به گزارش سرویس اجتماعي
تفتان ما، به نقل از سرویس سینمایی
۸دی؛ فیلم سینمایی ابد و یک روز به کارگردانی و نویسندگی سعید روستایی محصول سال ۱۳۹۴ است که روایت داستان خانواده ای می باشد که در تدارک مراسم عروسی دخترشان سمیه هستند، اما اتفاقاتی روابط خواهران و برادران را سرد میکند که در نهایت باعث ماجراهایی میشود…
نقد فنی فیلم:
در اولین گام و در فیلمنامه فیلم داستان متفاوتی نسبت به دیگر آثار سالهای اخیر سینمای ایران که مملوء از غافلگیری باشد را شاهد نیستیم. گرچه فیلم روند قابل دیدنی دارد و می تواند بیننده را در انتظار گذارد اما جنس انتظار به دلیل قصه زماندارش نبوده بلکه همه چیز را در زمان حال در خود حل می کند و کنش ها و واکنش ها برای تبدیل یک سکانس به سکانس بعد دچار بی هویتی و بی اثری است.
دلیل این فرم ساکن می تواند عدم محدودیت زمان اثبات شده به مخاطب که خودش حامل یک هیجان و استرس باشد، عنوان کرد و همچنین نبود رابطه علت و معلولی که نقطه آغاز داستان را به پایانش گره بزند. بروز اتفاقات کوچک که باعث دامنه ای بزرگ شود و بتواند سکانس به سکانس مخاطب را با صحنه ای جدید مواجه کند که ابد و یک روز محکوم به نبود آن است.
چه در دکوپاژ و قاب بندی صحنه ها و چه در فیلمنامه فیلم به کرات شاهد جدل های تکراری بر روی مسئله ای هستیم که تا پایان داستان سوال طرح شده و آن مسئله مطرح شده نشان داده نمی شود. مسئله ی ازدواج خواهر و درگیری دو برادر در واقع به طور عامیانه و خیلی ساده پایه داستان را شکل می دهد منتهی در شخصیت دختر اثری از عشق و یا عدم عشق می بینیم و بیشتر مورد طرح شده به یک شوخی و بهانه شباهت دارد و تمام قصه اینطور وانمود می کند که تکلیف دو برادر با یکدیگر باید مشخص شود!
در اینجا فیلمنامه ای نمی بینیم که موفقیت خود را در ایده پردازی اثبات کرده باشد و با یک کارگردانی خوب نقش جذابی را برای مخاطب بر روی پرده ایفا کند.موضوع و تم تکرار زده ای که پیش از این نیز دست در آن برده شده بود.
فیلمهایی با تم نهایت فقر و کمبود قبل از اینکه دارای قهرمان و نقطه نگاهی مشخص باشند ، خود فیلم قصد دارد نقش قهرمان را بازی کند و در این میان فیلم ابدو یک روز هم اینچنین گفته اند که قصد این کار را دارد اما از قصه تا عمل راهی طولانی باید طی شود.
این فیلم در زمانی تولید شد که اکثر کارشناسان بر حجم وسیع آثاری در ژانر اجتماعی گله مند بوده اند. زانری که اصلا ژانر محسوب نمی گردد به جزء اینکه درام و زندگی نامه باشد و جدای از آن هیچ تجربه متفاوتی را برای مخاطب در سینما به عمل نمی آورد و با پرده بزرگ هیچ کاری نمی کند و این مسئله ای است که در فریم به فریم ابد و یک روز رخنه کرده است.
همچنین از اکران جشنواره تا اکران عمومی شاهد شگفتی و بروز احساسات در اکثر بینندگانش بوده ایم. این هیجان ناشی از دو عامل موثر در فیلم می باشد که ابد و یک روز از موفقیت در کسب عناوین تا فروش خوب را وام دار آن دو عامل است، ۱: میزانسن ۲: بازی گردانی
در میزانسن فضاسازی طوری بر مخاطب جلوه می کند که او می تواند احساس آشنایی پیدا کند و حتی نمونه واقعی کارکترها و این خانواده را در بین دوست و آشنایان خود جستجو کند و بیاد بیاورد.
خانه ای فرسوده، شلختگی وسایل، حیاط، رختخواب های سواربرهم، درو دیوار رنگ شده و…همه المان های هستند که در اکثریت جامعه می توان به وضوح مشاهده کرد و در طرف دیگر بازی خوب و طبیعی بازیگران که پرهیز از ژست های مدرنیته ای و یا شمایل لوکس زده است و حتی دست زدن(پیمان معادی) به توالت و اب ریختن به چاه فاضلابی که مدام می گیرد و همه اینها بیننده را در مرحله آشنا پنداری به اوج خود می رساند اما نباید فراموش کرد که کلوزآپ توالت به درد سینما نمی خورد!
در دکوپاژ کار خارق العاده ای صورت نمی گیرد و مدام دیالوگ های گاها تند و گاها تیکه وار و شلوغی رفت و آمد که با تزریق استرس با دوربین روی دست همراه است و سرتاپای فیلم که به بحث و جدل آمیخته شده فقط مختص همان چند فریم و زمان خود بوده. نه بیننده را به قالب معنایی مشخص نزدیک می کند و نه حتی در شخصیت پردازی به ریشه و چشم انداز می رسد.
تنها مزیتش در روال ریتمیک و تهی از فراز و نشیب های بی موقع است که منجر به افت و خیز احساسی و گاها خواب آلودگی بیننده می شود و در ابد و یک روز با اینکه کار خارق العاده ای نمی بینیم اما همین نکته خوب باعث مثبت بودن صرفا فرم فیلم باشد.
شخصیت ها هیچکدام قبل و بعد ندارند به جزء برادر بزرگتر که می دانیم از اعتیاد ترک کرده است. دیگر کارکترها در زمان خود به دام افتاده اند به خصوص که نقش های مکمل و خواهر ها که بود و نبودشان فقط حالت سکون دارد.
مخاطب به دنبال علت رفتار بازیگران و شخصیت ها می گردد اما قبلی وجود ندارد و اگر هم بخواهد در بعد جستجو کند فقط سردرگمی نصیبش می شود. این شخصیت پردازی خود به دنبال ریتمی می گردد که داستان را پیش ببرد ، حال که ریتم فقط با دعوا و استرس کنترل می شود( چه بسا که خنداندن به مراتب دشوارتر است)
در اوایل داستان که از گوشه و کنار خانه مواد مخدر پیدا می شود، مخاطب را به خنده می اندازد در حالیکه آنجا نقطه اوج وخامت موضوع است. برادر معتاد اصلا از سوی مخاطب جدی گرفته نمی شود! این همان ضعف شخصیت پردازی است که جلوه می کند.
ریتم فیلم تند و استرس آور است و به جای اینکه این ریتم با روند قصه و پیشبرد فیلمنامه اتصال برقرار کند و به یک تعادل مضمونی برسد، متاسفانه بیشتر با شخصیت ها سرو کار دارد ، به گونه ای که ریتم کش مکش های مختلف در داستان به ما می فهماند که این شخصیت ها نقطه قوتش چیست، نقطه ضعف کدام است، و یا رکیک صحبت می کنند اهل دعوا هستند برای کاری که متعلق به داستان باشد در فیلم تلاش نمی کنند و در عین حال بسیار ستیزه جو هستند.
یک فرم زدگی تمام عیار به نحوی که بتواند معناسازی کند اما تمام تمرکز خود را بر طبیعی و نزدیک نمودن به مخاطب خرج می کند و ریتم را که باید در خدمت قصه و قصه را در خدمت کش مکش های داستان به کار گیرد ، هرکدام به گونه ای دیگر عمل می کند و اگر هم جای چند سکانس ابتدا و انتهای فیلم تغییر کند شاید کسی متوجه آن نشود زیرا تکرار بیش از حد تبدیل به آفتی برای این فیلم شده است.
اگر بیشتر دقت شود در فرم فیلم فقط میزانسن می بینیم و بازی خوب کارکترها و داستانی که روند ان می توانست در ۶۰ دقیقه هم بسته شود چراکه حامل حرف سنگین و موضوع پیچیده ای نیست.
نقد محتوایی فیلم:
فیلم سینمایی ابد و یک روز در نگارش داستان به سمت دیگری فیلمنامه را سوق می دهد و در برداشت تصویری و نتیجه به عمل آمده دارای سه لایه از هم جدا می باشد که هر کدام متحمل بار معنایی متفاوتی بوده که هم می توان آن را در راستای توجه مستقیم فیلمساز تلقی کرد و هم می توان از آن به عنوان یک حادثه و اتفاق نام برد.
۱: روایت خود داستان ۲: برداشت جامعه ای کوچک و تعمیم و یا عدم تعمیم آن ۳: استراتژی به کارگیری رفتاری و شخصیتی از بازیگران ، اینها در حقیقت سه لایه مشهود و اصلی فیلم می باشند.
آنطور که فیلم به ما می گوید داستان بر سر دختر خانواده ای می باشد که در شرف ازدواج است و در بین اعضای خانواده به خصوص دو برادر بزرگتر اختلافی به جهت ازدواج و یا عدم ازدواج خواهرشان وجود دارد.
حال در اینجا اولین سوالی که می تواند مخاطب را در مرحله پرسش قرار دهد در واقع چرایی اختلاف آنهاست! منتهی تناقضات ناشی از رویکرد ضعیف در شخصیت پردازی توام با قبل و بعد که در نهایت باعث هویت معنایی بخشیدن به فیلمنامه و روال داستان می باشد در اینجا بروز پیدا می کنند و در حقیقت فرم بدون بار معنایی و کمک به فیلمنامه همچنان به یکه تازی خود ادامه می دهد.
از یک طرف اختلاف ممکن است بر سر خواستگار دختر(سمیه) باشد اما خواستگار و کارکتری نمی بینیم که بینش منطقی و قضاوت گونه ای بر این ماجرا داشته باشیم در طرف دیگر شاید مسئله خود سمیه باشد، حتی در شخصیت پردازی سمیه هم نه خبری از عشق و علاقه است و نه عدم عشق و یا نارضایتی و به قول خودش به دنبال یک آرمان گرایی و اصلاح امور می گردد، پس با توجه به این موضوع خط اولیه داستان به کلی نقض می شود و اصلا قصه طرح شده در چنین محوری حادث نشده است و ایده ازدواج یک نقطه انحراف فریبنده خواهد بود. فریبی نه از جنس غافلگیری های فیلمنامه ای بلکه از روی آشفتگی های فرم سازی برای رسیدن به یک معنای واحد در روند داستان می باشد.
اگر مشکل را در فقر خانواده جستجو کنیم در کل این مسئله رد می شود چراکه نشانه ای از بی پولی و نداشتن اسکناس وجود ندارد و صرفا خانه فرسوده نشانه بی پولی نیست با توجه به اینکه یک باب مغازه شخصی هم به دارایی این خانواده باید اضافه کرد.
اما در این بین یک نکته حائز اهمیت برادر معتاد خانواده است که به واسطه او نمی توانند رزق مناسب از مغازه دربیاورند و همینطور مخالف ازدواجی است که خواستگاری نمی بینیم! بیشتر می توان تلقی کرد که مخالفت این شخصیت معتاد یا از روی علم غیب بوده و یا برادر خود را که او هم قبلا اعتیاد داشته می شناسد. ظاهرا گزینه دوم منطقی تر است و مشخص می شود که گویا برادر بزرگتر در پی ازدواج خواهرش است تا پولی به دست آورد.
به کرات در چندین سکانس شاهد نزاع دو برادر بر سر این مسئله هستیم، دیالوگ های تکراری، موضوع بحث تکراری که فقط لوکیشن هایش متفاوت است، و در نهایت برادر معتاد به ماموران تحویل داده می شود تا مراسم ازدواج به عمل آید. سوال اینجاست که کاری که می توانست در اولین سکانس صورت گیرد چرا به سکانس پایانی منتقل شد. پس باید در بین آن به دنبال یک دلیل منطقی و فیلمنامه ای بود و تا داستان داراری سیر طولانی حائز اهمیتی باشد. آیا عشق به برادر بود؟ آیا دیر تهدید کردن برادر معتاد به برهم زدن مراسم بود؟ آیا نبود فرصت کافی برای تحویل برادر؟ آیا ماموران نمی آمدند؟ به وضوح می بینیم که نه تنها هیچکدام از این مسائل نبود بلکه دلیل دیگری هم نمی توان برای آن ترسیم کرد.
اینجاست که موضوع از رساندن مفهومی واحد فرار می کند و تمام تمرکز فیلم بر روی فرم و صرفا فرم بوده که موجب سرگردانی در روند ادله وار قصه و نمایش صحیحی از یک داستان است ؛ فیلم با میزانسن ها و بازی گردانی ها و نشانه هایی به مانند پنهان کردن پول زیر تشک، دیالوگ ها با کلمات عامیانه ، جزئیات طبیعی و… که هر کدام به تنهایی کار می کنند.
در لایه دوم فیلم ما جامعه ای کوچک می بینیم همراه با یک خانه. گرچه با یک نگاه خوشبینانه و متعصبانه برای فیلم خانه را به وطن نچسبانیم اما این خانواده تشکیل یک جامعه ای کوچک را می دهد که فارسی صحبت می کنند، ایرانی هستند و دارای المان های اعتقادی.
زمانی فیلمساز می تواند بر فیلمش برچسب تعمیم ناپذیری بزند که در آن دارای چندیدن نمونه و چندیدن زاویه نگاه باشد منتهی در ابد و یک روز نه خبری از همسایه است و نه خانواده ای دیگر از فامیلشان که وارد ماجرا شود و گویی که در دنیای شکل گرفته فیلم تنها جامعه ای که ابراز موجودیت می کند متشکل از همین افراد است که طبق واقعیت در هیچ جامعه ای این روند با عقل جور در نمی آید پس خواه ناخواه برچسب تعمیم دهندگی و مشت نمونه خروار است اینجا به فیلم زده خواهد شد که به هیچ وجه تفکیک پذیر نیست.
پس اگر این نمونه کوچکی از یک جامعه بزرگ باشد باید دارای مشکلات متنوع و کارکترهای گوناگون باشد زیرا در یک جامعه همه معتاد نیستند و درگیر اعتیاد نمی شوند، همه به بن بست رقت باری که در فیلم نشان داده می شود بر نمی خورند و همه امید به آیندشان محکوم به ثبات در یک محور نیست. نه عمل تعمیم به خوبی صورت می گیرد و نه می تواند تعمیم دهنده واقعی باشد و این هم هست و هم نیست ها تبدیل به آفتی برای فیلم شده تا خود را در حصار تشویش و سرگردانی حصر کند.
ظاهرا ابد و یک روز تنها مشکل اصلی خانواده را اعتیاد بر می گزیند که از همه واضح تر است و وقتی اعتیاد از خانه بیرون می رود ازدواج به عمل می آید، از نگاه دیگر نظریه بی غیرتی برادر بزرگتر در فروش خواهرش از اساس بی پایه است چون نه زوری در کار ازدواج دیده می شود و نه بی رحمی نسبت به خواهر بنابراین می توان راه چاره آبرومند را برای رفتارهای برادر عنوان داشت که با یک امید خواهر به آینده در هم می ریزد.
در سکانس پایانی خواهر به خاطر برادر کوچکش و امید به آینده روشن او به خانه بر می گردد. پس آرمان گرایی او تنها مختص برادر کوچکش است که شاگردی ممتاز بوده و البته متقلب و دروغگو نیز هست و مجبور است که به واسطه ی ارتباط ریشه ای با برادر معتادش، خانه او را به ماموران نشان ندهد(و چه مفهوم بدی). اما سرنوشت کودک در لانگ شات از اعضای خانواده محکوم به زندگی در جایی است که از آن روشنی متبادر نمی گردد پس امید هم فریبنده است و کارکترهای منفی همچنان به رویه خود ادامه می دهند.
المان هایی به مانند قسم های پی در پی خوردن و وجود قرآن نشان می دهد که اعضای خانواده در رفتارشان دارای سنت های دینی هم می باشند منتهی وضعشان تغییری نمی کند. این در حالی است که وضع فقر و نابه سامانی خانواده را نمی توان به بی اثر بودن معنویت ربط داد چون اثری از توسل نیست تا جوابی در کار باشد و همه ی اینها فقط نمایش سرگردانی در فیلم را بیشتر می کنند.
در فیلم نبود بزرگتر(پدر) احساس می شود اما در عین حال به بدترین شکل ممکن به مادر بی احترامی می شود، البته که مادر هم انسان مورد احترامی نیست پس آیا نبود پدر و مادر مشکل گشا خواهد بود که از اساس رد می شود و اگر هم بودنشان باشد که فیلم آن را رد می کند و از طرفی نمونه تعمیم دهندگی هم که فیلم به آن دچار است اما از جانب واقعیت رد می شود بنابراین برمی گردیم به همان ادله نسبتا بهتر و اعتیاد.
فیلم با یک نگاه یک سویه به جامعه ای کنایه می زند که معنویت را از دست داده و دچار اعتیاد شده است اما نه معنویتی که به مانند فیلم نه هست و نه نیست که ضعف تکنیکی بسیار بدی است که هر موردی در فیلم جایگاه خود را نمی تواند بشناسد و هرآنچه را که فیلم به بیرون و مخاطب و جامعه منتقل می کند به مانند آینه به خودش بر می گردد و خود بیشتر محکوم به آن خصیصه ها است.
این چنین به تصویر کشیدن رقت بار ترین شکل از زندگی افرادی که به زننده ترین حالت ممکن با یکدیگر رفتار می کنند و با بدترین شکل ممکن با اعتیاد و مواد مخدر دسته پنجه نرم می کنند مختص سالهایی است که هنوز معتاد را به عنوان مجرم می شناختند. گویی فیلمساز در سالهایی سپری می کند که فرهنگ معتاد بیمار است در بین جامعه ساکن نشده بود و فیلم ابد و یک روز به طرز استرس گونه و نا معلومی به جامعه ای می زند و آن را محکوم می خواند که در واقع به خود فیلم برمی گردد که با یک نگاه نگرش زده و تشویش وار تکلیفش را با خودش نتوانسته مشخص کند.
در حقیقت بهتر است اینگونه بگوییم که برای یک امر بدیهی که اعتیاد بد است، فیلم ساخته شده و با آن پایان باز نه قهرمانی از آن متولد می شود و نه تاثیری بر مخاطب به لحاظ رسانه و پیام رسانی دارد و همگان مبهوت فرم، میزانسن، بازیگردانی و دیالوگ های انصافا خوبش شده اند و بعد از تماشای آن از نمونه های بیرونی مثال می زنند و چیزی نبود که اشتیاق به دوری از آن را در ذهن مخاطب ایجاد کند چرا که در حقیقت ایجاد شده توسط تجربیات مخاطب در زندگی حقیقی بوده است.
در لایه سوم به لحاظ استراتژی فیلم از تم و بازیگرانی بهره می برد که ذهن مخاطب قبلا از آنان شمایلی را در سینمای ایران ساخته بود. تم فیلم کاملا شبیه به فیلم کارگردان اسکار گرفته ایرانی است و فلاکتی را نشان می دهد که ملزوماتی برای آن ترسیم نمی کند و بازیگرانی به مانند پیمان معادی و شیرین یزدان بخش که هردوی آنها در فیلم اسکار گرفته حضور داشته اند و از طرفی خانم شیرین یزدان بخش در ایران بعد از فیلم بوسیدن روی ماه ذهنیت مادر شهید را برای مخاطبان دارا بود که با بازی در این فیلم نه تنها نتوانستد در قالب کارکتر و بازی ذهنیت را موقتا پاک کنند بلکه با همان تم و رفتار نیز از آن استفاده می شد.
با زبان ساده تر ابد و یک روز خود را محکوم به ابدیت و یک روز کرد و در جایگاهی ماند که نتوانست خود را به لحاظ سینمای رسانه ای در ایران و جهان تاثیرگذار کند و نقش اساسی را بر روی پرده بزرگ ایفا کند. هرچند که به لحاظ سینمای صنعت و هنر هم دارای فروش بالایی بود و هم صرفا فرم قابل قبول و شناوری را دارا بود اما بیش از اینکه بخواهد برای مخاطب داخلی و خارجی حامل پیامی در جایگاه رسانه باشد، بیشتر حامل پیام و نشانه برای مجسمه اسکار بود و جشنواره ای ساخته شد.
این قالبی که ابد و یک روز از آن بهره برد مختص دورانی است که به مانند جنگ جهانی دوم در آلمان و یا دهه ۵۰ فاشیستی ایتالیا که سایه فقر و کمبود و نزول انسانیت به قدر به جامعه سنگینی می کرد که فیلمسازان آن دوره از قدرت رسانه ای فیلم بهره می بردند و به نمایش رقت بار ترین تصاویر از زندگی مردم دست می زدند تا احساسات انسانی سردمداران و عامه مردم خاص را برای ایجاد فضایی بهتر برانگیزد و اکنون در این دوره زمانی که فیلم به عنوان یک جایگاه برتر و تاثیرگذار و جریان ساز در اذهان عمومی مبدل شده و جهان به ویزه هالیوود به دنبال جریان سازی نگرش آینده سازی هم کف خود هستند، فیلمساز ما با یک نگاه ناپخته به اجتماع خود سعی در کار مثبتی دارد که مدتهاست از زمانش گذشته است و نه خبری از قهرمان می بینیم و نه امیدی که از روشنی ساطع شود و به طور کامل رسالت رسانه ای فیلم با این سرگردانی ها فراموش شده است.
باید پرسید که فیلمساز ما در چه تفکری بوده که مجبور به ساخت این فیلم شده است! آیا اعتیاد در زمانه امروز به قدری شده که نیاز به نمایش این چنین فاجعه ای دارد؟ آیا جامعه به قدری به انحطاط کشیده شده که ملزوم به نمایش این مقدار سیاهی و فلاکت هستیم؟ آیا پیوندهای سنتی و دینی و رسومات جامعه این چنین به زوال رفته اند که همه را محکوم به ماندن در پایین ترین فطرت انسانی( و یا سگ شدن) می کند؟
به نظر می رسد که پایان باز تنها مختص آخرش نیست و تمام سکانس ها و نتیجه به عمل آمده دچار ادله های گم شده و زبان و مفهوم فراموش شده اند و در واقع مخاطب محکوم به پذیرفتن است و نه به چالش کشیدن خود که منجر به انتخاب مسیری درست برای ارتقاء جنبه های مادی و معنوی خویش در جامعه باشد.
منتقد: محمدجواد فلاح
انتهای پیام/