به گزارش سرویس باشهدا
تفتان ما
14تیر سالگرد ربوده شدن حاج احمد متوسلیان و سه همراهش به دست نیروهای فالانژ (شبهنظامی) به مقصد نامعلومی بود که همچنان پس از گذشت سه دهه نتیجه پیگیری از احوال این فرمانده بزرگ در هالهای از ابهام است. اما دلیل اینکه علیرغم دستگاههای پرقدرت امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی چرا تاکنون نتیجهای برای این پرونده حاصل نشده جای بحث و تامل است.
طی این سالها حرفها و حدیثهای زیادی مبنی بر زنده بودن یا به شهادت رسیدن این عزیزان بیان شده است اما هیچ گاه سندی در رد یا تایید هیچ یک از این ادعاها ارائه نشده و خانواده چهار دیپلمات بیش از بقیه مردم چشم انتظار سرنوشت عزیزان خود هستند. دوستان و اطرافیان آنها طی این سالها تلاش بسیاری کردهاند تا شاید اطلاعاتی به دست آوردند اما هر بار با در بسته مواجه شدهاند و جز اطلاعاتی محو و غیر قابل اتکا چیزی دستگیرشان نشده است.
در این میان نادر طالبزاده با فردی در لبنان آشنا شده به نام «عیسی الایوبی». همان کسی که ادعا میکند 10 روزی را به چهار دیپلمات ایرانی در زندان اسرائیل محبوس بوده و طبق مشاهداتش معتقد است آنها به شهادت رسیدهاند.
او از جمله افرادی است که در راه مبارزه علیه رژیم اشغالگر مدتی از دوران جوانیاش را در بند این رژیم بوده که پس از مدتی آزاد شده و به لبنان برگشته است. ما نیز بر آن شدیم تا دقایقی با این فرد به صحبت بنشینم و ببینیم ماجرای مشاهداتش از چه قرار است.
عیسی میگوید: «حرفهایی که من بیان میکنم در خصوص احمد متوسلیان مشاهدات عینیام است و سند این ماجرا نیز خود بنده هستم. هرچند با بیان این وقایع زندگی خود را به خطر انداختم در حالی که هیچ نفعی هم در این ماجرا برایم متصور نخواهد بود که مثلا بگویم برای این منفعت حرفهایی را مطرح میکنم.
انگیزهام از انتشار این خاطرات و مشاهدات بیان حق و حقیقت است. عدهای از من خواستهاند برای صحبتهایم درخصوص به شهادت رسیدن احمد متوسلیان و همراهانش سند ارائه کنم در حالی که تاکنون افرادی که اصرار دارند وی زنده است و در اختیار اسرائیلیها است کوچکترین سندی ارائه ندادهاند.»
*وظیفهای برای متقاعد کردن مردم و مسئولان ایرانی ندارم
من سندی برای این صحبتهایم. ندارم قبول یا رد حرفهایم توسط شما برای من تفاوت چندانی ندارد؛ اما وظیفه من بیان مشاهداتم است. بنده وظیفهای برای متقاعد کردن مردم و مسئولان ایرانی ندارم؛ تنها آنچه دیده و لمس کردهام منتقل میکنم.
*ماجرای آزادیام از زندان پیچیده و ویژه است
من چند ماهی به دلیل مبارزه علیه رژیم صهیونیستی در زندانهای رژیم اشغالگر بودم که به دلیل نفوذ خانوادگیای که در لبنان داشتم و با توجه به فشارهایی که آوردند از زندان آزاد شدم. ماجرای آزادیام از زندان یک مقدار پیچیده و ویژه است. قبل از بازداشتم یکی از مسئولان حزب قومی عربی سوریه در شمال لبنان بودم. این گروه یک گروه مقاومت ضد اسرائیلی است که بعد از آزادی هم مسئول دفتر سیاسی همین گروه شدم.
*کافی است پیگیری کنید مسئول سیستم اطلاعات سوریه در حوزه شمال لبنان چه کسی بوده
برخی میپرسند این همه سال از دیدار شما با این چهار نفر میگذرد؛ پس چرا حالا به فکر انتشار خاطراتتان افتادهاید؟ باید بگویم زمانی که من از زندان آزاد شدم مرا نزد نیروهای امنیتی لبنان که از دوستان خودم بودند، بردند. آن زمان همه اطلاعات و مشاهداتم را به مقامات امنیتی سوری و لبنانی هم منتقل کردم. افرادی که من گزارشها را به آنها دادم همین الان هم در دولت سوریه و در سرویس امنیتی این کشور صاحب جایگاه هستند؛ ولی به دلایل مسائل امنیتی در مصاحبه نمیتوانم اسم آنها را ببرم. برای اینکه مطمئن شوید سراغ چه کسی بروید کافی است پیگیری کنید که مسئول سیستم اطلاعات سوریه در آن زمان در حوزه شمال لبنان چه کسی بوده است.
*نمیدانم چرا عدهای مقابل صحبتهای من مقاومت میکنند
نمیدانم چرا عدهای مقابل صحبتهای من مقاومت میکنند. خب من مدتی بعد از آزادیام اقدام به بازگو کردن اطلاعاتم از این چهار مرد برای مسئولان ایرانی هم کردم؛ اما در ایران با توجه به برخوردهای صورت گرفته که تصور کردم یک دلیل سیاسی وجود دارد، مانعی ایجاد کردند برای بررسی گفتههایم. با این وجود طی 20 سال گذشته تلاش کردم مشاهدات خودم را درباره این ماجرا منتقل کنم. روایتی که وجود داشت این بود که اسرائیلیها اقدام به ربودن متوسلیان و همراهانش در آن خودرو کردند ولی از نظر من واقعیت امر این نیست. ولی آنها اصرار زیادی دارند که بگویند وی توسط اسرائیلیها دستگیر و زندانی شده است و بر همین مبنا تلاش کردند فضا را به سمتی هدایت کنند که امکان مذاکره غیرمستقیم میان ایران و اسرائیل برای تبادل ایجاد شود. طی این مدت بعد از اینکه متوجه شدم علاقهای به شنیدن شدن صحبتهای من وجود ندارد تلاشی برای ارتباط با سفارت ایران انجام دادم. با تنها کسی که توانستم جلسهای داشته باشم رائد موسوی، پسر محسن موسوی، کاردار وقت ایران در سوریه و یکی از چهار نفری که ربوده شده، بود. او پس از شنیدن حرفهایم متقاعد نشد و در واکنش به صحبتهایم گفت آنچه من شنیدهام متفاوت است از چیزهایی که تو مطرح میکنی. من به او گفتم تنها آنچه دیدهام به شما منتقل کردم.
*دلیلی برای دروغ گفتن ندارم
می پرسند آیا در آن سلول غیر از من و چهار دیپلمات ایرانی فرد دیگری هم بود یا خیر؟ یا اینکه به چه دلیل شما با آنها هم سلول شده بودید؟ شاید واقعا جای مطرح کردن این سوالها باشد اما من دلیلی برای دروغ گفتن ندارم ولی شما هم این را در نظر بگیرید که هیچ جنایات و اقدامی بدون نقص انجام نمیشود. اگر شرایط آن روز لبنان را در نظر بگیرید متوجه خواهید شد که شرایط پیچیدهای بوده و من این اتفاق را یک اشتباه از جانب این گروه میدانم. شاید تصور اینها این بوده است که من جان سالم از شکنجه بیرون نخواهم برد.
روزی که من به سلول دیپلماتهای ایرانی منتقل شدم سه هفته بود که تحت شکنجه بودم و تا قبل از آن در یک سلول انفرادی نگه داشته میشدم. این بازداشتگاه در لبنان و در بخشی از شهر بیروت واقع شده بود که «ایلی حبیقه» مسئول این زندان و بازداشتگاه بود.
تصور آنها این بود که با مذاکراتی بین مقامات ایرانی و فالانژها به زودی آزاد خواهند شد