به گزارش سرویس مذهبي
تفتان ما،به نقل از
سایت خبری ثامن تشییع شهدای مدافع حرم لشکر فاطمیون بود و مردم قم مانند فرزندان خود این شهدا را مثل همیشه در آغوش گرفتند، صفت اتوبوس هایی که برای انتقال مردم درب حرم ایستاده بودند این اتحاد و همدلی مسلمانان را فراتر از قومیت فریاد می زد.
خانواده شهدای مدافع حرم در کنار دیگر مردم پشت سر تابوت شهدا حرکت می کردند مداح از مظلومیت شهدای مدافع حرم از مظلومیت حضرت زینب(س) مدح می گفت و مردم داغدار پای تابوت شهدا آرزو می کردند در صف مدافعان حرم باشند .
حال و هوای عجیبی بود جوانانی خود را پای تابوت می رسانند و ملتماسه با شهدا درد دل می کردند، مداح روضه اسارت زینب(س) از کربلا تا شام را می خواند از غربت رقیه(س) می گفت غربتی که تا قیام قیامت باقی خواهد ماند.
در گوشه ای مادری کودک خردسال خود را در آغوش گرفته بود و با چشمان اشکبار فرزندش را نذر حضرت زینب(س) می کرد.
مسیر مسجد مقدس امام حسن عسکری(ع) تا حرم مطهر کوتاه بود اما شور عجیبی بین جمعیت بود مردم داغ کودکان مظلوم فوعه و کفریا را داشتند که تروریست ها ناجوانمردانه کودکان مظلوم و گرسنه را قتل عام کردند و ننگ دیگری بر دامن آمریکا و آل سعود که حامیان اصلی داعش هستند نوشته شد.
مداح از غربت شهدای مدافع حرم می گفت، پشت بلند گو اعلام کرد مادر و خواهر یکی از شهدا در جمعیت نیست این شهید مانند اربابش حسین(ع) بی سر است و بدون سر تشییع می شود ، تا نام شهیر را برد ناگهان شیونی در میان زنان بلند شد و زن جوانی از حال رفت ...
او همسر جوان شهید مدافع حرم بود و نمی دانست پیکرهمسرش بدون سر است و داعش سر این شهید را از بدن جدا کرده ، قیامتی پرپا شد زنان تشییع کننده اطرافش را گرفتند تا بر زمین نیفتند از حال رفته بود کمی که به هوش امد مسیر را ادامه داد اما پاهایش روی زمین برقرار نبود.
مداح بی خبر از همه این اتفاق ها! دوباره گفت شهید سربر بدن ندارد، و این بانوی جوان داغ دل هایش تازه شد اما مواظب بود چادرش کنار نرود مواظب یادگار حضرت زهرا(س) بود که کنار نرود، زیر لب می گفت لیاقت همسری اش را نداشتم...
همسر جوان شهید وقتی صبح برای وداع به حسیینه گلزار بهشت معصومه(س) رفته بود به او اجازه نداده بودند همسرش را ببیند او فقط پاهای شهید را دیده بود و از ماجرا بی خبر بود.
وقتی پیکرها به گلزار شهدا رسید هنگام دفن شهدا، دیگر این بانوی جوان کاملا از حال رفت همسران شهدا اطرافش را گرفتند همسر شهید مدافع حرم عربی ، سامانلو ، روشنایی برای دلداری نزد این بانو رفتند اما انها نیز منقلب شدند اما آرامش می کردند و می گفتند خدا باید صبر بدهد که می دهد،شهید رستگار شدخ و نزد اربابش است، مَحرم های همسرشهید اطرافش را گرفته کمک اش کردند تا سوار ماشین شده و برود...
اینجا بود که یاد زینب(س) افتادم یاد اینکه زینب(س) یکایک بچه ها و بیبی ها را سوار بر مرکب کرد و حالا خودش مانده است که چه کند. قاسم کجایی؟ عباس کجایی؟ علی اکبرم کجایی؟ حسین جانم کجایی؟ نمیدانم که زینب(س) بالاخره با چه وضعی سوار بر مرکب شد...
دانا