۰

داستان "سبزی فروشی مادر" / کارآفرینی برای 8 نفر به موازات پرستاری از فرزند ناتوان

ابتلای مادر به سرطان، تنها چالش تلخ زندگی خانم شجاعی نبود. دو سال بعد بهنام، فرزند ارشد خانم شجاعی در یک حادثه تلخ دچار ضایعه مغزی شدیدی می شود و سطح هشیاری اش به کمتر از 10 درصد می رسد.
داستان "سبزی فروشی مادر" / کارآفرینی برای 8 نفر به موازات پرستاری از فرزند ناتوان
به گزارش سرویس اجتماعي  تفتان ما، به نقل از بسیج سازندگی کشور، همه چیز از ابتلای مادر به سرطان شروع شد. مریم مهاجر شجاعی 4 سال قبل برای تامین هزینه های سرطان مادرش یک کارگاه خانگی برای تهیه، فرآوری و فروش سبزیجات راه اندازی کرد. او تا پیش از ابتلای مادرش به بیماری سرطان به خانه داری مشغول بود. در شاهین شهر اصفهان "سبزی فروشی مادر" به ارائه محصول با کیفیت، ارزان و معتبر معروف است. 
    خانم شجاعی درباره نحوه آغاز به کارش می گوید: "سال 90 کار فروش و خرد کردن سبزی را به پیشنهاد محمد، کوچکترین پسرم با همکاری هم شروع کردیم. آن روزها مادرم به سرطان مبتلا شده بود و من منبع درآمدی برای تامین هزینه های درمان او نداشتم. اوایل سفارشات حداکثر 5 کیلوگرم بود اما به مرور افزایش یافت و به چند صد کیلو رسید، تا جایی که برای پاک کردن و خرد کردن سبزی، 8 کارگر ثابت استخدام کردیم. دعای مادرم پشت سرم بود."     او می افزاید: "با برکتی که خدا به کارمان داد، تقریبا همه هزینه های درمان سرطان مادرم را از همین محل تامین کردم. کارگرهایمان نیز همگی از خانم هایی هستند که با مشکلات معیشتی سختی رو به رو هستند و حقوقی که از سبزی فروشی مادر دریافت می کنند، کمک بزرگی برای زندگی شان محسوب می شود".     اما ابتلای مادر به سرطان، تنها چالش تلخ زندگی خانم شجاعی نبود. دو سال بعد بهنام، فرزند ارشد خانم شجاعی در یک حادثه تلخ دچار ضایعه مغزی شدیدی می شود و سطح هشیاری اش به کمتر از 10 درصد می رسد. خانم شجاعی در این باره می گوید: "بهنام شبی که قرار بود فردایش برای ثبت نام در مقطع کارشناسی ارشد معماری به دانشگاه برود دچار گازگرفتگی و در نتیجه ضایعه مغزی شد. تلاش پزشکان بی نتیجه بود و او در کمای مغزی فرو رفت. پزشکان گفتند دیگر کاری از آن ها ساخته نیست و از بهنام باید در خانه نگهداری شود."     او می افزاید: "با اتفاقی که برای بهنام افتاد، خودم را به طور کامل باختم، کارگاه تعطیل شد، برای 4 یا 5 ماه متوجه هیچ چیزی نمی شدم، کاملا از خود بی خود بودم. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم شوهرم دچار غمباد (تیروئید پرکار) شده، پسر دومم دچار بیماری فشار خون عصبی شده و پسر کوچکترم شدیدا افسردگی گرفته است. از طرفی هزینه درمان بهنام هم بسیار زیاد بود، نسخه های بهنام گاها تا 30 میلیون تومان هزینه برایمان داشت."     خانم شجاعی خاطرنشان می کند: "با خودم گفتم اگر همینطور خودم را ببازم، همه خانواده ام از بین می رود، فکر کردم که باید بایستم، کار کنم و به زندگی برگردم. در نتیجه دوباره کارگاه سبزی فروشی خانگی را احیاء کردم. از آنجایی که خوب کار کرده بودم، همه مشتری ها همچنان به یادم بودند و به محض اینکه خبردار شدند کار را دوباره شروع کرده ام، سیل سفارشات از راه رسید. شاید راز موفقیت و برکت پول ها این بود که من هیچ وقت راضی نمی شدم سبزی خیس به مردم بفروشم. این کار عین کم فروشی بود. اگر سبزی بلافاصله پس از خارج شدن از آب به فروش برسد، نیمی از وزن آن را آب تشکیل می دهد. من هیچ وقت راضی به این مساله نشدم با اینکه مشتری ها هرگز متوجه نمی شدند. برای همه مشتری ها شرط گذاشته بودم اقلا دو روز زودتر باید سفارش دهند تا سبزی ها خشک شود. اگر 1000 کیلوگرم سبزی به کسی می فروختم حتی یک گرم آن هم آب نبود."     او ادامه می دهد: "از محل فروش منزل و نیز درآمد حاصل از سبزی فروشی مادر، بهترین داروها و امکانات را برای بهنام فراهم کردیم. هر چه لازم بود برای بهنام تهیه شود، گرانترین و بهترینش را می خریدیم. هرگز هم راضی نشدم برای بهنام پرستار بگیریم. اگر برای بهنام پرستار می گرفتم دیگر نمی تواستم برای او مادری کنم. اگر من خوشحال باشم، بهنام هم خوشحال است و اگر گریه کنم، شدیدا ناراحت می شود. من همه این مشکلات را تحمل می کنم به امید این که یک بار دیگر بهنام را دوباره سرپا ببینم و صدایش را بشنوم. بهنام 2 سال است که روی تخت افتاده. پزشکان می گویند تنها گذشت زمان می تواند به بهبودی بهنام کمک کند و برای بهبود او جای امیدواری هست".     خانم شجاعی هر روز کارش را از ساعت 3 بامداد آغاز می کند. او مهمترین نیاز فعلی اش را دریافت وام با بهره مناسب برای تهیه دستگاه صنایع تبدیلی و نیز کارگاهی مناسب تر اعلام می کند.     مریم مهاجر شجاعی علاوه بر اینکه برای 8 نفر اشتغالزایی کرده، یک صندوق قرض الحسنه نیز راه اندازی کرده است. او در پاسخ به این سوال که چگونه به قدرت مقاومت دربرابر مشکلات عجیب و غریب دست یافته، خاطرنشان می کند: " دوست دارم آنقدر کار کنم تا خودم را فدای شوهر و فرزندانم کنم. کار، انسان را می سازد. طبیعتا هرکس شب بخوابد و صبح بیدار شود و ببیند جوان 25 ساله اش به کما رفته، با شوک وحشتناکی رو به رو می شود. این اتفاق ممکن است برای هر کسی رخ دهد اما خدا کمک کرد و دوباره ایستادم."     انتهای پیام/
يکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۰۸:۱۲
کد مطلب: 425849
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *