۰
همرزم شهید رضا چراغی:

شنیدن خبر شهادت رضا چراغی یکی از تلخ ترین خاطراتم است/ماجرای وصلت با خانواده شهید چراغی

حاجی زاده گفت: شهید ممقانی به عیادتم آمد و خبر شهادت رضا را به من داد و واقعا تلخ ترین خاطره دوران زندگی ام ثبت شد؛چرا که دوستش داشتم و جدایی از او برایم سخت بود.
شنیدن خبر شهادت رضا چراغی یکی از تلخ ترین خاطراتم است/ماجرای وصلت با خانواده شهید چراغی
به گزارش سرویس مذهبي تفتان ما، به نقل از کوله بار؛ اصغر حاجی زاده، همر زم شهید چراغی  با اشاره به سال های آشنایی اش با این شهید گفت:سال 60 بنده هم یکی از نیروهای حاج احمد متوسلیان بودم که در مریوان با رضا چراغی آشنا شدم؛ زیاد همدیگر را نمی دیدیم اما در برخی عملیات ها شاهد فعالیت های وی بودم و معتقدم که شهید چراغی خیلی مهربان و شوخ طب بود، این در حالی است که شغل نظامی گری یک حالت خاص نظامی دارد و کسی که کار نظامی انجام می دهد باید جدی باشد و در وقت و زمان خودش هم شوخ طب باشد که این شهید بزرگوار، این موارد را رعایت می کرد.
  وی ادامه داد: برای عملیات فتح المبین آماده شدیم که در نزدیکی پل کرخه رفتیم. نیروها اول به دشمن پاتک زدند و توپخانه های عراقی ها را خاموش کردند. توپخانه دشمن، 15 کیلومتر با خط فاصله داشت و بعد از این کار، حاج احمد متوسلیان دستور حمله داد. رضا با  شهید "حسین قجه ای" در دو گردان متفاوت بودند اما صمیمیت خاصی داشتند که در دشت عباس محاصره شدند که با فداکاری چند نفر از رزمندگان، از محاصره خلاص شدند. شهید رضا سلطانی  و برادرش از جمله افرادی بودند که به گردان های محاصره شده اسلحه و مهمات رساندند اما جانشان را در این راه دادند.   همرزم شهید چراغی ادامه داد: در عملیات والفجر مقدماتی بود که رضا چراغی، فرماند لشکر27 محمدرسول الله(ص) و حاج همت فرمانده سپاه 11قدر شد. تواضع آنها زمانی دیده می شد که سمت هایشان بالاتر می رفت. مثلا یکبار با ماشینی در حال رفتن بودم که رضا را پیاده دیدم، خواستم سوارش کنم اما قبول نکرد؛ در حالی که فرمانده بود و می توانست ماشین را از من بگیرد و گاها در مریوان که بودیم و می خواست به شهر برود، ماشین را باخودش نمی برد و می گفت که کار شخصی دارم و مصلحت نیست که از ماشین سپاه استفاده کنم.   حاجی زاده در ادامه با اشاره به روز شهادت رضا چراغی گفت: در عملیات والفجریک در تپه 143 بود که شهیدچراغی به شهادت رسید. در این عملیات، صدام تا می توانست مواضع ما را بمباران کرد و رضا به سوی آسمان پر کشید و روح بزرگوارش به ابدیت عشق پرواز کرد. یکی از همرزمانش بعدها برایمان تعریف می کرد: دشمن در ارتفاع 143 فکه پاتک سنگین زده بود. به هر ترتیبی بود، خود را به آن جا رساندم. رضا چراغی، عباس کریمی، اکبر زجاجی در حال شلیک آر پی چی 60 بودند. دشمن پاتک سنگینی زده بود. هر چه اصرار کردم که عقب برگردند، قبول نکردند. روی ارتفاع فقط شش نفر سالم مانده بودند که می جنگیدند، رضا چراغی، عباس کریمی ، اکبر زجاجی و سه نفر بسیجی که سخت درگیر بودند. دشمن تصور می کرد که نیروی زیادی روی ارتفاع است. عصر که دوباره به ارتفاع رفتم، دیدم عباس کریمی و دو نفر از بسیجیان، پیکر غرقه به خون چراغی را با برانکارد حمل می کنند.   وی به آخرین خاطره اش از شهید چراغی اشاره کرد و ابراز داشت: یک شب قبل از این عملیات، من مجروم شدم و که مرا به اروژانس بردند.رضا و شهید ممقانی و حاج مجتبی عسگری بالای سرم بودند که آخرین دیدارم با رضا بود که از آنجا به شیراز رفتم. یک هفته بعد، شهید ممقانی به عیادتم آمد و همانجا بود که متوجه شهادت رضا چراغی شدم و واقعا تلخ ترین خاطره دوران زندگی ام ثبت شد؛چرا که دوستش داشتم و جدایی از او برایم سخت بود.   دوست شهید چراغی با اشاره به نحوه وصلت با خانواده شهید رضا چراغی افزود: در بیمارستان بستری بودم که شهید ممقانی به من پیشنهاد داد که برایم واسطه شود تا با خانواده شهید چراغی صحبت کند تا با خواهر این شهید بزرگوار ازدواج کنم. اولش راضی نشدم، چون اعتقاد داشتم که ممکن است در جبهه به شهادت برسم و اما بالاخره راضی ام کرد. به خواستگاری رفتم و سرانجام با این خانواده وصلت کردم و برای این امر خیر، شهید ممقانی و همسرش واسطه شدند.   وی در پایان خاطر نشان کرد: ویژگی شهدایی همچون شهید رضا چراغی این بود که هرچقدر سمت های بیشتری می گرفتند، تواضع و فروتنی شان افزون می شد و تحث هیچ شرایطی، رفتارشان تغییر نمی کرد و حتی بهتر هم می شد.
اتمام/کوله بار
سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۳۹
کد مطلب: 436101
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *