمادگی گردان میثم تمار به فرماندهی برادر سید ابراهیم کسائیان از همه واحدها بیشتر و فاصله آن نسبت به سایر گردان‌ها با خط کمتر بود، حوالی ساعت نه و نیم یا ده صبح همان روز ما این گردان را از نقطه رهایی، برای حمله و زدن به این دشمن رها کردیم، گردان میثم ضمن پیشروی نیروهایش را آورد روی این دژ و جلو رفت فرمانده این گردان بر اساس طرح مانوری که قبلا هم بر اساس آن عمل کرده بودیم بخشی از توان گردن خودش را گذاشت برای عمل در این نقطه و بخش دیگر توان گردان را هم، برای عمل کردن از روی دژ در نظر گرفت. ناگفته نماند که در این تک دومی، واحدهای تانک  جمعی تیپ 20 زرهی رمضان به فرماندهی برادرمان یزدان مؤیدنیا هم وارد عمل شدند و جلو آمدند و یک تک زرهی را آغاز کردند و دشمن را آماج تیرهای مستقیم تانک‌های‌شان قرار دادن اید در طول جنگ کم سابقه بوده که زرهی خودی در جریان تک، هماهنگ با واحدهای پیاده ما جلو بکشند و کار بکند خوشبختانه کارآیی این تانک‌ها هم نسبتا خوب بوده است. ان شاءالله در حرکت های بعدی و عملیات‌های آینده هم، موفق تر عمل خواهند کرد چرا که شرکت در این تک دومی فی‌الواقع در حکم شروع به کار تیپ 20 زرهی رمضان بود و برادر یزدان مؤیدنیا هم فرمودند برای اولین بار است که داریم با این شیوه کار می‌شویم.
 از بحث عملکرد تیپ 20 زرهی رمضان هم بگذریم، گردان میثم تمار، آن روز رفت روی دژ و ضمن پیشروی، خودش را به نقطه‌ای که در آنجا، گردان مقداد‌ بن‌ اسود، به فرماندهی برادر احمد نوزاد، در تک قبلی به علت از دست دادن توان مانورش متوقف شده بود، از آنجا که به علت روشنایی روز، دشمن اشراف دید کاملی روی نیروهای عمل‌کننده گردان میثم داشت در کار پیشروی این گردان، یک گیری پیش آمد، مع‌الوصف نیروهای این گردان، همچنان تا فرا رسیدن شب، در این نقطه ماندند و استقامت کردند، به یمن همین حضور و استقامت نیروهای گردان میثم در خط بود که ما توانستیم نیروهای گردان مسلم بن عقیل (ع) را شب نشده از نقطه رهایی، حرکت بدهیم. طوری که در روشنایی نسبی هوای دم غروب، این گردان توانست خودش را به خط برساند و سر شب آن را رساندیم پای کار.
از طرف دیگر، ظرف آن یک شب فاصله موجود بین تک اول و تک دوم ما دشمن در این قسمت‌ها، موانع بازدارنده زیادی را احداث کرده بود طوری که اجرای تک از جانب ما از روی دژ به سمت دشمن تقریبا غیرممکن شده بود و به دلیل وجود یک ناهماهنگی کلی در بین ما، این تک هم نتوانست موفقیت‌آمیز به اجرا گذاشته شود. علت دیگر، این بود که گردان مسلم بن عقیل (ع) تمام توان آفندی خودش را به صورت یکپارچه در سمت راست دژ متمرکز کرده بود یعنی از گذرگاه باریکی که در حدفاصل دیواره دژ با آب‌گرفتگی وجود داشت. آنجا عملا یک کوچه باریکی موجود بود که عرض آن بیشتر از سی سانتی‌متر نمی‌شد لذا بدیهی است که اشتباه بود که گردان مسلم بیاید و از ان گذرگاه باریک نیروهایش را عبور بدهد بهتر بود که این گردان توان خودش را برای عبور از روی خود دژ به کار می‌گرفت به این معنا که عناصر تخریب‌چی، بیایند و مین‌های کار گذاشته شده روی دژ را پاک و خنثی کنند و تک گردان مسلم (ع) از روی دژ انجام بگیرد.
 بنا به همین دلیل، آن شب تا حوالی ساعت یک و نیم نیمه شب هنوز هم گردان مسلم (ع) با دشمن درگیر نشده بود. با توجه به این که ما در لشکر نمی‌خواستیم زمان کم بیاوریم فشار زیادی را روی فرماندهی این گردان گذاشته بودیم که هر چه زودتر از دژ بالا بکشد و با دشمن درگیر بشود. طوری که گردان ابوذر غفاری، به فرماندهی برادر محمد نوری‌نژاد که درست پشت سر گردان مسلم (ع)‌حرکت کرده بود و نیروهای آن، پهلو به پهلوی نیروهای گردان مسلم (ع) پشت دژ، کنار آب‌گرفتگی در وضعیت درازکش و آماده‌باش به سر می‌بردند، بتوانند هر چه سریع‌تر وارد عمل شده و آنها هم با دشمن درگیر بشوند.
مع‌الوصف، هر چه کردیم، گردان مسلم بن‌عقیل (ع) نتوانست از دژ عبور کند و در نتیجه آنجا خط شکسته نشد. شاید هم مقدر نبود آن شب خط شکسته شود لذا حاج‌آقا همت، شخصاً پشت خاکریز آمدند و هدایت گردان‌های عمل کننده لشکر را به عهده گرفتند و مرا هم برای هدایت میدانی گردان مسلم بن عقیل(ع) به موضع آن گردان فرستادند. وقتی که من خودم را به گردان مسلم بن‌عقیل (ع) رساندم، بعد از بررسی وضعیت دیدم هم زمان برای عبور دادن این گردان از دژ، کم است و هم این که وضعیت نیروهای در خط گردان مسلم (ع) به این گردان اجازه ادامه کار در آنجا را نمی‌دهد، چون نیروهای گردان مسلم (ع) توی آن باریکه به عرض سی سانتی‌متر حدفاصل دژ تا آب‌گرفتگی قرار داشتند و بعضی از برادرهای این گردان هم، آنجا تا کمرگاه‌شان توی گل و لای فرو رفته بودند. وضعیت نابسامانی داشتند طوری که تفنگ‌ها تیربارها و آر، پی‌،جی‌هایشان اکثرا توی گل فرو رفته بود نیروهای گردان ابوذر غفاری هم که آنجا پهلو به پهلوی گردان مسلم (ع) مستقر شده بودند تا بعد از عبور گردان مسلم (ع) آنها هم از همان راه کار جلو بکشند، یک چنین وضعیت نابسامانی را داشتند توی آن سرمای شبانه، نیروهای گردان ابوذر  هم عین نیروهای گردان مسلم (ع) توی گل و لای، زمین‌گیر شده بودند.
 لذا، حوالی ساعت چهار و نیم صبح، وقتی که دیدیم امکان عبور این دو گردان از دژ وجود ندارد، درخواست دادیم و از طرف مهندسی، یک دستگاه بلدوزر جلو آمد و برای برقراری تأمین نسبی نیروهای این دو گردان در برابر اجرای آتش مستقیم دشمن، یک خاکریزی را احداث کرد که کارش بد نبود، بعد از احداث خاکریز نیروهای گردان مسلم بن‌ عقیل (ع) را گذاشتیم پشت این خاکریز و سایر نیروها گردان ابوذر را از آنجا به عقب منتقل کردیم.
این هم ماجرای تک دوم!
سرانجام نوبت می‌رسد به داستان سوم تک ما، که دیشب آن را شروع کردیم، منتها لازم است یک نکته مهمی را درباره تک دوم در اینجا یادآور بشوم، در آن شب قرار بود همزمان با تک گردان مسلم بن‌ عقیل (ع) تمامی خمپاره‌اندازهای سه، چهار گردان لشکرمان را هم بفرستیم جلو و با نظارت مستقیم برادرمان عباس کریمی و برادر ... «یک کلمه نامفهوم»... یک اجرای آتش هماهنگ شده و جالبی را، روی این نقطه از مواضع دشمن در پشت دژ داشته باشیم ضمناً چون قبلا برادرهای واحد توپخانه لشکر، ثبتی کل این منطقه، از قسمت پاسگاه قدیم طلائیه تا اینجا را داشتند، قرار شد یک آتش منحنی قوی و بدون محدودیت را بر سر دشمن اجرا کنند. منظورم از اجرای آتش بدون محدودیت توسط توپخانه لشکرمان، این است ه دیگر بنا نداشتیم برای فرضا یک ربع ساعت آتش توپخانه داشته باشیم چه این که خاطرم هست برادرمان محمد کاظمی، مسئول واحد توپخانه لشکر به من گفته بود رضا تا هر موقعی که از من آتش بخواهی برایت آتش می‌ریزم.
 لذا در تک دوم، دیدیم که یک اجرای آتش جالبی را برادرهای توپخانه لشکر، بر سر دشمن در اینجا داشتند واحدهای  خمپاره‌انداز 60 میلی‌متری و 81 میلی‌متری آن چهار گردان هم در این قسمت، عمل کردند، منتها یک دوم موفق نبودند.
 در تک سوم، که دیشب با همین روال آن را انجام دادیم گردان ابوذر غفاری، به سمت خط دژ رها شد تا بعد از رسیدن به آنجا، برود و ضمن عبور از خط گردان مسلم (ع) به دشمن بزند، نکته‌ای که بیان آن در اینجا حائز اهمیت است این است که در تک دوم گردان مسلم منتظر مانده بود تا تخریب‌چی‌ها بیایند و موانع بازدارنده‌ دشمن، اعم از سیم‌های خاردار خب زمان کم آوردیم و کار متوقف شد این بار قبل از حرکت دادن گردان ابوذر غفاری من و برادرمان حاج‌آقا همت فرمانده این گردان برادر نوری‌نژاد را این طور توجیه کردیم که راکد ماندن گردان در پشت دژ، تا آمدن تخریب‌چی‌ها  و پاکسازی میدان مین، اشتباه است و فقط موجب اتلاف زمان می‌شود. لذا شما از همان لحظه‌ای که به پشت موانع بازدارنده دشمن رسیدید، درگیری‌تان را با دشمن آغاز کنید. در این صورت دیگر نفرات دشمن نمی‌توانند در آن دست میدان مین با خیال راحت بنشینند و دانه به دانه تخریب‌چی‌های ما را که قصد وارد شدن به آنجا و خنثی سازی مین‌ها را دارند، بزنند، در نتیجه دیشب برادرمان نوری‌نژاد، آرپی‌جی‌زن‌ها و تیربارچی‌های گردان خودش را پشت میدان مین، جلو کشید و آنها را پشت سیم‌های خاردار آن میدان مین آرایش داد و مستقر کرد. این بچه‌ها؛ دفعتاً به سمت عناصر دشمن در آن سوی میدان مین اجرای آتش کردند و همزمان بچه‌های تخریب ما هم وارد عمل شدند و داشتند آنجا برای این گردان، راه را باز می‌کردند. در آخرین لحظات آن شب، برادرمان نوری‌نژاد ضمن تماس بی‌سیم، به من اطلاع داد:‌ الان دیگر راه دارد باز می‌شود و من می‌توانم از این میدان مین عبور کنم، تا آن لحظه، کار داشت به صورت خیلی عالی و هماهنگ پیش می‌رفت. چه این که چون بنا داشتیم پشت سر گردان ابوذر گردان سلمان فارسی، به فرماندهی برادر عزیز نزل‌آبادی را وارد کار کنیم، موفق شدیم بر اساس همین تدبیر، عمل کنیم. آن شب گردان سلمان را هم توانستیم رها کنیم و حتی این گردان را، تا حوالی این منطقه هم جلو آورده بودیم. منتها ... بعد مجبور شدیم گردان سلمان و حتی گردان ابوذر را عقب بکشیم.
ما حتی گردان عمار یاسر، به فرماندهی برادر اسماعیل لشکری و گردان بلال حبشی، به فرماندهی برادر مجتبی احمدی را هم برای ادامه تک دیشب آماده کرده بودیم تا هر زمان زمینه فراهم شود، این دو گردان هم رها شوند و بروند و پشت دژ و در صورت نیاز یک حرکت زیبای هم توسط این گردان‌ها، در این قسمت داشته باشیم. از طرف دیگر دیشب گردان مالک اشتر، به فرماندهی برادر محمدرضا کارور و گردان حبیب‌بن‌مظاهر، به فرماندهی برادر «عمران پستی هشتجین، معروف به» عبدالله هم توسط هلی‌کوپترهای «شینوک»‌هوانیروز به داخل جزیره جنوبی مجنون هلی‌برن شده بودند. قرار بود این دو گردان ما، از داخل جزیره حرکتشان را شروع کنند و ضمن عبور از پل بیایند داخل این منطقه طوری که در این قسمت ما و آنها بتوانیم با همدیگر الحاقی برقرار کنیم.
 منتها، حوالی نیمه شب دیشب بود که از رده‌های بالا با لشکر ما تماس گرفتند و دستور دادند که باید عملیات‌تان را متوقف کنید. التبه حاج آقا همت،‌ابتدا زیر بار این دستور نمی‌رفتند و می‌‌گفتند:‌ نخیر، این عملیات، باید ادامه پیدا کند چون ما داریم موفق می‌شویم، خب، ایشان درست می‌گفت: اجرای آتش ادوات و توپخانه ما در تک سوم هماهنگ بود. نیروهای عمل‌کننده، با هم هماهنگ بودند، کار حساب شده بود مع‌الوصف از آنجا که بایستی قداست سلسله مراتب فرماندهی مبتنی بر ولایت‌پذیری حفظ بشود، لذا عملیات‌مان را متوقف کردیم و نیروهای‌مان را که داشتند از داخل میدان مین روی دژ هم عبور می‌کردند، به عقب کشاندیم و به این ترتیب عملیات دیشب، متوقف شدند.
 نکته قابل اشاره دیگر، مربوط می‌شود به وضعیت دیگران مسلم‌بن‌عقیل (ع) وقتی خبردار شدیم که نیروهای کمین این گردان پشت خاکریز دژ نمانده‌اند و به عقب برگشته‌اند، مجبور شدیم نیرویی به استعداد دو دسته از گردان بلال حبشی را که در وضعیت آماده‌باش بودند، همان شبانه با استفاده از وانت‌های تویوتا، به جلو اعزام کنیم، این دو دسته نیرو، رفتند و در سنگرهای کمین خط گردان مسلم (ع) مستقر شدند. مطلب دیگر این که، بچه‌های واحد مهندسی رزمی لشکر با هدف رسیدن به این قسمت کانال، حرکت‌شان را شروع کردند و تعدادی تخریب‌چی هم پیشاپیش ماشین‌آلات‌شان به کار گرفته بودند. این‌ها توانستند خودشان را تا نزدیکی این کانال هم برسانند. در حال حاضر، علاوه بر آن دو دسته نیروی کمین متعلق به گردان بلال، تانک‌های تیپ 20 زرهی رمضان هم در اینجا مستقر هستند و وضعیت کلی خط لشکرمان، به این شکل است که گفتم، والسلام علیکم و رحمه الله.
حضار: اللهم صل علی محمد و آل محمد.
در این لحظه همت رشته کلام را به دست گرفته، خطاب حاضرین در سنگر می‌گوید:
 همت: برادرها، لطفاً به اندازه یک ردیف، از جایی که نشسته‌اید، جلوتر  بیایید...
پس از دقایقی شور و مشورت بر سر این که آیا بهتر است نقشه حاضر در جلسه را روی دیوار نصب کند، یا کماکان آن را روی زمین قرار  دهند. قرار می‌شود نقشه کف سنگر پهن بماند و همت، سخن را ادامه می‌دهد:‌
همت: ... بعد از خاتمه علمیات عملیات والفجر ـ 4، ما داشتیم خودمان را برای عملیات دیگری در جبهه غرب آماده می‌کردیم، که به یک باره از رده‌های بالا ابلاغ شد که دو هفته برای جابه‌جایی به جنوب فرصت داریم و بعد هم ما را آوردند توی این منطقه، تا در اینجا وارد عمل بشویم.
یکی از مشخصه‌های زمین این منطقه، وجود «هور» در آن بود، که همین امر، ویژگی‌های خاصی را به زمین اینجا می‌دهد، یعنی پوشیدگی زمین از آب، نیزار و سرانجام، باتلاقی بودن بخش‌هایی از آن، نفس حرکت نظامی در یک چنین زمینی و حمله به دشمن، بدن شک یک توکل بسیار بالایی را می‌طلبد، یک توکل بسیار بالایی را می‌خواهد! چه اینکه اگر شما به یک ارتش منظم و کلاسیک بگویید ما قصد داریم نیروهای پیاده‌مان را سوار بر قایق، از پاسگاه شهید باقری حرکت بدهیم و بعد از طی هشتاد کیلومتر، این این نیروها را ببریم و در عمق خاک دشمن پیاده کنیم؛ آن هم بدون برخورداری از جاده‌های عقبه و امکان مهمات رسانی و تخلیه مجروح و چه و چه و چه و چنین کاری هم امکانپذیر است، آنها به ریش آدم می‌خندند!
به همین خاطر هم بود که دشمن از بابت این منطقه، خیالش راحت بود، چه این که دشمن تا قبل از عملیات الی‌بیت‌المقدس، حدود یک سال و خرده‌ای در منطقه سوسنگرد و هویزه حضور داشت و وقتی «در بهار 1361» از جفیر و طلائیه نیروهایش را به داخل خاک عراق عقب کشید، این منطقه هور را یک زمین مرده و از نظر قابلیت عملیاتی برای دیدن عبور ناپذیر تلقی می‌کرد، بحمدالله همین خطای محاسباتی دشمن در مورد زمین هور تبدیل شد به نقطه ضعف دشمن و ما توانستیم به نحو احسن، از این نقطه ضعف دشمن استفاده کنیم، در صدر اسلام، چه در جنگ خیبر و چه در سایر جنگ‌هایی که در آنها پیامبر (ص) و حضرت امیر (ع) شرکت داشتند، از آنجا که اساس کار بر مبنای جلب رضای خدا بود، روال کار آن بزرگواران بر این مبنا قرار داشت که از نقاطی به دشمن  حمله بشود، که دشمن حتی تصور آسیب‌پذیری از آن نقاط را هم، نداشته باشد و به نقطه ضعف دشمن بزنند.
 در اینجا هم، همین شیوه به کار گرفته شد، عملیاتی که در این منطقه، با نام «عملیات خیبر» آغاز شد مبتنی بود بر چند عملیات ایذایی قبلی، مثل والفجر ـ 5، در محور چنگوله و والفجر ـ 6، در محور چیلات و چزابه، محل الحاق خط  حد سپاه چهارم و سپاه سوم نیروی زمینی ارتش عراق، در چزابه واقع شده است، چه این که محل خط سپاه دوم و سپاه سوم دشمن هم در چنگوله واقع شده است، توجه می‌کنید؟!
یعنی این حرکت‌هایی ایذایی ما «نبردهای والفجر 5ـ و والفجر ـ 6»، توانی به استعداد سه سپاه دشمن را در چنگوله، چیلات و چزابه، درگیر می‌کرد و صددم را از این که بتواند با فراغ خاطر به پشتیبانی و تقویت یکی از این سه سپاه، یا به کارگیری واحدهای دو سپاه دیگرش بپردازد، باز می‌داشت، چه این که دلیل عمده ضربه‌ای که ما در عملیات والفجر مقدماتی خوردیم، ناشی از همین مسئله بود، در آنجا، ما به یک سپاه «سپاه چهارم عراق» حمله کردیم، ولی دشمن بلافاصله امکانات مهندسی و توپخانه‌ سه سپاه دیگرش را آزاد کرد و فرستاد به سمت ما، تمام توپخانه‌های سه سپاه دیگرش را جمع کرد و فرستاد سراغ ما، لذا دیدیم چه آتش توپخانه‌ای وحشتناکی را در والفجر مقدماتی، بر سر نیروهای رزمنده‌ ما، اجرا کردند.
 منتهی، این بار دشمن نتوانست چنین کاری را انجام بدهد، چرا؟! حساسیت چنگوله، به واسطه قرار داشتن آن در سی کیلومتری دجله، حساسیت چیلات، به خاطر نزدیکی آن به ساحل دجله و حساسیت چزابه به هم، به علت ترس دشمن از حرکت ما به سمت پل غزیله و رفتن ما به سمت شعر العماره مرکز استان میسان عراق، عملاً دست دشمن را برای اجرای تدبیری نظیر آنجه در والفجر مقدماتی انجام داد، بسته بود.
 این دفعه، دشمن نگران شده بود که نکند ایران قصد دارد بخشی ازنیروهایش را از چزابه وارد عمل کند و بخش دیگر را، از چیلات جلو بکشد و این نیروها بروند و پشت رودخانه طیب و شهرک طیب برسند و شهر العماره را از پشت آن مورد تهدید قرار بدهند و عقبه این شهر را ببندند. خب: طبیعی است که چنین حرکتی، برای دشمن یک تهدید بزرگی محسوب می‌شود و دشمن دیده بود که در عملیات والفجر ـ 1 هم، ما بنا داشتیم خودمان را به پشت العماره برسانیم.
 لذا، موقعی که عملیات والفجر ـ 6 در چزابه شروع شد، دشمن فکر کرد ما این حرکت را با هدف دور زدن العماره شروع کرده‌ایم، در نتیجه، بدون شک دشمن به یگان‌های سپاه چهارم خودش در آن منطقه دست نخواهد زد، یعنی به هیچ کدام از آن پنج لشکر  خودش در سپاه چهارم، دست نخواهد زد. به همین جهت، در اینجا «منطقه عملیاتی خیبر» صرفا  لشکرهای تابعه سپاه سوم دشمن با ما درگیر خواهند بود که آرایش و گسترش آنها را برایتان شرح می‌دهم. 
1- در این منطقه «دشت جفیر» تا کوشک، لشکر 11 پیاده عراق حضور دارد.
2- از کوشک تا پاسگاه زید، لشکر 5 مکانیزه عراق حضور دارد.
3- از پاسگاه زید تا این نقطه «طلائیه» لشکر 8 پیاده عراق حضور دارد
4- از این نقطه تا بندر فاو، لشکر 15 پیاده عراق حضور دارد.
5- و سرانجام، لشکر 6 زرهی عراق هم، در اینجا گسترش پیدا کرده است.
این پنج لشکر درگیر سپاه سوم، که صدام هم برای آنها اهمیت خاصی قائل است در این منطقه گرفتارند و دشمن برای تقویت سپاه سوم، به آن پنج لشکر تابعه سپاه چهارم خودش، دست بزند.
ادامه دارد...
پاسداشت سی و سومین سالگرد عملیات خیبر/28
انتهای پیام/فارس


کد مطلب: 437115

آدرس مطلب: https://www.taftanema.ir/news/437115/تشریح-عملیات-خیبر-روایت-شهید-همت

تفتان ما
  https://www.taftanema.ir