۰

خودشیفته‌ها چه می‌گویند؟

خودشیفته کسی است که روش خود اظهاری را درست یاد نگرفته و یا بخاطر سرکوب‌های اولیه برای جبران آن تلاش می‌کند تا به نحو اشتباهی خود را مورد توجه دیگران قرار دهد.‏
خودشیفته‌ها چه می‌گویند؟
به گزارش سرویس وبلاگستان تفتان ما،خودشیفته‌ها فکر می‌کنند تنها آدم‌هایی هستند که باید مورد درک دیگران قرار بگیرند و آنقدر خوب هستند که باید مورد تحسین همگان قرار بگیرند.خودشیفته کسی است که روش خود اظهاری را درست یاد نگرفته و یا بخاطر سرکوب‌های اولیه برای جبران آن تلاش می‌کند تا به نحو اشتباهی خود را مورد توجه دیگران قرار دهد.‏
   در جمعی نشسته‌اید که بحثی در می‌گیرد. نظر شما را می‌پرسند و شما سعی می‌کنید به طور خلاصه کمی درباره موضوع مورد بحث حرف بزنید اما یک نفر در این میان هست که مدام در میان کلام بقیه می‌پرد و دائم سعی می‌کند در مورد همه چیز اظهار فضل کند. او از همان ابتدا در این جمع سعی کرده توجه همه را به سوی خود جلب کند و دائم در مورد خودش حرف می‌زند.‏   خودشیفتگی طیفی از اختلال شخصیتی است که بسیاری از ما دچار آن هستیم. در فرهنگ رایج خودشیفتگی به افرادی اطلاق می‌سود که عاشق خود هستند. خودشیفته‌ها فکر می‌کنند تنها آدم‌هایی هستند که باید مورد درک دیگران قرار بگیرند و آنقدر خوب هستند که باید مورد تحسین همگان قرار بگیرند.‏   خودشیفته کسی است که روش خود اظهاری را درست یاد نگرفته و یا بخاطر سرکوب‌های اولیه برای جبران آن تلاش می‌کند تا به نحو اشتباهی خود را مورد توجه دیگران قرار دهد.‏   این اختلال طیفی از اختلال شخصیتی است به این معنا که فردی می‌تواند تنها برخی از نشانه‌های اختلال شخصیت را داشته باشد و یا یک خودشیفته تمام عیار باشد.‏   اختلال خودشیفتگی چندان رایج نیست اما خیلی از ما تا اندازه‌ای خودشیفته‌وار رفتار می‌کنیم.‏   رفتارهای یک خود شیفته   خودشیفته‌ها نیاز شدیدی به تحسن و تائید دارند. چرا که گمان می‌کنند شخصیتی ویژه و منحصر به فرد هستند و آنها گمان می‌کنند که بر دیگران ارجحیت دارند و با استعدادتر هستند و دستاوردهای بیشتری دارند.‏   آنها آسیب پذیری خود را نمایان نمی‌کنند چرا که از بیان ضعف خود هراس دارند و نگران موقعیت خود هستند.‏   آنها هرگر سعی نمی‌کنند احساس نیاز به دیگران را نشان بدهند. چرا که همواره می‌خواهند در مرکزتوجه دیگران باشند.‏   آنها می‌توانند آزارگر باشند چرا که آنها می‌دانند چگونه با تحت تاثیر قرار دادن دیگران آنها را تحت کنترل خود در بیاورند.‏   خودشیفتگی می‌تواند نتیجه یک کودکی ناسالم باشد و یا ناشی از زخم‌های گذشته است. آنها همواره در جستجوی تائید دیگران هستند زیرا در گذشته نتوانسته‌اند ارزش و جایگاه مناسبی پیدا کنند.‏   اشتباه در تربیت مثلا فقدان توجه کافی والدین به کودک یا قدرت طلبی والدین و محدودیت‌ها فراوان را از عوامل زمینه‌ساز خودشیفتگی می‌دانند.‏   هم والدینی که ارزش و جایگاه کافی به کودک نمی‌دهند و هم والدینی که بیش از اندازه کودک را مورد تحسین و توجه قرار می‌دهند خودشیفتگی را در روند رشد کودک فراهم می‌کنند.‏   چگونگی احساس و فکر افراد خودشیفته با بقیه بسیار متفاوت است   خودشیفته‌ها توجه کمی به احساسات و نیازهای دیگران دارند. آنها اصلا اعتقادی ندارند که دچار مشکلی هستند و باید چیزی را تغییر بدهند. آنها واقعا با چیزی که هستند و احساسی که دارند خوشحالند و نیازی برای اصلاح در خود احساس نمی‌کنند.‏   البته خودشیفته‌ها فرق خوب و بد را می‌فهمند چرا که آنها معنای علت و معلول را درک می‌کنند با این حال آنها راه‌های فرار بسیاری برای خود فراهم می‌کنند و به این ترتیب آنها هرگز متوجه دردسری که می‌توانند ایجاد کنند نمی‌شوند. خودشیفته‌ها به شکل کاملا متفاوتی فکر می‌کنند. آنها هر چیزی را از موقعیت‌های متفاوت تماشا می‌کنند با این حال آنها فاقد همدلی هستند و از بیان احساسات نسبت به دیگران عاجزند.‏   راهی برای کنار آمدن   آدم‌ها شخصیت‌های متفاوتی درند. همه مثل شما فکر نمی‌کنند و عملکردهای متفاوتی دارند.   به جای تلاش برای تغییر این دسته از افراد سعی کنید این تفاوت‌ها را بپذیرید و توازن ایجاد کنید. اگر واقعا می‌خواهید ارتباط بهتری با دیگران داشته باشید سعی نکنید آنها را شبیه خود کنید.‏   ‏ بنابراین به جای تلاش برای تغییر خودشیفته‌ها یاد بگیرید بر نیازهای خود تمرکز کنید.‏   این مساله را بپذیرید که خودشیفته‌ها دربرابر تغییر بسیار پافشاری می‌کنند. این به نفع شماست که به جای آنکه بخواهید آنها شبیه شما شوند همانگونه که هستند پذیرایشان باشید.‏   واقعیت این است که تنها چیزی که شما بر آن کنترل و تمرکز دارید نگرش و اعمال خودتان است. آنچه خودشیفته‌ها انجام می‌دهند ناشی از احساس عدم امنیت است. آنها کاملا از درون احساس آسیب پذیری می‌کنند و نیاز زیادی به تائید و توجه دارند. اگر این مساله را بفهمید هرگز آنها را در برابر خود نمی‌بینید و یا احساس نمی‌کنید که هدفشان آسیب زدن به شما یا تسلط است.     این مساله به ویژه اگر با چنین فردی زندگی می‌کنید یا با او همکار هستید بسیار کمک کننده است. شما کسی هستید که می‌توانید به چنین فردی اطمینان و اعتماد به نفس بدهید بدون اینکه نگران باشید او از آن علیه شما استفاده خواهد کرد.‏   اگرچه آنها به احساسات دیگران بی‌توجه هستند اما آنها عمیقا نگران احساس و فکر دیگران نسبت به خودهستند. اگر با یک خودشیفته همکار هستید بر ایده‌ها و حقایق تکیه کنید نه به احساسات و عواطف.‏   بدون شک شما آن کسی که یک خودشیفته توصیف می‌کند نیستید بنابراین چندان نگران اظهار نظر او راجع به خودتان نباشید و با آنها بحث نکنید یا سعی نکنید آنها را وارد میدان جنگ کنید. اصلا مساله‌ این نیست که یک خودشیفته بر حق است یا نه. آنچه او بر آن پافشاری می‌کند تنها برای احساس مثبت در درون خود است نه چیزی بیشتر.‏   شاید بهتر باشد از یک خودشیفته دور بمانید به ویژه اگر این برایتان دشوار است. یک رابطه سالم دو جنبه دارد. رابطه بر مبنای احترام و بده و بستان است. این مساله در رابطه یا یک خودشیفته هرگز برآورده نمی‌شود چرا که او همواره نیاز به توجه یک طرفه دارد. او می‌خواهد که دیگران باعث شادی او باشند و از او حمایت کنند.   اگر وارد رابطه با یک آدم خودشیفته می‌شوید و دوستش دارید باید متوجه این نکته باشید که نباید انتظار زیادی از او داشته باشید.‏   اگر زمانی فرا برسد که احساس کنید دیگر نمی‌توانید رابطه با چنین فردی را ادامه بدهید باید ابتدا یک حد و مرزهایی را فراهم کنید و بر آنها استوار باشید.. چرا که یک خودشیفته به هر طریقی سعی می‌کند از حد و مرزها عبور کند.   مثلا او ممکن است به هر طریقی وارد گفتگو با شما شود. این شما هستید که باید بر حد و مرزهای خود استوار باشید.‏   منبع:سلامت   انتهای پیام/فارس
سه شنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۱۳
کد مطلب: 437800
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *