به گزارش سرویس سياسي
تفتان ما،
نشست بررسی «قدس؛ خط قرمز جهان اسلام» در خبرگزاری فارس برگزار شد و در این نشست مهدی مطهرنیا کارشناس مسائل بینالملل به سوالات خبرنگاران حوزه احزاب خبرگزاری فارس، درباره چرایی انتقال پایتخت رژیم صهیونیستی به قدس و تبعات این موضوع در سطح بینالملل و جهان اسلام پاسخ داد و مباحثی را مطرح کرد که مشروح این گفتوگوی تفصیلی در ادامه میآید:
فارس: در نگاه اول درباره چرایی و علل انتقال سفارت آمریکا به قدس توضیح دهید که با چه هدفی این اقدام از سوی ترامپ صورت گرفت و آیا این اقدام استراتژی است یا نوعی عجز دولت آمریکا؟
مطهرنیا: در پاسخ به این پرسش باید مفروضات خاصی را مدنظر قرار داد و پرسید آیا آمریکا یک کنشگر غیرعاقل، نادان و غیرمجرب در صحنه بینالملل است؟ آمریکا با حدود 230 سال سابقه حکومت یک بازیگر مجرب در صحنه بینالملل محسوب میشود؛ اینکه بگوییم ترامپ بر سر کار آمده و ساختار قدرت در آمریکا از رویکرد عقلایی تهی شده و او بدون استراتژی عمل میکند، یک امر غیرعقلایی است و نمیتوان تحلیل را بر یک شن روان استمرار بخشید.
*کلید خوردن «استراتژی هژمونی امنیت» در فرا مرزهای ایالت متحده آمریکا
ایالت متحده در دوران ترامپ استمرار دوران اوباما و دوره اوباما نیز استمرار دوره بوش اول است؛ در قرن 21 ایالت متحده برای تسری قدرت قرن 20 به قرن 21 باید هژمونی امنیتی درونی خود را به هژمونی امنیتی برون مرزی انتقال میداد تا آقایی جهان را از دست ندهد. بنابراین آمریکا با 7 دکترین امنیتی از سال 1789 میلادی تا سال 1990 توانست هژمونی امنیتی داخلی خود را ایجاد کند و ایالت متحده از این طریق یک کشور جهانی شد؛ طوری که در دهه 1990 هیچ بازیگر و کنشگری به اندازه استیت یا دولت، دیگر رقیب استراتژیک آمریکا نبود؛ لذا آمریکا باید یک رقیب فرا استیت برای خود برمیگزید.
فارس: یعنی آغاز تئوری خرده تمدنها..
مطهرنیا: بله، از این رو تئوری خرده تمدنها را برساخت و این «استراتژی هژمونی امنیت» در فرا مرزهای ایالت متحده آمریکا کلید میخورد؛ لذا آمریکا برای استقرار هژمونی خود باید گسترش قدرت خود از اروپا به آسیا را رقم میزد و در این مسیر چیزی که به ایالت متحده آمریکا کمک کرد ماجرای 11 سپتامبر یا به تعبیر «ریچارد رورتی» فیلسوف آمریکایی ضدواقعه 11 سپتامبر بود.
بنابراین در سال 2001 میلادی بعد از واقعه 11 سپتامبر جنگ افغانستان صورت پذیرفت و با ورود آمریکا به آسیا هژمونی امنیتی آمریکا در جهان کلید خورد. مرحله تاسیس را بوش دوم طی کرد و مرحله بعد مرحله تحکیم بود که اوباما با قدرت بیشتر آن را ادامه داد و به هژمونی امنیتی آمریکا مشروعیت بخشید.
فراموش نکنیم که حمله آمریکا به عراق با مانع روبرو شد اما آمریکاییها از این چالش فرصت ساختند، لشکرکشی آمریکا به افغانستان و مهمتر از آن به عراق غیرمشروع خوانده شد و آمریکا در زمان اوباما از عراق بیرون آمد ولی با نامه نوری مالکی و درخواست دولت حاکم که از طرف ایران هم حمایت میشد به درون عراق بازگشتند.
آمریکا که قبلا در سوریه جایی نداشت امروز به عنوان یک بازیگر کنشگر در سوریه فعال است، اگرچه ممکن است در برابر ایران یا روسهایی که در قدیمالایام در سوریه حضور داشتند کمتر جلوه کند اما امروز یک کنشگر در سوریه محسوب میشود لذا ایالت متحده در دوران اوباما توانست مرحله تحکیم هژمونی آمریکا را مشروع کند و ترامپ نیز آمده تا این مسأله را تثبیت کند.
*پارادایم دولت آمریکا در زمان ترامپ پارادایم «آشوب لورنز» است
در این مرحله استراتژی ترامپ تهاجمی است اما از نوع «تهاجمی پنهان»، در این زمینه ترامپ از چند مؤلفه تبعیت میکند؛ طبق مولفه اول، پارادایم دولت آمریکا در زمان ترامپ پارادایم آشوب لورنز است. اثر «پر پروانهای» که براساس آن و پارادایم کنونی دکترین آمریکاییها، «بازیگر دیوانه» هنری کسینجر که نقش آن را ترامپ بازی میکند و خوب هم این بازی را ایفا میکند، در کنار بازیگر دیوانه، خط مشی کلان آمریکاییها امری کلان و پیچیده است که سعی دارد بازی را مبهم نگه داشته و رقیب را سرگرم کند. در این سردرگمی است که آنها استراتژی خود را پیاده میکنند. همان استراتژی «جودیدسو» یا همان جودو که سه پایه دارد؛ تحریک، جا خالی دادن و پرتاب مرگبار.
*ترامپ فقط نقش «بازیگر دیوانه» را ایفا میکند
آمریکا در ارتباط با ایران،برجام و محاصره منطقهای تهران و در ارتباط با آنچه اکنون به رسمیت دانستن قدس شناخته میشود همین فعل و انفعالات را صورت میدهد و این در واقع استراتژی جودیدسو است،ترامپ بازیگر دیوانه است اما او فقط نقش بازیگر دیوانه را ایفا میکند.
بازیگر دیوانه بازیگر برخواسته از یک پارادایم است و در برزخ انجام نمیشود بلکه از درون همین دکترین خط مشی استراتژی کلان در سیاست خارجی استخراج میشود و تاکتیکها از آن بدست میآید؛ لذا براساس این معنا آیا ممکن است اعلام قدس غربی به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی در فروردین امسال توسط روسیه براساس دیوانگی ترامپ صورت پذیرفته باشد؟ بعید به نظر میرسد، زمانی که پوتین قدس غربی را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت چرا نسبت به آن حساسیتی نشان داده نشد.
اکنون هم که تظاهرات صورت میپذیرد در چه حدی است؟ آیا در حدی هست که اگر 10 سال پیش اوباما یا بوش دوم این کار را میکرد به همین اندازه پیامد و تبعات داشت یا بسیار شدیدتر از این ارزیابی میشد؟
فارس: در حال حاضر که همه کشورهای مسلمان و حتی کشورهای همسو با آمریکا نیز با این طرح ترامپ مخالفت کردهاند.
مطهرنیا: در سیاستهای آشکار بیانیهها داده و مواضع اعلام میشود اما باید دید در دو و سه هفته آینده آیا این مواضع استمرار پیدا میکند، اساسا آمریکاییها این موضوع را بیان کردهاند تا در زمانهای که همگرایی بین اعراب و اسرائیل به وجود آمده بود و همگرایی بین دولتهای عربی بر ضد تهران شکل گرفته بود به ناگاه در آن شکاف بیندازند. آیا استراتژیستهای آمریکایی و کاخ سفید به این نمیاندیشیدند و این موضوع قابل پیشبینی نبود؟ امکان ندارد و این کاملا قابل پیشبینی بود.
فارس: پس شما دلیل این اقدام ترامپ را که برخلاف روسای جمهور قبلی آمریکا که از آن سرباز میزدند چه میدانید؟
مطهرنیا:
آنها در پی راستیآزمایی دولتهای عربی جهت شکل دادن یک اتحاد علیه تهران هستند و بهترین وسیله آزمایش نیز مطرح کردن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل بود، چیزی که تمام جهان اسلام به آن حساس است و اکنون آمریکا مشغول دیدهبانی منطقه است تا ببیند تا چه اندازه دولتهای عربی حاضرند برای اتحاد علیه تهران در کنار تلآویو قرار گیرند.
*اقدام ترامپ درباره قدس راستیآزمایی دولتهای عربی برای ارتباط با اسرائیل است
آمریکا میداند ذره ذره جهان اسلام نسبت به قدس حساس است، نه تنها جهان اسلام بلکه جهان مسیحیت و حتی یهودیت غیر صهیونیسم نسبت به قدس حساس هستند و این را هر کس که با الفبای استراتژیک و مسائل منطقه آشنا است به خوبی میداند، بنابراین نمیتوان گفت که ترامپ از سر دیوانگی چنین اقدامی را انجام داده است بلکه او به سنجش قول دولتهای عربی در ارتباط با همگرایی با آمریکا و اسرائیل در منطقه روی آورده است.
اگر جهان اسلام با این موضوع بسیار شدید برخورد کند ترامپ نیز مانند سایر روسای جمهور آمریکا این فرمان اجرایی را نادیده میگیرد و فضا را آرام میکند اما میفهمد که تا چه اندازه پایتخت کشورهای عربی آماده هزینه کردن برای دور بعدی حرکتها هستند؛ لذا آمریکا متوجه میشود که نباید درباره مسائل خاورمیانه بیگدار به آب بزند.
فارس: شما نقش لابیهای صهیونیست در این اقدام ترامپ را چطور ارزیابی میکنید؟
مطهرنیا: اسرائیل دیگر برای آمریکا شریک حیاتی نیست، آمریکا شرکای استراتژیک خود را سه دسته میکند؛ شرکای حیاتی، کلیدی و مهم. شرکای حیاتی رابطه این همانی با ایالت متحده پیدا میکنند، شرکای کلیدی جانشین آمریکا هستند و شرکای مهم همنشین با آمریکا محسوب میشوند. بنابراین اسرائیل دیگر شریک حیاتی برای آمریکا نیست.
فارس: چرا این اتفاق افتاده است؟
مطهرنیا: به دلیل اینکه حوزه عمل آمریکا از اروپا و مدیترانه به شرق آسیا گرایش پیدا کرده است و آمریکا شرکای استراتژیک خود را بازتعریف میکند، من در نظریه هارتلند بزرگ خود گفتهام آمریکا به سمت «تبت» تمایل دارد و میخواهد بر قسمتی از هند و تبت مسلط شود.
هارتلند سه قسمت میشود، هارتلند نو، خاورمیانه عربی و غرب آسیا، نو هارتلند، فلات ایران، خلیج فارس و تنگه هرمز را در بر میگیرد و هارلتند اولیا، تبت و قسمتی از هند است. هدف آمریکا تسلط بر قسمتی از تبت است که برای عبور از این باید از هارلتند عربی عبور کند و بر نوهارتلند مسلط شود؛ لذا ایران را رها نخواهد کرد و هیچگاه با هیچ قدرتی بر سر ایران معامله نخواهد کرد.
لذا شاهد این هستیم که آمریکا روابط خود را با هند نیز ترمیم میکند و از این جهت میخواهند از هارلتند نو بگذرد و در هارتلند نو یک ناامنی کنترل شده را به میراث بگذارد تا دیگر متحدان آمریکا در این ناامنی با یکدیگر مشغول شوند و خود را از این ناامنی بیرون خواهد کشید.
*تمایل آمریکا به آسیای شرقی
بنابراین در سوریه و یمن تلاش میکند دیگر قدرتهای جهانی را وارد این بحران کند؛ لذا در این بحران با روسیه همکاری میکند و آلمان، انگلیس و فرانسه را به این منطقه میکشاند و سپس لبههای اصطکاک آنها در منطقه را زیاد میکند و مدیریت امنیتی این منطقه و نه رهبری آن را به این کشورها میسپارد که مشغول شوند و خودش به آسیای شرقی میرود.
بنابراین آینده داعش با اسم دیگری در آسیای شرقی رقم خواهد خورد این برنامههای استراتژیکی است که آمریکا دو دهه است آن را دنبال میکند.