به گزارش سرویس بين المللي
تفتان ما،«ما ساکت نخواهیم ماند. تلاشهای فریبکارانه برای اینکه معترضان آلت دست قدرتهای خارجی خوانده شوند حقیقت را تغییر نمیدهد. مردم ایران حقیقت را میدانند. و ما هم حقیقت را میدانیم.»
اینها جملاتی هستند که «نیکی هیلی»، نماینده آمریکا در سازمان ملل، روز 16 دیماه قبل از آغاز نشست شورای امنیت برای بررسی آشوبهای پراکنده در برخی از شهرهای ایران گفت.
شورای امنیت در حالی آن روز در رویدادی بیسابقه، به درخواست آمریکا خارج از حیطه وظائفش برای بررسی مسئله داخلی یک کشور تشکیل جلسه میداد که با اقدامات خرابکارانه و کارشکنیهای آمریکا در رسیدگی به وظایف اصلیاش مانند اشغال طولانیمدت فلسطین و بمباران کور مردم یمن توسط ائتلاف عربستان ناکام مانده بود.
این تلاش آمریکا و شورای امنیت از این جهت هم بیسابقه محسوب میشد که هیچیک از اعضای شورا حتی بعد از توسل پلیس کشورهای آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و... به خشونتهای آشکار و بیتناسب برای سرکوب اعتراضات مسالمتآمیز، هیچگاه درخواستی برای برگزاری نشست مشابهی مطرح نکرده است.
در آمریکا، نه شورشهای خونین در لسآنجلس بعد از ضرب و شتم وحشیانه
«رادنی کینگ» (شهروندسیاهپوست آمریکایی) در سال 1992 اعضای شورای امنیت را گردهم آورد، نه کشتار دهها زن و کودک توسط افبیآی در
واقعه «ویکو»، نه
برخوردهای خشونتآمیز پلیس با معترضان جنبش اشغال والاستریت در سال 2011، نه
کشتار بیمحابای شهروندان غیرمسلح سیاهپوست و تظاهراتهای سراسری بعد از آنها و نه هیچ حادثه مشابه دیگر.
هنگامی که مسئله به ایران مربوط میشود تفاوتها تنها در تلاش برای بزرگنمایی مسئله با جلسه شورای امنیت خلاصه نمیشود. غربیها اساساً با فرافکنی امیال خودشان، هر صدا یا خواستهای در ایران را با خواست عمومی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی یا دست کشیدن از محوریترین سیاستهای نظام معادل قرار میدهند.
در گفتههای مقامها، رسانهها و کارشناسان کشورهای غربی تحلیلهایی از این دست که نظام جمهوری اسلامی اکنون ناگزیر به انتخاب از میان دو گزینه پذیرش سرنگونی یا دست کشیدن از سیاستهای کلیاش است، کم یافت نمیشوند.
به عنوان مثال، «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور آمریکا که در آن چند روز صبح را با توئیت درباره ایران آغاز میکرد، روز اول ژانویه نوشت: «ایران، علیرغم توافق وحشتناکی که دولت اوباما با آنها کرد، در تمام سطوح در حال فروپاشی است.»
او که قبلاً مردم ایران را «ملت تروریست» خطاب و آنها را از ورود به خاک آمریکا منع کرده بود این بار گفت: «مردم بزرگ ایران سالهای متمادی سرکوب شدهاند. آنها گرسنه غذا و تشنه آزادی هستند. علاوه بر حقوق بشر، ثروت مردم ایران غارت میشود. وقت تغییر فرا رسیده است.»
در دیگر سوی این روایت، مقامهای جمهوری اسلامی ایران میگویند ناآرامیها با دغدغهها و اعتراضهای معیشتی آغاز شد اما به تدریج با نفوذ جریانها معاند و مشکوک رنگ و بوی سیاسی و ساختارشکنانه به خود گرفت. مردم، به محض متوجه شدن حضور این جریانها صف خود را از آنها جدا کردند.
مسئولان در ایران، در عین حال، بر حق مردم برای اعتراض و بیان مطالبات خود و ضرورت توجه مسئولان به آنها تأکید کردهاند.
درباره اینکه کدام یک از این دو روایت سنخیت بیشتری با حقایق دارد توجه به نتایج یک نظرسنجی مشترک که دانشگاه «مریلند» و مرکز نظرسنجی «ایرانپُل» روز جمعه منتشر کردهاند حائز اهمیت است.
این نظرسنجی نشان میدهد اکثریت قاطع مردم ایران علیرغم داشتن مطالبات اقتصادی و معیشتی، با سیاستهای کلی نظام ایران موافق هستند و تغییر نظام سیاسی را دنبال نمیکنند.
روزنامه واشنگتنپست، در توضیحی خلاصهوار درباره نتیجه این تحقیق نوشت: «این نظرسنجی که روز جمعه توسط مرکز مطالعات امنیتی و بینالمللی دانشگاه مریلند و ایرانپل انجام شده نشاندهنده حمایت اندک مردم ایران از تغییر نظام سیاسی ایران یا تسامح در اجرای قوانین اسلامی است. ضمن آنکه نتایج نشان میدهند انتقاد از سیاست خارجی ایران در سوریه و عراق از حمایت گسترده عموم جامعه ایران برخوردار نیست.»
این نظرسنجی به علاوه نشان میدهد 85 درصد مردم ایران دیدگاه «بسیار نامطلوبی» به دولت آمریکا دارند، در حالی که نگرش کمتر از یک درصد در این باره «بسیار مطلوب» است.
یافتههای این پیمایش، بر خلاف تمام فضاسازیهای تبلیغاتی ترامپ و متحدانش، نشان میدهد تغییر بنیادین در نظام سیاسی ایران، تنها از حمایت 4.9 مردم ایران برخوردار است، فقط 8.8 درصد مردم با کاهش هزینهکرد نهادهای نظامی ایران در برنامه موشکی موافقند، اقلیت 11.3 درصدی معقتدند حکومت در زندگی آنها دخالت میکند، 17.2 درصد حضور در سوریه و عراق را در راستای منافع ملی نمیدانند و 21.5 درصد موافق کاهش هزینههای ایران در سوریه و عراق هستند.
این نتایج، البته نشان میدهند عموم جامعه در زمینههای مبارزه با فساد (85.2%)، کاهش هزینه مواد غذایی (81.3%)، کاهش هزینه سوخت (73.2%) و عدم قطع یارانهها (69.2%) مطالبات جدی دارند.
ناگفته پیداست این یافتهها تا چه اندازه با درکی که «نیکی هیلی» مدعی است از حقایق ایران دارد، تفاوت دارند.
در صورتی که درک نادرست هیلی و همکارانش حاصل ضعف دانش آنها باشد میتوان امیدوار بود که این نظرسنجی و تحقیقات مشابه آن بتواند به آنها برای نزدیک شدن به حقایق جامعه ایران کمک کند.
اما در صورتی که آنها تعمداً چشم بر حقایق بسته باشند، نه این شواهد و نه هیچ نشانه عینی دیگری برای آنها راهگشا نخواهند بود. تاریخ روابط ایران و آمریکا گزینه دوم را محتملتر نشان میدهد.
انتهای پیام/