۰

کاری کردم مخاطب صدای حسین منزوی را بشنود/ افسانه‌هایی که درباره منزوی گفته می‌شد

مولف کتاب «از عشق تا عشق» گفت: منزوی‌ای که من می‌شناسم و قرار بود به مخاطب معرفی کنم همانی است که در لحن این کتاب آمده است. من حداقل ۱۰مرتبه این متن را زیر و رو کردم تا مخاطب، صدای حسین منزوی را بشنود.
کاری کردم مخاطب صدای حسین منزوی را بشنود/ افسانه‌هایی که درباره منزوی گفته می‌شد
به گزارش سرویس فرهنگي تفتان ما،حسام آبنوس: «از عشق تا عشق» عنوان کتابی است که مصاحبه‌‌ای ناتمام با مرحوم حسین منزوی است که ابراهیم اسماعیلی اراضی، مصاحبه‌کننده آن بوده است. این کتاب را انتشارات فصل پنجم منتشر کرده است.
در این کتاب خواننده با فرازهایی از زندگی حسین منزوی از زبان خودش روبرو می‌شود که در نوع خود حائز اهمیت است. منزوی به برهه‌هایی از تاریخ اشاره می‌کند که برای علاقه‌مندان به ادبیات قابل توجه است. انجمن‌های ادبی، محافل و جمع‌های اهل شعر و ... در این کتاب توجه خواننده را به خود جلب خواهد کرد. منزوی در این کتاب به حالات شاعری خود نیز گریزهایی می‌زند ولی اجل به او اجازه نمی‌دهد این مصاحبه را تمام کند.
به این بهانه با اسماعیلی اراضی گفت‌وگو کردیم تا در مورد انگیزه‌های تالیف این کتاب و سختی‌هایی که برای جمع‌آوری مصاحبه‌ها با آنها روبرو بوده سخن بگوید. از او وقتی در مورد کار تاریخ شفاهی پرسیدیم گفت: «به خاطر اینکه با حسین منزوی شیرین‌زبان خوش‌دهان صحبت کرده‌ام، صحبت کردن با دیگران خیلی سخت است.»
در ادامه مشروح این گفت‌وگو را می‌خوانید.
*چیزهایی که در مورد حسین منزوی گفته می‌شد به افسانه می‌مانست
فارس: مصاحبه‌های این کتاب مربوط به 12 -13 سال قبل است. با این نیت سراغ مرحوم حسین منزوی رفتید که تاریخ شفاهی او را تهیه کنید یا اینکه چنین نیتی نداشتید؟
نه. من قبل از آن مدت‌ها خدمت ایشان بودم. نکته‌ای که باعث شد به این تصمیم برسم، این بود که بسیاری از علاقه‌مندان ،دوست داشتند خدمت ایشان برسند یا درباره‌شان بیشتر بدانند. نکته‌ دیگری که خیلی مهم بود این که خیلی‌ از چیزهایی که در مورد منزوی گفته می‌شد بیشتر به افسانه می‌مانست.
آن زمان من هفته‌ای دو سه روز برای دیدن استاد در زنجان مهمان ایشان بودم و تصمیم گرفتم تا شرایط مهیاست، چنین کاری هم انجام دهیم. من مطرح کردم و استاد هم پذیرفتند.

*منزوی محبت واقعی را می‌شناخت
فارس: اعتماد مرحوم منزوی را چگونه جلب کردید؟
نکته این است که من نه خبرنگار بودم، نه کتاب‌ساز بودم و نه یک دفعه تصمیم گرفته بودم سراغ حسین منزوی بروم. من اولین بار استاد را سال78 در کنگره جوان بندرعباس و کنگره غزل رشت دیده بودم، یعنی این آشنایی وجه ادبی داشت چون من به عنوان شاعر، مهمان این دو کنگره بودم. البته این، بخش کوچکی از ماجراست؛ منزوی به همان نسبت که مهربان بود، باهوش هم بود. محبت واقعی را هم خوب می‌شناخت. اگر بعضی می‌گویند تندخو بوده باید سری به خودشان و جامعه بزنند. دلیلی ندارد که هنرمند هر کسی را به خلوت خودش راه بدهد. حتما چیزهایی در من کوچکتر، سبب شده بود که این اعتماد جلب شود.
علاوه بر اینکه من شیفته دیدار با ایشان بودم، استاد هم توجه داشتند تا این دیدارها برگزار شود. این مسئله یک دفعه اتفاق نیفتاد.
*منزوی سخت‌گیری می‌کرد تا خلوتش خدشه‌دار نشود
خیلی از دوستان خصوصا در نسل ما که اطراف منزوی بودند مثلا نهایت آمالشان این بود که عکسی بگیرند و منتشر کنند یا مقدمه‌ای بر کتاب آنها نوشته شود. درست است که حسین منزوی به دلایل بی‌دلیل و ناموجه مختلف، در ویترین فرهنگ نبود و خودش هم اشاره می‌کند که «در روزگاری که دیگران مشغول جشن‌های آنچنانی هستند شما کلبه ما را انتخاب کرده‌اید» اما با این حال او با توجه به استغنایی که داشت و همه‌ سختی‌هایی که تحمل کرده بود سخت‌گیری‌اش را داشت تا خلوتش دچار خدشه نشود.
بعضی هم شاید چنین انتظارهایی نداشتند ولی در برخورد با حسین منزوی ادب شاگردی را مراعات نمی‌کردند. البته من هم ادعا ندارم که شاگرد منزوی بوده‌ام؛ من تنها یک مرید بوده‌ام و هستم. تاثیری که منزوی در زندگی من گذاشته هم فراتر از شعر بوده است و شاید همین باور سبب شده که او به من اعتماد کند.
*کاری کردم مخاطب صدای حسین منزوی را بشنود
فارس: این مصاحبه به همین شکلی که در کتاب هست پیش رفته یا آن را مجددا تنظیم کرده‌اید؟
دقیقا همینطور بوده است. در مورد تدوین کتاب می‌توانستیم کارهایی کنیم که کتاب کامل شود و مد نظرم بود که پس از اتمام روند تاریخی خاطرات، سراغ اشخاص، رخدادها و متن‌ها برویم تا کتاب کامل شود و همه اینها کنار هم قرار بگیرد تا یک کل منسجم شکل بگیرد.
یکی از افرادی که مدرک دانشگاهی دارد متنی در مورد این کتاب نوشته و داوری‌هایی کرده است ولی او در داوری‌هایش غفلتی کرده؛ یکی اینکه این مصاحبه ناتمام است و من نخواسته‌ام تصرفی ناامانتدارانه داشته باشم. دیگر اینکه ایشان متاسفانه اصلا حسین منزوی را نمی‌شناخته است. او هر طور دوست داشت با هستی برخورد می‌کرد. اینکه این کار بخواهد یک کار روشمند آکادمیک باشد از اول مد نظرم نبود. نکته‌ای که چند نفر از استادان کاربلد در مورد این کتاب گفتند هم این بود که موفقیت این کتاب مرهون این است که سعی نکرده‌ای خیلی کلیشه‌ای و چارچوب‌مند پیش بروی و من خودم نیز اینچنین فکر می‌کردم.
منزوی‌ای که من می‌شناسم و قرار بود به مخاطب معرفی کنم همانی است که در لحن این کتاب آمده است. من حداقل 10مرتبه این متن را زیر و رو کردم تا مخاطب، صدای حسین منزوی را بشنود. خیلی خوشوقتم که خانواده حسین منزوی به عنوان کسانی که مطالب این کتاب را می‌دانستند وقتی این کتاب را خواندند شهادت و گواهی دادند که این اتفاق افتاده است.
دختر آقای منزوی برای من نوشته که با خواندن این کتاب حس کردم پدرم یک مرتبه دیگر به خانه آمده و خودش دارد برایم این مسائل را تعریف می‌کند و این برای من کافی است، حالا بعضی کسان با حساب و کتاب‌های آکادمیک هر قضاوتی می‌خواهند بکنند؛ اصلا برایم مهم نیست. مهم‌ترین دلیل این قضاوت هم این است که این افراد اساسا شاعر و هنر را نمی‌شناسند و متوجه نیستند که ساحت هنر با ساحت علم تفاوت دارد و با پارامترهای علم نمی‌توان هنر را سنجید.
*سه روز می‌رفتم زنجان ولی نیم‌ساعت هم گفت‌وگو نمی‌کردم
فارس: همین مسئله سبب شده که شما وارد سخن مرحوم منزوی نشوید و اجازه دهید او به همین روال خطی خاطرات خود را بگوید تا بعدا در مورد مسائلی که احیانا در خاطرات او بوده سوال کنید؟
دقیقا همین بوده است. البته خیلی از این مسائل بازمی‌گردد به اینکه من حسین منزوی را در حد دریافت خودم خوب شناخته بودم. اساسا او در متن و تاریخچه زندگی‌‌اش کسی نبوده که بخواهد خود را گرفتار چارچوب‌ها کند و به همین خاطر اگر کسی می‌خواست با او مصاحبه کند قبل از هر چیز باید شنونده خوبی می‌بود.
اتفاقا نوشته بودند که مصاحبه‌کننده در فلان جا موضوعی را نپرسیده است و این را حمل بر بی‌اطلاعی من کرده بودند. این گفت‌وگو با سختی‌های بسیار به صورت خرد‌خرد و لابه‌لای گرفتاری‌های استاد پیش می‌رفت، یعنی ممکن بود من سه روز در زنجان باشم ولی نیم ساعت هم نتوانم گفت‌وگو کنم. آن شناخت سبب می‌شد که بدانم ایشان باید حال دلشان خوب باشد تا بتوانیم گفت‌وگو کنیم و اگر این شناخت نبود خیلی از فرازها در این گفت‌وگو درنمی‌آمد.
همه اینها به کنار، هر دوی ما امیدوار بودیم که بعدها کاستی‌ها برطرف شود و خیلی از مسائل سر جای خو بازگردد ولی به هر تقدیر این اتفاق نیفتاد.
*منزوی همیشه راه دلش را می‌رفت
فارس: البته من خودم حس نکردم اگر جایی چیزی نپرسیدید به خاطر بی‌اطلاعی است بلکه با توجه به مقدمه بهروز منزوی در ابتدای کتاب حس کردم از سر احترام وسط حرف مرحوم منزوی نیامده‌اید و نکته‌ای را تذکر نداده‌اید. چنین تصوری درست است؟
هم احترام بود و هم اینکه تردید نداشتم که سیر طبیعی و دلخواه گفت‌وگو از بین خواهد رفت. من در زمینه گفت‌وگو بی‌تجربه نبودم. کار من مطبوعات بوده و هست ولی تصور می‌کردم که بعدها فرصت خواهد بود. من به این گفت‌وگو به چشم یک متن خلاق نگاه نمی‌کردم ولی می‌دانستم بعدها در بازخوانی کاستی‌ها را می‌شود برطرف کرد. اگر دخالت می‌کردم ممکن بود تداعی‌هایی که در ذهن استاد بود و گفت‌وگو را به سمتی می‌برد که شاید به ذهن من نمی‌رسید که بپرسم، از دست برود. به خاطر همین کمتر در گفت‌وگو دخالت کردم.
همه اینها به این بازمی‌گردد که من حال حسین منزوی را می‌دانستم و حسین منزوی در هر زمینه‌ای مانعی سر راهش ایجاد می‌شد کلافه می‌شد؛ او همیشه راه دلش را می‌رفت.
فارس: بعد از این کتاب آیا باز هم سمت تاریخ شفاهی رفته‌اید یا به آن فکر کرده‌اید؟
قطعا فکر کرده‌ام و یکی دو نفر را هم مد نظر دارم که یکی را آغاز کرده‌ام ولی یک واقعیت خیلی بزرگ هست که برای من که با حسین منزوی شیرین‌زبان خوش‌دهان صحبت کرده‌ام، صحبت کردن با دیگران خیلی سخت است و واقعا باید حس کنم آن کار اگر قرار است رخ دهد کاری کم‌ارزش یا معمولی نخواهد بود. حتی در همین حوزه حسین منزوی هم بیکار نیستم ولی واقعا باید مطمئن شوم؛ کما اینکه در مورد همین کتاب هم اینطوری بود. یعنی باید دلچسب خودم باشد.
انتهای پیام/
يکشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۵۳
کد مطلب: 438812
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *