۰

هنوز طبیعیات فلسفه اسلامی، بطلمیوسی است/ علامه جعفری معتقد است تئوری معرفت تکمیل نمی‌شود، مگر علم و عمل به تعادل برسد

محوری فرض نمودن بعد اخلاق در تئوری معرفت یعنی همگامی ارزش و داده ها که در تفکر دیسیپلین است، به بوته فراموشی سپرده شده است. علامه جعفری معتقد است که تئوری معرفت تکمیل نخواهد شد، مگر حوزه علم و عمل در وجدان آدمی به تعادل هارمونیک برسد.
هنوز طبیعیات فلسفه اسلامی، بطلمیوسی است/ علامه جعفری معتقد است تئوری معرفت تکمیل نمی‌شود، مگر علم و عمل به تعادل برسد
به گزارش سرویس فرهنگي تفتان ما،امروز اول مردادماه سالروز تولد علامه محمدتقی جعفری است. این استاد فرزانه علم و اخلاق در حوزه های مختلفی از علوم ورود داشته و توانسته بود مباحثی را ارائه کند که می تواند امروز هم برای ما مفید باشد و راهی را به روی آینده بگشاید. دکتر سیدجواد میری، جامعه شناس و فیلسوف و پژوهشگر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سالهاست که در مورد اندیشمندان معاصر ایران از جمله علامه جعفری تحقیق می کند و کتابهای مختلفی به زبان فارسی و انگلیسی در مورد ایشان نوشته است. در گفتگویی با وی معرفت دینی از نگاه علامه جعفری مورد بررسی قرار گرفته است.
 
*اول مرداد سالروز تولد علامه محمد تقی جعفری است، ایشان نگاه معرفت شناسانه دینی قوی ای داشته اند، شما به عنوان محققی که بر روی اندیشه های علامه جعفری تحقیق کردید و کتاب‌های زیادی به زبان فارسی و انگلیسی در مورد ایشان نوشتید، ویژگی های نگاه معرفت شناسانه دینی علامه را در چه چیزهایی می دانید؟
بنده 5-6 جلد کتاب درباره ایشان نوشته ام. یکی از دغدغه هایی که در این 50 سال اخیر در جهان اسلام به صورت عام و در ایران به صورت خاص درباره آن صحبت می شود این است که معرفت دینی چه نوع معرفتی است یا منابع شناخت دین چه نوع منابعی هستند؟ برخی مثلا می گویند کتاب، سنت و عترت، اجماع و عقل این منابع هستند، بعد وقتی در مورد آن صحبت می کنند، مثلا درباره اجماع می‌گویند: مشورت چند تن از علمای سلف. وقتی درباره عقل هم صحبت می کنند می گویند: عقلی که در دایره شریعت باشد نه آن عقلی که به عنوان مثال فارابی از آن صحبت می کند. می‌گویند راههای رسیدن بشر به حقیقت دو نوع است، برخی خواص هستند و قوه تعقلشان بالاست و به صورت عقلی به حقیقت می رسند برخی‌ها به صورت استعاری و با زبان استعاره می‌توانند به حقیقت ارشاد شوند که بیشتر مردم در این چارچوب قرارمی گیرند، ولی این شیوه از فهم عقل را بین علما و فقها که به صورت تاریخی به آنها پاسداران یا نگاهبانان دین می گوییم که همان فقها هستند را نمی‌بینیم، حتی فلاسفه که در حوزه های علمیه جهان تشیع و تسنن هم وجود دارد به انحا مختلف وقتی درباره عقل صحبت می‌کنند، عقل مدنظرشان عقلی است که در دایره شریعت تعریف می شود. حالا ما می خواهیم ببنیم علامه جعفری وقتی صحبت از معرفت دینی می کند، آن را چگونه می بیند؟ آیا اساسا او درباره این موضوع به صورت مجزا صحبت کرده یا خیر؟
یکی از کتابهایی که ایشان نوشته «عرفان اسلامی» نام دارد. از ظاهر و فخوای این کتاب برمی آید که ایشان در این کتاب درباره تصوف و عرفان به مثابه تصوف صحبت می‌کند. ایشان تصوف رسمی را نقد و سعی می‌کند از داخل این نقد تصوف رسمی یا طریقت‌هایی که در جهان و جهان اسلامی می‌شناسیم بگوید عرفان چیست؟ ولی در فصل ششم به ناگاه کتاب قسمتی به عنوان اصول معرفت و گردیدن(صیرورت) دارد. به نظر من این فصل آن گونه که ما عرفان را می‌فهمیم نیست، بلکه ایشان در حال تئوری‌پردازی در باب معرفت است. نظریه اش در باب دین است ولی نمی‌خواهم بگویم نظریه دینی است که بیاییم بگوئیم علامه جعفری دارد در مورد شناخت صحبت می‌کند اما این شناخت در حوزه امور دینی است. من فکر می کنم او در این بخش درباره معرفت کما هو معرفت صحبت می کند و بعد می گوید وقتی درباره دین یا معرفت صحبت می کنیم، معرفت دینی باید چه شاخصه هایی داشته باشد.
 
*علامه جعفری چه می گوید؟ نظر ایشان درباره معرفت دینی چیست؟
علامه جعفری معتقد است انسان دارای چهار بعد اساسی است که مبتنی بر آن چهار بعد در ارتباط با هستی قرار می گیرد: 1 شناخت هستی 2- دریافت هستی 3- صیرورت در هستی 4- تغییر دادن در هستی است.
 
*ایشان چگونه ارتباط بین انسان با هستی را براساس این ساحات مفهوم سازی می کند؟
در صفحه 336 همان کتاب آمده است: هر یک از این 4 بعد اساسی با یک یا هفت بعد به فعلیت می رسند.
 
*اقالیم هفت گانه ای که علامه از آن سخن می گوید چه می باشد؟ این اقلیمها چیستند؟
ایشان معتقد است این اقالیم عاملهای اصلی به فعل رساندن وجود آدمی در پهنه زندگی  می باشند. بحث از انسان است که در عالم وجود چگونه می تواند به اقالیم احاطه پیدا کند و فهمی به آنها داشته باشد که به نتیجه آن فهم، معرفت دینی می گویند .ایشان این اقالیم را تقسیم بر هفت می کند: 1- اقلیم علمی، 2-فلسفی، 3- شهودی، 4- اخلاقی، 5- حکمی، 6- عرفانی و 7- مذهبی. به عبارت دیگر او معتقد است ما زمانی می توانیم سخن از معرفت کلی بزنیم که انسان در چهار ساحت اصلی معرفت خویش با تکیه بر این اقالیم هفت گانه به فعلیت برسد وگرنه یا فعلیت زیرسؤال می رود و یا کلیت هندسه معرفتی انسان در پهنه هستی. با یک نگاه به عناوین اصلی این اقلیم می توان دریافت که هر کدام از این ساحات نام یک رویکرد در حوزه معرفت است که در تاریخ اندیشه بشری به گونه ای از هم مجزا گردیده است و به طرز شگفت انگیزی منجر به مجزاشدن شاخه های معرفتی شده است. به عبارت دیگر این تجزیه حوزه های معرفتی نباید با بحث تخصصی شدن شاخه های علمی یکی انگاشته شوند، البته ارتباط وثیقی بین این بخش ـ بخش شدن وجود دارد، ولی یکی تابع دیگری است به زبان دیگر تجزیه علمی که در ساحت آکادمیک وجود دارد تنها مربوط به اقلیم نخستی می گردد که علامه در تقسیم بندی اقالیم هفت گانه خود به آن اشاره نموده ولی تجزیه نگاه معرفتی که علامه مدنظر خود قرار داده کل حوزه معرفت شناسی کما هو حقه را در بر می گیرد.

 
*چرا هندسه چهار وجهی معرفت در مدرسه بینش علامه جعفری محصور در هفت اقلیم گردیده است؟
علامه جعفری در صفحه 339 این کتاب می گوید: هر شناختی که انسان به دست می آورد یا محصول فعالیت های تجربی حسی و آزمایشگاهی در معقولات اولیه است که این مساوی با شناخت علمی است  یعنی وقتی می گوئیم شناخت علمی از آن تعریفی وجود دارد. معقولات اولیه که به صورت تجربی در دست است یا محصول فعالیت ذهن در معقولات عالیه است که به وسیله مفاهیم و قوانین کلی تر برای تفسیر هستی صورت می گیرد که شناخت فلسفی نام می گیرد. اگر شناخت محصول دریافت مستقیم معلوم بدون واسطه تجارب و مشاهدات حسی و آزمایشگاهی و فعالیتهای معمولی اندیشه بوده باشد، مانند حدسهای عالی و اکتشافات و دریافتهای مربوط به ارزشها وهمچنین دریافت حقایق ماورای نمودهای کمی و کیفی و زیبایی محسوس و معقول.
چون وجود حقیقت مُشَکَّک است، پس راه دریافت حقیقت وجود نیز لاجرم مشکک خواهد شد، البته علامه به این وضوح مطرح نمی کند ولی می توان از لابه لای نظراتش درخصوص مراتب معرفت و هندسه معرفت دینی به این نکته دست یافت .به عنوان مثال یکی از اقالیمی که علامه از آن سخن می گوید اخلاق است و یعنی اخلاق فی نفسه برای او در هندسه معرفت جایگاهی دارد. این نیست که مثلا اخلاق نظر من است و اخلاق یکی از حوزه های معرفتی است و باید بتوان به صور عقلایی به آن اندیشید، یعنی باید یک موضوع شود که در مرتبه چهار واقع گردیده است. علامه جعفری در صفحه 340 معتقد است که اگر معلومات حاصله از دو قلمرو انسان و جهان واردِ درونی شود که آراسته به اخلاق و ارزشها و آرمانهای اعلای انسانی باشد و درون آن آدمی عشق به کمال جویی باشد بدون تردید آن معلومات مانند امواج روحی که همواره در حال نوشدن است تلقی می شود. بزرگترین نتیجه امواج روحی تلقی شدن معلومات این است هرگز آن معلومات نمی توانند حجابی میان انسان حقیقت یابی او باشند و نمی توانند در مسیر خودکامگی های انسان مورد بهره برداری قرار گیرند .محوری فرض نمودن بعد اخلاق در تئوری معرفت یعنی همگامی ارزش و داده ها که در تفکر دیسیپلین است به بوته فراموشی سپرده شده است. او معتقد است که تئوری معرفت و یا هندسه اپیستمولوژیک تکمیل نخواهد شد، مگر حوزه علم و عمل در وجدان آدمی به تعادل هارمونیک برسد.

