به گزارش سرویس یادداشت ومقاله
تفتان ما،
شعبانعلی رمضانیان نوشت: مدتی است که در فضای جامعه اسلامی (در سطح رسانه های حقیقی و مجازی از لسان افراد شناخته شده و ناشناس) صحبت از گزینه جنگ نظامی علیه ایران به میان می آید و به طرق مختلف سعی در ایجاد رعب و وحشت در مردم می شود و می خواهند به کمک ترس از دشمن و قریب الوقوع نشان دادن جنگ، دل مردم را خالی کنند وآنها را با اهداف و منظورهای خود همراه و همسو نمایند.
گاهی خبر از عزم دشمن برای جنگ می دهند، گاهی در صدد توصیه به مردم ایران بر می آیند و آنها را نصیحت می کنند که دشمن را تحریک نکنید و زمانی نیز جنگ نکردن استکبار با ایران را، لطف آنها وملاحظه تدبیر وعقل طرفداران خود می دانند و جریان وابسته به خود را صلح جو و حافظ امنیت و آرامش مردم معرفی می کنند و...
طرح موضوعاتی مثل؛ روی میز بودن گزینه جنگ نظامی بر علیه ایران، برداشته شدن سایه جنگ از سر کشور در جریان مذاکرات و برجام، مانور فراوان روی شخصیت ترامپ و ارائه چهره ای خطرناک از وی در سطح رسانه ها و افکار عمومی، انعکاس زنجیره وار خبرهای مربوط به حمله آمریکا به سوریه و بزرگ نمایی آنها، غیر قابل پیش بینی نشان دادن دولت مردان فعلی آمریکا و در حال آماده شدن آنها برای جنگ در سطح منطقه، جلب توجه مخاطبان به آزمایش مادر بمب ها در افغانستان، بی سابقه نشان دادن تنش اتمی آمریکا با کره شمالی همه تقویت تحلیلی است که می خواهد نشان دهد، ایران اسلامی در شرایط خطر قرار داشته و نباید خطایی مرتکب شود و بهانه بدست دشمن بدهد.
دشمن را در آستانه جنگ نشان دادن و عقل و تدبیر را تنها عامل انصراف آنها از جنگ معرفی کردن و خلاصه کردن عقل و تدبیر به عمل و روش جریانی خاص در داخل کشور، زمینه سازی برای این هدف است که تنها گزینه پیش روی مردم ایران در این شرایط، حفظ وضع موجود و تداوم بخشیدن به جریان طرفدار مذاکره در قدرت و غیر عقلانی بودن هرگونه اقدامی غیر از این در صحنه انتخابات است.
ملاحظه این اخبار و تحلیل ها در رسانه های دشمن، مشاهده همه واقعیت های صحنه و عملکرد دشمنان در بیرون و درون جامعه و همچنین در نظر گرفتن مصالح واقعی ایران اسلامی و ضرورت جلب توجهات به سمت و سوی واقعیتها، هر انسان منصفی را بر آن می دارد تا نگاهی واقع بینانه بر وضعیت کشور و شرایط منطقه بیندازد و تصویری حقیقی از آنچه که هست بدست آورد تا وظیفه خود را پیدا کرده و دیگران را نیز راهنمایی نماید.
اینکه آیا اساساً ایران اسلامی قبل از برجام و در هنگامه شروع مذاکرات، درآستانه جنگ قرار گرفته بود یا نه؟ آیا مذاکرات و برجام تنها چاره منطقی و معقول جمهوری اسلامی به شرایط جنگی آنروز بود؟ آیا برجام سایه جنگ را از سر کشور برداشت؟ آیا اگر تغییری در وضعیت اداره کشور پدید آید و مدیریت کشور از دست طیفی خاص، به طیفی دیگر واگذار شود، خطر جنگ را تشدید می کند یا نمی کند، اینها سوالاتی است که باید پاسخ داده شود تا حقیقت آشکار گردد و اقدامات عمدی در اطلاع رسانی، سبب خطای تحلیل و خطای فهم و خطای نتیجه گیری نشود و بواسطه آن، مردم و مسئولان به سمتی وا داشته نشوند که حداقل ضرر آن باز ماندن نظام اسلامی از راه و انجام ندادن وظیفه اصلی در این برهه باشد.
به عبارت دیگر وجود یک چنین ابهاماتی در جامعه و نیاز حقیقی مردم به آگاهی و عمل برای خروج از مسائل و مشکلات فعلی و ملازم بودن هر دوی آنها به دگرگونی و تغییر در شیوه مدیریت اجرایی کشور، دلسوزان انقلاب را بر آن می دارد که واقعی بودن این تحلیل ها را بررسی کنند و حقیقت مسئله را برای عموم مردم تشریح و تبیین نمایند
مرور بر شرایط تجاوز و آغاز جنگ برای کشوری مثل آمریکا، بررسی اوضاع و احوال دیگر کشورها نسبت به متجاوز و مرور شرایط کشور تجاوز پذیر یعنی ایران، مناسب ترین و تنهاترین راهی است که صحت و سقم مدعیان جنگ را روشن می کند و انگیزه و اهداف واقعی آنها را نشان می دهد.
تحلیلگران و صاحب نظران بر این عقیده اند که هیچ جنگی آغاز نمی شود مگر آنکه در دو طرف صحنه مجموعه ای از عوامل و شرایط دست به دست هم می دهند و زمینه را برای شروع تجاوز مهیا می کنند.
به نظر کارشناسان کمترین شرط برای تجاوزگری آمریکا و آغاز جنگ عبارت است از ؛
الف: امید به پیروزی و دستیابی به هدف های طراحی شده
ب: اطمینان از فرسایشی و طولانی نشدن جنگ
ج: خاطر جمعی نسبت به عدم لطمه جدی جنگ به منافع راهبردی آنها (یعنی باید خاطر جمع
بشوند که این جنگ لطمه ای به اسرائیل در منطقه وارد نمی کند، امنیت انرژی به عنوان کلیدی
ترین عنصر اقتصادی حفظ می شود، پرستیژ و ظاهر مردم فریب آنها را خدشه دار نمی کند و
امکان حفظ پز دموکراسی خواهی را برقرار می نماید و راه حل دیگری غیر از این راه و بهتر از آن
وجود ندارد و جنگ آنان تنها راه ممکن است و ...
د: قدرت و توان پشتیبانی از جنگ برای آنها (یا تضمین کننده ای برای هزینه های جنگ وجود
داشته باشد یا آنقدر امیدوار باشند که با شروع تجاوز و تسخیر کشور هدف، هزینه های آن در
کوتاه ترین زمان قابل تامین و بازگشت است و ....
اقدامات گذشته نشان می دهد و صاحب نظران نیز تایید می کنند که آمریکا زمانی دست به تجاوز
و وحشی گری می زند (جنگی آغاز می کند) که؛
الف: قدرت و توان اتحاد سازی و همراه سازی دیگر کشور ها را نیز داشته باشد تا با آنها و به کمک
آنها هم هزینه جنگ را تقسیم کند و هم شانس برتری و پیروزی را بالا ببرد.
ب: بتواند حوادث و اتفاقات را کاملا از قبل پیش بینی کند و در عمل، هرگونه حادثه احتمالی را
بتواند تحت مدیریت بگیرد.
ج: بتواند رقبای خود را مهار کرده و از اقدامات خلاف میل توسط آنها جلوگیری نماید.
همچنین تجربه و تئوری ها حاکی است که کشور تجاوز پذیر نیز؛ کشوری است ضعیف، به طوری
که احساس ضعف خود را به دشمن نیز نشان می دهد و فاقد انسجام و اتحاد ملی است و تفرق و
پراکندگی بر آن کشور موج می زند و بدتر از همه در داخل کشور نیز قدرت و توانی برای هماهنگ
کردن و همراه کردن آنها وجود ندارد، در مسئولان و مردم اراده برای جنگ و مقاومت دیده نشود،
توان دفاعی آن ضعیف باشد و مولفه های قدرت کشور منفی جلوه کند و .... اینها همه شاخص
هایی است برای ارزیابی وضعیت جنگ و صلح و امکان ورود یک کشور به جنگ که، در صورت
مثبت بودن برای متجاوز، انگیزه و طمع تجاوز به وجود می آورد و تجاوز پذیر را به جنگ تحمیلی
روبرو می نماید. لذا اگر قرار است راجع به شرایط جنگ برای کشور و عزم و اراده دشمن برای
جنگیدن صحبت کنیم، کمترین اقدام، پاسخ گویی به این قبیل سوالات و ارائه تصویر از مثبت
بودن علائم برای دشمن است در غیر این صورت کلی گویی، ایجاد توهم است و اظهار نظرات
جنبه های غیر کارشناسی پیدا می کند و ظن اهداف غیر فنی در آن تقویت می گردد.
واقعیت صحنه آن است که امروز آمریکا و هیچ یک از ایادی آن در منطقه هیچ کدام از شرایط
جنگ و درگیری مستقیم با ایران اسلامی را ندارند. به قول " هارولدرود" تحلیلگر وزارت دفاع
آمریکا در بهمن ماه گذشته، اکنون آمریکا در موقعیتی است که نه تنها جهان اسلام، بلکه در کل
دنیا، او را به سان ببر کاغذی می بینند و طبق توصیه" وین مدسن " تحلیلگر و روزنامه نگار
آمریکایی در همان ایام، آمریکا دیگر باید به خانه برگردد و ایده غیر معقول ابرقدرت بودن جهان را
فراموش کند.
واقع ترین تحلیل از وضعیت آمریکا در سطح منطقه، این است که دوستانش دیگر حاضر به
احترامش نیستند ( اکنون همه از بحران در آمریکا و افول قدرت لیبرال سرمایه داری غرب می
گویند و جهان نیز شاهد اوج این سخنان در کنفرانس اخیر مونیخ بود بطوری که سران و مسئولان
کشور های جهان از اروپا و آسیا تا خود آمریکا، بر نابسامانی اوضاع آمریکا تاکید داشتند و خبر از
قریب الوقوع بودن فروپاشی نظم جهانی نیز دادند ) و دشمنانش از او خوف و ترسی ندارند .
امروز هیچ انسان آگاه و منصفی به هیچ وجه ، آمریکا را در شرایطی نمی بیند که بتواند وارد جنگ
شود و پیروزی خود را تضمین نماید. وضعیت اقتصادی اجتماعی آمریکا و اقرار های مکرر
سردمداران بیانگر همین امر است و جنگ های دهه های اخیر در منطقه و جهان و عقب نشینی
های لحظه آخر در صحنه ها هم حکایت از ضعف قطعی و غیر قادر بودن آمریکا برای شروع جنگ
آن هم علیه ایران دارد.
از این گذشته شرایط کشور تجاوز پذیر و کشوری مثل ایران نیز، مثبت بودن هیچ یک از مولفه های مذکر را نشان نمی دهد و احساس ضعف و شرایط پذیرش تجاوز را مخابره نمی نمایند.
اراده محکم و مصمم برای جنگ در مسئولان و مردم(بویژه نیروهای نظامی و بسیج) وجود ظرفیت های لازم برای دفاع کردن در عرصه های مختلف زمین، هوا، دریا و فضا، انسجام بالای اجتماعی و از آن مهم تر، قدرت و نعمت انسجام بخشی رهبری در ایران، انگیزه های ملی و مذهبی قدرت آفرین و انعکاس احساس قدرت و قوت برای دفاع و مبارزه در همه نقاط جهان علیه آمریکا و منافع آن و... اینها نیز دلالت بر منفی بودن این شاخص دارد و چیزی نیست که تازه حاصل شده باشد و یا در آینده نزدیک نتواند از عهده تهدیدات برآید از اینروست که می گوئیم؛
نه تنها برجام و گفتگوهای آن باعث انصراف دشمن از جنگ نشد بلکه چون دشمن توان جنگ نداشت، راه گفتگو را پیش گرفت و خواست از طریق گفتگو خواسته های محقق نشده خود را بدست آورد و اکنون نیز نه همان شرایط، بلکه شرایطی به مراتب بدتر برای آنها و بهتر برای جامعه ایران حاصل شده و فرض جنگ هم فرض باطلی است. لذا؛ اینکه گفته شود اگر مردم در انتخابات به ادامه روند فعلی و حفظ جریان حاکم بر قوه مجریه رای ندهند، سایه جنگ برمی گردد و کشور در آستانه جنگ قرار می گیرد، بیشتر به یک شعار انتخاباتی و به نوعی عوام فریبی شبیه است تا واقع بینی و پیش بینی دلسوزانه و هشدار برای پیشگیری. امریکا توان حمله نظامی ندارد و جمهوری اسلامی به لحاظ دفاعی امنیتی در وضعیتی نیست که کسی بتواند به او تجاوز نظامی کند. این به خودی خود ربطی به این جریان فکری و جریان فکری دیگر ندارد مگر آنکه اتفاقی را که دشمن طراحی کرده مطابق میل آنها به اجرا درآید و شرایط ضعف و احساس ضعف را پدید آورد و بنیه دفاعی و امنیتی کشور را سست کند و...
در این صورت باید تداوم حاکمیت این جریان را در کشور، شرایط جنگ حقیقی و همه جانبه دانست زیرا جنگ اساسی، استمرار امید دشمن و افزایش فشار معیشتی بر زندگی مردم خواهد بود لذا باید گفت؛ برعکس ادعای صورت گرفته، انتخاب مدیران انقلابی خطر جنگ را افزایش که نمی دهد هیچ، اتفاقا، خطر جنگ را نیز از سر کشور دور می کند و زمینه را هم برای حل موظل اصلی فراهم می نماید
کما اینکه پیش از این دیدیم مدیران غیر انقلابی بودند که در بحبوحه فشار تحریم و نیاز به قوت در مذاکره، احساس ضعف در مقابل دشمن می کردند و دشمن را توانمند و قادر معرفی می نمودند و سیستم دفاعی کشور را به هیچ انگاشتند. این قبیل مدیرانند که به دلیل ناتوانی و وابستگی، ناکارآمدی نظام اسلامی را رقم زده اند، اینها هستند که انسجام اجتماعی را به چالش می کشند و اینها همانهایی هستند که اراده برای جنگیدن و مقاومت ندارند و حتی به بهانه های واهی، توان دفاعی را کاهش می دهند و اجازه رشد و پیشرفت را از این عرصه نیز می گیرند و لذا بودن آنهاست که خطر جنگ را بوجود می آورد نه کسانی که خلاف این جهت حرکت می کنند و با مردم خود صادق و روراست هستند و اگر خطری کشور را تهدید کند خود پیشا پیش همه از کشور و ملت دفاع می کنند.
تداوم وضعیت اقتصادی معیشتی، رشد شاخص های منفی اجتماعی- فرهنگی، نبود طرح و برنامه عملیاتی و قابل اجرا برای کسب و کار و مبارزه با فساد مالی و اداری، امید بستن به منجی گری غرب و امریکا با وجود بدعهدی ها و نقض تعهدهای مکرر، میدان دادن و حمایت کردن از مدیران اشرافی که نه درد مردم را چشیده اند و نه دل برای آنها می سوزانند، نافرمانی ها و بی توجهی ها به توصیه های دلسوزان و درصدر آنها، نسخه های طبیبانه و حکیمانه رهبری معظم انقلاب، اینها خودبخود کشور را نابود و نیاز به جنگ نظامی را برای دشمنان از بین می برد. جنگ برای کشور متصور است، اما باید صادقانه گفت کدام جنگ، جنگ سخت نظامی یا جنگ نرم و زیرکانه اقتصادی و فشار معیشتی. تئوری های دفاعی و تجربه تاریخی ملت ما و دیگر ملت ها، همه و همه نشان می دهد که وجود مولفه های قدرت دفاعی، اقتصادی، فرهنگی، علمی و... و اقتدار همه جانبه کشور است که بازدارندگی بوجود می آورد نه مذاکره و وادادگی و نداشتن جرات و جسارت آزمایش دستاوردهای علمی و تحقیقاتی.
سایه جنگ را رشادتها و ایثارهای شهدا گرانقدر برداشته و امروز نیز خون پاک شهدای حرم برطرف می کند، نه تداوم حاکمیت جریان فکری وابسته و غیر انقلابی. جنگ را ایمان و اتحاد و همبستگی ملت برطرف می کند، خطر جنگ را امید به قدرت همیشگی خداوند متعال، اعتماد ملت به مسئولین، روحیه شهادت طلبی، تقویت بنیه دفاعی، قدرت مقاومت و ایستادگی، شجاعت و نترسیدن از دشمن، رشد توان داخلی در زمینه های مختلف، پیروی عملی از ولایت فقیه، تقویت و تداوم حمایت مردمی از نظام، نفوذ ناپذیری نظام و مسئولان، ترجیح ندادن منافع و مصالح فردی و حزبی به مصالح و منافع گروهی و ملی و... از بین می برد.
پس نترسید و به ناحق مردم را نترسانید. با مردم و ولی نعمتان خود صادق باشید، باور کنید کشور ما ایران، از چنان قدرتی برخوردار است که می تواند تمامی تهدیدها را خنثی کرده و درصورت بروز به همه آنها پاسخ مناسب و پشیمان کننده بدهد. این نقطه، به برکت خونهای پاک شهیدان، نفوذ ناپذیر است. خطر جنگ و امکان برای نفوذ دشمن، خطر اقتصاد و معیشت مردم و بروز فسادهای ریز و درشت است. آنرا برطرف کنید کشور برای همیشه از شر تهدید خلاص خواهد شد. انشاالله