به گزارش سرویس فرهنگي
تفتان ما،این که چه معیارهایی برای فروش یک اثر سینمایی کافی است همچنان یکی از پرسشهای اساسی و مهم سینماگران است. به واقع نمیتوان فرمولی را برایش ارائه داد حداقل تا به این لحظه چیزی در این باب طرح نشده که همه با پیروی از آن فیلمهایشان به فروش خوبی برسد، اما این نکته بسیار مهم است که شرایط برای اکران فیلمهای سینمایی به طور مساوی و بر اساس عدالت تقسیم شود.
از طرفی همه خوب میدانیم هم پخش کننده فیلم و مخصوصا سینمادار حق دارند در ابتدا منفعت شخصی خود را در نظر بگیرند چرا که درآمدشان در اولیت قرار درد، اما باید راه کاری برای فیلمهایی که مباحث اخلاقی را طرح کردهاند و در شرایط نابرابر نمایش داده میشوند یافت که فیلمساز از ساخت چنین آثاری ناامید نشود. به همین سبب تصمیم گرفتیم با عوامل فیلم سینمایی «آشوب» که یکی از فیلمهایی هستند که در فضای نابرابر برای ماندن بر پرده سینا با مکلات دست و ژنجه نرم میکنند مصاحبهای داشته باشیم و به سهم خود برای مخاطبانش اطلاع رسانی مناسبی از اکران این فیلم انجام دهیم.
متن این مصاحبه به شرح ذیل آمده است:
_به تازگی مصاحبههایی مبنی بر گلایه از نوع اختصاص سانسهایی که فیلمتان دادهاند داشتید البته این رفتار تنها با فیلم شما نشده و آثار دیگری هم هستند که از این بابت لطمه دیدهاند.
راستگفتار: ساعت 7 عصر تا 10 شب یکی از بهترین زمانها برای سینما رفتن است اما متأسفانه سینماها جدیداً یاد گرفتهاند تا به جای اینکه فیلم را در یک سالن نمایش دهند، به هر فیلم سانس میدهند و این سانسها را به فیلمهایی ارائه میکنند که میدانند میفروشند. سانسهای پایین مانند ساعت 11، یک و 3 را به دیگر فیلمها میدهند. ماهیت پردیس سینمایی برای این است که فیلمهای متنوع را در زمانهای مختلف به نمایش بگذارند، اما در حال حاضر دو اتفاق بد افتاده است یکی اینکه مثلاً پردیس سینمایی خوبی که پرفروش هم است، مانند کوروش از ساعت 7 شب به بعد شروع میکند و هر 10 دقیقه فیلم سینمایی «نهنگ عنبر 2» را نمایش میدهد.
*افرادی فکر نکردن را به مردم تزریق میکنند که خودشان اهل تفکرند
برخی فیلمها تلاش میکنند که مردم را به فکر نکردن وادار کنند و معتقدند که فقط سینمایی اگر داشته باشیم که تماشاگر با دیدن فیلمهایش خودش را از همه چیز خلاص کند، خوب است. جالب است افرادی این نوع نگاه را به وجود آوردند که خودشان اهل تفکر و اندیشه هستند و با تصمیماتی که میگیرند، سادهاندیشی را در جامعه بسط میدهند و متأسفانه برخی در تصمیمگیریهایشان همسو با شبکههای ماهوارهای حرکت میکنند.
*نیروهای پرنفوذتر از ارشاد سرنوشت فیلمها را رقم میزنند
با شورای صنفی نمایش صحبت کردهایم و علیرغم اینکه مشکلات را میدانند و سعی میکنند که کمک کنند، اما نیروهای پرنفوذتر از این دوستان در شورای صنفی و حتی وزارت ارشاد برای سرنوشت فیلمها تصمیمگیر هستند. افرادی که در شورای پروانه نمایش حضور دارند هر کدامشان در حوزه کاری خود مسئولیتهای ویژهای را بر عهده دارند، اما وقتی نمیتوانند کاری انجام دهند نشاندهنده این است که کارتلهای اختصاصی که از برخی فیلمها حمایت میکنند آنقدر پشتشان گرم است که از هیچ چیز نمیهراسند؛ به نظرم این مشکل قابل حل نیست.
*«آشوب» سرش بریده شد
ما آشوب را به اتفاق دوستان ساختیم و این آشوب به پا شده است، شاید به زغم برخی در حال حاضر سرش بریده شود اما این فیلم در تاریخ سینمای ایران خواهد ماند و این فیلم را مردم ایران خواهند دید. اتفاقاً اگر آشوب درست دیده شود راه حل مشکلات قابل توجهی که در جامعه وجود دارد میتواند بیان شود. آشوب به معضلهای روزمره زندگی پرداخته است. آشوب نشان میدهد که اگر میخواهید سالم زندگی کنید نمیشود، اگر میخواهید به فکر اصلاح جامعه باشید، نمیشود. اینها نشأت گرفته از فرهنگ عوضیپروری، منفعتپروری، خائنپروری است و فرهنگی که کارش شده بیارزش جلوه دادن ارزشهای افراد، این فرهنگ است که به صورت قالب جامعه ما را در بر گرفته است.
*«آشوب» حرف دل بسیاری از مردم ایران است/ این فیلم یک لنگر است
ـ اگر چه این فیلم تاریخی است، اما به نوعی میتوان آن را بدون تاریخ در نظر گرفت به دلیل محتوایش سالها بعد آن را دید.
تهامی: انصافاً این فیلم جزو کارهای متفاوتی بود که در آن حضور داشتم، «آشوب» فیلمی است که پُر از لحظههای عاشقانه و اجتماعی است و پُر از نکاتی است که کشور ما در طول تاریخ همواره با آن درگیری داشته است. در این فیلم حرف دل بسیاری از مردم ایران مطرح میشود. متأسفانه گاهی مردم این نکات را جدی نمیگیرند و فکر میکنند ما با آنها سر شوخی داشتهایم.در کنار این مباحث باید بگویم کفه سرگرمکننده فیلم هم سنگینی خاص خودش را دارد. تلاش شده که هم به محتوای غنی آن توجه شود و هم به مباحث سرگرمکننده که مربوط به یک فیلم سینمایی است. «آشوب» برای مخاطب همانند یک تلنگر عمل میکند. یکی از خصوصیات دیگر این فیلم این است که مخاطبینش در هر سن و سالی که هستند با رضایت سالن را ترک خواهند کرد.
بازی در یک فیلم تاریخی معاصر بسیار نیاز به تیزبینی دارد، شاید به گمان برخی مثلاً 40 سال پیش زمان بسیار نزدیکی است اما در همین فاصله 30 ـ 40 ساله تغییرات زیادی شامل حال مردم کشور ما شده است، از عادتهای فرهنگی بگیرید تا طرز لباس پوشیدن و حتی حرف زدن و حرکات بدن آنها، حتی خوانندگان در آن دوره با زبان بدن دیگری آثار خود را میخواندند و حالا شرایط متفاوت شده است. در واقع به عنوان یک بازیگر در جایگاه خودم و حتماً سایر عوامل در جایگاه خودشان به این نکات ریز و سنجیده دقت داشتهاند.
*تعین تکلیف با دیکتاتوری پنهان روشنفکری است!
ـ متأسفانه مدتی است که فیلمهای سینمایی ایران برخلاف آن چیزی که به آن اشاره کردید کلینگر شدند و به جزئیات دیگر توجهی ندارند.
تهامی: با شما موافقم چرا که جزئیات هستند که کلیات درست و مناسب را شکل میدهند. جزئیات آخرین بخشی است که افراد در موردش صحبت میکنند اما اتفاقاً این موارد است که سینما را شکل داده است.
راستگفتار: فکر میکنم در کنار همه آن چیزی که در فیلم سینمایی «آشوب» گفته شده است، ما به یک نوع دیکتاتوری روشنفکری اشاره کردهایم که این قشر نیز در میان خود روابط دیکتاتورگونه دارند، که این دیکتاتوری روشنفکری در سینمای ما نیز وجود دارد. شاید اسم دقیقترش این باشد دیکتاتوری پنهان روشنفکری. این نوع نگاه باعث میشود که برای فیلمسازان تعیین تکلیف شود که اگر میخواهند مورد تأیید قرار بگیرند در کدام مسیر و چگونه فیلم بسازند. هر فیلمسازی که اگر قرار است خودشم را به جریان روشنفکری منتصب کند باید نشانههایی را در فیلمش رعایت کند.
