به گزارش سرویس مذهبي
تفتان ما،به نقل از
آناج، ماه شعبان تازه وارد شده است و چشمهای پسر عمو زهرا (س) و پدر بزرگوارش در انتظار دیدن چهره آرام بخش مبارکترین مولود خدا، لحظه شماری میکند اما از همه بیقرارتر مادری است که دلتنگ این کودک رعناست تا ببیند ماهها با کدامین گلرو در بطن خویش نجواها داشته است که نیامده اینچنین لطف و برکات الهی از در و دیوار خانهاش در جوش و خروش است.
لحظه موعود فرا میرسد و صدای گریه نازنین زهرا لبخند بر لبان بنیهاشم جاری میکند، دیری نمیپاید که طفل در آغوش رحمه للعالمین جست و خیز میکند، کودک را در حالی که در پارچهای سفید پیچیدهاند، گوشهایش از نفس عطرآگین پیامبر صدای اذان و اقامه و تکبیر عبودیت را به شنیدن نشسته است.
رسم این است که بزرگتری که خونش در رگهای کودک جاری است برای کودک نام بگذارد و تا هست این نام بر گوشش طنین انداز شود اما کودک قصه ما فرق دارد ! چون خون خدا در رگانش جاری میباشد، برای همین فرشته وحی میآید و نامی را که خدا برایش انتخاب کرده است، هدیه میآورد.
طفل زیباست و مظهر تمامی زیباییها، پس نامش را حسین بگذارید، یعنی زیبای کوچک، که در کنار برادرش که در زیبایی سیرت و صورت شهره آفاق است، چون ماه شب چهارده نورافشانی میکند.
جان عالم به قربان این مولود مبارک که برایش گوسفندی به عنوان عقیقه قربانی کرده و به اندازه موهای دلبرانهاش نقره صدقه دادند.
پیامبر رحمت و مهربانی کودکان را بسیار دوست میداشت با آنها همبازی میشد و آنها از سر و کول مبارکش بالا میرفتند و حضرت هیچ تندی بر آنها روا نمیداشت اما باز هم قصه کودک ما متفاوت است، فرستاده خدا آنقدر لطف و محبت به حسین فاطمه (س) داشت که مایه تعجب و شگفتی دیگران میشد و نمیتوانستند سوال نکنند که چرا اینگونه وقتی حسین را نمیبینی بیتابی؟ چرا هرکسی او را دوست داشته باشد تو را دوست داشته است؟
چرا هرکسی او را دشمن بدارد دشمن توست؟ چرا اینقدر او را دوست داری و به سینه میفشاری؟ میبوییاش و مست خدا میشوی؟ مگر حسین چه دارد که دیگران ندارند؟ و او با زبانی که شاید قاصر از بیان عمق حقیقت این رابطه است، میفرمود: حُسینً مِنی و اَنا من حسین ...
انتهای پیام/