به گزارش سرویس اجتماعي
تفتان ما، به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، 80 سال پیش در کوچهها و خیابانهای محل که راه میرفتند، هر لحظه ممکن بود یکی از آژانهای رضاخان دنبالشان کند تا چادر از سرشان بکشد؛ رضاخانی که با نام تجددگرایی میخواست کلاه فرنگی را به جای حجاب فاطمی به زن ایرانی تحمیل کند و با زورگویی، ارزشهای فرهنگ و دینی این جامعه را به مسلخ ببرد. در دوران پسرش محمدرضا هم اوضاع بهتر نشد. پادشاه دوم پهلوی هم با شیوههای فرهنگیتر به دنبال تغییرات (یا بهتر است بگوییم غربی کردن) ظاهر و باطن زنان مملکت بود؛ از گسترش و تبلیغ مراکز فساد گرفته تا قرار دادن تلویزیون ملی در اختیار بهائیان.
این تنها گوشه ای از داستان زجرهای زن ایرانی برای حفظ حیا در قرن چهاردهم شمسی است. در کوچههای تاریخ هم اگر گذر کنیم، متوجه میشویم که مشکلات او به حفظ حجاب محدود نمیشد بلکه در طول حکومتهای مختلف در بسیاری از مسائل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، تحت آسیبهای گوناگون قرار میگرفتند؛ مشکلاتی که زنان ایران در برابر یکایک آنان، هوشمندی و صبر به خرج دادند اما از آنجایی که حکومتها شاید با «کفر» زنده بمانند، اما با «ظلم» هرگز ادامه نمییابند، با حرکت موج انقلاب اسلامی زنان نیز به این جریان پیوستند و نقشآفرین شدند.
زن در حاشیه تاریخ نیست، در متن تاریخ است
بیعدالتی مهمترین دلیلی بود که زنان را به جریان انقلاب اسلامی کشاند، در دوران پهلوی، سیاستهای حکومت عزت زنان را خدشه دار کرده بود و محدودیتهای اجتماعی، نگاه حداقلی به جایگاه زنان و ترویج بیحجابی در طولانی مدت موجب شد که موج اعتراضات زنان برانگیخته شود. هریک از آنها گوشهای از کار را گرفتند؛ از حمایت مردانشان برای مبارزه با رژیم گرفته تا حضور صد در صدیشان در برنامههای اعتراضی؛ معصومه طاهری، خدیجه علمالهدی و مرضیه دباغ از زنانی هستند که دوران جوانی خود را با انقلاب سپری کردهاند و روایت خود را بازگو میکنند تا ثابت کنند زن در حاشیه تاریخ نیست، در متن تاریخ انقلاب است.
برخورد بد با زنان متدین کاملاً عادی شده بود!
معصومه طاهری، مدیر بینالملل مرکز امورز زنان و خانواده ریاست جمهوری دولتهای نهم و دهم از دوران انقلاب اینگونه یاد میکند: در زمان انقلاب 23 ساله بودم، بسیاری از رستورانها و باشگاههای تفریحی تابلو میزدند که «از پذیرفتن زنان چادری یا محجبه معذوریم» برخورد بد با زنان متدین کاملاً عادی شده بود. در شبها بهخصوص شبهای جمعه مردان مست به خیابانها میریختند و اصلاً احساس امنیت نداشتیم. مفهوم آزادی فقط در آزادی جنسی خلاصه میشد و حق اظهار نظر و نقد به سیاستها وجود نداشت. آنقدر به زنان نگاه ابزاری داشتند که کمتر کسی سخن و عملی اندیشمندانه را از زنان انتظار داشت. به همین دلیل بود که زنان از طاغوت بیزار بودند و از انقلاب استقبال بسیار زیادی میکردند. تا جایی که امام فرمود: اگر زنان نبودند این انقلاب به پیروزی نمیرسید.
این فعال حوزه زنان با اشاره به اینکه دینداری، یکی از ویژگیهای زنان ایرانی در پیش از انقلاب بود، میگوید: مقاومت آنان در مقابل ظلمهایی که از سوی حکومتها وارد میشد، چه در مقوله حجاب و چه در مسائل اقتصادی و دیگر بسیار بالا بود. مادران و مادر بزرگان ما تعریف میکنند که در دوران ممنوعیت حجاب، ماهها خود را در خانه حبس میکردند و حتی برای دید و بازدید والدینشان از خانه بیرون نمیرفتند تا مبادا بهخاطر پوشیدگی دستگیر شوند.
پهلویها اصالت ایرانی-اسلامی را زیر پا میگذاشتند
طاهری اضافه میکند: در زمان پهلوی دوم افراد ناشایست و بهائی مسئولیتهای مهم را برعهده داشتند و با تمام قوت کمر به از بین بردن اعتقادات مردم بسته بودند، از جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی که پر از اسراف و تحقیر اصالت ایرانی - اسلامی بود، گرفته تا سوءاستفاده از زنان با برگزاری مسابقات دختر شایسته و حتی توهین به شأن علما دینی و نبود آزادی، چنان خفقانی برای مردم به وجود آورده بود که وقتی به صورت علنی متوجه بیدینی حکومت شدند، کم کم به موج انقلاب پیوستند و خواستند تا آن را سرنگون شود.
دو نگاه به زنان وجود داشت؛ «فمینیسم» و «خدماتی و متحجر»
طاهری معتقد است: تا پیش از انقلاب دو نگاه بر حوزه زنان غالب بود که هردو به دور از نگرش اسلامی بودند. یکی نگاه «فمینیستی» که از غرب وارد شده و به دنبال سواستفاده از زنان بود و دیگری نگاه «خدماتی» به زن که سنتی و متحجر بوده و او را ضعیفه میدانست، و میگفت هر زنی که نادانتر باشد متدینتر است. اما پس از انقلاب اسلامی نگاه سوم مطرح شد که اعتبار زیادی برای جایگاه زن قائل شده و هردو نقش مادری و حضور اجتماعی فعال را بهصورت همزمان و متعادل تعریف کرد.
وی میافزاید: نگاه حداقلی به جایگاه زنان، با سفر شاهان قاجار به غرب وارد ایران شد و این اواخر در دوره پهلوی از سال 1314 تا 1320 رضاشاه با ممنوع کردن حجاب، دوران مخوفی را برای زنان در بحث تبرج و خودنمایی رقم زد. پس از او، محمدرضاشاه نیز به روشی نرمافزاریتر همین ایده را پیاده کرد. راهاندازی مدارسی در شهرهای بزرگ که تفکر فمینیستی را رواج میدادند یکی از همین راهکارها بود
زمان انقلاب 22 ساله بودم
به سراغ بانویی که آن روزها انقلاب را از شهر اهواز مشاهده میکرد رفتیم؛ حاجیه خانم خدیجه علمالهدی، خواهر شهید علمالهدی، درباره خاطرات خود از زمان انقلاب میگوید: بن مایه اصلی مبارزات زنان در آن زمان، تاکید بر تربیت اسلامی فرزندانشان بود. به نظرم خیلی زنان آن دوره بسیار بیشتر از زنان امروزی بر تربیت دینی اهتمام داشتند. علاوه بر این، آنها در جلسات سخنرانی و راهپماییها شرکت میکردند.
وی میگوید: زمان انقلاب 22 ساله بودم و در اوج جوانی، به یاد دارم در سال 1342 که امام خمینی ره دستگیر شدند، پدرم به نیت آزادی امام، ترتیب برگزاری جلسات جامعه کبیره میدادند و با وجود اینکه در آنزمان دور تا دور خانه ما در محاصره عوامل ساواک بود، بازهم جمعیت فراوانی به مجلس میآمدند و تمام خانمهای اهواز برای شرکت در جلسه به خانه ما میآمدند. تا دو ماه پس از این جلسات، امام آزاد شدند اما ما جلسات را کنسل نکردیم و آن را برای سلامتی امام (ره) ادامه دادیم و هنوز هم این جلسات برای سلامتی رهبرمان تداوم پیدا کرده است.
این خواهر شهید اظهار میکند: خانه ما یکی از مراکز مبارزه با طاغوت بود، عصرهای جمعه از بزرگانی مانند آیتالله بهشتی، آیتالله مصدق و آیتالله مطهری دعوت میکردیم تا تحت عنوان «جلسه علما» سخنرانیهای ضد استبدادی انجام دهند.
طاغوتیها به ما ظلم کردند؛ اجازه درس خواندن نداشتیم
وی میافزاید: با اینکه محدودیت زیادی برای تبلیغ اندیشههای اسلامی داشتیم و به شدت تحت نظر بودیم، خواهر کوچکم که آن دوران محصل دبیرستانی بود اعلامیههای امام ره را در زیر مقنعه پنهان میکرد و بین دانشآموزان مدرسه توزیع میکرد. البته از سال 1356 به بعد دختران جوان حضور فعالتری پیدا کردند و خدمات بیشتری به انقلاب ارائه کردند.
خواهر شهید علمالهدی در پایان ابراز تاسف کرد: رژیم پهلوی خیلی به ما ظلم کرد؛ من و بسیاری از دوستان محجبهام علاقه زیادی به درس خواندن داشتیم علیرغم اینکه دانشآموز درسخوان و با استعدادی بودم، بهخاطر مرد بودن دبیران مدرسه و عدم اجازه دختران چادری برای ورود به کلاسها، مجبور شدیم از ادامه تحصیل انصراف بدهیم.
مرضیه دباغ؛ بانوی چریک محافظ امام و مادر هشت فرزند
خانم مرضیه حدیده چی (دباغ) از زنان مبارز ایران و از چهره های شناخته شده انقلاب اسلامی است. در دوران مبارزات، وی با وجود هشت فرزند به فعالیتهای سیاسی نیز مشغول بود و در این راه از مبارزینی چون آیت الله سعیدی، شهید منتظری راهنمایی میگرفت. در سال 1353 توسط ساواک دستگیر و متحمل شکنجههای فراوان از جمله شکنجه دختر نوجوانش (رضوانه) شد. او هرگز مبارزه را کنار نگذاشت و همواره برای تقابل با گروههای مخالف اسلام و گروههای مارکسیستی تلاش میکرد.
پس از آزادی از کشور خارج شد و با هدایت شهید چمران در پایگاههای نظامی واقع در لبنان و سوریه آموزشهای رزمی و چریکی را طی کرد. مرضیه دباغ همان محافظ امام در پاریس است که با نام «خواهر طاهره» خوانده میشد. پس از انقلاب نیز در مسئولیتهایی چون فرماندهی سپاه همدان، سه دوره نمایندگی مردم تهران و همدان در مجلس شورای اسلامی، خدمت میکرد. وی در بخشی از مصاحبهاش با خبرگزاری فارس در سال 1391 انجام داد از دلایل ورودش به فعالیتهای سیاسی اینطور میگوید: دلایلی مختلفی برای مبارزه داشتم من و دختر شاه - شهناز -هر دو در یک شب به دنیا آمدیم و این مسالهای بود که همه به من گوشزد میکردند و میگفتند شهناز کجا و تو کجا؟ او با آن همه امکانات و تو اینجا اینگونه. از همان روزها بود که دلم برای این همه تبعیض به درد آمد.
وی میافزاید: دلیل بعدی من برای مبارزه، سخنان پدرم بود که همواره در صحبتهایش به ظلمهایی که رژیم در حق مردم میکرد معترض بود. دلیل دیگر هم بر میگردد به اساتیدی که خدمتشان درس میخواندم اساتیدی چون مرحوم حاج آقا کمال مرتضوی و حاج شیخ علی خوانساری به خصوص استاد سید مجتبی صالحی خوانساری که روحیه ظلم ستیزی و مبارزه در ایشان بسیار بود.
در تاریخ انقلاب اسلامی کم نیستند زنانی چون مرضیه دباغ که خیلی هاشان را کسی نمیشناسد، گمنام گمنامند اما بدون شک پایه های این انقلاب عظیم با مجاهدت و ایثار چنین زنانی بیش از پیش محکم شده و استوار ایستاده است.
انتهای پیام/