 
*حال که این چهار چهار اقلیم را به هم پیوند دادیم سخن از بعد یا اقلیم حِکَمی چه وجهی دارد؟
علامه جعفری خود برای این پرسش پاسخی قابل تأمل دارد. در صفحه 340 می گوید: «اگر همه ابعاد چهارگانه به وسیله عقل سلیم و خرد رشد یافته به منزله راهنما و نیروی حرکت انسانی در زندگی شدند، پس انسان به هماهنگی معقولی دست می یابد که موجب تحرک اراده از من کمال‌جو برای حرکت در مسیر حیات معقول خواهد شد.» به عبارت دیگر به زبان علامه جعفری حکمت یعنی معرفت حاصله از هماهنگی چهار اقلیم علمی، فلسفی، شهودی و اخلاقی که در نظام به هم پیوسته به منصه ظهور می رسد البته معرفت در اینجا مصطفی کامل و دینی یا مذهبی نخواهد بود مگر انسان مسلح به این پنج بعد پای در وادی نورانیت بگذارد، یعنی اگر با داشتن نگاه علمی و فلسفی شهودی و اخلاقی حکمی ما این معرفتی که هم اکنون داریم و معرفت دینی است این هم خودش جالب است. معرفت دینی را به عنوان یک معرفت کلی می بیند این رویکرد اوست. این نکته ای است به این معنا که اگر شما در ریاضیات نفهمید، یعنی فلسفه را با بنیانهای ریاضی عالم متوجه نشوید، نمی توانید یک معرفت دینی کامل داشته باشید، یعنی صرف اینکه کتب فقهی را بخوانید و از دورن کتب فقهی و دینی و حدیث بتوانید استخراج کنید، فتوا بدهید و بگویید این نظر دینی است با این رویکرد این حکم، حکم الهی نیست و رویکرد دینی نیست. مثل حجاب که مقوله درون دینی است و یک حکمی دادم، آیات قرآن را خواندم تعقل و تدبر کردم الان می گویم حجاب اختیاری نیست و واجب است. این می گوید این حکم، حکم دینی نمی تواند باشد. اگر ابعاد فلسفی نداشته باشد یعنی چه؟ یعنی اینکه در فلسفه انسان از ابعاد تعقلش استفاده می کند.
اگر این حکمی را که من می دهم اسمش الهی است ابعاد برهانی نداشته باشد نتواند ابعاد شهودی انسان و اخلاقی را برانگیزاند نمی تواند حکم دینی باشد. به همین خاطر می گویم با این شیوه ای که در جهان اسلام در طول تاریخش ما احکام را فهمیدیم نتوانستیم معرفت دینی را جهانشمول کنیم چون نمی تواند با آدم های بی‌شمار رابطه بگیرد .معمولا افرادی این را قبول می کنند که در این فرهنگ بزرگ شده باشند و خود این می تواند یکسری مرز ایجاد کند و چیزی که مرز ایجاد کند دینی نیست، زیرا با تعریفی که ما از دین می فهمیم جهانشمول است و مبتنی بر فطرت است و نه فطرت شرقی و غربی.
به عبارت دیگر در صفحه 341 علامه می گوید: اگر پنج بعد مزبور را با یک نورانیت روحی که موجب روشنایی در جهان برونی و درونی شده و انسان را در جاذبه حقیقت کل و به ذات که همه جهان برونی که وابستگی خود را به ان نشان می دهد به حرکت در آورند آنگاه می توان اذعان داشت که وارد اقلیم ششم یعنی عرفان شده ایم، البته این نکته را بگویم در برخی جاها که علامه جعفری از معرفت صحبت می کند حالا یا به خاطر عقبه علمی و تحصیلاتیش واژه هایی استفاده می کند که مشکل ساز است و اگر در نورانیت روحی باز نشود این معلوم نیست چه معنایی می دهد و واژه هایش مقداری مشکل دارد و من این را قبول دارم .هنگامی که معرفت انسان دارای این شش ضلع گشت و یک بهم پیوستگی متعادل یافت از دل آن معرفت دینی یا اقلیم هفت متولد می گردد. به نظر می رسد علامه هم نگاه های معرفت شناسانه را نقد می کند و هم نگاه های رایج به اپیستمولوژی در ایران را. معرفت انسانی را به دینی و غیردینی، اسلامی و غیراسلامی، غربی و شرقی تقسیم بندی می کند.
در صفحه 342 علامه معتقد است که این تفکر که هر یک از ابعاد هفت گانه دارای هویتی خاص است که با دیگری سازگار نیست، پندار یوروسنتریک است که مشکلاتی عظیم به دلیل نادیده گرفتن عوامل ضروری هفت گانه معرفت برای انسان به وجود آورده است.
 
يکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۴۳
کد مطلب: 440287
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *