به گزارش سرویس باشهدا
تفتان ما
حزب الله لبنان در طول کارنامه درخشان خود پرچمدار انجام مبادله موفق است. بدون شک می توان گفت مهم ترین مبادله اسرا در سالهای اخیر مبادله ای بود که طی آن حزب الله توانست تعدادی از اسرای خود را که سالها در بند رژیم صهیونیستی بودند آزاد کنند که در بین آنها سمیر قنطار نیز حضور داشت. انجام این مبادله عقبه جالب و خواندنی ای دارد که به مناسبت مبادله چند روز گذشته بد ندیدیم که گوشه ای از کارنامه درخشان حزب الله را بازخوانی کنیم. آنچه پیش روی شماست قسمت چهارم بازخوانی این واقعه جالب است.
در سه قسمت قبل خواندیم که حزب الله توانست کف ترازوی قدرت خود را برای انجام مبادله بزرگ سنگین کرد و حالا همه چیز فراهم بود برای به سرانجام رسیدن این پروژه مهم.
هم زمان، اسرای لبنانی در جایی بسیار دور از خانواده ی خود و در انتظار پیشرفت مذاکرات بودند. جواد در زندان از مریضی دخترش مطلع شد و فهمید که روز به روز حالش وخیم تر می شود.
جواد قصفی اسیر آزاد شده لبنانی: روز شنبه به خانه زنگ زدم. شماره را که گرفتم نابه زن ها را شنیدم. اول فکر کردم کی از نزدیکان خانمم فوت کرده است. اما صدای ناله خیلی شدید بود. فکر کردم باید کسی که از دنیا رفته جوان باشد. اما اصلا به ذهنم خطور نکرد که ممکن است جمیله باشد. ساعت 2 بعد از ظهر با همسرم صحبت می کردم که به من گفت جمیله ساعت 5 صبح فوت کرده است. من گوشی را رها کردم. دستانم را روی صورتم گذاشتم و گریه کردم. یکی از برادران کنار من بود. من سرم پایین بود وقتی که دستم را روی صورتم گذاشتم. به اولین چیزی که فکر کردم این بود که چه اتفاقی برای او افتاد؟ مسئله کوچکی نبود. یک جدایی همیشگی. دستم را برداشتم و دیدم آن برادر میخواهد زنگ بزند. به او گفتم چه کار می کنی؟ گفت می خواهم بدانم قضیه چیه. گفتم من به تو می گویم جمیله فوت کرد. چیزی نگفت. مبهوت به من نگاه کرد و ضجه تمام اتاق را پر کرد. الحمدالله رب العالمین.
انور یاسین اسیر آزاد شده لبنانی: طبیعی است کسی که در بازداشت بوده و از زندان آزاد میشود علی رغم این که به واسطه آزادی خوشحال است و به آرزویش رسیده اما بزرگترین آرزویش این است که سرزمینش هم آزاد و دشمن خرد بشود.
تننباوم در زمان بازداشت از عالم خارج جدا شد. فقط دو نفر از خارج حزب الله اجازه پیدا کردند با او دیدار کنند خبرنگار ابراهیم امین و واسطه ی آلمانی که قبل از آزادی با او ملاقات کرد.
ابراهیم الامین روزنامه نگار لبنانی: تننباوم به فرودگاه رسید و از آن جا بلافاصله به جایی رفت که بنا بود جلسه ای بین او و کسی که اطلاعاتی راجع به رون آراد داشت برقرار شود. این آپارتمان به احتمال قوی در ضاحیه قرار داشت.
مقاومت از او بازجویی کرده و از او راجع به مسائل زیادی سوال کرد. سوالاتی مربوط به کارش و این که چرا به لبنان آمده و چطور این پیشنهاد را قبول کرده و یک سلسله بازجویی مثل هر اسیر دیگر. چیزی که من از آن مطمئنم این است که به او آزاری نرساندند نه با کتک زدن و نه به هیچ طریق دیگری و به او تجاوز هم نکردند. اما در نهایت این فرد سه سال و سه ماه در یک اتاق تنها ماند. نه کسی را می دید و نه با کسی صحبت می کرد. برای مدت زیادی او نمی دانست که اسراییل از محل او مطلع است یا نه. برای مدت مدیدی نمی دانست مذاکرات در چه مرحله ایست. و تا مدت ها از تغییر و تحولات جاری خبری نداشت.
