به گزارش سرویس باشهدا
تفتان ما
به نقل از
صبح توس، «ﻟﺒﺎس ﺳﭙﺎه ﻣﺮا از ﺧﻮﻧﻢ سرخکنید و ﺟﻠﻮى تابوتم بگذارید؛ بههیچوجه سرمایهداران را ﺑﻪ ﻣﻨﺰل ﻳﺎ ﺳﺮ ﻗﺒﺮم راه ﻧﺪﻫﻴﺪ و ﺑﻪ آنها ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ که ﺣﺴﻦ ﺿﺪ ﺷﻤﺎ و ﺣﺎﻣﻰ ﺿﻌﻔﺎ ﺑﻮده اﺳﺖ و ﺑﺪاﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﻋﺎﻗﺒـﺖ ﺷﻤﺎ ﻧﺎﺑﻮدى اﺳﺖ و ﻣﻦ و اﻣﺜﺎل ﻣﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ آﻣﺎده ﺷﻬﺎدت ﻫﺴﺘﻴﻢ» این گوشهای از وصیتنامه سردار شهید حسن آزادی بود شهیدی بیادعا که خالصانه برای دفاع از اسلام در مقابل گلولههای دشمن سینه سپر کرد و جان خود را فدا اسلام کرد تا ما امروز در آسایش زندگی کنیم.
به مناسبت سالروز وفات حضرت امالبنین و روز تکریم مادران و همسران شهدا سراغ «محبوبه خسرونژاد»، همسر سردار شهید حسن آزادی، جانشین تیپ 21 امام رضا(ع) رفتیم، شهیدی که در محور «رطه» عراق در عملیات خیبر به درجه رفیع شهادت نائل شد اما پیکر مطهرش پس از 33 سال در مهرماه سال جاری به زادگاهش مشهد الرضا بازگشت.
صبح توس: از ماجرای آشنایی و ازدواجتان برایمان بگویید.
همسر سردار شهید آزادی: 29 مرداد سال 59 ما ازدواج کردیم و 31 شهریور همان سال جنگ شروع شد. از زمان ازدواج تا شهادت ایشان شاید کمتر از یک سال در کنار هم بودیم و مابقی ایام را شهید در خط مقدم حضور داشتند اما در این زمان کوتاه شهید برایم استادی کرد و به من درس زندگی آموخت.
بزرگشده تهران هستم و سال 59 به دلیل اینکه درس طلبگی میخواندم، برای ادامه تحصیل به مکتب النجس مشهد مراجعه کردم و در منزل یکی از آشنایانمان اقامت داشتم. شهید که در آن موقع یک پاسدار ساده بود بهواسطه یکی از دوستان با من آشنا شدند و از بنده خواستگاری کردند.
شهید آزادی پیش از ازدواج میگفت«خیال نکنید که اگر ازدواج کنیم دیگر در کنار شما مینشینم و از فعالیتهای انقلابیام دست میکشم بلکه شما نیز باید یک زن مبارز باشد و دوشادوشش من حرکت کنید»، پس از گذشت 33 سال از شهادت ایشان هنوز زمانی که به سخنان ایشان فکرر میکنم درس میگیرم و اکنون با رهنمودهای شهید زندگی میکنم.
زمانی که ما به عقد هم درآمدیم هنوز بحثی از جنگ نبود اما ایشان اصرار داشتند تا برای حمایت از مردم مظلوم فلسطین به این کشور اعزام شوند و پس از شروع جنگ تحمیلی برای اعزام بسیار عجله داشت که الآن علت آن عجله را میفهمم زیرا میخواست هرچه زودتر به دیدار خدای خود برود.
صبح توس: طی این 33 سال چه چیزی از همه بیشتر شما را رنجانده است.
همسر سردار شهید آزادی: دلتنگی من به خاطر شهید شدن همسرم نبوده است بلکه به خاطر وضع نابسامان جامعه است و زمانی که شهدا را با مسئولان کشور مقایسه میکنیم، درمیابیم که واقعاً شهدای ما کجا بودند و مسئولان کجا هستند.
شهید مطهری میفرمایند« اکنون باید یزیدها جامعه کنونی را بشناسیم» این بدان معنی است که ما باید ظالمان و یزیدهای زمان خود را بشناسیم و با آنها مبارزه کنیم.
همسرم بهشدت با «آقازادهها» که در آن زمان، سرمایهداران نامبرده میشد مخالف بود و حتی در وصیتنامهاش نیز نوشته بود« بههیچوجه سرمایهداران را ﺑﻪ ﻣﻨﺰل ﻳﺎ ﺳﺮ ﻗﺒﺮم راهه ﻧﺪﻫﻴﺪ و ﺑﻪ آنها ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ که ﺣﺴﻦ ﺿﺪ ﺷﻤﺎ و ﺣﺎﻣﻰ ﺿﻌﻔﺎ ﺑﻮده اﺳﺖ و ﺑﺪاﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﻋﺎﻗﺒـﺖ ﺷﻤﺎﺎ ﻧﺎﺑﻮدى اﺳﺖ و ﻣﻦ و اﻣﺜﺎل ﻣﻦ ﻫﻤﻴﺸﻪ آﻣﺎده ﺷﻬﺎدت ﻫﺴﺘﻴﻢ».
این آقازادهها همیشه وجود دارند، افرادی که تنها بهواسطه ثروت و رابطههایشان از تمام امکانات رفاهی برخوردار هستند اما زمانی که پای عمل و جانفشانی برای انقلاب به وسط میآید تمام آنها شانه خالی میکنند. در دوران دفاع مقدس شاهد بودیم که بسیاری از آنها به خارج از کشور فرار کردند و پس از پایان جنگ ناگهان ظاهر شدند و دایه دار انقلاب و خون شهدا شدهاند.
در زمان کنونی نیز شاهد آن هستیم که بازهم افرادی به دعوت ولی زمان خود برای دفاع از حرمین شریفین لببیک گفتهاند که مانند حسن من از قشر ضعیف جامعه هستند و اگر آنها در سوریه و عراق با داعش نجنگند، داعش به مرزهای ما خواهد رسید و آن بلایی که بر مملکت و ناموس سوریها آمده است نیز بر سر ما میآید.
آقازادهها برای دفاع از منافع خود زمانی که حرف از مبازه با داعش به میان میآید میگویند دعا کنید! اگر بنا به دعا کردن بود امام حسین(ع) نیز هیچگاه علیه ظلم درنمیخواست و هیچگاه شهید نمیشد اما ایشان علیه ستم درخواست که امروز اسلام زنده مانده است.
صبح توس: از لحظه شنیدن خبر شهادت و زمان دریافت خبر کشف پیکر مطهر شهید برایمان بگویید.
همسر سردار شهید آزادی: اولین بار خبر شهادت حسن در 8 اسفندماه سال 1362 به دستم رسید. در آن زمان 21 سال داشتم و دخترم تازه 3 سالش تمامشده بود. تمام خانواده و اقوام در کنارمان حضور داشتند اما پسازآن هرگز اجازه ندادم دختر نبود پدرش را حس کند و کمال تلاشم را برای تربیت تنها میوه زندگیام با حسن را به کار گرفتم.
اما روزی که خبر کشف و انتقال پیکر شهید آزادی را به من دادند، این روز بهمراتب سختتر از روز شنیدن خبر شهادت ایشان بود و میخواستم همانجا فریادی از ته وجود زدم بزنم و بگویم مسئولانمان چکار میکنند؟ حسن و امثال حسن من جان خود را درراه حفظ این انقلاب دادهاند که نجومی بگیران و غیره تنها به دنبال منافع و پر کردن جیب خودشان باشند؟
15 مهر مال امسال صبح که از خواب بیدار شدم همهچیز متفاوت بود گویی حسن دوباره به خانه بازگشته است. آنقدر دلم هوای شهید را کرد که تاکسی گرفتم تا به بهشت رضا بروم و لحظاتی را با حسنم بگذرانم. سوار تاکسی شدم و مشغول خواندن سوره جمعه بودم که ناگهان به خودم آمدم و دیدم تاکسی بهجای آنکه از جاده به سمت بهشت رضا برود از داخل شهر مسیرش را انتخاب کرده است. بله آنجا شهرک ابوذر بود جایی که بهترین دوران زندگیام را با حسن در آن خیابانها گذرانده بودم. گویی حسن دستم را گرفته و تمام آن خیابانها را به من نشان میدهد.
به بهشت رضا رسیدم، وقت اذان بود، نمازم را خواندم و بر سر آرامگاه شهید حاضر شدم. کلی با شهید درد دل کردم و زمانی که قصد بازگشت کردم تلفنم به صدا در آمد و آن خبر را شنیدم. دیگر نمیدانم چگونه خودم را به خانه رساندم. همه آنجا برای گفتن تسلیت و چشمروشنی منتظر من بودند.
از من پرسیدند که شهید را کجا دفن کنیم و من گفتم 33 سال است که من بر سر مزاری میرم که نام حسنم بر روی آن روشتِ شده و میخواهم حسن همانجا آرام بگیرد. من با آن خاک خو گرفتهام و خواستم مزارش تغیر نکند.
شنبه هفته بعد زمانی که پیکر شهدای تازه تفحص شده را از فرودگاه مشهد آوردند گویی یار گمشدهام دوباره به خانه بازگشت. اما تنها از حسن رشید من تنها چهار پنج تا استخوان باقیمانده بود.
همسرم به هدفی که داشت و آنهم تقرب به خدا بود، رسید ولی ما خانواده شهدا انتظار نداشتیم که مسئولان الآن اینگونه حکومت بکنند. مگر کشور ما کشور فقیری است که متأسفانهه شاهد آنیم که عدهای به دلیل وضعیت مالی بدی که دارند دچار مشکلات فراوانی شدهاند. چرا ثروت باید میان عدهای آقازاده تقسیم شود و عدهای نیز به نان شبشان محتاج باشند.
حسن سال 62 ذات واقعی این آقازادهها را شناخت و به من گفت «آنقدر میجنگم تا شهید شوم و اگر این توفیق نصیبم نشد از عراق به فلسطین میروم و به کمک مردم مظلوم آنجاا میروم و حسن تنها مال تو نیست، حسن مال تمام دنیاست» آخر هم به هدف خودش که جان دادن درراه خدا بود رسید.
مصاحبه امیر مقدم
انتهای پیام/