کم پیش آمده است که سینماگری این چارچوبها را کنار بزند و تنها به کار خودش بپردازد بنده مفتخرم که یکی از این فیلمسازها هستم که هیچ وقت در هیچ کدام از این دستهبندیها قرار نگرفتم و همواره فیلمی را ساختم که احساس و قلبم به من گفته، زمانی که روشنفکران تعیین میکنند که ما چه نوع فیلمی بسازیم دیگر جزئیات در فیلم اهمیت ندارد. مثلا اگر یک آپارتمان در وسط شهر و یا پایین شهر اجاره کنید و یک خانم و آقای بازیگر معروف را در آن بگذارید و به خرده مسائل زن و شوهری اشاره کنید و دوربین را روی دست حرکت دهید و بازیگران هم از خودشان دیالوگ بگویند. پس چه شد مواد لازم یک آپارتمان، آشپزی زن و شوهر که مثلاً یکی از آنها به خارج میخواهند برود این فرمول میتواند یک اثر روشنفکری بسازد.
*منظورم اصغر فرهادی نیست
ـ صحبتهای شما اشاره به یکی دو فیلم خاص دارد که گویا آنها را به نقد کشیدهاید.
راستگفتار: ببینید شاهنامه یک بار توسط فردوسی سروده شده است و برای همان یکبار هم زیباست آیا میتوان پذیرفت که افراد دیگر به تقلید به سراغ سرودههایی روند که عیناً تقلید از شاهنامه باشد؟! پس بگذارید کمی واضحتر بگویم به هیچ عنوان منظزیر پا گذاشتن ارزشهای فیلمهای دوست خوبم اصغر فرهادی نیست و حتی برخی دیگر از دوستان. صحبتم با آن افرادی است که به عنوان روشنفکر این رویه را به عنوان چارچوب برای خود و دیگران قرار میدهند.
*فیلم تاریخی «آشوب» شبیه به هیچ فیلم تاریخی دیگر نیست
محدودیتها در سینمای ارزشی و دفاع مقدس نیز وجود دارد چرا که به من اجازه نمیدهند آن سنگر و جبههای را که دیدم و تجربه کردم را به فیلم تبدیل کنم. در مجموع دیکتاتوری پنهان روشنفکری مانع از ساخت فیلم خوب در سینمای ما میشود. ای کاش به جایگاهی برسیم که همه کارگردانهای سینمای ایران صاحب یک روشنفکری فردی باشند. به من بگویید شما یک فیلم طنز غیر از فیلم سینمایی «اجارهنشینها» و همچنین فیلمهای غیر از فیلمهای خود بنده به من نشان دهید که یک فیلم کمدی بعد از انقلاب ساخته شده باشد که نتوان کارگردانهایش را جابهجا کرد و ما نیز تشخیص دهیم که این فیلم برای این کارگردان نیست. فیلم سینمایی «آشوب» نیز شبیه هیچکدام از فیلمهای تاریخی که در ایران ساخته شده است نیست. حداقل در بحث گرافیک بسیار شبیه به یکدیگر هستند.
ـ عدهای که تفکری غیر از آنچه که شما به آن اشاره میکنید را دارند بر این باورند که گاهی مخاطب است که مسیر سینما و فیلمساز را مشخص میکند، میزان علاقه مخاطب و نوع آن در شرایط کنونی تأثیر گرفته از رسانههای پُر نفوذ و قدرتمند خارج از کشور نیز است که قطعاً با دریافت آنها سلیقه وی روز به روز در حال تغییر است و سینماگر گاهی مطابق با آن حرکت میکند.
راستگفتار: سؤال من از شما این است که اساساً روشنفکر چه کسی است؛ آیا فیلمساز روشنفکر محسوب میشود؟
قاعدتاً باید فیلمساز روشنفکر باشد و روشنفکر کسی است که صلاح و خیر جامعهاش را میخواهد. روشنفکر کسی است که چراغ راه مردمش میشود و آینده را ترسیم میکند در واقع به نوعی در جامعه روشنگری میکند و موضوعات مختلف را به چالش میکشد و گاهی دست به افشا میزند. روشنفکر جامعه را تابع خودش میکند.اگر غیر از این باشد که فیلمسازی تبدیل به یک کاسبی میشود و حکم دُکان را پیدا میکند. وقتی به شورای صنفی نمایش رفته بوم و کاری داشتم به آنها گفتم حکایت شما، حکایت آن ضربالمثلی شده است که «یکی بر سر چاه بن میبرید»، چون شما امروز را نگاه میکنید و نگاهی به دوردست ندارید، باید به 5 سال آینده سینما فکر کرد که چه قرار است بر سرش بیاید، از آنها پرسیدم آیا با این روشی که شما سینما را مدیریت میکنید 5 سال آینده این سینما وجود دارد؟ و آنها در جواب گفتند نه.
جالب است آنها خودشان میدانند 5 سال آینده سینما وجود ندارد اما فردی چون من که کار و زندگیش منوط به حضور سینما است چه کار باید کند. مردم که سینما یکی از نیازهای فرهنگی آنها است چه کار باید انجام دهند؟ ادعای فرهنگ و انقلاب و هویتبخشی میکنیم بعد مدیریتمان خودش تعیین میکند که سینما با این مسیری که در پیش گرفته است از بین خواهد رفت.
ـ فکر میکنم آقای پورصمدی نقش پررنگی در ساخت فیلم سینمایی «آشوب» به عنوان مدیر فیلمبرداری داشتهاند.
پورصمدی: کار به دلیل تسلط کاظم راستگفتار و محتوا و مضمونی که در نظر داشت جذاب بود و فضای امنی نیز شکل گرفته بود، گاهی در یک پروژه سینمایی تلاش و کوشش و تقلا کردن، همراه با یک انرژی مثبت همراه میشود، ما چنین حسی در ساخت این فیلم داشتیم. نباید فراموش کنیم که فیلم سینمایی «آشوب» فیلمی است که اولویتاش با مضمون است و ما به عنوان گروهی که در بخش فرم قرار بود فعالیت داشته باشیم، باید در خدمت مضمون حرکت میکردیم. کاظم راستگفتار در هنگام فیلمبرداری به خوبی میدانست که چه میخواهد و تا به آن نمیرسید دست بر نمیداشت.
*رب گوجه هم استاندارد دارد!
اما اجازه بدهید گلایهای کنم درسهای مضمونی را کاظم راستگفتار و کوروش تهامی انجام میدهند، بگذارید مثالی بزنم در کشوری که شما رب گوجه تولید میکنید برای اینکه این محصول به بازار بیاید، باید مهر استاندارد را دریافت کند که مشتری با اطمینان خاطر آن را خریداری کند، تغییر ناگهانی نگاتیو به دیجیتال در سینماها باعث شد تنها چیزی که در سالنهای سینما امروز وجود نداشته باشد استاندارد لازم باشد. فراموش نکنیم که سینما مفهوماش درست دیدن و خوب شنیدن است و کیفیت این دو بسیار حائز اهمیت خواهد بود.
یک شبه تعداد بالایی از سالنهای سینما را به سیستم دیجیتال مجهز کردند آن هم بدون اینکه استاندارد باشد و دانش و تجربه مفیدی در این رابطه وجود داشته باشد. در نتیجه ما ابزار را میآوریم اما نه دانشش را داریم و نه نیروی متخصص مربوط به آن و از طرفی چون پول هم وجود ندارد بدترین جنس ممکن در بازار خریداری میشود. در مرحله بعد میلیونها دلار هزینه ساخت پروژه فیلمی چون «محمد رسول الله» میکنیم اما در زمان نمایش باید خجالت بکشیم چرا که رنگ، نور و کیفیت تصویری که برایش هزینه شده روی پرده سینما جلوهگری نمیکند.
*علیرغم شعارهایی که میدهند برای مخاطب احترام قائل نیستند/ برخی در سینما سوداگری میکنند
مفهوم انی سیکل معیوب این است که تصمیمگیرندهها علیرغم شعارهایی که میدهند به چیزی به عنوان کیفیت و احترام به بیننده قائل نیستند و باور ندارند. فردی که به کیفیت اعتقاد ندارد یک فرد غیرمدنی است به این افراد سوداگر میگویند و سوداگر کسی است که قوانین امروزی را نه باور دارد و نه اعتقاد دارد و هیچ تلاشی هم برای بهبود آن نمیکند، اما شعار خوب میدهد. این افراد شبیه به ستارههای هالیوود هستند، اما ما آنها را میشناسیم و میدانیم که در ذات خود سوداگری خود را در ذهن دارند.
ادامه دارد...