۰

حوزه علمیه‌­ای که داخل دستگاه اجرایی نیست، تجربه کافی برای نظریه‌پردازی ندارد/ حکومت مهدوی، حکومت عدل نیست حکومت ایثار است

رئیس مؤسسه فتوح اندیشه ابراز داشت: مدیران ما تمایل دارند که در جبهه واقعیت بلغزند نه در جبهه آرمان، چون در جبهه آرمان هم هزینه‌‌هایش سنگین است،‌ در حالی که مطالبه در جبهه واقعیت بیشتر از مطالبه در جبهه آرمان­‌ها است.
حوزه علمیه‌­ای که داخل دستگاه اجرایی نیست، تجربه کافی برای نظریه‌پردازی ندارد/ حکومت مهدوی، حکومت عدل نیست حکومت ایثار است
به گزارش سرویس فرهنگي تفتان ما،پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران در سال 1357 شمسی در نگاه بهت‌آمیز نظام جهانی، تلاش برای پیاده‌سازی ایدئولوژی‌های اندیشه‌ای شیعه در چارچوب نظام فقه جعفری مبتنی بر نظام ولایت فقیه شتاب بیشتری به خود گرفت، زیرا از صدر اسلام و تجربه تنها کوتاه حکومت از سوی امامان شیعه و بعد از آن تأسیس برخی حکومت‌های شیعی مانند آل‌بویه و صفویه، مجال زیادی برای حضور شیعیان در عرصه حکومتی مهیا نشد. هر چند ایران دوره سلطنتی قاجار و پهلوی را نیز تجربه کرد، اما آن گونه که باید نتوانست با محوریت حوزه‌های علمیه در عرصه اجرایی حکومت بروز و ظهور پیدا کند.
در این اثنا تجربه غرب از قرون وسطا، دوره رنسانس، عصر تفرقه مذهبی، دوره روشنگری و جنگ انواع نظریه‌های در قرن 20 و در نهایت رسیدن به شیوه‌ای از نظریه‌پردازی برای چگونه حکومت کردن، نقشه راهی را برای برخی روشنفکران غرب‌گرا مهیا کرد تا بتوانند در درون نظام جمهوری اسلامی به بازتولید یا بازتعریف این موضوع مهم بپردازند که خود عامل برخی آسیب‌ها و چالش‌ها شده است. حال که قریب به 40 سال از عمر گرانبهای انقلاب  اسلامی می‌گذرد، چالش‌های پیش‌روی جمهوری اسلامی چه می‌تواند باشد و چرا نتوانسته است به برخی شعارها، ‌اهداف و آمال‌های خود در عرصه حکومتی بپردازد، این سؤال‌ها و پرسش‌ها زمینه‌ای را فراهم کرد تا پای سخنان حجت‌الاسلام و المسلمین احمد رهدار رئیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی فتوح اندیشه بنشینیم که بخش پایانی آن در ادامه می‌آید:
 

 
حوزه علمیه‌­ای که داخل دستگاه نیست، تجربه ندارد
*فرضاً وزارت مسکن بگوید یک مجتهدی کنار ما بیاید، چند نفر در این زمینه داریم که فقه آن را استخراج کرده باشند؟
-یک جلسه‌­ای با مسئولان فرهنگ و ارتباطات داشتیم، بعد بزرگواری سر دوستان ما یک منتی می­‌گذاشت که من 20 سال است خارج از کشور هستم و تخصص دارم، یکی از دوستان ما یک سؤالی پرسید، گفت: شما اولین باری که خارج از کشور رفتید، چند سال داشتید و چقدر سرمایه علمی داشتید؟ گفت: از خیابان ما را بردند. دوست ما گفت: اکثر این افرادی که اینجا نشستند اعضای هیأت علمی هستند، کتاب و مقاله دارند و رزومه دارند که شما بعد از 10 سال به آن رسیدید، سر اینها منت نگذارید!
الان کارشناسان دولتی ما در ادارات، روزی که در این ادارات رفتند و به عنوان کارشناس رفتند و امضاء کردند چقدر سرمایه داشتند؟ همین طلبه ما که الان نسبت به این مسأله پرت است، در مقایسه با روزی که کارشناس ما رفته است چقدر سرمایه دارد؟ من این را می‌­فهمم حوزه علمیه‌­ای که داخل دستگاه نیست، ناآشنا است، تجربه ندارد، آشنا با پیچیدگی­‌های ظریف دستگاه‌­های پیچیده مدرن امروزی نیست، اما باید وارد شود.
*دغدغه­‌اش را دارند؟
-به نظرم نه! هر دو طرف دغدغه ندارند.
جمهوری اسلامی قرار بود، آزمایشگاه انقلاب اسلامی شود
*در برخی مسئولیت‌ها که روحانیون حضور دارند، می‌بینیم که توجیه‌گر سیستم شدند؟
-بله! این مسأله هم راه­‌حل دارد و هم آسیب­‌هایش را درآوردند. به نظرم یکی از چالش‌­ها، چالش آرمان و واقعیت است، ما این چالش را از نظر نظری نتوانستیم حل کنیم، در مقام عمل گاهی این طرف هستیم و گاهی آن طرف، برای این است که در مقام نظر نتوانستیم یک راهبرد منسجم و متقن به صورت نسبی ارائه دهیم. الان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی داریم، صورت ایده‌­آل قضیه این است که آرمان­‌ها ما در انقلاب اسلامی قرار بود در بستر جمهوری اسلامی تحقق پیدا کند؛ یعنی جمهوری اسلامی قرار بود، آزمایشگاه انقلاب اسلامی شود، این را می‌فهمیم، ولی وقتی شما آرمان­‌ها را در آزمایشگاه برای تست کردن می‌برید، احتمالاً بعضی آرمان­‌ها در آنجا تعدیل و نقد می‌شوند یا اصلاً متوجه می‌شویم از ابتدا غلط بوده است، این مقدار هم طبیعی است، اما واقعیت این است که روز به روز شکاف میان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی دارد، بیشتر می­‌شود، یعنی روز به روز جمهوری اسلامی از اینکه مصداقی از تحقق آرمان­‌های انقلاب اسلامی باشد، دارد فاصله می‌گیرد.
 

 
چالش آرمان و واقعیت یکی از چالش­‌های جدی نظام است/مدیران ما تمایل دارند در جبهه واقعیت بلغزند نه در جبهه آرمان
زیرا یک لایه سنگین تئوریک می­‌طلبد که بخشی از آن مربوط به حوزه و بخشی از آن مربوط به فضای دانشگاه است، آن بخشی که مربوط به حوزه است، بحث­‌هایی است که به نسبت عدالت و مصلحت می‌پردازد، مثالی که من به یکی از دوستان می­‌گفتم این بود که بر حسب نظر عدالت اقتضاء می­‌کند که آقای موسوی را محاکمه کنیم، مصلحت اقتضاء می­‌کند که حصرش کنیم، حالا به لحاظ نظری کدام مقدم است؟ در هر حال ما باید این را حل کنیم، یعنی چالش آرمان و واقعیت از آن چالش­‌های جدی بر سر راه نظام ماست.
معمولاً مدیران ما تمایل دارند که در جبهه واقعیت بلغزند نه در جبهه آرمان، چون در جبهه آرمان هم هزینه‌‌هایش سنگین است و هم جدول بیلان کاری مدیران را تیک نمی­‌زند، در حالی که در چرخه واقعیت اگر شما بروید، مطالبه در جبهه واقعیت بیشتر از مطالبه در جبهه آرمان­‌ها است، یعنی مسئولی که اینجا می‌آید از 10 سؤالی که از او می­‌پرسیم، 9 سؤالش مربوط به حوزه گرفتاری­‌های زندگی ماست و یکی هم مربوط به آرمان­‌های ما است، تازه اگر یادمان بیاید آرمانی داریم!
لذا معمولاً ذهنیت مسئولان به سمت حل مسائل واقعی رفته است، پس وقتی مدیر ما می‌­لغزد و در جبهه واقعیت می‌رود، با کارشناسی غیرفقهی روبرو می‌­شود و دوباره کارشناسی عرفی می­‌شود و کارشناسی عرفی یک کارشناسی راحتی است، چون منبع استناد به آن کارشناسی خودش است، نه یک متن شرعی!
 

 
غرب تقریباً عرصه واقع را از پاسخ­‌های خودش اشباع کرده و کافی است یک مدیری یک اندازه هنری به خرج بدهد و بتواند آن‌ها را ترجمه و جمع­‌آوری کند و برای فلان بحران که غرب زودتر به آن رسیده است، چه راه‌حل‌هایی را در پیش بگیرد، در واقع دُز بحران در عالم غرب خیلی بیشتر از ما است؛ زیرا آن‌ها خیلی زودتر از ما برای حل این بحران­‌ها فکر کردند و راه­‌های متعددی هم پیشنهاد کردند، اکنون کافی است که مدیر ما در همان راه­‌حل­‌ها را بخواند و از این شانس هم برخوردار است که از میان آن راه‌­حل­‌ها، بهترین مورد را گزینش کرده و بردارد.
یکی از چالش­‌های نظری در تجربه جمهوری اسلامی ایران، چالش مفهوم امام و رهبری است
البته این غیر از این است که شما بتوانید با رعایت تحفظ بر آرمان‌­ها، مشکل واقع را حل کنید، این کار سختی است، چرا که در این زمینه کار زیادی صورت نگرفته و جزء چالش­‌های ما محسوب می‌شود، این در حالی است که دستگاه تبلیغاتی ما همواره اصرار بر تحفظ آرمان­‌ها دارد، اما واقعیت زیستی عملاً ما را مجبور کرده است که ما در بستر واقعیت زندگی­مان را سامان بدهیم و شکاف کاملاً بین آرمان و واقعیت مشهود است.
پس اگر این مسیر را ادامه بدهیم، همچنان چالش­‌های نظری دیگری وجود دارد، چالش­‌های نظری‌­ای که هر کدام از آنها سر جای خودش حائز اهمیت است. یکی از چالش­‌های نظری ما در تجربه جمهوری اسلامی ایران، چالش «امام و رهبری» یا چالش مفهوم امام و مفهوم رهبری است.
زیرا یک خلط استراتژیک بعد از رحلت امام خمینی(ره) انجام دادیم که نام امام را حضرت آقا گذاشتیم و نام آقا را مقام معظم رهبری گذاشتیم و نام معظم‌له را امام خامنه­‌ای نگذاشتیم، یعنی در یک پروژه جدا نظری فکری الگوی مدیریت امامتی با الگوی مدیریت رهبری، شاخصه‌­ها، روش‌­ها، نتایج و مبانی آن را به دست می­‌آورید و بعد با هم مقایسه می­‌کنید، آنگاه می‌بینید خیلی تفاوت دارد.
به عبارتی دیگر در نهادی که نوع نگاه به حضرت آقا، نگاه امامتی است با دستگاهی که حضرت آقا را به عنوان مقام معظم رهبری دیدند، مقایسه کنید، تفاوت نتیجه کار را حس می‌کنید، اگر به گذشته بگردیم از ابتدای قرن 18 و کل قرن 20، تئوری‌پردازان در حوزه جامعه‌شناسی درگیر حل مسأله دوگانه ساختار کارگزاران یا ساختار عاملیت بودند که جانب کدام موضوع را بگیرد و در نهایت دنیای غرب تمایل پیدا کرد که به سمت ساختار برود، اکنون هم مدیریتش ساختاری است، یعنی به صورت مستمر عامل انسانی به نفع بروکراسی رنگ می‌­بازد، یعنی قانون و ساختار شما را کنترل می­‌کند نه ویژگی­‌های عاملیت انسانی مانند وجدان، عقل یا دیانت و تعهد.
حزب­‌الله لبنان نگاهش به حضرت آقا نگاه عاملیتی است
پس اگر در مواجه با حضرت آقا به سمت ساختاری رفتیم، به این معنا که وجود آقا را در ساختارها بسط دهیم، آن یک خروجی دیگری می­‌شود، من معتقدم سپاه هر چند ساختارهای خودش را هم دارد، اما مواجه­‌اش با حضرت آقا مواجهه امامتی بوده، الان خروجی و برکاتی که سپاه در عرصه انقلاب اسلامی داشته با نهادی مانند شهرداری و گمرک مقایسه کنید، اصلاً قابل مقایسه نیست.
چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۱۶
کد مطلب: 451216
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *