به گزارش سرویس وبلاگستان
تفتان ما،اینکه چرا جنگ ایران و عراق هشت سال به طول انجامید ممکن است سوال بسیاری از مردم باشد. اینکه آیا امکان تمام شدن این جنگ نابرابر در مدت کمتری میسر نمی شد؟
آنچه پیش روی شماست بررسی علل طولانی بودن این جنگ است از نظر تحلیلگران خارجی که به همت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس این گونه تحریر شده است:
***
با توجه به فرصتهایی که برای زودتر پایان دادن به جنگ پیش روی دو کشور قرار گرفت، شاید تعجب کنید که چرا این امر زودتر اتفاق نیفتاد. واقعیت این است که عوامل دیگری وجود داشتند که میتوانستند به صورت خواسته یا ناخواسته، جنگ را طولانی کنند. این عوامل عبارتند از: کسب اهداف جنگ، رفتار رهبران دو کشور در آن دوره، حمایت مردم، قابلیتهای نظامی آن زمان و نیز عوامل خارجی. این عوامل به ترتیب، بررسی میشود:
نخست اینکه نه ایران و نه عراق، هیچیک به کسب اهداف نظامی خود در طول هشت سال جنگ نزدیک نبودند. هدف عراق تنها بیثبات نمودن و ساقط کردن حکومت ایران از طریق تهاجم بود، در حالی که ایران میخواست ماشین جنگی عراق و رژیم بعث این کشورر را نابود کند با این امید که جنگ ابزار اصلی صدور انقلاب اسلامی شود.
در طول جنگ، هیچیک از دو کشور به پیروزی قطعی نرسید تا دیگری را تهدید و به تسلیم یا پذیرش توافق وادار کند. مثلاً، هیچ یک از دو کشور نتوانست پایتخت دشمن را تصرف یا تهدید به تصرف کند و تمامی نبردها در مناطق مرزی روی دادند. در واقع، اگر اهداف جنگ به دست نمیآمد، برای رهبران دو کشور پاسخ دادن به مردمی که مدت بسیاری در تنگنا بودند، دشوار مینمود.
دوم آنکه سرسختترین و تندروترین رهبران دو کشور، صدام حسین در عراق و {امام} خمینی در ایران، به طور مداوم قدرت را در اختیار داشتند، لذا برقراری صلح به آسانی امکانپذیر نبود. از نظر هر دو رهبر، هرچیز کمتر از پیروزی، تصور نشدنی و معادل انتحار سیاسی بود. از آغاز جنگ تا پایان آن در سال 1988 (1376)، این دو رهبر در رأس قدرت قرار داشتند.
تداوم جنگ بین دو کشور، تنها به دو علتی که اشاره شد منحصر نبود، ابر قدرتها نیز از آغاز در خلیج فارس مداخله میکردند. با اینکه هیچ یک از قدرتهای بزرگ عملاً نیرویی برای مشارکت در این جنگ اعزام نکردند، اما تأثیر مهمی در جریان منازعه داشتند. هرچند دستور کار ایالات متحده و اتحاد شوروی متفاوت بود، اما در مقاطع حساس، علاوه بر حمایت مالی از عراق، سلاحهای ضروری و ادوات جنگیاش را تأمین میکردند. به تصور ایالات متحده، جدای از دلیل اصلی خصومت با انقلاب اسلامی ایران، حمایت از عراق در جنگ بدین معنا بود که ایالات متحده و کشورهای متحدش در منطقه خلیج {فارس} در روابط خاص بغداد و مسکو وارد شده بودند. از نظر اتحاد جماهیر شوروی، تضمین پیروز نشدن جمهوری اسلامی، ضامن گسترش نیافتن نفوذ اسلامی ایران و رواج بنیادگرایی اسلامی در جمهوریهای جنوبی شوروی بود. بنابراین، با وجود این عوامل خارجی، آتشبس به زودی به دست نمیآمد.
در نهایت، جنگ پایان یافت
این جنگ به خونین بودن و پر هزینه بودن مشهور بود و در دورههای پایانی آن، دو طرف تأثیرات این جنگ طولانی را احساس میکردند. هنگامی که در نهایت، در آگوست 1988 (مرداد 1367) جنگ پایان یافت، هر دو کشور با معضلات بسیاری روبهرو بودند. در مورد تعداد تلفات، تخمین زده میشود که کل کشتههای ایران در جنگ 262 هزار تن و کشتههای عراق 105 هزار تن بوده است. با محاسبه 700 هزار زخمی، تلفات دو کشور به یک میلیون نفر میرسد. درباره هزینههای مالی مستقیم، عراق بین 74 تا 91 میلیارد دلار در طول جنگ و 41.94 میلیارد دلار برای واردات نظامی هزینه کرد، در حالی که هزینه ایران بین 94 تا 112 میلیارد دلار بود و 11.26 میلیارد دلار نیز برای واردات نظامی هزینه شده بود. در مورد هزینههای غیر مستقیم، به دلیل از دست دادن درآمد نفتی و تولیدات کشاورزی، تخمین زده میشود که عراق و ایران به ترتیب، 561 میلیارد دلار و 627 میلیارد دلار از دست دادهاند.
در میانه سال 1987 (1366)، شواهد موجود بیانگر این است که رهبران ایران دیدگاه خود را درباره جنگ بار دیگر ارزیابی کردند: نخست آنکه، تمایل ایران به تحمل تصمیم ابر قدرتها برای اسکورت کشتیهای کویتی نشان میداد که ایران به جای تمرکز بر تعقیب جدی جنگ زمینی، از تغییر مسیر فرعی آن استقبال میکند. دوم آنکه، بیرغبتی ایران به رد آشکار قطعنامه جولای 1987 (تیر 1366) شورای امنیت {قطعنامه 598} و تلاشش برای اعمال اصلاحات در آن، شاخصی از این تغییر دیدگاه بود. سوم آنکه، اهداف هنوز مبهم ایران، کم و بش در ماههای گذشته تعدیل شده بود؛ درخواست سرنگونی صدام حسین هنوز وجود داشت، اما اصرار بر محو رژیم بعثی، گرفتن غرامت و ایجاد جمهوری اسلامی {در عراق} رنگ باخته بود. در نهایت، سیل داوطلبان عازم به جبهه کاهش یافته بود و رهبران ایران، از جمله رفسنجانی، رسماً در میانه سال 1987 از پایان یافتن جنگ سخن میگفتند، مگر آنکه این امر {یا شوک آن} اداره سیاسی جامعه را مختل میکرد.
دو مجموعه از حوادث، تصمیمگیری ایران را برای برقراری آتشبس سریع در میانه سال 1988 (1367) تسریع کرد: نخست، استفاده وسیع عراق از موشکهای دوربرد علیه شهرهای ایران و استفاده از سلاحهای شیمیایی، به ویژه در 28 مارس 1988 (1367.1.8)، که به کشته شدن پنج هزار نفر از کردها در حلبچه انجامید. دوم، تغییر در توازن قوای زمینی، به ویژه پس از سقوط فاو به دست عراقیها در آوریل 1988 (فروردین 1367)، که روحیه نیروهای ایرانی را تضعیف کرد.
همچنین در اواخر جنگ، امتیاز جمعیتی ایران؛ یعنی سه به یک بودن آن در عرصه نبرد چندان مشهود نبود. در حالی که عراق در طول سالهای 1986 تا 1988 توانست نیروی انسانی خود را به حدود 150 هزار تن برساند و آنها را به 30 تا 39 لشکر پیادهنظام گسترش دهد و سازماندهی مجدد کند، نیروی انسانی ایران، در این دوره در جبههها به 100 هزار تن کاهش یافته بود. کاهش تعداد داوطلبان ایران، به اتکای بیشتر بر سربازان وظیفه منجر شد، اما سربازان وظیفه از نظر شور و تعصب، در سطح نیروهای داوطلب نبودند. در این زمان با توجه به دشواریهایی که در امر پتیبانی لجستیک ایران وجود داشت، آتشبس گزینه محتملی برای این کشور مینمود، به ویژه پس از تضعیف این اعتقاد روانی که مدعی بود برتری نیروی انسانی تودهای میتواند جنگ فرسایشی را اداره کند.
پس از ژوئن 1982 (خرداد 1361)، عراق چندین بار، آتشبس و آتشبس موقت را گاه به صورت یکطرفه مطرح کرد و به پایان زودتر جنگ امیدوار بود. این موارد بیشتر پس از آن روی داد که معلوم شد کسب پیروزی سریع مورد انتظار، دستیافتنی نیست و عراق در صورت ادامه جنگ با مشکلات اقتصادی جدی روبهرو خواهد شد؛ چیزی که پیش از آن، پیشبینی نشده بود. در نهایت، در اوایل سال 1988 (1367)، عراق کوشید تا با تشدید جنگ آن را پایان دهد. عراقیها برای رسیدن بدین مقصود، حلبچه را با سلاحهای شیمیایی هدف قرار دادند، شبه جزیره فاو را باز پس گرفتند و نیروهای ایرانی را از جزایر مجنون به عقب راندند. ناگهان چنین به نظر رسید که عراقیها سرزنده و سرحال شدهاند و میتوانند جنگ را ادامه دهند، در حالی که به ظاهر، ایرانیها شور و هیجان نخستین را از دست داده بودند و هنگامی که ایران در جولای 1988 (تیر 1367)، قطعنامه 598 سازمان ملل را پذیرفت، عراق نیز به سرعت آتشبس را قبول کرد و به نوبه خود، به قطعنامه متعهد شد.
شورای همکاری خلیج {فارس} و شورای امنیت سازمان ملل همواره پایان این جنگ را خواستار بودند. به طور خاص، اگر نظر شورای همکاری خلیج {فارس}، عملی میشد، این شورا هیچگاه به وقوع جنگ تمایل نداشت. هنگامی که دو ابر قدرت خاورمیانه مقابل یکدیگر قرار گرفتند، صادرات نفت از خلیج {فارس} با مشکلات فراوانی روبهرو شد. پاسخ دولتهای شورای همکاری ظاهراً این بود که باید به عراق فشار آورد تا سازش کند و ایران نیز باید بار دیگر، به منطقه بپیوندد. برای رسیدن بدین نتیجه، شورای همکاری از تمام ابزارهای خود - شامل تأمین مالی خسارات جنگ هر دو کشور ایران و عراق به عنوان تضمینی برای پایان دادن به جنگ استفاده کرد. این امر برای ایران و عراق بهانه و عذر خوبی به منظور پایان جنگ، بدون پذیرش شکست بود، در حالی که پول بازسازی کشورهایشان را نیز به دست میآوردند.
انتهای پیام/