ابراهیم الامین روزنامه نگار لبنانی: آیا تو احساس میکنی حزب الله حق بازداشت تو را برای مبادله با اسرا دارد؟
تننباوم: آن ها به هیچ وجه نظر مرا نپرسیدند اما در مورد این که حق دارند یا نه، فکر می کنم آن ها به این ایمان دارند که حق دارند. فکر می کنم ایمان دارند که باید مرا بازداشت کنند و همانطور که قبلا گفتم آن ها از هر وسیله ای برای بازگرداندن اسرای خود که در چنگ اسراییل هستند، استفاده میکنند و این یکی از همان وسایل است.
ابراهیم الامین روزنامه نگار لبنانی: می خواهم از تو راجع به مدت اسارتت بپرسم. وقت خود را چطور میگذرانی؟ ایا متوجه گذر زمان میشوی؟ آیا می دانی چه مدتی از حضورت در این جا می گذرد؟
تننباوم: وقت به کندی میگذرد هیچ کاری نیست که انجام بدهم. از یک وعده غذا به وعده دیگر انتظار میکشم. بله! من وقت را محاسبه می کردم و سعی داشتم همواره در این کار دقیق باشم. البته شاید همیشه موفق نبودم. من می دانم بیش از سه سال و سه ماه از حضورم در زندان حزب الله می گذرد. در داخل زندان کاری نیست که انجام بدهم. باید در طول روز، فقط از نظر روحی و روانی مواظب خودمان باشیم و صبر کنیم.
ابراهیم الامین روزنامه نگار لبنانی: هنگام اسارت در درون خودت آیا دوست نداری داد بزنی یا با خانواده ات صحبت کنی،انگار که در کنارت هستند، خصوصا دخترت؟ آیا وقت تنهایی این کار را میکنی؟
تننباوم: بله! بعضی مواقع احساس می کنم که می خواهم فریاد بزنم. اما خودم را کنترل می کنم. همیشه با دخترم و پسرم و همسرم صحبت می کنم. من تمام وقت با آن ها صحبت میکردم.
ابراهیم الامین روزنامه نگار لبنانی: در لحظه ای از مصاحبه، او از من پرسید که به نظر تو آیا من به زودی آزاد میشوم؟ به او گفتم که قاعدتا مذاکرات به آخرش رسیده است و بر این اساس، بله. ولی چرا اینقدر نگرانی؟ او گفت من نگرانم که نکند در آخرین لحظه اتفاقی بیفته. نکند همه چیز خراب شود. من اصلا از هیچ چیز خبر ندارم. درست است که می دانم امور دارد پیش می رود ولی نکند اتفاقی بیفتد. تو درباره ی من چه فکر می کنی؟ چه آرزویی برایم داری؟ آیا برایم آرزوی آزادی می کنی؟ گفتم من آرزو دارم که افراد زیادی به خانه هایشان بر گردند و آرزو می کنم تو هم به خانه ات برگردی اما به نظرم خانه ی تو جایی نیست که از آن آمده ای خصوصا که او متولد لهستان است و نه اسراییل.
بعد از چند ماه، اسراییل احساس کرد در دست گرفتن سکان مذاکرات مستلزم یک تحرک ویژه است. ارتش اسراییل رسما کشته شدن سه سرباز را اعلام کرد. این اعلام برای خانواده های سربازان بسیار سخت و توام با قساوت بود. خانواده هایی که نمی شد برایشان دلیلی اقامه کرد.
سید حسن نصرالله: آن ها سعی کردند مانوری گمراه کننده انجام دهند. آن ها گفتند که این کار بر اساس اطلاعات انجام شده. این امر درست نیست چون دایره ی کسانی که سرنوشت این سه سرباز را می دانستند، بسیار بسیار بسیار محدود بود. حتی مسئولین و فرماندهان بلند پایه حزب الله هم نمیدانستند حقیقتا سرنوشت این سه سرباز چیست؟
ابراهیم الامین روزنامه نگار لبنانی: به نظر من سوال عمده و اساسی در جریان عملیات مذاکره این است که عامل پیشبرد این مذاکرات چیست؟ اسرا و ربوده شدگان؟ با معادلات سیاسی حول و حوش مذاکرات؟ به این معنی که انسان بعضی مواقع دوباره مورد ظلم واقع می شود. یک بار که ربوده می شود یا به اسارت می افتد و بار دوم وقتی که مذاکره کنندگان تحت تاثیر معادلات سیاسی عمل می کنند. شارون و باراک می توانستند بعد از 2 هفته مساله را با همان تعداد اسیری که بعد از 3 سال آزاد کردند حل کنند اما عملا به خاطر معادلات سیاسی اصرار داشتند که به تعویق بیفتد. آن ها از نتایج سیاسی این کار هراس داشتند.
نصرالله در شهر جبشیت جولای 2003: ما برای عملیات مذاکره راجع به اسرا یک فرصت نهایی خواهیم داد. آن گاه مقاومت راه های جدیدی را مورد بررسی فرار داد. کوتاه آمدن راه حل جایگزین نیست. بهترین جایگزین آن است که قهرمانان و مجاهدین مقاومت اسلامی شبانه روز تلاش کنند تا اسرای اسراییلی جدیدی را در اختیار بگیرند.
با مرور زمان هر دو طرف فهمیدند که به بن بست رسیده اند. مذاکرات از سر گرفته شد و اسراییل موافقت کرد که تعداد اسرایی را که قرار است آزاد شوند افزایش دهد و توافق اولیه حاصل شد که مبادله انجام شود. طرف لبنانی شروط خود را اعلام کرد. اما موانعی بر سر راه باقی بود.
سید حسن نصرالله: آن چه که شارون با آن موافقت کرد و آلمانی ها به ما ابلاغ کردند موافقت شارون با آزاد کردن تمام اسرای لبنانی بدون هیچ استثنایی بود. چه شیخ عبید و چه ابوعلی (دیرانی) و چه سمیر قنطار و چه لبنانی های متهم به این که دستهایشان به خون (اسراییلی ها) آلوده است. و قضیه رون آراد از طریق ایده مرحله اول و مرحله دوم توجیه می شود اما بعدا با تصمیم دشمن، که سمیر قنطار را از عملیات مبادله استثنا کرد، غافلگیر شدیم.
با نزدیک شدن به نقطه اتفاق، جبهه گیری های سیاسی در اسراییل تشدید شد. اختلاف در مورد اصل توافق با ربایندگان سربازان و اختلافات بر سر بهای آن. شارون تمام خواسته های لبنانی ها را پذیرفت. اما این امر به تصویب در داخل حکومت نیاز داشت.
سرتیپ گیل ریگیف مسئول سابق نیروی انسانی ارتش اسراییل: اصلا مطمئن نیستم که چهار صد نفر بهای مناسبی برای مذاکرات بود. خواسته های آن ها بیشتر از این هاست. آن ها با اصل موجودیت ما مخالفند. مساله یک متر راست یا یک متر چپ روی خط مرزی نیست. مساله اساسی و ریشه ای است. آن ها اصلا ما را به رسمیت نمی شناسند.
خانواده رون آراد و خانواده های مفقودین با این مبادله مخالفت کردند و به عملکرد حنان تننباوم اعتراض کردند. اما اعتراض خانواده های اسرا بیشتر بود.
اورات آوراهام خواهر سرباز بنی آوراهام: بهانه افرادی را که بر ضد مبادله رای دادند هنوز به خاطر دارم چرا بهایی را باید بپردازیم که خرابکاران در قبال سه سرباز ربوده شده می خواهند. اما برای من چنین بهایی اصلا مهم نیست. این که دست های آنان به خون اسراییلی ها آلوده هست یا نه برایم مهم نیست. من برادرم را در خانه می خواهم.
12 وزیر موافق مبادله بودند اما یک عامل جدید حصول به توافق را تهدید میکرد. شارون تحت تاثیر خواسته های امنیتی و سیاسی قرار گرفت و سمیر قنطار و چند لبنانی دیگر را از مبادله استثنا کرد و تصمیم گرفت آن ها را برای تضمین همکاری حزب الله جهت پیدا کردن رون آراد نگه دارد.
سید حسن نصرالله: ما در مقابل دو راهی بودیم یا این نتیجه را می پذیرفتیم و روی مرحله دوم کار می کردیم یعنی بعد از تکمیل مرحله ی اول وارد مرحله دوم می شدیم یا این نتیجه را کاملا رد می کردیم. با این همه ما بعد از اعلام این نتیجه تلاش های بسیار زیادی انجام دادیم. تا 3 ماه مذاکره می کردیم، کار می کردیم فشار می آوردیم و حتی تهدید می کردیم اما هیچ امکانی برای تغییر نتیجه نبود و بر عکس، زمان به نفع مخالفان توافق در داخل حکومت دشمن می گذشت.
این گونه بود که بر سر مبادله نهایی توافق شد و طی آن، آزاد شدن 400 فلسطینی و عرب تضمین گردید همچنین بازگشت جسد 49 تن از اعضای مقاومت که در اسراییل مدفون بودند و اخیرا اسراییل به وجود آن ها اعتراف کرده بود قطعی شد. به علاوه ی 17 اسیر لبنانی و یک اسیر آلمانی. توافق به این ترتیب بود که اسرای غیر فلسطینی، ابتدا به آلمان منتقل شوند و از آنجا به کشورشان یا هر کشور دیگری که مایلند بازگردند.
در این روز تننباوم بعد از 3 سال و 3 ماه برای مواجهه دوباره با جهان آماده می شود و هم اکنون در مسیر بیروت به آلمان قرار دارد.
یکی از بخش های اصلی مبادله این بود که میانجی آلمانی سرنوشت سربازان اسراییلی را از همان لحظه های نخستین تایید کرد که این امر مستلزم انجام آزمایش نهایی در بیروت بود که این مهم به سرعت انجام شد. زیرا حزب الله چند ساعت پس از انجام عملیات و کشته شدن سربازان جسدها را در فریزرهای مخصوصی گذاشته بود. در این لحظه بود که خانواده ها با حقیقتی تلخ مواجه شدند.
یعقوب آویتان پدر سرباز آدی آویتان: نصرالله در بیانیه ای اعلام کرد که شما خواهید دید چه کسی زنده به خانه اش بر می گردد و چه کسی مرده. این کار امیدی را در ما ایجاد کرد. از رییس قسمت سوخت هواپیما خواستم که هم اکنون به من بگوید که در بیروت چه چیزی داخل هواپیما است؟ نه زمانی که هواپیما به آلمان رسید. او به من گفت گوش کن: چنین کاری مخالف دستورات است. باید ژنرالی با درجه سرتیپی به خانه شما بیاید و رسما به شما خبر بدهد. گفتم خواهش می کنم. من فقط می خواهم بدانم داخل هواپیما در بیروت چه چیزی است؟ ساعت 11 شب تلفن زنگ زد و به من گفت: یعقوب! 3 تابوت را سوار هواپیما کردند.
اعضای حزب الله و فرماندهان هواپیمای نظامی آلمان حنان تننباوم را تا هواپیما همراهی کردند. این نخستین بار بود که خبرنگاران با این سرهنگ اسراییلی مواجه می شدند.
خبرنگار: آیا کسی شما را برای این کار فرستاد؟
تننباوم: نه من با تصمیم خودم این کار را انجام دادم هیچ کس مرا نفرستاد.
خبرنگار: در باره حزب الله چطور فکر می کنید؟
تننباوم: آن ها آزاری نداشتند.
خبرنگار: منظورتان چیست؟
تننباوم: آن ها با من خوب بودند و من از این بابت از آن ها تشکر می کنم.
بازگشت تننباوم به خانه مشکلات او را حل نکرد. شکل زندانی شدنش در بیروت و شرایط آزاد سازی اش به زندگی او تا این لحظه ابهام بیشتری را افزوده است.
تننباوم: من می دانم و درک می کنم چه چیزی در انتظار من است. می دانم که باید بازجویی های زیاد و سوالات فراوانی را پشت سر بگذارم و تمام آرزویم این است که موفق شوم نظرات خود را توضیح دهم و آن چه را بر من گذشت برای سازمان های امنیتی شرح دهم و امیدوارم که به سلامت از این وضع خارج شوم.
بعد از اتمام بازرسی پرونده ی بقیه اسرا آلمان، رسما تننباوم را تحویل گرفت و هماهنگ کننده و میانجی های آلمانی ماکس ریم او را به هیات اسراییلی به ریاست «ایلان بیران» برجسته ترین مذاکره کننده اسراییلی تحویل داد اما این کار با حضور ژنرال های پلیس داخلی و اطلاعات ارتش، انجام گرفت.
دانی یانوم رییس سابق موساد: برای اسراییل اهمیت فراوانی داشت که جسد سربازان را برای دفن به اسراییل بیاوریم. تا خانواده هایشان مکانی برای عزاداری برای آن ها داشته باشند. تننباوم یک عامل ثانوی بود. اگر فقط پای او در میان بود من در دولت دستم را در تایید مبادله بالا نمی بردم اما این امر به سربازان اسراییلی و تننباوم مربوط می شد. در واقع آزادی تننباوم با برگشتن تابوت های سربازان از لبنان گره خورده بود.
اسرای لبنانی ساعت ها در فرودگاه کلن منتظر ماندند. این تاخیر ماجرای دیگری داشت. «استیون اسمیراک» یا «عبدالکریم» جوانی آلمانی است که در اسراییل به اتهام اقدام برای عملیات استشهادی در حمایت از فلسطینیان بازداشت شد. اسمیراک خواستار سفر به بیروت و ادامه زندگی در آنجا شد. اما حکومت آلمان خلف وعده کرده بود. بالبنانی ها در مقابل چشمان اسراییلی ها مذاکره انجام شد. این مذاکرات با اجابت درخواست برلین به اتمام رسید. بعد از آن یک گروه از پزشکان قانونی و روحانیون ارتش اسراییلی اجساد اسراییلی را آزمایش کردند و مطمئن شدند که آن ها متعلق به سربازان اسیر است. زمان زیادی نگذشت که خاخام بزرگ با حکومت خود تماس گرفت و صحت آزمایش ها را تایید کرد.
اورات آوراهام: صدمه وارد شده بسیار شدید بود. به فاصله یک شبانه روز متوجه می شوی که مسئول خانواده خودت و برادرت هستی و به هر کاری دست می زنی انجامش برایت مشکل است. روی جدول برنامه های روزانه ات همیشه مساله اسرا و مفقودین وجود دارد و هر روز که بیدار می شوی فکر می کنی که چه چیزی می تواند به برگشت آن ها به خانه هایشان کمک کند و یک روز وقتی همه چیز به هم می خورد و کم کم فشار کمتر می شود حقیقت به صورتت سیلی می زند. زیرا او دیگر به زندگی نمی گردد.
سرانجام لحظه آزادی برای تمام اسرای لبنانی نزدیک می شود. معامله به سرانجام رسید و آن ها به هواپیمای آلمانی منتقل شدند که آماده حرکت به سوی بیروت بود.
جواد قصفی: تصورش را بکن که ما به فرودگاه بیروت رسیدیم. و هنوز حتی خودمان را آماده نکرده بودیم که چه بپوشیم. علی رغم این که هواپیما تا رسیدن به فرودگاه فرانکفورت 5 ساعت تاخیر داشت اصلا گذر زمان را احساس نکردیم. تا وقتی که سوار هواپیمای آلمانی شدم احساس نمی کردم که آزاد شدم. وقتی که به لبنان رسیدیم شادی مرا فرا گرفت. تمام شد. یک میلیون درصد مطمئن بودم که آزاد شدم.
سرانجام سال ها و ماه ها میانجی گری به ثمر نشست و حکومت آلمان به بزرگترین شاهکار سیاسی و دیپلماسی و حتی امنیتی خود در خاورمیانه و دهه های اخیر نایل آمد.
آگست هانینگ رییس اطلاعات خارجی المان: از آن چه تا به حال انجام یافته خیلی خوشحال هستیم. ما موفق به از میان بردن دلهره و کابوس خانواده های بسیاری شدیم. ما تلاش زیادی برای تحقق این مبادله کردیم و خوب می دانیم که یک سری مسائل انسانی که شامل سرنوشت مفقودین هم می شود در انتظار راه حل است و ما احساس وظیفه می کنیم که برای تحقق ایم مهم دست به کار شویم.
در اسراییل از تننباوم استقبال بسیار آرام و سردی انجام گرفت. به او فرصت کوتاهی داده شد تا خانواده اش را ببیند و سپس برای بازجویی به مقر پلیس منتقل شد. در سویی دیگر حزن و اندوه بر فضای عمومی اسراییل حاکم بود.
خواهر سرباز ربوده شده: هر بار که به گورستان می روم احساس سردرگمی و گمگشتگی دارم. آنها می توانستند مانع این مرگ شوند. آن ها می توانستند جلوی این ربودن را بگیرند. این آدم برادر من بود که امروز 26 ساله می شد و زندگی خود را از پی می گرفت و درسش را در دانشگاه ادامه می داد. این احساسی است که تا آخر عمر همراهم خواهد بود.
به طرف شمال، در فاصله ای کمتر از 200 کیلومتر هواپیمای آلمانی در حال فرود در فرودگاه بیروت بود.
جواد قصفی: قدم به محوطه فرودگاه که گذاشتم متاثر شدم. همزمان دو صحنه را مشاهده می کردم حاج علی دیرانی و پسرانش که دور و بر او بودند همین طور شیخ عبدالکریم عبید. یادم می اید که عمامه از سر شیخ عبدالکریم باز شد. باز شد، نه این که افتاد. دوباره خودم را کنترل کردم. همین دیروز بود که داشتم با خودم حساب می کردم عمر جمیله ام چقدر می شد. اگر زنده بود 16 و نیم ساله می شد.
17 مرد آن روز به خانه هایشان بازگشتند. اما هنوز دیگرانی هستند که کماکان در زندان باقی مانده اند.
ادامه دارد...
انتهای پیام/