۰

نواندیشان دینی یا معارضان سیاسی

بدون تردید استخدام واژگان «نواندیشان دینی» به عنوان برند و تابلوی هویت‌بخش برای نشان دادن امری مستقل از وضع موجود پس از انقلاب اسلامی و نمایاندن آن به عنوان عرصه تئوریک است.
نواندیشان دینی یا معارضان سیاسی
به گزارش سرویس یادداشت ومقاله تفتان ما،

چند ماهی است رسانه‌های فارسی‌زبان غربی در قالب مقالات علمی و شبه‌علمی به فراز و فرود عملکرد نواندیشان دینی در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی می‌پردازند. بخشی از این نوشتارها پروسه مذکور را شکسته خورده توصیف و بخشی تلاش کرده‌اند بدون قضاوت آن را ساختارمند یا تبیین کنند. آخرین نمونه در آبان امسال توسط یکی از اساتید ایرانی کالج فلسفه و دین در پنسیلوانیا نگاشته شد که جریان نواندیشی دینی در ایران را در سه گرایش: 1ـ  اصلاح فکر دینی؛ 2ـ  بازسازی دین و 3ـ  معنویت‌گرایی فرادینی، تقسیم و هر یک را تبیین کرده است. ذکر شمه‌ای درباره آنچه با هویت «نواندیشان دینی» شناخته می‌شود را لازم دیدم که با زبان ژورنالیسم به آن اشاره ‌کنم.

1ـ  بدون تردید استخدام واژگان «نواندیشان دینی» به عنوان برند و تابلوی هویت‌بخش برای نشان دادن امری مستقل از وضع موجود پس از انقلاب اسلامی و نمایاندن آن به عنوان عرصه تئوریک است. اما حقیقت ماجرا را باید نوعی واکنش سیاسی به نظام مستقر دانست. نقطه عزیمت جایابی چهره‌هایی که ذیل این تابلو نشسته‌اند، از مواجهه سیاسی با حاکمیت مستقر شروع شد. اما به خاطر تعلقات دانشگاهی و روشنفکری، مفهوم نواندیشی را برای مخفی کردن منازعه سیاسی به کار گرفته‌اند تا با القای بی‌طرفی در منازعات روزمره، اعتماد تئوریک‌پسندان را جلب کنند که البته در این مسیر هیچ موقع موفق نشده‌اند.

بنابراین وقتی غلبه ذهنی این جماعت پیدا کردن اهرم‌هایی برای تهدید و تحدید نظام دینی مستقر است می‌توان گفت هر سه گرایش اصلاحی به سکولاریسم ختم می‌شود و سکولاریسم نیز نمی‌تواند امری نو تلقی شود. اصلاح فکر دینی برای پیراسته کردن بخش سیاست از دین مفهوم‌سازی می‌شود، بازسازی دین نیز با هدف دنیوی‌کردن دین است که باز به سکولاریسم ختم می‌شود و معنویت‌گرایی فرادینی نیز همانی است که جناب ملکیان آن را مانند فیزیک و شیمی دارای متد می‌داند و در عرف و ادبیات دینی زمانه ما «معنویت‌سکولار» یا «عرفان‌های کاذب» لقب گرفته است. بنابراین فردی کردن امر دینی شاید در عرصه دین‌پژوهان طرفدارانی داشته باشد. اما باید پذیرفت که این موضوع نه تنها «نواندیشی» نیست بلکه «کهنه‌اندیشی» و میراث 400 ساله‌ تمدن مغرب است.

این جماعت هر موقع سفره نواندیشی خود را پهن کرده‌اند و به هر موضوعی و از هر کجا وارد شده‌اند با حمله به جمهوری اسلامی از آن خارج شده‌اند. در تفسیر مولانا به جمهوری اسلامی می‌تازند، در مطالعه علمای سلف تشیع به جمهوری اسلامی می‌تازند. در تحول‌پذیر خواندن معرفت دینی جمهوری اسلامی را می‌نوازند و در فهم علمی و روشمند دین باز در همین وادی وارد می‌شوند. بنابراین بهترین نام برای نواندیشان دینی این است که آن را یک «جریان سیاسی» معارض با نظام جمهوری اسلامی بدانیم که فراتر از زمان و مکان موجود نسخه‌ای ارائه نکرده‌اند و دغدغه آنان نیز جز نبود نظام مستقر چیز دیگری نیست. بنابراین عنوان فعلی این جریان مفهومی است که دچار کج‌تابی شده و در معنادهی به گفتمان و رفتار اعضای این تابلو و این هویت ناقص است.

2ـ  این جریان در نفی وضع موجود و تخریب سامانه‌های دینی قابل دریافت فعلی بسیار تلاش کرده، اما جایگزینی برای حیات سیاسی ـ  اجتماعی بوم جامعه خود ارائه نکرده‌ است. هیچ مدل درون‌دینی برای ترمیم آنچه نمی‌پسندد، ارائه نکرده‌ و شاید علت شکست آنان (که در پژوهش‌های شبه‌علمی اخیر بدان پرداخته می‌شود) همین باشد.

3ـ  این جریان در روش اندیشه‌ورزی به روش‌های برون‌دینی روی آورده که به صورت طبیعی بر معرفت سیال و شالوده‌شکن استوارند. مثال‌آوری آنان معمولاً از مشارب غیردینی است، به همین دلیل از عمق‌بخشی به آنچه عرضه می‌کنند، عاجزند. روش‌های پست‌مدرن به آنان چنین تجویز می‌کنند که باید به بنیان‌های دینی نیز وارد شوند تا به تعبیر خود بتوانند از دین رازگشایی و اوهام‌زدایی کنند. به همین دلیل به نقطه‌ای می‌رسند که اجتهاد در اصول را هم جایز می‌دانند تا بتوانند قواره‌های علمی خود را که بر معرفت نسبی سوار هستند، کارآمد و مؤثر ببینند.

اجتهاد در اصول برگرفته از روش‌های علمی پست‌مدرن و پساساختارگرانه علوم انسانی غرب است که ترجمه همان جوهرستیزی، شالوده‌شکنی و تکثر چشم‌اندازهاست. آنچه نواندیشان دینی ارائه می‌دهند اگر به تغییر نگرش هم منجر شود، مسیر جدیدی به سوی ناکجاآباد است. فرض کنید مردم از سروش بپذیرند که آنچه در قرآن می‌خوانیم عیناً کلام خدا نیست، بلکه ترجمه پیامبر است یا عصمت قابل درک نیست، خوب ثم ماذا. حالا باید چه کرد؟ مسلمانی با قرآن جدید دچار چه قبض و بسطی خواهد شد و زندگی انسانی یک مسلمان چه صورتی می‌یابد؟ بنابراین ایجاد تردید بدون ارائه سامانه جدیدی که بی‌قراری را پایان دهد و فلسفه زندگی با جوهره مسلمانی را به نمایش گذارد، دیده نمی‌شود.

4ـ  مفاهیم گفتمانی این جریان معمولاً وارداتی است و از پارادایم تجربه شده غرب پیروی می‌کند. «عصری شدن دین»، «عرفی شدن دین»، «ایدئولوژی‌زدایی از قدرت»، «پروتستانتیسم دینی»، «اومانیزم الهی»، «قداست‌زدایی از قدرت» و... مفاهیم درون دینی نیستند و همه نیز در نوبت مبارزه با نظام مستقر قرار دارند. آنچه روشنفکران به اصطلاح دینی ما را گرفتار کرده، این است که نتوانسته‌اند مبتنی بر معرفت ذاتی به نوگرایی روی آورند. دلیل اصلی آن نیز این است که نه تنها در کاویدن دین، بر روش‌های درون‌دینی تکیه نمی‌کنند که آنها را به سخره می‌گیرند.

5ـ  سیاست دین‌محور یا اسلام سیاسی به کلی از اندیشه نواندیشان دینی خارج شده است و نه تنها برای چگونگی آن نسخه‌ای ندارند که چیستی آن را هم نفی می‌کنند، اما مدل‌های جایگزین برای نظام مستقر را به سکولاریسم و لیبرالیسم و پارادایم حاکم در غرب ارجاع می‌دهند. عقب راندن دین از عرصه اجتماعی و سیاسی غایت آمال آنان است و دین را امری فردی می‌دانند که به فرد و خالق مربوط می‌شود. حال اگر بپذیریم که نواندیشان دینی، دین را فاقد صلاحیت برای امر سیاسی می‌دانند و از قاعده قیصر به راه خود و کلیسا به راه خود استفاده می‌کنند، چرا خود را نواندیش می‌نامند؟ آنچه آنان ارائه می‌دهند در یک مسیر تکاملی 400 ساله در غرب به وضع موجود رسیده است. بنابراین می‌توان مدعای آنان را از نواندیشی دینی به دالان تحجر سیاسی کشاند و آنجا ذبح کرد. آورده‌های لوتر و کالوند در روش و رفتار چگونه می‌تواند نواندیشی دینی آن هم در تفکر اسلامی باشد؟ بنابراین نواندیشان دینی با حذف سیاست از تفکر شیعی از جامعیت دین عدول کردند و برای بازسازی آنچه پیراسته کرده‌اند به تجربه‌ها و روش‌های برون‌ دینی پناه می‌برند و مثال‌آوری آنان در فلسفه و سیاست، جوامع و اندیشمندانی هستند که بنیان‌های فکری و سیاسی آنان در بستر معرفت خود‌بنیان رشد نموده است.

6 ـ حصر «اجتهاد» در حوزه روحانیت و دیده نشدن دانشگاهیان در پروسه روزآمدی احکام دینی، نوعی «حسادت مزمن» را برای روشنفکران دینی به ارمغان آورده است. به رسمیت شناخته نشدن در تفسیر دین به جرم دانشگاهی بودن، روشنفکران به اصطلاح دینی را در هجوم به حوزه علمیه ترغیب نموده است و کم‌پنداری‌شان از سوی جامعه دین‌باور را با هجمه به اهل اجتهاد جبران می‌کنند. برخی از این افراد وقتی به نام یا نظر علمای تراز اول تشیع (مراجع حی) می‌رسند چنان تحقیرآمیز سخن می‌گویند که گویی با یک عقب‌مانده ذهنی ـ زمانی مواجهند. این رویه قبل از اینکه به تضارب افکار برگردد به حسادت ناشی از انحصار اجتهاد بر می‌گردد. از اینکه مردم برای مسائل دینی‌شان به نواندیشان دینی مراجعه نمی‌کنند، عصبانی‌اند و علت آن را نیز نه ریشه‌دار بودن پیوند مردم و علمای تشیع که عوام‌گرایی، ساده‌اندیشی و ضعف عقلانیت مردم می‌دانند.

7 ـ برخی از آنان ضمن رد نظام جمهوری اسلامی، آن را نیز عرفی شده می‌دانند که دین را به انحراف کشانده است، به طور مثال سپردن انتخاب نیابت امام زمان به پروسه مردم‌سالاری یا کارکرد مجمع تشخیص مصلحت را به عنوان نمونه‌هایی از امر عرفی می‌دانند. اما حقیقت نواندیشی دینی که کارآمدی دین در عرصه سیاسی و اجتماعی را به ارمغان می‌آورد، همین اقدامات است. حضرت امام بزرگ‌ترین نواندیش دینی بود که کارآمدی دین در عرصه سیاسی و اجتماعی را در جهان مدرن تئوریزه کرد، اما آنچه انتخاب نایب امام زمان را به مردم می‌سپارد یا مجمع تشخیص مصلحت را مأمور انجام خلاف شرع در احکام ثانویه می‌نماید همان «اجتهاد پویا» است که در قالب زمان و مکان دین را تفسیر می‌نماید. بنابراین به جای نواندیشان دینی «مجتهد زمان‌شناس» می‌نشیند و روش‌های اجتهاد نیز با مقتضیات درون دینی انجام می‌شود. اشتراک گفتمانی نواندیشان دینی با گفتمان غرب و احساس هارمونی آنان نسبت به نظام جمهوری اسلامی به تقلیل جایگاه اندیشه‌ورزی آنان انجامیده است و آنان را به معترضان سیاسی وضع موجود تقلیل داده است، اما اگر این معارضه بتواند حوزه علمیه را به تحریک وادارد و حوزه بتواند برای معضلات سیاسیـ  اجتماعی و فرهنگی روز، نسخه‌ای کارآمد تولید کند، می‌توان یک خاصیت (تحریک‌کنندگی) برای معارضان سیاسی (نواندیشان دینی) قائل بود.
 
منبع:جوان

دانا
يکشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۰۳
کد مطلب: 437120
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *