به گزارش سرویس فرهنگي
تفتان ما،پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران در سال 1357 شمسی در نگاه بهتآمیز نظام جهانی، تلاش برای پیادهسازی ایدئولوژیهای اندیشهای شیعه در چارچوب نظام فقه جعفری مبتنی بر نظام ولایت فقیه شتاب بیشتری به خود گرفت، زیرا از صدر اسلام و تجربه تنها کوتاه حکومت از سوی امامان شیعه و بعد از آن تأسیس برخی حکومتهای شیعی مانند آلبویه و صفویه، مجال زیادی برای حضور شیعیان در عرصه حکومتی مهیا نشد. هر چند ایران دوره سلطنتی قاجار و پهلوی را نیز تجربه کرد، اما آن گونه که باید نتوانست با محوریت حوزههای علمیه در عرصه اجرایی حکومت بروز و ظهور پیدا کند.
در این اثنا تجربه غرب از قرون وسطا، دوره رنسانس، عصر تفرقه مذهبی، دوره روشنگری و جنگ انواع نظریههای در قرن 20 و در نهایت رسیدن به شیوهای از نظریهپردازی برای چگونه حکومت کردن، نقشه راهی را برای برخی روشنفکران غربگرا مهیا کرد تا بتوانند در درون نظام جمهوری اسلامی به بازتولید یا بازتعریف این موضوع مهم بپردازند که خود عامل برخی آسیبها و چالشها شده است. حال که قریب به 40 سال از عمر گرانبهای انقلاب اسلامی میگذرد، چالشهای پیشروی جمهوری اسلامی چه میتواند باشد و چرا نتوانسته است به برخی شعارها، اهداف و آمالهای خود در عرصه حکومتی بپردازد، این سؤالها و پرسشها زمینهای را فراهم کرد تا پای سخنان حجتالاسلام و المسلمین احمد رهدار رئیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی فتوح اندیشه بنشینیم که بخش پایانی آن در ادامه میآید:
حوزه علمیهای که داخل دستگاه نیست، تجربه ندارد
*فرضاً وزارت مسکن بگوید یک مجتهدی کنار ما بیاید، چند نفر در این زمینه داریم که فقه آن را استخراج کرده باشند؟
-یک جلسهای با مسئولان فرهنگ و ارتباطات داشتیم، بعد بزرگواری سر دوستان ما یک منتی میگذاشت که من 20 سال است خارج از کشور هستم و تخصص دارم، یکی از دوستان ما یک سؤالی پرسید، گفت: شما اولین باری که خارج از کشور رفتید، چند سال داشتید و چقدر سرمایه علمی داشتید؟ گفت: از خیابان ما را بردند. دوست ما گفت: اکثر این افرادی که اینجا نشستند اعضای هیأت علمی هستند، کتاب و مقاله دارند و رزومه دارند که شما بعد از 10 سال به آن رسیدید، سر اینها منت نگذارید!
الان کارشناسان دولتی ما در ادارات، روزی که در این ادارات رفتند و به عنوان کارشناس رفتند و امضاء کردند چقدر سرمایه داشتند؟ همین طلبه ما که الان نسبت به این مسأله پرت است، در مقایسه با روزی که کارشناس ما رفته است چقدر سرمایه دارد؟ من این را میفهمم حوزه علمیهای که داخل دستگاه نیست، ناآشنا است، تجربه ندارد، آشنا با پیچیدگیهای ظریف دستگاههای پیچیده مدرن امروزی نیست، اما باید وارد شود.
*دغدغهاش را دارند؟
-به نظرم نه! هر دو طرف دغدغه ندارند.
جمهوری اسلامی قرار بود، آزمایشگاه انقلاب اسلامی شود
*در برخی مسئولیتها که روحانیون حضور دارند، میبینیم که توجیهگر سیستم شدند؟
-بله! این مسأله هم راهحل دارد و هم آسیبهایش را درآوردند. به نظرم یکی از چالشها، چالش آرمان و واقعیت است، ما این چالش را از نظر نظری نتوانستیم حل کنیم، در مقام عمل گاهی این طرف هستیم و گاهی آن طرف، برای این است که در مقام نظر نتوانستیم یک راهبرد منسجم و متقن به صورت نسبی ارائه دهیم. الان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی داریم، صورت ایدهآل قضیه این است که آرمانها ما در انقلاب اسلامی قرار بود در بستر جمهوری اسلامی تحقق پیدا کند؛ یعنی جمهوری اسلامی قرار بود، آزمایشگاه انقلاب اسلامی شود، این را میفهمیم، ولی وقتی شما آرمانها را در آزمایشگاه برای تست کردن میبرید، احتمالاً بعضی آرمانها در آنجا تعدیل و نقد میشوند یا اصلاً متوجه میشویم از ابتدا غلط بوده است، این مقدار هم طبیعی است، اما واقعیت این است که روز به روز شکاف میان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی دارد، بیشتر میشود، یعنی روز به روز جمهوری اسلامی از اینکه مصداقی از تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی باشد، دارد فاصله میگیرد.
چالش آرمان و واقعیت یکی از چالشهای جدی نظام است/مدیران ما تمایل دارند در جبهه واقعیت بلغزند نه در جبهه آرمان
زیرا یک لایه سنگین تئوریک میطلبد که بخشی از آن مربوط به حوزه و بخشی از آن مربوط به فضای دانشگاه است، آن بخشی که مربوط به حوزه است، بحثهایی است که به نسبت عدالت و مصلحت میپردازد، مثالی که من به یکی از دوستان میگفتم این بود که بر حسب نظر عدالت اقتضاء میکند که آقای موسوی را محاکمه کنیم، مصلحت اقتضاء میکند که حصرش کنیم، حالا به لحاظ نظری کدام مقدم است؟ در هر حال ما باید این را حل کنیم، یعنی چالش آرمان و واقعیت از آن چالشهای جدی بر سر راه نظام ماست.
معمولاً مدیران ما تمایل دارند که در جبهه واقعیت بلغزند نه در جبهه آرمان، چون در جبهه آرمان هم هزینههایش سنگین است و هم جدول بیلان کاری مدیران را تیک نمیزند، در حالی که در چرخه واقعیت اگر شما بروید، مطالبه در جبهه واقعیت بیشتر از مطالبه در جبهه آرمانها است، یعنی مسئولی که اینجا میآید از 10 سؤالی که از او میپرسیم، 9 سؤالش مربوط به حوزه گرفتاریهای زندگی ماست و یکی هم مربوط به آرمانهای ما است، تازه اگر یادمان بیاید آرمانی داریم!
لذا معمولاً ذهنیت مسئولان به سمت حل مسائل واقعی رفته است، پس وقتی مدیر ما میلغزد و در جبهه واقعیت میرود، با کارشناسی غیرفقهی روبرو میشود و دوباره کارشناسی عرفی میشود و کارشناسی عرفی یک کارشناسی راحتی است، چون منبع استناد به آن کارشناسی خودش است، نه یک متن شرعی!
غرب تقریباً عرصه واقع را از پاسخهای خودش اشباع کرده و کافی است یک مدیری یک اندازه هنری به خرج بدهد و بتواند آنها را ترجمه و جمعآوری کند و برای فلان بحران که غرب زودتر به آن رسیده است، چه راهحلهایی را در پیش بگیرد، در واقع دُز بحران در عالم غرب خیلی بیشتر از ما است؛ زیرا آنها خیلی زودتر از ما برای حل این بحرانها فکر کردند و راههای متعددی هم پیشنهاد کردند، اکنون کافی است که مدیر ما در همان راهحلها را بخواند و از این شانس هم برخوردار است که از میان آن راهحلها، بهترین مورد را گزینش کرده و بردارد.
یکی از چالشهای نظری در تجربه جمهوری اسلامی ایران، چالش مفهوم امام و رهبری است
البته این غیر از این است که شما بتوانید با رعایت تحفظ بر آرمانها، مشکل واقع را حل کنید، این کار سختی است، چرا که در این زمینه کار زیادی صورت نگرفته و جزء چالشهای ما محسوب میشود، این در حالی است که دستگاه تبلیغاتی ما همواره اصرار بر تحفظ آرمانها دارد، اما واقعیت زیستی عملاً ما را مجبور کرده است که ما در بستر واقعیت زندگیمان را سامان بدهیم و شکاف کاملاً بین آرمان و واقعیت مشهود است.
پس اگر این مسیر را ادامه بدهیم، همچنان چالشهای نظری دیگری وجود دارد، چالشهای نظریای که هر کدام از آنها سر جای خودش حائز اهمیت است. یکی از چالشهای نظری ما در تجربه جمهوری اسلامی ایران، چالش «امام و رهبری» یا چالش مفهوم امام و مفهوم رهبری است.
زیرا یک خلط استراتژیک بعد از رحلت امام خمینی(ره) انجام دادیم که نام امام را حضرت آقا گذاشتیم و نام آقا را مقام معظم رهبری گذاشتیم و نام معظمله را امام خامنهای نگذاشتیم، یعنی در یک پروژه جدا نظری فکری الگوی مدیریت امامتی با الگوی مدیریت رهبری، شاخصهها، روشها، نتایج و مبانی آن را به دست میآورید و بعد با هم مقایسه میکنید، آنگاه میبینید خیلی تفاوت دارد.
به عبارتی دیگر در نهادی که نوع نگاه به حضرت آقا، نگاه امامتی است با دستگاهی که حضرت آقا را به عنوان مقام معظم رهبری دیدند، مقایسه کنید، تفاوت نتیجه کار را حس میکنید، اگر به گذشته بگردیم از ابتدای قرن 18 و کل قرن 20، تئوریپردازان در حوزه جامعهشناسی درگیر حل مسأله دوگانه ساختار کارگزاران یا ساختار عاملیت بودند که جانب کدام موضوع را بگیرد و در نهایت دنیای غرب تمایل پیدا کرد که به سمت ساختار برود، اکنون هم مدیریتش ساختاری است، یعنی به صورت مستمر عامل انسانی به نفع بروکراسی رنگ میبازد، یعنی قانون و ساختار شما را کنترل میکند نه ویژگیهای عاملیت انسانی مانند وجدان، عقل یا دیانت و تعهد.
حزبالله لبنان نگاهش به حضرت آقا نگاه عاملیتی است
پس اگر در مواجه با حضرت آقا به سمت ساختاری رفتیم، به این معنا که وجود آقا را در ساختارها بسط دهیم، آن یک خروجی دیگری میشود، من معتقدم سپاه هر چند ساختارهای خودش را هم دارد، اما مواجهاش با حضرت آقا مواجهه امامتی بوده، الان خروجی و برکاتی که سپاه در عرصه انقلاب اسلامی داشته با نهادی مانند شهرداری و گمرک مقایسه کنید، اصلاً قابل مقایسه نیست.