۰

روایتی از ۱۰ روز زندگی با «متوسلیان» در زندان/ انتظار داشتم در ایران رفتارها مانند «حاج‌احمد» باشد

حدود ۲۰ سال است که سرویس امنیتی و وزارت خارجه ایران در جریان اطلاعات من هست ولی اینکه چرا تمایلی به پیگیری آن نداشته و به من مراجعه نکرده‌اند جای سوال دارد.
روایتی از ۱۰ روز زندگی با «متوسلیان» در زندان/ انتظار داشتم در ایران رفتارها مانند «حاج‌احمد» باشد
 به گزارش سرویس باشهداتفتان ما

14تیر سالگرد ربوده شدن حاج‌ احمد متوسلیان و سه همراهش به دست نیروهای فالانژ (شبه‌نظامی) به مقصد نامعلومی بود که همچنان پس از گذشت سه دهه نتیجه پیگیری از احوال این فرمانده بزرگ در هاله‌ای از ابهام است. اما دلیل اینکه علی‌رغم دستگاه‌های پر‌قدرت امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی چرا تا‌کنون نتیجه‌ای برای این پرونده حاصل نشده جای بحث و تامل است.
طی این سال‌ها حرف‌ها و حدیث‌های زیادی مبنی بر زنده بودن یا به شهادت رسیدن این عزیزان بیان شده است اما هیچ گاه سندی در رد یا تایید هیچ یک از این ادعاها ارائه نشده و خانواده چهار دیپلمات بیش از بقیه مردم چشم انتظار سرنوشت عزیزان خود هستند. دوستان و اطرافیان آنها طی این سال‌ها تلاش بسیاری کرده‌اند تا شاید اطلاعاتی به دست آوردند اما هر بار با در بسته مواجه شده‌اند و جز اطلاعاتی محو و غیر قابل اتکا چیزی دستگیرشان نشده است.
در این میان نادر طالب‌زاده با فردی در لبنان آشنا شده به نام «عیسی الایوبی». همان کسی که ادعا می‌کند 10 روزی را به چهار دیپلمات ایرانی در زندان اسرائیل محبوس بوده و طبق مشاهداتش معتقد است آنها به شهادت رسیده‌اند.
او از جمله افرادی است که در راه مبارزه علیه رژیم اشغالگر مدتی از دوران جوانی‌اش را در بند این رژیم بوده که پس از مدتی آزاد شده و به لبنان برگشته است. ما نیز بر آن شدیم تا دقایقی با این فرد به صحبت بنشینم و ببینیم ماجرای مشاهداتش از چه قرار است.
 
عیسی می‌گوید: «حرف‌هایی که من بیان می‌کنم در خصوص احمد متوسلیان مشاهدات عینی‌ام است و سند این ماجرا نیز خود بنده هستم. هرچند با بیان این وقایع زندگی خود را به خطر انداختم در حالی که هیچ نفعی هم در این ماجرا برایم متصور نخواهد بود که مثلا بگویم برای این منفعت حرف‌هایی را مطرح می‌کنم.
انگیزه‌ام از انتشار این خاطرات و مشاهدات بیان حق و حقیقت است. عده‌ای از من خواسته‌اند برای صحبت‌هایم درخصوص به شهادت رسیدن احمد متوسلیان و همراهانش سند ارائه کنم در حالی که تاکنون افرادی که اصرار دارند وی زنده است و در اختیار اسرائیلی‌ها است کوچک‌ترین سندی ارائه نداده‌اند.»
 
*وظیفه‌ای برای متقاعد کردن مردم و مسئولان ایرانی ندارم
من سندی برای این صحبت‌هایم. ندارم قبول یا رد حرف‌هایم توسط شما برای من تفاوت چندانی ندارد؛ اما وظیفه من بیان مشاهداتم است. بنده وظیفه‌ای برای متقاعد کردن مردم و مسئولان ایرانی ندارم؛ تنها آنچه دیده‌ و لمس کرده‌ام منتقل می‌کنم.
*ماجرای آزادی‌ام از زندان پیچیده و ویژه است
من چند ماهی به دلیل مبارزه علیه رژیم صهیونیستی در زندان‌های رژیم اشغالگر بودم که به دلیل نفوذ خانوادگی‌ای که در لبنان داشتم و با توجه به فشارهایی که آوردند از زندان آزاد شدم. ماجرای آزادی‌ام از زندان یک مقدار پیچیده و ویژه است. قبل از بازداشتم یکی از مسئولان حزب قومی عربی سوریه در شمال لبنان بودم. این گروه یک گروه مقاومت ضد اسرائیلی است که بعد از آزادی هم مسئول دفتر سیاسی همین گروه شدم.
 
*کافی است پیگیری کنید مسئول سیستم اطلاعات سوریه در حوزه شمال لبنان چه کسی بوده
برخی می‌پرسند این همه سال از دیدار شما با این چهار نفر می‌گذرد؛ پس چرا حالا به فکر انتشار خاطرات‌تان افتاده‌اید؟ باید بگویم زمانی که من از زندان آزاد شدم مرا نزد نیروهای امنیتی لبنان که از دوستان خودم بودند، بردند. آن زمان همه اطلاعات و مشاهداتم را به مقامات امنیتی سوری و لبنانی هم منتقل کردم. افرادی که من گزارش‌ها را به آنها دادم همین الان هم در دولت سوریه و در سرویس امنیتی این کشور صاحب جایگاه هستند؛ ولی به دلایل مسائل امنیتی در مصاحبه نمی‌توانم اسم آنها را ببرم. برای اینکه مطمئن شوید سراغ چه کسی بروید کافی است پیگیری کنید که مسئول سیستم اطلاعات سوریه در آن زمان در حوزه شمال لبنان چه کسی بوده است.
*نمی‌دانم چرا عده‌ای مقابل صحبت‌های من مقاومت می‌کنند
نمی‌دانم چرا عده‌ای مقابل صحبت‌های من مقاومت می‌کنند. خب من مدتی بعد از آزادی‌ام اقدام به بازگو کردن اطلاعاتم از این چهار مرد برای مسئولان ایرانی هم کردم؛ اما در ایران با توجه به برخوردهای صورت گرفته که تصور کردم یک دلیل سیاسی وجود دارد، مانعی ایجاد کردند برای بررسی گفته‌هایم. با این وجود طی 20 سال گذشته تلاش کردم مشاهدات خودم را درباره این ماجرا منتقل کنم. روایتی که وجود داشت این بود که اسرائیلی‌ها اقدام به ربودن متوسلیان و همراهانش در آن خودرو کردند ولی از نظر من واقعیت امر این نیست. ولی آنها اصرار زیادی دارند که بگویند وی توسط اسرائیلی‌ها دستگیر و زندانی شده است و بر همین مبنا تلاش کردند فضا را به سمتی هدایت کنند که امکان مذاکره غیرمستقیم میان ایران و اسرائیل برای تبادل ایجاد شود. طی این مدت بعد از اینکه متوجه شدم علاقه‌ای به شنیدن شدن صحبت‌های من وجود ندارد تلاشی برای ارتباط با سفارت ایران انجام دادم. با تنها کسی که توانستم جلسه‌ای داشته باشم رائد موسوی، پسر محسن موسوی، کاردار وقت ایران در سوریه و یکی از چهار نفری که ربوده شده، بود. او پس از شنیدن حرف‌هایم متقاعد نشد و در واکنش به صحبت‌هایم گفت آنچه من شنیده‌ام متفاوت است از چیزهایی که تو مطرح می‌کنی. من به او گفتم تنها آنچه دیده‌ام به شما منتقل کردم.
 
*دلیلی برای دروغ گفتن ندارم
می پرسند آیا در آن سلول غیر از من و چهار دیپلمات ایرانی فرد دیگری هم بود یا خیر؟ یا اینکه به چه دلیل شما با آنها هم سلول شده بودید؟ شاید واقعا جای مطرح کردن این سوال‌ها باشد اما من دلیلی برای دروغ گفتن ندارم ولی شما هم این را در نظر بگیرید که هیچ جنایات و اقدامی بدون نقص انجام نمی‌شود. اگر شرایط آن روز لبنان را در نظر بگیرید متوجه خواهید شد که شرایط پیچیده‌ای بوده و من این اتفاق را یک اشتباه از جانب این گروه می‌دانم. شاید تصور اینها این بوده است که من جان سالم از شکنجه بیرون نخواهم برد.
روزی که من به سلول دیپلمات‌های ایرانی منتقل شدم سه هفته بود که تحت شکنجه بودم و تا قبل از آن در یک سلول انفرادی نگه داشته می‌شدم. این بازداشتگاه در لبنان و در بخشی از شهر بیروت واقع شده بود که «ایلی حبیقه» مسئول این زندان و بازداشتگاه بود.
 
تصور آنها این بود که با مذاکراتی بین مقامات ایرانی و فالانژها به زودی آزاد خواهند شد
در 10 روزی که من با آنها در یک سلول بودم حرف‌هایی بین‌مان مطرح شد اما پیامی به من منتقل نکردند. ولی تصور آنها این بود که بعد از ربوده شدن آنها توسط فالانژها، مذاکراتی بین مقامات ایرانی و این گروه صورت خواهد گرفت و آنها به زودی آزاد خواهند شد. از طرفی دیگر شرایط من بسیار متفاوت بود و تصور می‌کردم کسی پیگیر ماجرای من نیست و در نهایت کشته خواهم شد. اما چیزی که تعجب مرا بر‌می‌انگیزد این است که فالانژها چرا باید دیپلمات‌های ایرانی را به شهادت برسانند؛ در صورتی که اسیر مهم را برای مذاکره و تبادل نگه می‌دارند اما آنها را کشتند و مرا هم پس از چهار ماه آزاد کردند!
 
*فالانژها بعد از دستگیری از سمت و جایگاه این افراد مطلع شدند
سلولی که ما در آن نگهداری می‌شدیم سلول بدی نبود. از این جهت که برای مثال ما خودمان غذای خودمان را درست می‌کردیم. تازه چای درست به سبک ایرانی و ملحفه هم داشتیم. یک چراغ پخت و پز وجود داشت و بچه‌ها اگر چیزی احتیاج داشتند به در سلول می‌زدند و تقاضا می‌کردند. تا جایی که من شاهد بودم برخورد بد یا شکنجه‌ای با آنها صورت نگرفته بود. ممکن است قبلا مورد بازجویی و شکنجه‌ قرار گرفته بودند ولی تا موقعی که من آنجا بودم چنین چیزی را به من نگفتند.
با توجه به برداشت من و صحبت‌هایی که بین ما رد و بدل شد حدودا چهار یا پنج ماه بود که دستگیر شده بودند و فکر می‌کنم زمانی که فالانژها آنها را دستگیر کرده بودند تازه از سمت و جایگاه این افراد مطلع شدند.
 
*متوجه شدم که متوسلیان مقام بالاتری نسبت به بقیه دارد
با توجه به شناختی که از فالانژها دارم کسی نیست که از زیر دست آنها بدون شکنجه بیرون بیاید؛ ولی این شکنجه‌ها به نظر می‌رسد در اوایل دستگیری‌شان صورت گرفته باشد. در این خصوص ما صحبتی با هم نکردیم. آنها همدیگر را با اسم کوچک صدا می‌کردند و خودشان را هم به من با اسم کوچک معرفی کردند. ولی با توجه به رفتار صورت گرفته و برخوردشان این برداشت را کردم که احمد مقام بالاتری نسبت به بقیه دارد؛ چون هر موقع که او شروع به صحبت می‌کرد آنها با دقت گوش می‌دادند.
*او در زندان معروف بود به حاج‌احمد
او در زندان معروف بود به حاج احمد و بقیه هم با عنوان‌های کاظم و محسن و تقی صدا زده می‌شدند. یادم می‌آید که تقی رستگار در زندان آواز هم می‌خواند. اما انتظار نداشته باشید بعد از 20 سال که زبان فارسی هم بلد نبودم بتوانم بگویم چه می‌خواند؟ ولی آهنگ و ریتم چیزی که می‌خواند بیشتر حماسی بود.
يکشنبه ۱۸ تير ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۲۴
کد مطلب: 440012
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *