۰

در حضور این شاگرد نمی‌توانستم تدریس کنم/زندگی سعید هنر اوست

سعید که قبلا فرمانده‌­ام بود، حالا دانشجوی من شده بود. به او گفتم:«تو که اینجا نشسته‌­ای من نمی­‌توانم درس بدهم؛ یعنی رویم نمی­‌شود درس بدهم.» گفت:«نه بابا! بی­‌خیال! کارت را بکن!»
در حضور این شاگرد نمی‌توانستم تدریس کنم/زندگی سعید هنر اوست
به گزارش سرویس شهدا  تفتان ما،کمی دیر کرده‌ ­است. پشت میز می­‌نشینم و به کتاب­‌های کتابخانه نگاهی می­‌اندازم. چند دقیقه بعد با خوشرویی و نشاط سر می­‌رسد و از سوال­‌های بسیار بچه­‌ها می­‌گوید که تا اندازه­‌ای معطلش کرده بود. فرهاد سلیمانی استاد دانشگاه هنر و عضو هیات­ موسس و هیات­ مدیره انجمن عکاسان انقلاب و دفاع مقدس است. علاوه‌بر آن، داور چند دوره جشنواره و مسابقه عکاسی در کشور هم بوده است. استاد سلیمانی از عکاسانی است که در دوران جنگ با شهید سعید جانبزرگی آشنا شد و پس از آن زندگی و تلاش­‌های مستمر او را برای رسیدن به عکاسی ایده­‌آل، شاهد بود. با او درباره شهید جانبزرگی، تلاش­‌ها و نگاه او به هنر گفت­گو کردیم که در ادامه می­‌خوانید.
* اولین­ بار کجا شهید جانبزرگی را دیدید؟ چطور با او آشنا شدید؟
*سلیمانی: اوائل سال 67 بود. اولین‌­بار شهید جانبزرگی را در لشکر 27 دیدم؛ در دوکوهه. البته همراه «شهید بهروز فلاحت­‌پور» که دوست داشت همه مهدی صدایش کنند. هر دو هم شهید شدند. آن­ها در واحد تبلیغات لشکر بودند.  دیگر اواخر جنگ بود. من و آقای میرهاشمی به عنوان عکاس و فیلمبردار به دوکوهه رفتیم. در واحد تبلیغات در قسمت سمعی­‌،بصری بود که آن­ها را دیدم و با هم آشنا شدیم. رفته بودم عکاسی کنم، به زور یک دوربین فیلم برداری به من دادند. گفتم فیلم برداری بلد نیستم! گفتند باید باید بگیری! در همان فضای پادگان به ما آموزش می‌دادند. شهید جانبزرگی از قبل آنجا بود. کار طراحی و گرافیک می­کرد و البته عکاسی. او را نمی­‌شناختم. اصلا نمی‌دانستم آنجا چه خبر است. تا حال و هوای آنجا دستم بیاید، چندباری برای عکاسی با هم به خط مقدم رفتیم و اینطوری کمی بیشتر با او آشنا شدم. سعید مسئول محور بود. بسیار آدم خوش­‌چهره، خوش­‌برخورد و شیرینی بود. سعید علی­‌رغم این که چهره‌­اش نشان نمی­‌داد، شاد بود و شیطنت­‌های خاص خودش را داشت.
* آن زمان چند سالتان بود؟
*سلیمانی: دانشجوی سال سوم عکاسی بودم؛ حدوداً 23 سالم بود.
*شهید جانبزرگی چطور؟
*سلیمانی: ایشان هم سن و سال من بود.
*چطور این آشنایی ادامه پیدا کرد و به دوران دانشگاه کشیده شد؟
*سلیمانی: تقریبا اواخر تابستان رفتیم سر کلاس­های دانشگاه. منطقه را رها کردیم. دیگر جنگ تمام شده بود و خبر خاصی نبود تا بمانیم. پس از جنگ همکاری­مان را با لشکر ادامه دادیم. در تهران بچه هایی بودند که در نماز جمعه همدیگر را می دیدند. در قرارهای این چنینی، سعید جانبزرگی را می­دیدم، ولی ارتباط نزدیکی نداشتیم که بخواهیم با هم قرار بگذاریم. سال 71-70 بود. دیگر واحدهایم تمام شده بود و فقط پایان نامه‌ام مانده بود که به من پیشنهاد دادند عکاسی درس بدهم.
تدریسم را در دانشگاه شروع کردم. با اولین گروه­هایی که از بچه­‌های گرافیک و نقاشی و... به دانشگاه آمدند، تقریبا آبدیده شدم. اولین گروه بچه­‌های عکاسی که وارد دانشگاه شدند، دیدم سعید جانبزرگی بین آن­ها نشسته. سعید که قبلا فرمانده‌­ام بود، حالا دانشجوی من شده بود. به او گفتم:«تو که اینجا نشسته‌­ای من نمی­‌توانم درس بدهم؛ یعنی رویم نمی­‌شود درس بدهم.» گفت:«نه بابا! بی­‌خیال! کارت را بکن!» در دانشگاه به هم نزدیک­تر شدیم. سعید در دوران دانشجویی­‌اش ازدواج کرد. از قبل با روزنامه جمهوری اسلامی همکاری داشت؛ مطلب می‌نوشت، طراحی گرافیک می‌کرد. در صفحه جبهه و جنگ روزنامه هم فعال بود. گاهی هم در مسابقات کاریکاتور شرکت می­‌کرد و جایزه هم می­‌برد. به حوزه هنر علاقمند بود. گرچه 3-2 سالی که از پایان جنگ گذشت، از ادامه تحصیل امتناع می‌کرد و خیلی دوست نداشت به دانشگاه برود، ولی احساس نیاز بر او غلبه کرد و وارد دانشگاه شد. بهروز فلاحت­‌پور هم همزمان با او به دانشگاه آمد؛ فلاحت‌­پور رشته سینما می­‌خواند و سعید عکاسی. دوباره همدیگر را می­‌دیدیم؛ قراری و کاری و صحبتی.
*می­‌دانید که فعالیت­‌های او چند وجهی بود؛ فعالیت در روزنامه، عکاسی و گرافیک، ولی او عکاسی را در دانشگاه ادامه می­‌دهد. می­‌خواهم بدانم چرا دنبال رشته­‌های دیگر نرفت؛ چرا کاریکاتوریست یا گرافیست و روزنامه‌نگار نشد؟
*سلیمانی: چون علاقه اولش عکاسی بود؛ نه این که ابتدا به گرافیک رو آورده باشد و بعدها جذب عکاسی شود. در این حوزه خودش را نشان داده بود. درخشش سعید در عکاسی جنگ بود.
* حال از آثارش در دانشگاه بگویید. مثلا تبادل، عکاسی خبری و عکاسی اجتماعی و هنری. اصلا عکاسی او چه تفاوتی با آثار عکاسان هم­دوره­‌اش داشت؟
*سلیمانی: وقتی دوران دانشجویی را می­‌گذرانی، ریاضت‌هایی داری که شاید دوست نداشته باشی؛ باید از در و دیوار عکس بگیری، فرم کار کنی و ... . من می­‌دیدم سعید این کارها را با علاقه انجام می­‌دهد! کارهای دیگری هم انجام می­‌داد که شاید دیگران کمتر به آن می­‌پرداختند؛ مثلا از امواج آب، قو و فضاهای این چنینی، فرم و... عکاسی می­‌کرد، می­‌آورد به ما نشان می­‌داد و در موردش گپ می‌­زدیم؛ مثلاً می­‌گفت:«فرم این چطوره؟» می‌دیدم ذهنش درگیر فرم است. ویژگی سعید این بود که ذهنش با اساس هنرهای تجسمی رنگ، فرم و ریتم درگیر بود و این­ها در عکاسی­‌اش جلوه می­کرد! شاید درست­‌ترین کار برای کسی که می­‌خواهد عکاس یا فیلم­ساز شود، همین است؛ یعنی اول فرم را خوب بشناسد. او از تجربیات این­چنینی استفاده می­کرد. شاید چون آن دوران را ندیده­‌اید فکر کنید سعید دائم از جنگ و تشییع شهدا و چنین فضاهایی عکس می­گرفت! نه! کارهای او فضای باز و رهایی داشت که بازی‌های ذهنی خوبی با فرم و ریتم و رنگ و... داشتند.
* حال بیاییم سراغ عکس‌­های جنگ. از اصولی­‌ترین و تکنیکی­‌ترین عکس­‌های او بگویید؟ کدام عکس او این ویژگی را به طرزی برجسته و انکارناپذیر دارد؟
*سلیمانی: شاید بعضی‌ها عکس‌های تاریخی ماندگاری داشته باشند، شاید از یک نفر یک تک­ عکس ماندگار در عرصه عکاسی وجود داشته باشد. شاید بشود درباره همه این­طوری صحبت و آثارشان را ارزیابی کرد؛ اما سعید مجموعه عکس‌هایی داشت؛ یعنی بیشتر داستان و مجموعه یا گزارش تصویری کار می­کرد. می توان گفت از ماندگارترین کارهایش، عکس­های حلبچه اوست. همین­طور مجموعه عکس‌هایی که به عنوان پروژه نهایی دانشگاه در دوره کارشناسی و کارشناسی ارشدش گرفته بود، جزو کارهای خوب او محسوب می‌شود.
در واقع سعید به یک ماجرا به صورت تک عکس نگاه نمی­‌کرد؛ مجموعه عکس کار می­‌کرد. در محل سوژه‌هایش چادر می‌زد و زندگی می­‌کرد و از دل آن یک مجموعه عکس بیرون می­‌کشید. البته چون با سازمان حج و زیارت همکاری داشت و عکاس آنها بود، برای زیارت و عکاسی به مکه رفت. یک ویژگی سعید که هیچ وقت یادم نمی‌رود این است که وقتی می‌خواست برای عکاسی به مکه برود، شاید آثار 10 نفر از عکاسانی که حج را عکاسی کرده بودند، دید؛ هم سوال کرد و هم راهنمایی گرفت. من آن زمان در روزنامه کیهان کار می‌کردم. یک روز با من قرار گذاشت و آمد دفتر روزنامه و تمام کنتاکت­‌های کسانی را که چند سالی از مکه عکاسی کرده بودند، نگاه کرد، زوایای عکاسی­‌اش را انتخاب ذهنی کرد، بعد رفت و شروع کرد به عکاسی. یکی از ماندگارترین کارهایش عکس­‌های حج اوست. سعید یک عکس پانوراما از قبرستان بقیع گرفت که پشتش هم حرم حضرت رسول است و پرواز پرنده­‌ها...؛ جزو عکس­های واقعاً زیبای آن دوران شد. آن موقع گرفتن عکس پانوراما به این سادگی نبود. باید تک­ تک عکس می­‌گرفتی. ­به­‌طوری که بعد از چاپ بر هم منطبق شود و کنار هم قرار گیرد.
* نگاهش به هنری که در جامعه­‌اش کاربرد داشت، چگونه بود؟ از ابزار هنر چگونه برای بیان مسائل روزمره و اجتماعی استفاده می­‌کرد؟ اصلاً نگاهش به هنر چگونه بود؟ از هنر چه می­‌خواست؟
*سلیمانی: سوال­‌های سختی می­‌پرسید!(با خنده) از سال‌های دهه 70 چیزی حدود 24 سال می­گذرد! می‌خواهم بگویم 24 سال یک عمر است! به یادآوردن جزئیات برایم کمی سخت است. با هم حشرونشر داشتیم، با هم به سفرهای دانشجویی می‌رفتیم. به نظر من آثاری که سعید به جا گذاشت خط فکری­‌اش را مشخص می­‌کرد؛ چون تک عکس کار نمی­کرد. شاید کسانی، تک عکس‌­هایی گرفته باشند که هیچ ربطی به هم ندارند یا اصلا تجربیاتی داشته باشند که آنها را به عنوان کار شاخصشان ارائه دهند؛ اما سعید تجربیاتش را پنهان می­‌کرد و کارهایی اساسی را که منطبق با ذهنیت­‌اش بود، ارائه می­کرد. این آثار ماندگار شدند. برای همین شما به سادگی می­‌توانید بفهمید سعید چه فکر می­‌کرد. نگاهش به هنر چه بود و... .
* برای پایان نامه­‌اش پیش چه کسانی رفت؟ چقدر وقت صرف نوشتن آن کرد؟ پایان نامه­‌شان را دیده­‌ام پر از عکس و اطلاعات ناب است. فکر نمی­‌کنم آن زمان آنچنان منابع یا اطلاعاتی در زمینه عکاسی در جنگ وجود داشت. درست است؟
*سلیمانی: در دورانی که او دوره کارشناسی ارشدش را می­‌گذراند، من درگیر کارهای خبری بودم و از فضای کارهای او دور شده بودم؛ ولی می­دانم سراغ بسیاری از عکاسان جنگ رفته بود. با آن­ها گفت­گو کرد و آمارهایی در این زمینه تهیه و دسته‌بندی کرد. از کسانی که با آن­ها حشر و نشر داشت و به آن­ها نزدیک بود، یکی آقای سیف‌­اله صمدیان بود و گاهاً کاوه گلستان.
* حال نظر خودتان را راجع به هنر و آثار او بگویید. چه مفهومی را از آثار او برداشت کرده­‌اید؟
*سلیمانی: خیلی­‌ها تلاش کردند که هنر را با کاربردها و ناکارآمدی­‌اش تعریف کنند؛ اما نگاهم به هنر، همانطور که سعید جانبزرگی با آن زندگی می‌کرد و با آن درگیر بود، کل زندگی انسان است؛ یعنی شیوه زندگی هر فرد هنر اوست. آثاری که او از خود به­‌جا گذاشت تنها عکس نیست. ممکن است آثار بسیاری از عکاسان از عکس‌های سعید بهتر باشد؛ اما نگرش او به این فضا، نگرانی­‌اش برای انسان ها، حسن خلق و رفتار درستش هنر اوست. شما نمی‌بینی کسی از او رنجیده باشد. این هنر است! وگرنه هنرمندان مشهوری هستند که خیلی­‌ها می­‌خواهند سر به تنشان نباشد. زندگی سعید هنر اوست.
انتهای پیام/فارس
يکشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۰۳
کد مطلب: 434937
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *