۰

سوسک و موش مرده چاشنی سوپ زندان‌های تایلند

هنگام دستگیری ۹۴ کیلو بودم اما بعد از یکسال ۶۸ کیلو شدم. وقتی به ایران منتقل شدم، وضعیتم به گونه‌ای بود که مادرم من را نشناخت.
به گزارش سرویس حوادث تفتان ما، به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، به «سرزمین لبخند» و «اقیانوس خرید» معروف است؛ در کوچه و خیابان‌های تایلند که قدم بزنید، مردمی را خواهید دید که همواره به روی شما لبخند می‌زنند و در هر موقع از سال که باشد از کوی و گذرهایشان صدای جشن و سرورهایی که به شکل ملی و به بهانه‌های مختلف برپا می‌کنند، به گوش می‌رسد.
 
کشور هزار معبد علاوه بر آب و هوای معتدل، باغ‌های میوه، جنگل‌های همیشه سرسبز، ساحل‌های شنی و بازارهای خرید، زندان‌های معروفی نیز دارد؛ زندان‌هایی که کابوس خطرناک‌ترین مافیای مواد مخدر و مجرمان است. 


 
حمید و وحید دو جوان دهه شصتی هستند که شش سال پیش یعنی در اوج روزهای جوانی، یکی برای تفریح و دیگری برای کار عازم تایلند شدند اما از گیت فرودگاه بانکوک نتوانستند جلوتر بروند و به جای رسیدن به رویاهایی که در سر داشتند، چشمانشان به جمال زندان‌های کابوس‌وار تایلند روشن شد.
 
حال که به ایران آمده‌اند، روایتی تازه از یکی از توریستی‌ترین کشورهای جهان با خود آورده‌اند؛ روایتی از زنجیرهای 17 کیلویی که هفته‌ها بر تنشان سنگینی می‌کرد تا خوردن غذاهایی مملو از فضله و موش مرده و اینکه چگونه در طی شش سال خندیدن را در "سرزمین لبخند" فراموش کردند.
 
حمید می‌گوید قبل از سفر به مادرش گفته بود یک هفته‌ای برمی‌گردد اما الان شش سال است که هنوز یک هفته تمام نشده و شاید تا 39 سال دیگر هم تمام نشود؛ وحید هم که گواهینامه بین المللی کار گرفته بود و در سن 25 سالگی سودای کسب و کار پر رونق در تایلند را در سر می‌پروراند امروز از زندان‌های عجیب و غریب تایلند و رنج‌هایی که در آن  متحمل شده می‌گوید.
 
در گفت‌وگو نام مصاحبه‌‌شوندگان بنا به خواست آنها تغییر یافته و تصاویرشان نیز پوشانده شده است.
 
بخش نخست این گفت‌وگو که در زندان قزلحصار صورت گرفته به صحبت‌های حمید اختصاص دارد.

* برای چه کاری به تایلند رفتید؟
 
حمید: تفریح. برای اولین بار بود که می‌خواستم برای تفریح به یک کشور خارجی بروم.  
 
* تنها بودی؟
 
حمید: نه. 3-4 نفر بودیم. البته از ابتدا قصد نداشتیم با هم به تایلند برویم بلکه اتفاقی با هم همراه شدیم. بعد هم یک بسته امانت به ما دادند تا با خود به تایلند ببریم و تحویل کسی دهیم.
 
* چه کسی امانت داد؟
 
دوستم. البته خودش هم از این بسته‌ها داشت. در اصل بسته‌ها را او گرفته بود که یکی از آنها را به من داد.
 
* بسته امانتی چه بود؟
 
تافت بود. از همین اسپری‌هایی که به مو می‌زنند.
 
* بسته‌بندی شده بود؟
 
نه. یک تافت نصفه بود.
 
* وقتی از گیت فرودگاه ایران عبور کردید مشکوک نشدند؟
 
بدون هیچ مشکلی از فرودگاه ایران عبور کردیم. غافل از اینکه در فرودگاه تایلند منتظرمان بودند. مثل اینکه یکی دوست ما را فروخته بود.
 
* در فرودگاه تایلند چگونه متوجه شدند؟
 
وقتی می‌خواستیم از گیت عبور کنیم ما را برای بازرسی بردند. تافت‌ها را بُرش دادند و دیدیم که داخل تافت‌ها شیشه جاسازی کرده‌اند.
 
* یعنی داخل آن بسته‌ها تافت نبود؟
 
تافت هم بود اما نصف - نصف بود. یعنی نصفی تافت و نصفی هم شیشه بود.
 
فرودگاه تایلند از قبل آمارمان را داشت
 
* چطور شد که بازرسی فرودگاه تایلند مستقیم سر تافت‌ها رفت و آنها را برید؟
 
مثل اینکه از قبل آمار داشتند و در جریان بودند؛ طوری که اصلاً ساک‌هایمان را داخل گیت نگذاشتیم بلکه ما را مستقیم به بازرسی بردند و شیشه‌ها را کشف کردند.
 
* از شما چقدر شیشه گرفتند؟
 
391 گرم شیشه از من ضبط کردند. از دوستم نیز شیشه گرفتند؛ برای او یک کیلو و 700 یا 800 گرم بود.
 
* شیشه‌های کشف شده از او نیز در تافت جاسازی شده بود؟
 
خیر. مواد‌های او داخل ساک بود. همین دوستم بود که تافت را به من داد. او نیز از این قضیه خبر نداشت و نمی‌دانست مواد جاسازی شده است.
 
برای دستگیری ما کنفرانس خبری برگزار کردند. اصرار داشتند بگوییم موادها را پلیس ایران به ما داده است
 
* پس از کشف مواد‌ چه شد؟
 
از فرودگاه ما را به آگاهی بردند و شب را در آنجا ماندیم. البته برای دستگیری ما کنفرانس خبری برگزار کردند و کلی عکس و فیلم گرفتند.
 
* یعنی شما را به عنوان یک باند موادمخدر معرفی کردند؟
 
دقیقاً. علاوه بر ما دو نفر، یک پاکستانی را هم دستگیر کرده بودند. کنفرانس خبری برگزار کردند و کلی عکس و فیلم گرفتند. فردای آن روز که ما را به دادگاه می‌بردند، عکس‌های‌مان با تیترهای درشت بر روی صفحه اول روزنامه‌ها بود.
 
فردای روزی که دستگیر شدیم یک آمریکایی و یک ژاپنی آمدند. فرد آمریکایی اصرار داشت بگوید این مواد از سوی پلیس فرودگاه ایران فرستاده شده است. یک مترجم تایلندی هم بود که ظاهرا در ایران درس خوانده بود و به ما می گفت بگویید پلیس ایران موادها را به شما داده است.
 
گفتیم که چنین چیزی نیست و دوستم موادها را از فرد دیگری گرفته است. شخصی که برای مصاحبه با ما آمده بود، به همراه فرد آمریکایی تاکید داشت بگوییم از پلیس ایران موادها را گرفته ایم. آن ژاپنی هم می گفت اگر بگویید از پلیس ایران گرفته اید، برایتان یک گزارش خوب می نویسیم تا تخفیف بدهند.
 
* در بازجویی‌هایی که می‌کردند مترجم داشتید یا سفارت مترجم فرستاده بود؟
 
خیر. در کل دادگاه‌هایی که رفتم فقط یک بار از سوی سفارت مترجم آمد. در بقیه دادگاه‌ها سئوال‌ها را با ایما و اشاره جواب می‌دادم و این آخری‌ها نیز دیگر زبان یاد گرفته بودم و صحبت می‌کردم.  
 
* در کدام شهر تایلند دستگیر شدید؟
 
فرودگاه شهر بانکوک. یکسال در زندان «بمبت» این شهر بودیم تا اینکه حکم صادر کردند و به زندان «بسه» منتقل شدیم.
 
دادگاه تایلند من و دوستم را جمعا به 150 سال حبس محکوم کرد.
 
* به چند سال حبس محکوم شدی؟
 
50 سال
 
* یعنی اشد مجازات را برایت در نظر گرفتند؟
 
خیر. با توجه به اینکه در محاکمات گفته بودم در جریان قرار نداشتم، یک درجه تخفیف دادند و به 50 سال حبس محکوم کردند.
 
* اشد مجازات‌شان چیست؟
 
به دوستم که همه چیز را گردن گرفته و گفته بود مواد متعلق به او بود، حبس ابد دادند. حبس ابد در تایلند 100 سال است. به عبارت دیگر دوستم به 100 سال حبس محکوم شد.
 
حیوان هم در زندان تایلند دوام نمی‌آورد، از نظافت و بهداشت گرفته تا غذا خوردن را با یک کاسه انجام می‌دادیم.
 
* وضعیت زندانی که به آن منتقل شدی چطور بود؟ شینده‌ایم شرایط زندان‌های تایلند خیلی سخت است.
 
شرایط زندان‌ها در تایلند از همه لحاظ سخت است. به قول یکی از دوستانم، حیوان هم در زندان تایلند دوام نمی‌آورد چه برسد به آدمیزاد.
 
* مگر شرایط چطور بود؟
 
به عنوان مثال در بدو ورود به زندانی یک کاسه می‌دهند که زندانی باید تمام کارهایش را از غذا خوردن و استحمام گرفته تا دستشویی رفتن را با آن کاسه انجام دهد. وسط حیاط زندان یک حوض بود که زندانی‌ها برای حمام رفتن دور آن جمع می‌شدند و استحمام می‌کردند. وضعیت دستشویی‌ها هم که اصلا قابل ذکر نیست.
 
در یک سوی حیاط زندان جوی آبی وجود داشت که محل قضای حاجت زندانی‌ها بود، بدون اینکه در و دیواری وجود داشته باشد. این مسئله برای ما که مسلمان بودیم خیلی سخت بود. حتی یک مرتبه بر سر مسلمانی و غیرمسلمانی با سایر زندانیان دعوای‌مان شد که چند نفری روی سر ما ریختند و کتک‌مان زدند. یکی از دوستانم در این دعوا فلج شد و هنوز هم در تایلند است.
 
زندانی‌ها در زندان مانند تارزان فقط با لباس زیر می‌چرخیدند. هم کمبود لباس بود و هم هوا بسیار گرم بود. هوا به قدری گرم بود که در سایه هم عرق می‌کردیم. گرمای بیش از حد هوا و پنکه‌ای که 24 ساعته بالای سرمان روشن بود باعث شد پوکی استخوان و مشکلات مفصلی پیدا کنیم.
 
داخل سوپ‌هایشان موش مرده و سوسک وجود داشت.
 
* وضعیت غذا چطور بود؟
 
وضعیت غذا که واقعا افتضاح بود. داخل برنجی که به زندانیان می‌دادند فضله موش بود. برنج‌ را در تایلند مثل ایران طبخ نمی کنند بلکه به شکل کیک درست می‌کنند. برای اینکه بتوانیم غذا بخوریم ابتدا فضله‌های موش را جدا کرده و سپس برنج را می‌خوردیم.
 
گاهی اوقات هم به قدری گرسنه و بیحال بودیم که برنج‌ها را با فضله‌های داخلش می‌خوردیم. داخل سوپ‌هایی که می‌دادند همه‌ چی بود از گونی و موش مرده گرفته تا سوسک و ملخ اما اجازه نمی‌دادند صدای زندانی‌ها دربیاید. زمانی که دستگیر شدم 94 کیلو بودم اما بعد از یکسال 68 کیلو شدم. وقتی به ایران منتقل شدیم، وضعیتم به گونه‌ای بود که مادرم من را نشناخت.
 
خندیدن را فراموش کرده بودیم.
 
وضعیت زندان‌های تایلند به قدری بد بود که حرف زدن و حتی خندیدن را فراموش کرده بودیم زیرا همواره به فکر بدبختی‌هایمان بودیم. به فکر این بودیم که آیا می‌توانیم در این هفته با خانواده‌هایمان صحبت کنیم یا خیر. بعد از انتقال به ایران در قرنطینه یک حاج آقای شوخی بود که ما را به خنده انداخت، وقتی خندیدم فکم درد گرفت.
 

 
* در زندان‌های تایلند چه تعداد زندانی ایرانی وجود دارد؟
 
حدود 200 ایرانی
 
* شرایط سایر زندان‌ها نیز مانند زندان شما بود؟
 
تقریبا شرایط همه زندان‌ها یکسان است. یعنی امکان دارد بدتر باشد اما بهتر نیست.
 
به پای زندانی‌ها زنجیر 17 کیلویی می‌بندند.
 
* شنیده‌ایم که در تایلند به پای زندانی‌ها زنجیر می‌بندند؟
 
بله. آن هم زنجیر 17 کیلویی.
 
* یعنی یک زندانی تا زمانی که آزاد شود زنجیر 17 کیلویی به پا دارد؟
 
خیر. در بدو ورود به زندان به پای زندانی زنجیر می‌زنند. اگر زندانی حبس‌های چند ساله گرفته باشد دو تا سه ماه به پایش زنجیر می‌بندند و اگر حکم ابد بگیرد شش ماه به پایش زنجیر می‌بندند. اگر هم حکم اعدام بگیرد، تا زمانی که مشمول عفو شود باید زنجیر به پا داشته باشد.
 
* در تایلند هم حکم اعدام می‌دهند؟
 
تا سال 2005 یا 2006 می‌دادند اما بعد از آن حذف شد و دیگر حکم اعدام نمی‌دهند.
 
* زنجیرها در طول شبانه‌روز به پای زندانی بسته می‌شود؟
 
بله. زنجیرها را جوش می‌دهند تا حلقه آن باز نشود.  
 
زندان‌های ایران بهشت است.
 
* با این حساب زندان‌های ایران در مقابل زندان‌های تایلند خیلی بهتر است؟
 
بله. خیلی بهتر است. اصلا قابل مقایسه نیستند. زندان‌های ایران در مقایسه با آنجا بهشت است.
 
* چرا در زندان‌هایشان شرایطی تا این حد سخت ایجاد می کنند؟
 
اولا که تایلند نسبت به مواد مخدر خیلی حساس است و سخت‌ترین شرایط را برای مجرمان مواد مخدر ایجاد می‌کند. از طرف دیگر آنها پیرو بودا هستند و معتقدند بر اساس تعالیم بودا وقتی فردی گناهی مرتکب می شود باید آنقدر زجر و رنج بکشد تا روحش از آلودگی آن گناه پاک شود.
 
* ایرانیانی که در زندان شما بودند همگی به خاطر مواد مخدر دستگیر شدند؟ آنها نیز مانند شما در جریان حمل موادمخدر نبودند؟
 
90 درصدشان در جریان نبودند. مابقی نیز کسانی بودند که در فرودگاه دستگیر نشدند یعنی حین حمل مواد در داخل شهر دستگیر شدند.
 
شیشه در ایران ارزانتر از تایلند تولید می‌شود.
 
* چرا بیشتر ایرانی‌هایی که به اتهام مواد مخدر در تایلند دستگیر می‌شوند، موادشان شیشه است؟
 
شیشه در تایلند به اسم «آیس» شناخته می‌شود و علت اینکه از ایران به تایلند شیشه می‌برند این است که تولید آن در ایران خیلی ارزان است و هر کیلوی آن 3 یا چهار میلیون تومان هزینه می‌برد.
 
* مگر در تایلند چند است؟
 
آن زمانی که دستگیر شدم، قیمت شیشه در تایلند به پول ایران 30 میلیون تومان در هر کیلو بود. البته آن موقع شیشه در ایران جزء جرایم دارویی بود. پس از دستگیری درباره شیشه زیاد مطالعه کردم. شیشه در جنگ جهانی دوم توسط ژاپن تولید شد. وفتی فرمول آن لو رفت ژاپن اعلام کرد که شیشه جزء جرایم درجه یک است و در تمام کشورها هم جزء جرایم درجه یک بود اما در ایران جزء جرایم دارویی بود تا اینکه قانون تغییر کرد.
 
* دوباره به اول ماجرا برگردیم؛ قبل از اینکه به تایلند بروی و این ماجراها پیش بیاید به چه کاری مشغول بودی؟
 
خرید و فروش خودرو می‌کردم و در تولیدی کفش هم مشغول بودم.  
 
به مادرم گفتم یک هفته‌ای برمی‌گردم.
 
* وقتی میخواستی به تایلند بروی خانواده‌ات مخالفت نکردند؟
 
زمانی که می‌خواستم از مادرم خداحافظی کنم، به من گفت که به دلش بد افتاده است. گریه کرد و از من خواست نروم اما گفتم یک هفته بیشتر نیست و زود برمی‌گردم. الان شش سال است که یک هفته تمام نشده است.
 
* وقتی این مشکل برایت پیش آمد چگونه خانواده را در جریان گذاشتی؟
 
بعد از 40 روز از بازداشتم، مادرم به ملاقاتم آمد. سفارت به خانواده‌ام خبر داده بود. اصلا انتظار چنین چیزی را نداشتم و به عبارتی سورپرایز شدم.
 
* رسیدگی‌های سفارت به زندانیان ایرانی چگونه بود؟
 
سفارت که هر از گاهی می‌آمد و حضور و غیاب می‌کرد و می رفت. سفارت یک مأموری داشت که هر دو ماه یا سه ماه یکبار به زندان می‌آمد و مشکلات ما را می‌پرسید. آنقدر آمده و رفته بود که دیگر می‌دانستیم که هیچ کاری از دست سفارت بر نمی‌آید به خاطر همین از او خواستم برایمان کتاب بیاورد تا حداقل با خواندن کتاب اوقات خود را بگذارنیم. می‌گفت باشه و داخل سر رسیدی که در دستش داشت یادداشت می‌کرد.
 
دو ماه بعد که می‌آمد دوباره می‌پرسید مشکلات‌تان چیست؟ می‌گفتیم همان مشکلات قبلی و او یادداشت می‌کرد؛ جالب اینکه داخل سر رسید خود تیک «انجام شد» می‌زد. بالاخره کار به جایی رسید که به خانواده‌های‌مان اطلاع دادیم و آنها برایمان 30 یا 40 جلد کتاب فرستادند. در مجموع سفارت هیچ هزینه‌ای برای ما نمی‌کرد و همه هزینه‌ها به پای خودمان بود.
 
* چه کشورهایی در آنجا زندانی داشتند؟
 
تقریباً از تمام دنیا زندانی وجود داشت. از رژیم صهیونیستی گرفته تا نیوزیلند، استرالیا و چین و ...
 
پادشاه تایلند پنج سال عفو داد.
 
* الان چند سال از حبست باقی مانده است؟
 
شش سال از مدت حبسم را گذرانده بودم که مشمول یک عفو بزرگ شدم. واقعاً معجزه بود.
 
* چه عفوی؟
 
پادشاه تایلند به مناسبت تولد 60 سالگی دختر خود به همه زندانیان پنج سال و نیم عفو داد.
 
* با این حساب الان چند سال از حبست باقی مانده است؟
 
با شش سال حبسی که گذراندم و پنج سال و نیم عفو پادشاه تایلند، حدود 38 یا 39 سال از حبس‌ام باقی مانده است.
 
* یعنی باید 38 یا 39 سال باقی مانده را در ایران بگذرانی؟
 
از زمانی که به ایران منتقل شدم، خانواده‌ام سخت پیگیر هستند. مسئولان ایران می‌گویند به ما ربطی ندارد و سفارت تایلند نیز می‌‌گوید ما زندانی را تحویل کشورش دادیم و دیگر به ما ارتباطی ندارد.
 
* دقیقاً از چه نهادهایی پیگیری کردید؟
 
از وزارت دادگستری، وزارت امور خارجه، اداره بین الملل قوه‌قضائیه و .... جالب این است که دادیار زندان برای اینکه سه یا چهار روز مرخصی بروم از من پنج میلیارد وثیقه خواسته است. تازه می‌گویند برای اینکه بتوانیم مرخصی برویم باید یک سوم مدت حبسم را تحمل کنم؛ یعنی بیش از 144 ماه!
 
شش سال است بلاتکلیفم. در تایلند هم بلاتکلیف بودیم و معلوم نبود تکلیف‌مان چیست.
 
حاضرم اعدام شوم اما 39 سال در حبس نمانم.
 
* الآن مشکل پرونده شما چیست؟
 
مشکل این است که هیچ کس به ما جواب روشن نمی‌دهد. حداقل یکی نیست به ما بگوید که باید 50 سال حبس را تا آخر تحمل کنیم یا...
 
* قانون چه می گوید؟  
 
هنوز قانونی برای افرادی با شرایط ما تصویب نشده است. قرار بود یک شعبه‌ای برای این طور مسائل ایجاد شود. البته مادرم پیگیر وضعیت‌مان است اما به او هم پاسخ روشن نمی‌دهند. حداقل یکی باشد به ما پاسخ روشن بدهد. از دادگاه، تقاضای شناسایی حکم کردم زیرا زمانی که من گرفتار شدم، شیشه در ایران جزء جرایم دارویی بود. برایم برگه ابلاغیه آمد مبنی بر اینکه پرونده شما مفهوم نیست.  
 
* یعنی چه مفهوم نیست؟ شاید به خاطر ترجمه پرونده بوده است.  
 
خیر. ترجمه هیچ مشکلی ندارد. ترجمه‌هایی که با خودم آوردم را سفارت کاملاً تایید کرد. می‌گویند مشخص نیست که بر چه اساسی به تو 50 سال حبس داده‌اند. حتی زمانی که آقای نیک‌آئین اینجا دادیار بود، به مادرم گفته بود این 391 کیلو است که 50 سال حبس دادند.  
 
مادرم از اداره بین الملل قوه قضائیه نامه کتبی با مهر و امضا گرفت که مقدار مواد، 391 گرم است. حتی اینجا در واحد خودمان کسی هست که از تایلند منتقل شده و به خاطر 23 گرم، 50 سال حبس گرفته است. تایلند قانونی ندارد که بخواهند بر اساس میزان مواد مکشوفه حکم بدهند. مثل جنگل است؛ باز جنگل یک شیری دارد اما آنجا این را هم ندارد. ما فقط درخواست داریم که بر اساس قانون ایران تکلیف ما را مشخص کنند.
 
در تایلند، حکم پایین‌تر از حبس ابد، 50 سال حبس ولی در ایران 25 سال است. یعنی اگر قرار باشد با من طبق قوانین ایران رفتار شود باید به 25 سال حبس محکوم شوم. حداقل طبق قوانین ایران به ما حکم بدهند که تکلیف‌مان را بدانیم. بدانیم چند ماه باید حبس بکشیم تا بتوانیم مرخصی، آزادی مشروط، عفو یا هر چیز دیگری بگیریم. حداقل خانواده‌هایمان بدانند که فرزندشان برمی گردد یا خیر. متاسفانه بلاتکلیفیم آن هم شش سال است که بلاتکلیفیم. نمی‌دانیم فردا قرار است چه اتفاقی بیفتد.  
 
الان به شخصه حاضر هستم با همین مقدار جرم، من را به دادگاه ببرند و حکم اعدام صادر کنند اما اجرا کنند که تکلیفم را بدانم و 50 سال حبس را نکشم. خانواده‌ام به ویژه مادرم تکلیف‌شان را بدانند و حداقل دیگر پیگیری نکنند.  
 
* چند نفر هستید که چنین مشکلی دارید؟
 
در مجموع هفت نفر هستیم. یک نفرمان در تایلند حبس ابد گرفته، دو نفر به 25 سال حبس و چهار نفرمان نیز به 50 سال حبس محکوم شدند.  
 
* توافقنامه‌ای که ایران با تایلند برای انتقال محکومان بسته چگونه است؟
 
بر اساس قراردادی که ایران و تایلند با یکدیگر امضا کرده‌اند، دو کشور موظف هستند حکم‌های یکدیگر را اجرا کنند و به احکام یکدیگر احترام بگذارند یعنی بر اساس این قرارداد من باید تمام 39 سال باقیمانده از محکومیتم را بگذرانم. اما مثلاً پاکستان با تایلند چنین قراردادی ننوشته است. قراردادی که پاکستان و تایلند نوشته‌اند اینگونه است که دو کشور محکومان به حبس‌های چند ساله را سه ماه بعد از انتقال زندانیان، آزاد می‌کنند و محکومان به حبس ابد نیز پس از شش تا یکسال آزاد می‌شوند.  
 
نیجریه نیز با تایلند اینگونه قراراد بسته که حبس عددی و حبس ابد فرقی نمی‌کند. زمانی که یک گروه زندانی به کشورشان منتقل می‌شوند، کشور تحویل گیرنده تا زمانی که گروه بعدی انتقال داده شود، گروه قبلی را در زندان نگه می‌دارد اما به محض انتقال گروه جدید، قبلی‌ها را آزاد می‌کند. متاسفانه ایران چنین توافقنامه‌ای با تایلند یا کشورهای دیگر ندارد.  
 
به کسی که موادها را داده بود زنگ زدم اما قطع کرد.
 
* کسی که مواد را به شما و دوستتان داده بود الأن کجاست؟ آیا از او شکایت کردید؟
 
آن دوستم که با من در تایلند دستگیر شد هنوز در زندان آنجاست و شاید دو یا سه سال دیگر به ایران بازگردد. آن کسی که اصل کاری بود و مواد را جاساز کرده و داده بود، هنوز در محله‌مان ساکن است، مغازه دارد و حتی شکایت هم کرده‌ام.  
 
* با خودش صحبت نکردید؟  
 
یک مرتبه از زندان با «ال کارت» به مغازه اش زنگ زدم، فکر کرد خارج از کشور است و انگلیسی صحبت کرد. بعد که فهمید من هستم گفت تو را به خدا دیگر زنگ نزن و تلفن را قطع کرد.  
 
* شکایت تان به کجا رسید؟
 
شکایت کردیم ولی فایده‌ای نداشت و رسیدگی نکردند. هزار بار هم بگویم که او به من جنس داده باید ثابت کنم. نمیشه ثابت کرد اما اگر بشه ثابت کرد قطعاً شکایت نتیجه میده. اگر احساسی به قضیه نگاه کنیم باید شکایت مرا قبول کنند اما منطقی این است که کسی ادعای صرف را قبول نمی‌کند. فقط در این میان خدا می‌داند و من و آن دوستم که چه گذشته است و داستان چه بوده و از کجا آغاز شده است.
انتهای پیام/
يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۱۹
کد مطلب: 432317
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *