به گزارش سرویس فرهنگي
تفتان ما،علیرضا ملوندی، آزاده لرستانی: در تیر ماه سال ١٣55 هجری شمسی در تهران متولد شد. پس از یکسال تحصیل در دبیرستان علوم و معارف اسلامی شهید مطهری (ره)، دروس حوزوی را از سال ١٣6٩ در حوزه علمیه قائم(عج) چیذر تهران آغاز کرد و سپس تحصیلات خود را تا پایان سطح سه حوزه به ترتیب در مدارس علمیه ولی عصر(عج) قمصر کاشان، مجد و مروی تهران ادامه داد و از دروس اساتیدی چون آیات سیدابالفضل موسوی تبریزی و یحیی عابدی زنجانی بهره گرفت. در سال ١٣٧4 و به مناسبت مشارکت در اجرای یک پروژه تحقیقاتی تحت عنوان «فلسفه و قلمرو دین» با مرحوم علامه محمدتقی جعفری آشنا شد و تا پیش از رحلت آن استاد فرزانه در مباحث فلسفه دین ایشان شرکت کرد. حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی پس از پایان سطح سه حوزه موفق به شرکت در درس خارج فقه حضرت آیتالله العظمی خامنهای شد و حدود پنج سال در این درس شرکت کرد. همچنین وی موفق شد به صورت غیر حضوری، از دروس تفسیر، شرح اسفار اربعه و شرح فصوص الحکم حضرت آیت الله جوادی آملی استفاده کند.
در کارنامه فعالیت وی مواردی نظیر مدیرعامل موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، سرپرست پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دبیر هیأت حمایت از کرسیهای نظریهپردازی، نقد و مناظره، مدیرمسئول و سردبیر ماهنامه تخصصی زمانه، رئیس شورای سیاستگذاری همایش ملی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، رئیس شورای سیاستگذاری کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی و در نهایت رئیس مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا به چشم میخورد، حجتالاسلام والمسلمین غلامی با حضور در
خبرگزاری فارس درباره فلسفه اسلامی به مناسبت روز جهانی فلسفه سخن گفت.
وی در این گفتوگو با تأکید بر اینکه فلسفه را باید مسیری برای ارتقاء و تقویت تفکر آزاد دانست، فلسفه را برای تشخیص حقانیت عالم و معنابخشی به حیات مورد نیاز بشر لازم میداند و با اشاره به ورود فلسفه یونان در زمان مأمون عباسی از اقدام متفکران مسلمان در افزایش 200 مسأله فلسفی به 700 مسأله سخن به میان آورد که موجب شد فلسفه به عنوان عامل گسترش تعالیم اهل بیت(ع) در دنیای اسلام بدرخشد.
مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
فلسفه را باید مسیری برای ارتقاء و تقویت تفکر آزاد دانست
*برای شروع مایلیم کمی درباره فلسفه و اهمیت آن توضیح دهید.
- قوه تفکر و خردورزی جزء جدایی ناپذیر شاکله انسان به شماره می رود. یعنی انسان از آنجا که انسان است، چه باسواد باشد و چه بیسواد، بر حسب مراتب یک موجود اندیشمند است؛ با این حال، فلسفه را باید مسیری برای ارتقاء و تقویت تفکر آزاد دانست که توانسته است با اتکاء به اصول عقل فطری و با محوریت بخشیدن به برهان، امکان درک کلی، عمیق و قطعی حقایق هستی، تفکیک حقایق از وهمیات و هچنین فهم علل و اسباب حقایق را فراهم کند. در این صورت، ما از طریق فلسفه قادریم به بنیادیترین پرسشهای بشر درباره هستی پاسخ دهیم و از همین نقطه، بستر لازم را برای ورود دین به حیات انسان و همچنین پاسخگویی به شبهات دینی مهیا کنیم.
فلسفه برای تشخیص حقانیت عالم و معنابخشی به حیات مورد نیاز بشر است
*با اینکه سالهاست درباره وصف اسلامی فلسفه بحثهای فراوانی انجام گرفته است، لکن هنوز این بحث در محافل علمی و فرهنگی وجود دارد. نظر جنابعالی در این زمینه چیست؟
- شهید مطهری در مقدمه کتاب اصول «فلسفه و روش رئالیسم» این سؤال را به وضوح پاسخ دادهاند، لکن من در پاسخ به سؤال شما فراتر از توضیحات ایشان دو نکته را عرض میکنم: اولاً، فلسفه یک پدیده انسانی است، لذا چه مولود مشرق زمین باشد و چه نباشد، همسو با رسالت انبیاء الهی است. در واقع، فلسفه همان چیزی است که برای تشخیص حقانیت عالم و معنابخشی به حیات مورد نیاز بشر است و این، بخش مهمی از رسالت انبیای الهی است. لذا حتی برخی علما، موضوع نبی بودن سقراط را قویاً مطرح کرده و شواهدی هم برای آن بیان کردهاند.
متفکران مسلمان 200 مسأله فلسفی را به 700 مسأله تبدیل کردند
ثانیاً همین فلسفه بعد از ورود از یونان به دنیای اسلام با تحولات جدی روبرو شد. به تعبیر دیگر، متفکران مسلمان با ظرفیتهای منحصربفردی که اسلام در عرصه عقلورزی به وجود آورده بود، فلسفه را گرفتند و به قول استاد مطهری، 200 مسأله فلسفی را به 700 مسأله تبدیل کردند. در حقیقت، متفکران مسلمان بدون آنکه بخواهند آزادی فلسفه را محدود کنند یا آن را به علم کلام تنزل دهند، فلسفه را در خدمت اثبات حقایق بنیادی حاکم بر عالم درآوردند که میتوانست پایههای ایمان دینی را به شدت تقویت کند. من معتقدم اگر فلسفه از غرب باستان وارد دنیای اسلام نشده بود، دیر یا زود فلسفه در بطن دنیای اسلام با نام دیگری ظهور میکرد و این، مطلبی است که جا دارد روی آن تأمل کرد.
فلسفه به عامل گسترش تعالیم اهل بیت(ع) در دنیای اسلام مبدل شد
*آیا این درست است که روایاتی در تقبیح فلسفه وجود دارد؟
-ورود فلسفه به جهان اسلام از طریق نهضت ترجمه که در دوران مأمون عباسی آغاز شد، ابتدا با انگیزه به حاشیه بردن مکتب فکری اهل بیت(ع) صورت گرفت لکن به دلیل عدم مغایرت فلسفه با روح مکتب اهل بیت(ع) که یک مکتب عقلگرا بود و همچنین با هوشمندی شاگردان اهل بیت(ع)، نه تنها فلسفه به رقیب و معارضی برای مکتب اهل بیت(ع) تبدیل نشد، بلکه به عامل گسترش و تقویت تعالیم اهل بیت(ع) در دنیای اسلام مبدل شد. لذا در طول سدههایی که از ورود فلسفه به دنیای اسلام میگذرد، بیشترین بهرهگیری از فلسفه از سوی دانشمندان مذهب امامیه انجام شده است. از طرف دیگر، بنده معتقدم روایاتی که مورد اشاره برخی اخباریون در ضدیت با فلسفه مطرح میشود از دو حالت خارج نیستند: یا از جهت سندی وجاهت لازم را ندارند و یا اگر هم مشکل سندی نداشته باشند، به هیچ وجه دلالتی بر مخالفت مطلق امام معصوم(ع) با فلسفه به معنای امروزی از آن استنباط نمیشود.
جوشش فلسفه از چشمه فطرت یا خود الهی انسان است
*بعضی معتقدند که فلسفه مقوم تفکر خودبنیاد است و این با آنچه در اسلام به عنوان تسلیم در برابر قرآن و سنت مطرح میشود منافات دارد؛ نظر شما در این زمینه چیست؟
- اولاً خودبنیاد بودن در اینجا به دو معناست. اگر منظور از خودبنیاد بودن، جوشش فلسفه از چشمه فطرت یا خود الهی انسان است، این خودبنیاد بودن نه تنها هیچ ایرادی ندارد، بلکه مزیت فلسفه است و فلسفه را الهی میکند. آن خودبنیاد بودنی مذموم است که مولود طبیعت و نفس حیوانی انسان باشد نه اینکه از چشمه فطرت الهی جوشیده باشد. ثانیاً، ما اصل خدا و سپس نبوت را ابتدا از بیرون دین اثبات میکنیم و سپس وارد معارف دینی میشویم و ادراکات عقیدتی خود را به وسیله دین کامل میکنیم. به بیان دیگر، تمام ساختمان تعالیم دینی بر روی پایههای عقلی استوار است و این پایههای عقلی به کمک فلسفه مستحکم میشوند.
فلسفه در 2 عرصه کمک کار دین و انسان دیندار است
البته فلسفه، فقط در مرحله ورود انسان به دین نافع نیست، بلکه بعد از ورود به دین، فلسفه همچنان در 2عرصه کمک کار دین و انسان دیندار است:
1-در عرصه تخلیص دین و همچنین در عرصه دفاع از دین در برابر هجمات فکری؛
2-در عرصه فهم و تعمیق پیامهای دینی. بنابراین، اصولاً فلسفه اسلامی با وجود نقش برون دینیای که برای آن قابل ترسیم است، جزو خانواده تعالیم دینی محسوب میشود و حتی جدایی آن از تعالیم دینی میتواند خسارت بار باشد.
ریشه مباحث ضد فلسفی را باید در جریان اخباریگری جستجو کرد
*امروز جریان مخالفت با فلسفه در بین نیروهای متدین مجدداً رشد پیدا کرده است، نظر جنابعالی در این زمینه چیست؟
-بعضیها که در سالهای اخیر بدگوی فلسفه اسلامی شدهاند، دو دستهاند:
1-کسانی که اساساً فلسفه درستی نخواندهاند و مطمئناً اگر از فلسفه چیزی سر در میآوردند اینگونه درباره فلسفه موضعگیری نمیکردند.
2-کسانی که برای خودنمایی راهی جز مخالفت با فلسفه پیدا نکردهاند.
به هر حال، آنچه مسلم است، ریشه مباحث ضد فلسفی را باید در جریان اخباریگری جستجو کرد که هر چند دهههای متوالی است از رمق افتاده لکن هنوز رگههای ضعیفی از آن وجود دارد و علیه فلسفه و فلاسفه اسلامی سمپاشی میکند. اینها چه بدانند و چه ندانند به دین خیانت میکنند، چرا که با گرفتن فلسفه از دین، نه تنها باب ورود انواع بدفهمیها، خرافات، موهومات و ناخالصیها به دین باز میشود، بلکه نوع شدیدی از سطحیگرایی به تعالیم دینی تحمیل میشود.نباید از نظر دور داشت که از رهگذر این سطحینگری، عملاً بخش مهمی از ظرفیتهای دین برای تحولآفرینی در اعصار گوناگون نادیده گرفته شده و دین سکولار میشود. یعنی دینی که اخباریها مروج آن هستند، دینی نیست که بتوان بر اساس آن به ساماندهی اجتماعی رو آورد و به پیشرفت و اعتلای جامعه دینی فکر کرد.
فلسفه با آزاداندیشی پیوند خورده است
*اینکه در فلسفه صدرایی مطالبی است که زمینه نقد فلسفه و تحقیر آن را فراهم کرده است را چگونه باید پاسخ داد.
- فلسفه با آزاداندیشی پیوند خورده است، لذا هیچ قسمت از فلسفه صدرایی و غیر صدرایی غیرقابل نقد و بررسی نیست. ضمن اینکه اگر اشکالی در فلسفه پیدا شود که پیدا هم میشود، چیزی از ارزش فلسفه کم نمیکند. هر فیلسوفی نقاط ضعف و قوتی دارد و کسی نمیتواند آن را انکار کند. از طرف دیگر، نوسازی فلسفه اسلامی و رسیدن به فلسفهای قدرتمندتر از مثلاً فلسفه صدرایی، نه تنها ایرادی ندارد، بلکه حتماً میتواند مفید و سازنده باشد.
غربزدهها با ستیزهگری با فلسفه اسلامی دین را در برابر انواع هجمات فکری بیدفاع گذاشتهاند
*این افراد فلسفه را مظهر غربزدگی هم معرفی میکنند.
- اتفاقاً غربزده کسانی هستند که با ستیزهگری با فلسفه اسلامی، سپر و شمشیر دینداران را گرفته و دین را در برابر انواع هجمات فکری بیدفاع گذاشتهاند و روشن است که برآیند این بیدفاع ماندن، یا سکوت و انفعال در برابر غرب و یا هضم شدن در آن است. لذا توصیه من به دوستان متدین و انقلابی این است که تا میتوانند از تفکرات شبهاخباری که این روزها بعضی در لباس خیرخواهی مطرح میکنند دوری کنند و بدانند که اگر فلسفه اسلامی و بزرگانی چون علامه طباطبایی نبودند، در اثر سونامیهای فکریای که طی سدههای اخیر علیه دین شکل گرفت، دیگر اثری از اسلام حقیقی و پدیده عظیمی چون انقلاب اسلامی نبود.
انتهای پیام/